در حال بارگذاری ...
...

پیام بهروز غریب پور به بیست و سومین جشنواره تئاتر فجر

تئاتر بدون تماشاگران، بی‌معنی است تئاتر بدون تماشاگران مشتاق، بدون بازخورد عواطف و احساسات آنی بینندگان، هنری سراپا بی‌فایده است.

شاعران در خلوت و تنهایی شعر می‌گویند و می‌توان در تنهایی و خلوت شعرشان را خواند و لذت برد. نقاشان در سکوت کارگاهشان، جهان رنگ‌ها را تجربه می‌کنند و خود را بر بوم نقاشی‌شان جاودانه می‌سازند و می‌توان در سکوت و خلوت به آثار آنان خیره شد و لذت برد. مجسمه‌سازان نیز این چنین‌اند و آفریده‌ی آنان را می‌توان در میدانی یا گذرگاهی نصب کرد و چشم امید داشت که رهگذران در طول زمان به ساخته‌های هنرمندانه‌ی آنها نظر کرده و چیره دستی و خلاقیت آنان را تحسین کنند. موسیقی را نیز می‌توان در خلوت و تنهایی هم شنید. حتی فیلم را می‌توان به تنهایی دید و لذت برد اما تنها لویی شانزدهم بود که تئاتر را به تنهایی می‌دید و به تنهایی لذت می‌برد. تاریخ هم به همین دلیل او را دیوانه و مجنون خوانده و وی را انگشت‌نمای خود کرده است. تئاتر هنری است که نوشتنش در خلوت نویسنده اما آفرینش واقعی آن در حضور تماشاگران ممکن است و بس. تئاتر بدون تماشاگران، بی‌معنی است تئاتر بدون تماشاگران مشتاق، بدون بازخورد عواطف و احساسات آنی بینندگان، هنری سراپا بی‌فایده است. بازیگران، این میانجی‌های نویسنده و کارگردان، بی‌حضور تماشاگران به دیوانگانی می‌مانند که بدون توقع و انتظار دیده شدن به فرافکنی خود می‌پردازند. تئاتر برخلاف تمام همه‌ی هنرها، هنری میراست. هر شب زاده می‌شود و هر شب چشم بر جهان فرو می‌بندد. هر شب همچون مجسمه‌های برفی ساخته می‌شود و در پایان هر اجرا ذوب می‌شود و تنها در یادها و خاطره‌های تماشاگران، زنده می‌ماند. اگر هر تئاتری از این موهبت لذت‌بخش(تماشاگران مشتاق) بی‌بهره بماند، زاده نشده می‌میرد و ساخته نشده ذوب می‌شود قلب‌های تپنده‌ی هزاران هزار تماشاگر یونانی، شیون و زاری تماشاگران تعزیه‌های ایرانی، ریسه ‌رفتن تماشاگران کمدیادل آرته، تزکیه‌ی تماشاگران نمایش‌های معابد... آری، گریاندن، خنداندن و به فکر فروبردن تماشاگران به امید پاک کردن جهان بشری از پلیدی‌ها و شرارت‌ها و پستی‌ها، آرزوی دیرینه‌ی هنرمندان تئاتر بوده و هست و هر کس که خود را بی‌نیاز از این بازخوردهای هیجان‌انگیز بداند یا آن را دست کم بگیرد، بی‌تردید راه گم کرده‌ای است که از صحنه‌ی تئاتر سر برآورده است. بی‌تردید او از خانواده‌ی تئاتر نیست یا شایستگی ماندن در میان هنرمندان تئاتر را ندارد زیرا که نخستین مزد غیرقابل جایگزین یک تئاتری، تالار مملو از تماشاگران است. نفس‌های حبس‌شده، نگاه‌های مجذوب، خنده‌های به موقع، شادمانی‌های عمیق، تاثر ناشی از اندیشه و سرانجام، تشویقی از سر خلوص و دور از هر گونه تعارف. این دستمزد واقعی و جایگزین ناپذیر خانواده‌ی تئاتر است. و همه‌ی این‌ها هنگامی دست‌یافتنی است که نویسنده، بازیگران، کارگردان و تمامی عوامل یک اجرا از سر عشق و علاقه به ایجاد ارتباطی خالص و صمیمانه با تماشاگران خود، اثری را روی صحنه برده باشند. اگر تماشاگران چنین احساس کنند که صحنه، این آینه‌ی جادویی زندگی، آنها را به درستی بازتابانده است. اگر چنین باور کنند که گو‌ش‌های شنوا، چشم‌های بینای نویسندگان، کارگردان‌ها و بازیگران در ژرفای زندگی آنها حضور داشته و دردها‌، رنج‌ها، شادی‌ها و امید‌های آنها را درک کرده و بر صحنه‌های تئاتر جاری کرده است. بی‌تردید این هنر بی‌نظیر مردمی را چون جان شیرین، گرامی ‌خواهند داشت و اگر جز این باشد روزی خواهد رسید که بایستی بر نعش تئاتر زاری کرد. عزیزانم! روی سخنم با شماست! نگذاریم که چنین شود.
بهروز غریب پور