درباره نمایش”پروانه و یوغ” به کارگردانی آروند دشتآرای
نمایش ترکیبی از بازیگران ایرانی و فرانسوی است. یک گروه ۱۴ نفره هنری که مدت سه هفته با گروه ویرگول تمرین کرده است. اینک در قالب اجرایی یکپارچه روی صحنه رفتهاند. آروند دشتآرای با استفاده از دو زبان فرانسه و فارسی متن محمد چرمشیر را به اجرا گذاشته است.
زهرا شایانفر:
با آغاز اجرای نمایش”پروانه و یوغ” به کارگردانی آروند دشتآرای و برگزاری همایش”ایران، فرانسه، تئاتر” در خانه هنرمندان ایران با اعضاء گروه ویرگول و بازیگران فرانسوی نمایش”پروانه و یوغ” پس از اجرای نمایششان ملاقات کردیم.
نمایش ترکیبی از بازیگران ایرانی و فرانسوی است. یک گروه 14 نفره هنری که مدت سه هفته با گروه ویرگول تمرین کرده است. اینک در قالب اجرایی یکپارچه روی صحنه رفتهاند. آروند دشتآرای با استفاده از دو زبان فرانسه و فارسی متن محمد چرمشیر را به اجرا گذاشته است. او نخستین کسی است که پس از اجرا به سراغش میرویم و میپرسیم: دلیل انتخاب این شیوه اجرا چیست؟
آروند دشتآرای در پاسخ میگوید:«اگر به یادداشتی که برای نمایش هشتمین خوان نوشتم رجوع کنم باید بگویم، ما با استفاده از امکانات مختلف در تئاتر مثل عکس، تصویر سازی، نقاشی و گرافیک و مدیا سعی داریم به زبان دیگری برسیم. در”عروسی شغال” نوشتم که سعی داریم به یک زبان اجرایی جهانی برسیم که مناقشات مختلفی هم ایجاد کرد، اینک میگویم آن چه ما روی آن تمرکز کردهایم، آن را هدف خود قرار دادهایم با فعال کردن یک واحد خاص برای بازاریابی بینالمللی، به معنای برقراری ارتباط با گروهها و جشنوارهها این کار را انجام دادهایم.»
وی توضیح میدهد:«شاید نشود آن را واحد نامید زیرا خیلی بزرگ نیست، سه، چهار نفر جمع شدیم و تصمیم گرفتیم که یک بازاریابی بینالمللی انجام دهیم، تا بتوانیم با ایجاد رابطه بین دو فرهنگ و گفتوگویی بین آنها و همچنین با حذف فاکتور زبان به هدف نهایی گروه برسیم.»
دشتآرای دلیل استفاده از دو زبان مختلف را چنین توضیح میدهد:«ونگوک، شخصیت اصلی ما، کسی است که دیده نمیشود، زبانش را کسی نمیفهمد و نه کسی به زبان او سخن میگوید. در واقع استفاده از دو زبان استعارهای است از آن چه در فضای متن وجود دارد. به همین دلیل بازیگران ما به وسیله زبان گفتار ونگوک ارتباط برقرار میکنند که او نمیفهمد.»
وی با اشارهای کوتاه به مشکلات پشت سر گذاشته گروه ویرگول در انجام این پروژه فرهنگی میگوید:«با تمام مشقتها، ترساندنها، منتظر ماندنها و بدون هیچ حمایت مالی این پروژه و این تئاتری که دیدید، که من یک اتفاق مینامماش، راهی را باز کرده است تا اروپاییهایی که تصویر شتر سوار و تروریست از ما داشتند اینک به مغایرت تصویرشان با واقعیت ملت ایران پی برده و به این درک برسند که میشود یک ماه به ایران رفت، سه هفته داشت، تئاتر تمرین کرد حاصل آن را در کنار بازیگران ایرانی به اجرا گذاشت.»
و تاکید میکند:«اگر با بیانصافی هم این اتفاق را قضاوت کنیم باز هم آن را کوچک نخوایم دید.» و ادامه میدهد:«این تئاتر نیز به عنوان یک تئاتر تجربی، جایی موفق و جایی ناموفق بوده است. خود من در تجربهگری احتمال ریسک و عدم موفقیت یک کار را بالا ارزیابی میکنم. این اتفاق ـ روی اتفاق تاکید میکنم ـ چون هیچ ربطی به آروند دشتآرای، هادی کمالیمقدم و هنرهای ویرگول ندارد، در تاریخ تئاتر ایران بیسابقه است.»
این کارگردان تئاتر درباره حمایتهایی که برای انجام این پروژه دریافت کرده است میگوید:«هیچ حمایت مالی از این کار صورت نگرفته است، نه قرارداد و نه کمک هزینه. این کار از هزینههای شخصی خود من و افرادی که با عشق و علاقه به ایران آمدهاند و هزینههای خودشان را پرداخت کردهاند تا با یک گروه ایرانی تئاتر کار کنند تامین شده است.»
وی درباره مدت همکاری دو گروه میگوید:«روزی 12 ساعت در سالن خورشید تمرین کردهایم. در مدت سه هفته یک تمرین فشرده داشتهاند این تجربیات باید روزی تدوین شود. روزهای نخست ما با یک شک بین دو گروه مواجه شدیم. دو گروه از دو فرهنگ متفاوت، دو شکل، دو جنس و زبان متفاوت، اما در اجرا یکدست. گویی تمام آدمها از یک مجموعه، خواستگاه و منشاء آمدهاند. بیگانگی بین افراد دیده نمیشود و این بزرگترین موفقیتی است که ما به دست آوردهایم.»
و ادامه میدهد:«خود من نمیتوانم بین آدمها؛ ایرانی و فرانسوی، تفکیک قائل شوم. همه یکی شدهاند.» و توضیح میدهد:«برای رسیدن به این یکدستی تمرین کردهایم. براساس متدهایی که تجربه کردهایم و ورک شاپهایی که برگزار کردهایم از میان 25 بازیگری که در اسفند ماه به ورک شاپها دعوت کردیم 6 نفر که گویی از جهانی به جهان دیگر وارد شدهاند بیرون آمدند.»
دشتآرای درباره تجربیات خود در روند کارگردانی این نمایش میگوید:«برای من مدیریت 14 نفر فرانسوی، آشنا شدن با بازیگری آنها، اصلاح کردن بازی بدون دانستن زبان فرانسه تجربه کوچکی نبود.» از او درباره همایش میپرسیم و میشنویم:«تصمیم گرفتیم تا در این هفته آخر و به بهانه حضور گروه فرانسوی، اطلاع رسانی انجام دهیم. از حضور این افراد استفاده کنیم تا دوستانی که علاقهمند به ارتباط مستقیم با این افراد هستند سوالات خود را مطرح کرده و زمینه گفتوگو ایجاد شود.»
وی ادامه میدهد:«نمایشگاه عکسی از روند تمرینات به وسیله آثار خانم مریم محمدی و مورگان گری هر روز از ساعت 9 تا 20 در سالن تجربه خانه هنرمندان برپاست و یک سری کنفرانس نیز از ساعت 14 تا 17 هر روز در تالار گفتوگو برقرار میشود که به بررسی ارتباط تئاتر فرانسه و ایران و فرهنگ و هنر فرانسه میپردازد. برای این کنفرانسها از اساتیدی چون دکتر صادقی و نظمجو دعوت شده است تا به این وسیله فرصتی برای گفتوگو علاقهمندان با گروه فرانسوی ایجاد شود. از گروه فرانسوی نیز هر روز دو نفر حضور خواهند داشت.»
این افراد اهل گفتوگو هستند
دشتآرای که فرهنگ گفتوگو در ایران را ضعیف میداند میافزاید:«این افراد اهل گفتوگو هستند.» دشتآرای گفتههایش را با ذکرنام افرادی که حمایت معنوی خود را دریغ نداشتهاند پایان میدهد و میگوید:«از آقای نشان که تصمیم نهایی برای اجرای این نمایش را گرفتند تشکر میکنم زیرا آن زمان که هیچ کس، با پنهان کردن یک سری چیزها، جرأت نمیکرد تصمیم بگیرد با در نظر گرفتن یک سال تلاش ما تصمیم نهایی را گرفت. از آقای اطبایی و آقای پارسایی که در نهایت مسئولیت اجرا را برعهده گرفتند نیز سپاسگذارم.»
و با میافزاید:«دوستان دیگری نیز مخالف این پروژه بودند و ما را ترساندند. ولی اینک میبینید که اجرا میکنیم و اتفاقی نیز نیافتاده است. ما کار فرهنگی میکنیم، اعتماد سازی میکنیم.»
دشتآرای از حمایت بهروز غریبپور در هماهنگ کردن سالنهای خانه هنرمندان برای برگزاری همایش یاد میکند و از عدم حمایت ارگانهای مسئول دیگر.
وی درباره محمد چرمشیر که متن نمایش به قلم اوست میگوید:«کسی است که با آگاهی، قدرت، دانش، پتانسیل و انرژی عجیب و غریب خودش از این کار حمایت کرد. او یک منبع قدرت برای ماست که هر جا کم آوردهایم به او وصل شدهایم. من این اجرا را به محمد چرمشیر مدیون هستم. به خاطر متن شاهکارش این یک تعریف نیست، یک بررسی است. این متن از هر نظر یک اتفاق است.»
وی میافزاید:«این متن، قسمت دوم از یک سه گانه است که توسط محمد چرمشیر آماده میشود. قسمت اول از یادداشتهای روزانه کریستف کلمب نوشته شد که به نام”رویای بسته شده به اسبی که از پا نمیافتد” اجرا شد. نمایش حاضر از نامههای ونسان ونگوگ شکل گرفت. متن سوم در مرحله بعد نوشته خواهد شد و هنوز خود من اطلاع ندارم که چه خواهد بود.»
میگویم، کارهای شما در اجرا امضاء آروند دشتآرای را برای خود دارد. به نظر من کارگردانی بر متن مسلط و سوار شده است. بیشتر تصویر، میزانسن، صحنه و چیدمان را میبینیم تا متن چرمشیر را. از دیدن تصویرها لذت میبرم و علاقه خاصی به دیدن چیدمانهای هنرمندانه درتئاتر دارم.
دشتآرای در این باره پاسخ میدهد:«حرف شما را قبول ندارم. البته اگر واقعاً این اتفاق افتاده باشد، اجرای موفقی نبوده است. باید متن در این اجرا منفجر شود، اگر این اتفاق نیفتد کار ما فقط یک سری تصویرهای قشنگ بوده است.»
و ادامه میدهد:«البته نقش تماشاگران نیز موثر است زیرا علاقهمندی افراد در آن چه دریافت میکنند تاثیر میگذارد. برخی میبینند و گوش نمیدهند و در مقابل عدهای هم فقط گوش میدهند و کمتر میبینند. نظر من این است که باید همه اینها با هم انجام شود.»
و تذکر میدهد:«شاید هنوز آمادگی کامل برای اجرا را نداشتهایم. شاید سه هفته لازم بود تا این افراد فقط با هم آشنا شوند.»
دشتآرای از تینوش نظمجو نام میبرد که به عنوان مترجم متن به زبان فرانسه گروه را یاری کرده است و چنین ادامه میدهد:«باید از بچههای فرانسه تشکر کنم که با همه بیبرنامهگیها، بینظمیها و اسکانهای عجیب و غریب ما کنار آمدند.»
میهمانان فرانسوی
به کارگردان خسته نباشید میگویم و در میان تماشاگران نمایش او که در حال گپ و گفتوگو با بازیگران فرانسوی هستند گشتی میزنم. میهمانان فرانسوی و ایرانی با دو زبان انگلیسی و فرانسه صحبت میکنند. آقای گریمو مسئول بخش فرهنگی سفارت فرانسه با کارگردان گرم گفتوگوست.
با یاری مترجم گروه، از بازیگران گروه فرانسوی درباره ارتباط با گروه ایرانی میپرسم. آنائیس الریک، بازیگر گروه فرانسه میگوید:«ما وارد کشوری شدیم که هیچ چیز در مورد آن نمیدانستیم ویک دفعه خود را در کنار بازیگران ایرانی دیدیم. خیلی زود همه چیز درست شد و دیدیم که چقدر آدمهای مهربان، خوب، مهمان نواز و جذابی هستند. تمرین خیلی خوب پیش رفت و دفعتاً دیدیم که همه چیز را کم کم میفهیم و همه کارهایمان خیلی خوب پشت هم قرار گرفت و درست شد.»
میپرسم آن چه شما را برای رسیدن به فضا یاری داده است ترجمه بود یا ارتباط حسی گروه و ادویژ وانوت، بازیگر دیگری از گروه فرانسه پاسخ میدهد:«چیزی که از همان اول ایجا شد، هم ترجمه بود و هم قرار گرفتن در فضا و دوم این که آروند توانست ما با این فضا نزدیک کند تا خودمان را در این فضا حس کنیم و آن اتمسفر را جذب کنیم.»
از آنها نظرشان را درباره بازیگران ایرانی میپرسم و ادویژ پاسخ میدهد:«به نظر من اینها فوقالعاده هستند زیرا همه چیز را میتوانند ابراز کنند، بدون آن که کارهای بزرگی انجام دهند. با کوچکترین حرکات میتوانند خیلی از حسهایشان را ابراز کنند.»
آنائیس پاسخ میدهد:«من فکر میکنم همهشان از یک کیفیت خیلی بالا برخوردارند و کار کردن در کنار آنها برای من خیلی خوب است.»
در نمایش”پروانه و یوغ” دو بازیگر، سدریک لنوار و هادی کمالیمقدم به طور موازی نقش ونسان ونگوگ را بازی میکنند.»
سدریک لنوار، 25 ساله که در5 سال اخیر به عنوان هنرپیشه حرفهای تئاتر کار میکند درباره نقشاش میگوید:«در این کار نقش ونسان ونگوگ را داشتم. کار من با دیگران فرق داشت و نقطه نظراتی که در این کار درباره ونگوگ وجود داشت نیز متفاوت بود. من مجبور بودم نقش را بازی کنم که موازی نقش دیگری بود و باید کارهای او را دنبال میکردم و این چیزی بود که نقش من را متفاوت میکرد.»
میگویم آن چه در اجرا دیده میشود، یک نوع یکپارچگی و نزدیکی در بازی هادی و سدریک است با این که میدانیم شیوه بازیگری متفاوت دارند چطور به این یکپارچگی رسیدهاید و سدریک پاسخ میدهد:«در حقیقت فکر میکنم، کاری که ما کردیم درنقشی که آروند به ما داده بود من و هادی که باز هم تاکید میکنم، بازی یک نقش موازی بود. آن چه در این کار بود این بودکه من و هادی در واقع یک نفر بودیم ولی کارهای متفاوت انجام میدادیم. یک جا هادی مرده بود و من زنده بودم. جایی هم او ونسان بود و من مثل بچهها کارهای کودکانه می کردم. آن چه شما میگویید که ما به هم نزدیک شدیم، چیزی بود که کمکم به آن رسیدهایم. مثل دو نقطه دور بودیم که در این بازی کم کم به هم نزدیک شدیم. آن چه شما میگویید درست همان چیزی است که میخواستیم به آن برسیم. که با بینندههایمان رابطهای برقرار کنیم و آنها نیز یکی شدن ما را درک کنند.»
از هادی کمالیمقدم درباره تجربیات به دست آمدهاش میپرسیم و میشنویم:«این تجربه از چند وجه برای من مفید بود. اول تقابل دو زبان، دو نگاه و رویکرد و دو نوع تکنیک بود که واقعاً عجیب بود. حتی اگر به آن فکر هم کرده بودم این کیفیت را حس نکرده بودم. این رو در رویی یکی از بزرگترین تجربههاست.»
کمالیمقدم پس از اندیشهای کوتاه میافزاید:«نکته دیگری که برایم جالب توجه بود، بده بستان بین من و فرانسویها بود. نوعی رقابت بین دو گروه وجود داشت، بین من و بازیگرا مقابلم که باید بگویم برای اولین بار رقابت را به معنای واقعی درک میکردم. به این معنا که دو نفر با هم دوست باشند، عشق بورزند، به هم کمک کنند و در عین حال که سعی میکنند بالاتر بروند، دیگری را نیز پیش میرانند.»
هادی با هیجان ادامه میدهد:«برای من خیلی هیجان انگیز بود که بدانم چگونه میشود چنین متن سخت، پیچیده و سنگینی را که نیاز به 6 ماه تمرین دارد، با گروهی که اصلاً نمیشناسمشان، نه خودشان، نه زبانشان و نه فرهنگشان را در طی 15 تا 20 روز به اجرا برسانی.»
از کمالیمقدم میپرسیم:«بازی در کنار بازیگری که شیوه اجرایی متفاوتی دارد چگونه بود» و میشنویم: «وقتی این افراد آمدند ما فهمیدیم که باید با آنها ارتباطی وراء تمرین برقرار کنیم. ارتباطی انسانی و عاطفی، نوعی عشق مانند یک خانواده و در این ارتباط مهمترین تجربه تئاتری پس از 20 روز زندگی، نزدیک شدن، چون یک توده فشرده مستحکم و یکپارچه در آمدن بود. رسیدن به این مرحله یعنی رسیدن به همه اهداف مد نظر گروه.»
و ادامه میدهد:«در بازیگری هیچ مشکلی نداشتم، خودم را خیلی نزدیک دیدم. آمدن سدریک خیلی به من کمک کرد. من توانستم خلاءهایی که در وجود خود داشتم را از او وام گرفته و پر کنم.»
با اشتیاق توضیح میدهد:«در هر حال او یک اروپایی است. ویژگیهایی دارد که با نقشی که من باید بازی میکردم شباهتهایی داشت. برای من خیلی مهم بود که حرکات و رفتار او در رسیدن به این نقش به من کمک کند.»
از سدریک میپرسم:«هادی چگونه بازیگری است» و آنها که با این سوال شیطنت آمیز دست در گردن یکدیگر حلقه کردهاند به صدای بلند میخندند و بعد با چهرهای جدی پاسخ میدهند.
سدریک میگوید:«من خیلی متعجب بودم، چون این یک نوع بازیگری بود که تجربه نکرده بودم و این دفعه اولی بود که این مدل را تجربه کردم. با این که کاری که روی صحنه انجام میدادیم متفاوت بود؛ هادی بیشتر حرف میزند و من بیشتر حرکت میکردم، ولی فکر میکنم هادی به بهترین نحو توانست آن نگرانی و کابوسهای ونگوگ در خیالاتش را بیان کند.»
هادی درباره سدریک میگوید:«به واقع آن چه درباره سدریک و آن، میتوانم بگویم این است که بازیگری مانند آنها در ایران نداریم.»
و ادامه میدهد:«او آن قدر حرفهای است که من معنای حرفهای را در او دیدهام. او همان فکر و ایدهآل من است که تصور میکردم دیگر وجود ندارد.»
و برای توضیح میافزاید:«با دیسپلین، منظم، به لحاظ کار کردن روی متن و حفظ دیالوگ فوقالعاده، خلاق، بداههپرداز و از لحاظ انرژی تا نهایتاش.»
هادی با شوقی که در چشمانش برق خاصی ایجاد کرده است ادامه میدهد:«اگر به سادگی یک توپ به سمت او پرت میکردم، به گستردگی یک فاجعه و یک جنگ جهانی منتهی میشد. هیچ وقت ندیدم کم بیاورد. همیشه در چشمهایش میدیدم که میخواهد بالا بروم. در عین حال همیشه احساس میکردم با تمام وجود از من یاد میگیرد، همان طور که من با تمام وجود از او یاد میگرفتم.»
گروه ویرگول 30 شهریور برای 5 اجرا به فرانسه سفر خواهد کرد تا”پروانه و یوغ” را با تماشاگران فرانسوی تجربه کند.