یادداشت ”روزبه حسینی” دراماتورژ نمایش ”مشروطه بانو”

دراماتورژ نمایش "مشروطه بانو"در یادداشتی از انگیزه‌ها و نحوه همکاری خود با حسین کیانی در اجرای این اثر نمایشی گفت.
به گزارش دریافتی سایت ایران تئاتر از روابط عمومی مجموعه تئاتر شهر، در یادداشت روزبه حسینی آمده است:
بگذاریم هر صدایی شنیده شود، هر صدایی؛ چه رسد به صدایی که در آن اندیشه و زیبایی به پدیداری رسیده باشد.
در پیش گاه مخاطبان هوشمند و شورانگیز
همان روز پیش از شروع اولین شب از اجرای نمایش مشروطه، خواستند که یادداشتی به عنوان دراماتورژ نمایش، تقدیم شما عزیزان کنم. خواستم اما که اجراهای نفس گیر هر روزه از میانه بگذرد و قدری ابتدا از شما مخاطبان عزیزِ نمایش، بشنوم و بخوانم و سپس چند سطری وقت آشفته کنم از برایتان.
نگاه مخاطبی که این طور با وسواس یک نمایش را میبیند و آثار یک نمایشگر را بیواسطه و اجبار و از سر فلانی آمده کار من رو دیده من هم برم دیدش رو پس بدم، پیگیری می کند، بی شک قابل تامل است. اصلن تئاتر، اصالتن برای تماشاگری که بلیتش را می خرد و گاه در صف هم می ایستد در حال اجراست؛ وگرنه که ما همواره دچار تکلف و تعارفات بیدلیلیم و عمدتن هم حرف حساب راجع به هم نمی¬زنیم، چه رسد به حرف حساب درباره¬ آثار یکدیگر. همه را شنیدم و دیدم و به دقت و مشتاق خواندم. حتا حرفِ ترک کنندگانِ زودهنگام میانِ نمایش را. شما هم این چند سطر را به همان شوقِ سرشارتان بخوانید از سرِ لُطف:
بازیگران چه و چه اند، موسیقی زیاد است و کم است، تاریخ مشروطه خواهی فلان است و زبان نمایش بهمِدان است و آزادی این طور است و نه آن¬طور که به کنار، باید چند نکته را به مخاطبان عزیز و صبور و فهیم نمایش مشروطه بانو، یادآور شوم که بخوانند از سرِ همان شوق و لطفِ سرشار:
عادت کنیم به زمان گفته شدن و دیدنی کردن قصهای که فراز و فرودِ بسیار دارد و شخصیتها و خرده روایتهای بیشمار.
یادمان بماند که این نمایش بیش از هرگونه نوشتنی، از اصول روایت در قصهگویی ایرانی بهره میگیرد و ناگزیرهایی برای وفای به آن و طبیعتن نقاطی هم برای عبور و عدول از آن.
بدانیم که الهام و بهره از درامنویسی غرب که منبع آموزههای صدساله تئاتر ایران باید میبود از آغاز، از تئاتری سه هزارساله در غرب، ایده است که نویسنده فرهیخته این نمایش، آن را رهگشای یافتنِ تئاتر ایرانی با هویت ایرانی می¬داند؛ بدان اهتمامی بسیار داشته و خواهد داشت؛ آن را در ایجاد فضای بینافرهنگی و ترجمان به فرهنگ و تاریخ، زبان، جامعه و متعلقات ایرانی، مهم ترین راه می داند برای نیل به این مقصود؛ که در همان صدسال پیش و آغاز این راهِ دشوار، ناتمام مانده، رها شده است.
باور کنیم که برای عبور از فضای امنی که درام نویسان ما بدان پناه برده اند و آفتی است که از فرهنگ تلویزیون به تئاتر تزریق شده است (استفاده از شکل و مضمون های امتحان پس¬داده)، باید به دورانِ گذار باور داشت و بدان احترام بسیار گذاشت. با قاطعیت می گویم که حسین کیانی در این گذارِ بی عبور، یکه تازِ گونه خود، بر بسیاری از امنیت ها پا گُذارده و جسورانه به دلِ راهِ نرفتهای میرود که در این دورانِ بلوغ، با هر ناملایمتی درمی آویزد و سکوت می¬کند و صبورانه به آینده میاندیشد. در امروز توقف نمیکند و سخاوتمندانه خود را قربانی خودِ خالصِ تئاتر و انسانیتِ ناگزیرِ آن میکند و به راهش ایمان دارد. صبورانه و در سکوتی بیامان، گامهای استوارش را بر شانه این زمین نسیان¬گرفته، با اطمینان و از پسِ اندیشه بسیار، می¬گذارد. ما هم قدری صبوری کنیم و به راهش با قدری صبر و باور و احترامی افزونتر نگاه کنیم.
این ها که گفتم نگاه شخص من است به او و این اتفاق و شمای عزیز، که بیفزایید به همه¬ این¬ها که: میبالم به خود که سهمی کوچک در شکل گرفتن این اتفاق در یاری صادقانه و صبورانه با وجودِ تمام ناملایماتِ نافرجام البت، با حسین کیانی داشتم. می بالم به خود که در کنار انسانی اهل اندیشهای مُدام، نفس کشیدم پاسی از زندگی کوچکم را و نام در گوشه اثری دارم که به اندازه خالقش، شریف است و اندیشهورز است و چالشگر است و به تاریخ و زبان و فرهنگ و جامعه خود نگاهی خردورزانه دارد در این روزگار بیخرد و ناهنجاری که غرق شدهایم انگار.
معتقدم و شما بدانید این اعتقادم را که مشروطه بانو بیتردید در عرصه درام نویسی ایرانی، در عبور از آثاری که از فرهنگی دیگر سر برآورده اند، در فرم و ساختار، در خلق زبان متعلق به خود و نیز در همان مقارنههای فرهنگی، اثریست که در تاریخ ادبیات نمایشی و تئاتر ایرانی مان، خواهد ماند. ما قدری صبور باشیم و فرصت دهیم به خود، به فرهنگ، به خالق و پدیدآورنده و به این سرزمین که نامش ایران است.
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری بر جانِ سرگردانِ من
دست بوستان: "روزبه حسینی"