گفتوگو با ناز شادمان
تئاتر تجربی به دنبال راههای جدیدی برای برقراری ارتباط میگردد. این ارتباط میتواند بین تماشاگر و صحنه باشد و یا بین بازیگران درون صحنه.
جمال جعفریآثار:
اشاره:لیسانس کارگردانی سینما از دانشگاه هنر دارد و کار حرفهای قبلیاش بازی در نمایش"کلفتها"(ژان ژنه) به کارگردانی محمد عاقبتی است. این نمایش دومین تجربه بازیگری او به حساب میآید.
یک تعریف ساده از تئاتر تجربی به ما بدهید؟
تئاتر تجربی به دنبال راههای جدیدی برای برقراری ارتباط میگردد. این ارتباط میتواند بین تماشاگر و صحنه باشد و یا بین بازیگران درون صحنه.
در این نمایش چقدر به ویژگی که اشاره کردید، نزدیک شدهاید؟
آن بخشی که مربوط به تماشاچی میشود طبعاً هم او باید پاسخ بدهد ولی آن چه مربوط به ما و اجرای صحنه است باید بگویم به چیزهای خیلی خوبی رسیدیم. به هر حال سکونی که در نمایش هست یک شکلِ ارتباطی جدید را پدید میآورد.
شما به یک شکل ارتباط دیگر اشاره کردید. میخواهم جزئیتر بررسی کنید و به ما بگویید این شکل ارتباطی اصلاً چه شکلی است؟
به اندازه آدمها این تجربه متفاوت است هر کس به سهم خودش با آن ارتباط برقرار کرده. شاید اصلاً ارتباط هم برقرار نکند. در این نمایش سعی کردیم با تقلیل عناصر بازی و صحنه تجربه جدیدی به دست آوریم. تجربهای که شاید نقش تماشاگر در آن برجستهتر است.
یعنی منظورتان گمگشتهگی است که مضمون اصلی نمایش را هم شکل میدهد؟
نه، منظورم معناهای کوچک هر صحنه است. مثلاً در صحنه، نوازنده بیان احساسی از گذشته و خاطراتی که بر او میگذرد، ندارد. بیشتر به واسطه این که خیلی خونسرد و عادی داستانی را برای کسی تعریف میکند حسی را برمیانگیزد. یعنی بدون اشاره مستقیم به این که«آی! من دارم رنج میبرم!!»
در وهله اول وقتی ما با این نمایش روبرو میشویم ارتباطی برقرار نمیکنیم. دلیلش هم نداشتن یک خط داستانی صرف در نمایش است. این ارتباط که بعداً در طول نمایش به دست میآید به طور پراکنده و در غالب حسهایی متبادر میشود. چه اجباری است که این همه شکست در ساختار نمایش به وجود آید؟
اجباری فکر نمیکنم باشد. شاید فقط یک انتخاب است که اول از سوی نمایشنامهنویس صورت میگیرد بعد از سوی کارگردان انتخاب میشود. برای همین ترجیح میدهم در این مقوله با آنها صحبت کنید.
شما چه نقشی را در این نمایش اجرا میکنید؟
نوازنده و رقاص.
ویژگیهای این دو آدم چه چیزهای است؟
نوازنده خیلی اصرار در بیان احساسش و خاطراتی که دارد، ندارد و میخواهد حتی فراموش کند در حالی که ویژگی رقاص احساس ترس و سرخوردگی است که به خصوص میخواهد پنهاناش کند.
جنس بازیگری شما چیست و آن را چطور به دست آوردید؟
نمیدانم. در واقع فکر میکنم”جنس” بازیگری بسیار تحت تاثیر جنس کلیِ کار قرار میگیرد. مثلاً صحنه رقاص اگر در نمایشهایی متفاوت قرار بگیرد، شاید جنسهای مختلفی را به ذهن متبادر کند. نکته مهمی که در این نمایش با آن برخورد داشتم، همان سکون است. در واقع از بدن به عنوان یکی از ابزارهای بیانی بازیگر کمترین استفاده صورت میگیرد، در نتیجه تاکید بر کلام بیشتر میشود.
چون ما نقش شما را در کارگاه نمایش دیدهایم پس انتظار بیجایی هم نیست که بگوییم نمایش شما خاص است. به همین سبب انتظار میرود پروسهای که یک بازیگر در کارگاه تجربی نمایش کسب میکند متفاوت و متمایز از پروسههایی باشد که یک بازیگر مثلاً رئالیستی در اجرایی کلاسیک به دست میآورد. برای همین به ما توضیح بدهید شما برای رسیدن به نقشتان این پروسه متمایز را طی کردید یا نه؟
بله، در تمریناتی که شخص من داشتم مثلاً در شیوه خوانشم سعی میکردم شیوههای متفاوتی را تجربه کنم و در سکون چیزی را بیان کنم بدون آن که بدنم را تغییر بدهم. اینها به نظرم شیوههایی است که به این اتفاق کمک کرده است.
چقدر از بازیتان نسبت به ایدهای که از قبل به آن داشتید رسیدهاید و راضی هستید؟
سوال سختی است. شاید اگر دو صحنه نوازنده و رقاص را مجزا کنید در صحنه رقاص 80 تا 90 درصد از آن ایدهای که داشتم را جامه عمل پوشاندهام. صحنه نوازنده هنوز برایم جای کار دارد.