نگاهی به نمایش ”خاطرات شب” نوشته فلیپ بویی و کار ماتیوس روتیمان از کشور سوئیس
در این نمایش نقاشی، موسیقی، واژگان، حرکت، شعبده¬بازی و ژانگولربازی اهمیت خاصی دارد. نقاشی در سبک و سیاق آثار رنه مارگریت است یا اینکه در ارائه تصاویر، ترکیببندیها، رنگآمیزیها و میزانسنها، جلوه نقاشیهای سورئال عیان است و در این باره مصداق قابل توجهتر آثار رنه مارگریت است.

رضا آشفته: "خاطرات شب"از سوئیس به کارگردانی ماتیوس روتیمان یک نمایش سورئالیستی است. فراواقع‌گرایی (سوررئالیسم) محصول تغییرات بعد از جنگ جهانی اول و فراموشی دادائیسم بود که از سال ۱۹۲۱ آغاز شد.
ظهور سوررئالیسم زمانی بود که نظریههای فروید روانپزشک اتریشی درباره ضمیر ناخودآگاه و رویا و واپسزدگی(سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود. بنای این مکتب ادبی و هنری بر اصالت خیال، رویا و تداعی آزاد و تصورات ضمیر ناخودآگاه است.
سورئالیسم بر خلاف کوبیسم که هنرمند را در محدوده خاصی منحصر میکرد، به هر نوع خیالپروری و خیال پردازی در حالت بیداری، اصالت هنری بخشید و آفرینش هنرمند را در بهرهگیری از برخوردها و برداشتهای پیشبینی نشده و تصادفی و ابداعات نامتعارف آزاد گذاشت. از همین رو است که حاصل کار هنرمندان این سبک، بسیار شخصی و کاملن نامعمول و متمایز هستند.
"خاطرات شب" درباره یک مرد است که در تنهایی خود دارد چیزی را پنهان میکند. به تدریج درمییابیم که قتلی صورت گرفته و این با چند المان بیان میشود. لکههای خون بر چند تکه پارچه و دستمال بیانگر یک اتفاق مخوف است. بعد هم کفش و لباس زنانه که از دراور بیرون کشیده میشود. مرد احتمالن زنش را کشته و سرآخر خودش هم توسط دراور بلعیده میشود. راز او به گونهای در یک کابوس برملا میشود.
تاثیر بونوئل
بدیهی است که مکانیزم نمایشهای سورئال کمی پیچیده و سردرگم است و این باعث میشود که رای و نظرهای متفاوت درباره این نوع آثار ارائه شود. یعنی بستگی به حال و هوای ایجاد شده در مخاطب دارد. اگر مخاطبی با آن کابوس و رویای موجود در اثر نمایشی، حالا به هر شکلی به ارتباطی برسد و دچار تغییر و تحولی شود، یقینن آن اثر خیلی مهم و تاثیرگذار بوده است. بازتاب منفیاش هم این خواهد بود که مخاطب به ارتباطی نمیرسد. یعنی نشانهها، نمادها و کدهای ارتباطی دچار گسست شده و به اصطلاح به عدم ارتباط خواهد رسید. نمایش "خاطرات شب" هم چنین کارکردی دارد. این اثر هم در ادامه دیگر آثاری است که در این وادی تجربه و اجرا شدهاند. آنچه کارگردان سوئیسی تدارک دیده در تعاریف و ابتکارات ثبت شده قرار میگیرد. به همین خاطر هم هست که میتوانیم آن را با آثار بونوئل مقایسه کنیم. وقتی بونوئل در جوانی به فرانسه رفت سوررآلیستها تأثیر فراوانی بر او گذاشتند. در اکثر فیلمهای او مرز بین واقعیت و رویا آنچنان مخدوش است که نمیتوان به روشنی نماهایی واقعی و رویایی را از هم جدا کرد. [:sotitr1:]البته در این نمایش آن ترس و وحشت از شرایط اعمال شده است که چنین تجانس و تشابهی را تداعی خواهد کرد، وگرنه میتوان از مناظر دیگر هم این اثر را مورد بررسی قرار داد و نتیجه چیزی بر عکس فرآیند رودررویی با سورئالیسم، مخوف است. یعنی میتوان در آن رگههایی از نشاط و امیدواری را هم دید. شاید این ریشه در آن گذشتهای دارد که امروز مرد از آن فاصله گرفته است. وجود درختها و ماه در شب که دلالتی آشکار بر طبیعت میکند، نشانههایی برجسته برای ابراز وجود زندگی در تداوم منطقی ماجراها دارد. این زندگی برهم ریخته و شب هولناکی بر مرد در حال گذر است. هر لحظهاش برهم ریختهتر و پریشانتر خواهد شد.
تاثیر رنه مارگریت
در این نمایش نقاشی، موسیقی، واژگان، حرکت، شعبده¬بازی و ژانگولربازی اهمیت خاصی دارد. نقاشی در سبک و سیاق آثار رنه مارگریت است یا اینکه در ارائه تصاویر، ترکیببندیها، رنگآمیزیها و میزانسنها، جلوه نقاشیهای سورئال عیان است و در این باره مصداق قابل توجهتر آثار رنه مارگریت است. رنه مارگریت با ذهنیت شاعرانه به نقاشی پرداخت و از اسلوب واقع نمایی (رئالیستی) در باز نمایی ذهنیاتش بهره برد. اما واقعنمایی آثارش بازتابی از واقعیت رمزآلود و دنیای ناشناختههاست. از او به عنوان فیلسوف یاد میکنند. آثارش دورههای متفاوتی را بازگو میکند. گاهی تصاویری از اشیایی که در کنارشان واژههایی ناهمخوان نوشته شده است، مییابیم. به عبارتی آثار مارگریت دائمن در حال تعییر بوده و در برخی دورهها بازگشتی به آثار قبلی خود داشته است. برای مثال او یک پیپ را نقاشی کرده و در زیر آن نوشته این پیپ نیست. مارگریت میگوید اگر این پیپ است، چرا نمیتوان درون آن توتون ریخت و دود کرد؟ بنابراین شکل پیپ واقعی نیست و چون واقعی نیست آن را میتوان به هر نامی خواند. واژه هم نیست چون هر واژه به واقعیت خود دلالت دارد. در نمایش خاطرات "شب" هم بارها صفحات روزنامه¬ تایم را مرد بازیگر نشان میدهد با تیترهای درشتی که شباهت آشکار به این نوع برخورد و عنوانگذاریهای مارگریت دارد. مثلن زیر عکس تخممرغ به انگلیسی نوشته شده است، این یک کلاه نیست! بنابراین این روال به گونهای آشکار از نگاه فلسفی و نگرش زیبایی-شناسانه مارگریت خبر خواهد داد.
موسیقی و حرکت در بیان لحظاتی که گذشته را در لحظه اکنون تداعی میکند، به کار گرفته میشود. مرد حرکت و موسیقی را در کنار زن به قتل رسیده، بارها آزموده است. اکنون مرد با پرداختن دوباره به موسیقی آن دنیای از دست رفته را به حسرت و ملالی غیرقابل بازگشت بدل میکند. شعبده بازی هم نتیجهای معکوس برای مرد رقم میزند. او میخواهد تمام دنیای پیرامون خود را پاک کند. او نیاز دارد تا از واقعیت کنده شود و همه چیز برایش رازآمیز شود. او شعبدهباز و تردست زبر دستی نیست، اما دنیای پیرامون او یعنی اشیاء در اقدامی غیرمنطقی مرد را به بازی میگیرند و سرآخر او را میبلعند؛ چراکه او نظم طبیعت را به خطر یک قتل برهم ریخته و همین دلیلی عمده خواهد بود تا دیگر طبیعت با او همسو نباشد. مرد بهتر است که نابود شود.