گزارشی از برگزاری کارگاهها و نشستهای تخصصی سی امین جشنواره بین المللی تئاتر فجر
رحیمی بر این باور است که تئاتریها در برابر اتفاقات بزرگ، خیلی سکوت میکنند و در حالیکه ژان ماری پرادیر آمد و رفت و در سکوت مطلق این اتفاق افتاد. این آدم در بین 20 نفر از افرادی که در شاخه دراماتورژی، تحلیل و پژوهش متبحر هستند، یک فرد برجسته و متمایز است.

رضا آشفته: کارگاه‌های آموزشی و نشست‌های تخصصی جشنواره سی‌ام تئاترفجر با حضور ۲۵۰ هنرمند ایرانی برگزار شد.
"محمودرضا رحیمی"، کارگردان و مدرس دانشگاه که مسوول برگزاری این کارگاهها و نشستها هم بود، درباره نحوه کار خود میگوید: «در اوایل مهرماه 90 پس از انتصاب دکتر رحمت امینی به سمت دبیری جشنواره تئاتر فجر، از این نظر که به برخی از اساتید ورک شاپها طی چند سفری که خودم رفته بودم، پیشنهاد دادم که از آنجایی که وجهه جشنواره امسال قرار است به سمت تئاتر دانشگاهی برود، و کمی علمی و آکادمیک باشد، بد نیست که بتوانیم از معلمانی دعوت بکنیم که در جهت سیاست شورای سیاستگذاری جشنواره تئاتر فجر بتوانند تدبیرهای خاصی را بیندیشد. در این خصوص بود که پس از طرح این موضوع برای آقای امینی هم به عنوان یک معلم این موضوع جالب بود و ایشان روی موضوع فکر کرد.»
رحیمی از اول طی مکاتباتی که با دو تن از تحصیلکردگان تئاتر ایران در یونان و فرانسه انجام داد، از آنان خواست تا از استادان مورد نظرش دعوت به عمل آورند. این رابطه چند حُسن داشت. اول این که کار از آن حالت خشک اداریاش در میآمد و این نوع دعوت کردن باعث میشد تا یک ایرانی¬ از دوست خودش دعوت کند. آنها با این روش علاوه براینکه میتوانستند موضوعات خاص خود را دنبال بکنند، و سیاستهای آموزشی تئاتر امسال را پیش ببرند، از طرف دیگر این مسیر مقرون به صرفهتر هم بود. به این دلیل یک گروه چهار نفره شکل گرفت. محمودرضا رحیمی با حمید اعتمادی در ایران، آرش حامدیان در یونان و امید هاشمی در پاریس. حامدیان در یونان دانشجوی تئاتر است و تا مقام دستیار بزرگترین کارگردان یونان پیش رفته است. او پیش از این در مقام مترجم، راهنما و دستیار کارگردانان خارجی به جشنواره فجر آمده است. امید هاشمی در عرض 8 سال تا پای دکترای تئاتر با گرایش پرفورمنس¬آرت پیش رفته و تا آنجایی که رحیمی اطلاع دارد، این اولین ایرانی است که در این گرایش دکترا گرفته است.
دغدغه گروه چهار نفره، انتخاب کارگاههای تئاتر کاربردی بود. بازشناسی ظرفیتهای تئاتر در مکانهای غیر صحنهای. آنها به دنبال نشانههایی میگشتند تا تئاتر را تقویت کنند، پس این جریان برای صحنههای غیرمتعارف بود. به طبع به سراغ چند موضوع رفتند. به نظر رحیمی آدم بزرگ این کارگاهها که ژاک لسل بود، خیلی زود معرفی شد. در حالیکه این عمل باعث شد تا دیگر معلمان در محاق قرار بگیرند. رحیمی بر این باور است که متاسفانه ارباب جراید بیشتر دنبال موجسازی هستند تا بخواهند به سمت واقعیتها بروند و آنها را موشکافانه بررسی کنند. رحیمی با شنیدن پرسش من درباره اینکه این استادها کیستند، خرسند میشود و میگوید: «برای اولین بار است که یک خبرنگار از من میپرسد این معلمها چه کسانی هستند و این خیلی دردناک است. این گروه معلمها را برای برگزاری کارگاهها دعوت کردند. اینان معلمهای دانشگاهها و کلاسهای معتبر هستند.»
رحیمی بر این اعتقاد است که در اروپا و آمریکا مکتب¬خانههای تئاتری از خود جریان دانشگاهی تئاتر، مهمتر هستند. جریان دانشگاهی برای آنها گرفتن مدرک است. ولی رفتن به مدرسه¬های تئاتری یعنی پیوستن به جریان ناب تئاتر حرفهای هر کشوری. مثلن حمید سمندریان فارغالتحصیل یکی از این مدرسهها در آلمان است.
رحیمی خودش پاتریک رامیو را میشناخت. البته او را از طریق مقالات دنبال کرده بود. مقالاتی که در خصوص رسیدن به آوا، گفتار و صوت از طریق تخیل و تصور صورت میگیرد. رحیمی این مقالات را درجه¬ یک ارزیابی میکند. پاتریک رامیو در مدارس و کمپانیهای مختلف تئاتری فعال بوده است. او در ایران کارگاه "ارتباط تنفس و تصور" برگزار کرد.
یورگاس نانوریس هم خودش یکی از هنرپیشههای به نام یونان است. او در تسالونیکی و آتن استاد دانشگاه هم هست. دانشگاه تسالونیکی خیلی مهمتر از دانشگاه آتن است. نانوریس در ایران کارگاه "بدن در سایهها" را برگزار کرد.
از طرف دیگر رابینسون ساویتسکی برزیلی است که ساکن پاریس است. او هم دکترای فیزیکال تئاتر را در همان دانشگاه ساندونی دارد. مقالهاش هم درباره پیدا کردن ظرایف فیزیک بدن است و اصل روایت برای رسیدن به افسانههای شخصی که هر انسانی خودش یک افسانه دارد. هر فردی یک اسطوره است و روایتی دارد که باید پیدا بشود. برای اینکه به متد خاص خودش برسد. رحیمی دیده است که تمام حرکتها را با همدیگر ادغام کرده و به نتیجهای رسیده است. وقتی این نتیجه به شما آموخته میشود، یک اجرا را داری کامل میآموزی که غیرقابل تغییر است. بر اساس موضوعیت، بدن شما قابل تغییر است. بدن، بدن است و نه چیز دیگر. رابینسون در مدرسه تدریس میکند و از طرف دیگر خودش گروه دارد و این گروه از دوران لیسانس با هم جمع شدهاند، از ملیتهای مختلف هستند و پرفورمنسهای مختلفی را تاکنون اجرا کردهاند. یکی از پرفورمنسهایشان رساندن رویداد نمایشی برای مخاطب به صفر است که یک جریان جالب است. رحیمی سه سال پیش در یکی از مقالاتش اصلن این فعالیت رابینسون را به عنوان یک مثال آورده که چاپ هم شد. آنها با دعوت افراد به خانه¬ او رفته و برایش یک اجرا میبردند. یا جلوی خانهاش میایستادند تا آن شخص به تماشای نمایششان بیاید. این گروه یکی از موفقترین گروههای دانشجویی است که موفق شده خود را به بدنه تئاتر حرفهای وصل بکند. رحیمی با حضور در این کارگاهها دریافته که رابینسون هنوز هم آماده است و در مقابل، جوانهای ایرانی در کارگاه خسته میشدهاند. او پا به پای 10 گروه تقسیمبندی شده فعالیت آنان را دنبال میکرد، اما هر گروه پس از پایان اتودش خسته به نظر میرسیده است.
برایان دالی از کشور کانادا در ماسک و پرسونا استاد هست. او دوره کامل مدرسه ژاک لکوک را در ماسک و پرسونا و طی دو دوره گذرانده و از شاگردهای مطرح او بوده است. او انتخاب رحیمی نبود. انتخابهای رحیمی یکی پس از دیگری به دلیل جریانات و تبلیغات علیه جمهوری اسلامی ایران و در عین حال تهدیدهای دولت هایشان از آمدن به ایران، منصرف میشدند. برایان دالی دو بار دیگر هم به ایران آمده و کارگاههای موفقی هم برگزار کرده است. نسیم سلیمانپور او را به رحیمی معرفی کرده است.
آماندا کوگن، ژان فرانسوا دوسین و ایوان سیویک متاسفانه از آمدن منصرف شدند. کوگن و سیویک حتا برای جشنواره پرفورمنسهایی را آماده کرده بودند. رحیمی در عین¬حال خوشحال است که جشنواره تئاتر فجر از طریق این ارتباطات به شخصیتها و استادان مطرح دنیا معرفی شد. ژوژ بنو دعوت شد که نتوانست بیاید، و نامهای نوشت برای جشنواره سیام. رابرت ویلسون هم دعوت شد که نمیتوانست بیاید اما او هم نامه داده است. مارینا آبراموویچ که اصلن در ایران فهمیده نشده است، خیلی مایل بود پیام بدهد. آماندا کوگن بانوی دوم پرفورمنس جهان است. او کار آماده میکرد برای جشنواره و در ایران هم وسایل لازم برای اجرایش هم خریداری شد. ایوان سیویک هم کار آماده میکرد، ولی نشد که بیایند و دلیل آن هم فقط سیاسی بود. یعنی تحت فشار دولتهای خود بودند. همین مهمانها هم که آمدهاند گفتهاند، تحت فشار بودهاند، اما بر خلاف میل دولتشان به ایران آمدند. البته این افراد از قبل به ایران آمده و شناخت داشتهاند یا اینکه چون از طریق دوستان ایرانی خود دعوت شدهاند، آمدهاند که از ایران شناخت پیدا کنند. این افراد معلم هستند و مثل خود رحیمی در چند دانشگاه و مدرسه تدریس میکنند.
[:sotitr1:]ژاک لسل برای مدیرت و میزانسن دعوت شده بود که نتوانست بیاید و این نیامدن اصلن دلیل سیاسی نداشت. او حتا بر خلاف نظر دولت فرانسه میخواست به ایران بیاید. ژاک لسل الان "مکتب زنان مولیر" را روی صحنه دارد. او قرار بود که میزانسن مکتب زنان را تشریح بکند، چون لسل جزء 10 فارد بزرگ نئوکلاسیک دنیاست. مدیریت چندین تئاتر بزرگ دنیا از جمله کمدیافرانسس را هم بر عهده داشته است. میشود گفت سرشناسترین هنرمندی بود که امسال میخواست به جشنواره تئاتر فجر بگذارد. خودش نیامد، اما همکارش ژان ماری پرادیر آمد. او دو جلسه درباره "بازی با فضا در مکانهای نمایشی" سخنرانی کرد. ژان ماری پرادیر چندین سال رئیس پاریس 8 بوده؛ دانشگاه سندونی. او استاد دکتر خاکی و دکتر صادقی هم بوده است. این استادان به نام ایران در زمان آمدن ژان ماری پرادیر به استقبال او آمدند و حتا در جلساتش شرکت کردند. امید هاشمی هم شاگرد جدیدتر این استاد فرانسوی است. برای همه اینان اتفاق قشنگی بود. ژان ماری پرادیر بعد از ورود به تهران و دیدن اوضاع آرام شهر و زیبایی تهران و اینکه اعتمادش جلب شد، اعلام کرد که از لسل میخواهد به ایران بیاید. لسل گفت که به دلیل بیماری تنفسی از آمدن به ایران منع شده و این از طرف دکترهای او و همسرش اعلام شده است. او 76 سال دارد و به راحتی نمیتواند از طریق هواپیما به سفرهای دور برود. در حالیکه از منظر رحیمی، در تلویزیون و برنامه مجله تئاتر نیامدن لسل خیلی اهمیت پیدا کرده و انگار در نیامدن او کارگاههای دیگر رسمیتی نداشته است. در حالیکه هر یک از این استادان به نام، ارمغانی در خور تامل برای هنرمندان ایرانی داشتهاند. باید خبرنگاران به دیدن این کارگاهها میآمدند و از نزدیک شاهد این اتفاقات مهم میبودند.
ژان ماری پرادیر با دیدن جدول برنامهها و شنیدههای محمودرضا رحیمی اعلام کرد که جشنواره تئاتر فجر یک جشنواره خیلی بزرگ است. حتا او به بازیگران گروه "اسبها" که از فرانسه برای شرکت در جشنواره آمدهاند، از جشنواره فجر تعریف کرده که آن را آدمهای تحصیل کرده میگردانند و یا در آن شرکت میکنند. او حتا اظهار تاسف کرده که دارد ایران را ترک میکند و نمیتواند کاری در جشنواره ببیند. رحیمی از آمدن این استاد و سکوت هنرمندان و رسانهها گلایهمند است برای اینکه او را جدی نگرفتهاند. رحیمی بر این باور است که تئاتریها در برابر اتفاقات بزرگ، خیلی سکوت میکنند و در حالیکه ژان ماری پرادیر آمد و رفت و در سکوت مطلق این اتفاق افتاد. این آدم در بین 20 نفر از افرادی که در شاخه دراماتورژی، تحلیل و پژوهش متبحر هستند، یک فرد برجسته و متمایز است. در حالیکه در ایران فقط بروک و منوشکین را میشناسیم. اگر خیلی فرهیخته باشیم؛ رابرت ویلسون را هم میشناسیم. اگر معتقد به تئاتر پرفورمنس باشیم، مارینا آبراموویچ و پینا باوش را میشناسیم. ما کم میشناسیم و تاکید داریم همینکه ما میشناسیم، همهچیز است؛ در حالیکه این ایراد اساسی ماست. ژان ماری پرادیر الان تحلیلگر گروه تئاتر اودین است. آن هم نه تحلیلگری که ژان ماری به دیدن یوجینیو باربا در دانمارک برود. یوجینیو باربا پیش ژان ماری در پاریس میآید. رحیمی میگوید که دست استادان ایرانی را میبوسد که به دیدن ژان ماری پرادیر آمدند و اینگونه به تئاتر ایران و به این رویداد احترام گذاشتهاند. اگر این رویداد کوچک باشد، این همه تئاتریی که برای این رویداد کار میکنند، کوچک هستند. رحیمی با آنکه بر جشنواره تئاتر فجر انتقاد دارد؛ اما هیچگاه آن را کوچک فرض نکرده است. او به روند برگزاری و محصولی که به وجود میآورد، جای نقد دارد. در عین حال تنها ظرف موجود است برای نشان دادن تواناییهای ما.
رحیمی معتقد است معجزه شده که یک گروه برای برگزاری این کلاسها شکل گرفته است. با آنکه موعد برگزاری کارگاهها در ایران مصادف با آخر ترم دانشگاهها میشود و برای این معلمان سخت است که از کلاسها و امتحان شاگردان خود بزنند و به سفر بیایند، اما به هر تقدیر آمدند. در این موعد فقط میتوان از استادانی که از طریق سفر و برگزاری ورک شاپ اموراتشان میگذرد، دعوت کرد. آوردن استاد درجه یک ناممکن است و آمدن ژان ماری پرادیر یک اتفاق بزرگ بوده است، حتا آمدن پاتریک رامیو، و یورگاس نانوریس، اتفاق خیلی خوبی بوده است.
رحیمی از این معلمان به نیکی یاد میکند؛ چراکه اکثرن گوشت کم میخورند و یا اصلن نمیخورند. همگی به بدن توجه خاصی دارند و از مصرف سیگار دوری میکنند. او حتا در طبقه منفی چهار هتل محل اقامت آنها شاهد وزنه زدنشان بوده است. یا این که در حال پیادهروی کردن بودهاند.
در این کارگاهها افراد حرفهای و دانشجو بر اساس معرفی و شناساندن استادان و موضوع کارگاهها ثبت نام کردهاند. در ضمن همه آگاه بودهاند و محدودیتی برای اسمنویسی نبوده است. یعنی همه بنابر ذوق و خواسته و توانمندیشان در کارگاهها و نشستها شرکت کردهاند. او خوشحال است اما معتقد است که نقصها و نقدهایی هم وارد بر کار بوده که حتمن به آنها توجه نشان خواهند داد.