متدهای دو نمایشنامهنویس فرانسوی بررسی شد
در قیاس کلی بین کورنی، راسین و شکسپیر همه معتقدند که شکسپیر به تمام دنیا راه پیدا کرده اما کورنی و راسین فقط در فرانسه شناخته شدهاند چرا که شکسپیر برای مخاطب عام مینویسد و برای آنان جذابیت دارد در صورتی که مخاطبان کورنی و راسین طبقه اشراف هستند.»
دومین روز از نشستهای”ایران، تئاتر، فرانسه” با حضور نغمه ثمینی، محمد رضاییراد، ماری لیسونت و عباس غفاری در خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
به گزارش سایت ایران تئاتر، موضوع قابل بحث این جلسه بررسی شیوه فعالیت کورنی و راسین دو نمایشنامهنویس فرانسوی و هنر اروتمی بود و نغمه ثمینی به عنوان افتتاح کننده جلسه ضمن خوش آمد گویی به حاضران گفت:«ادبیات نمایشی فرانسه موضوع تخصصی کار من نیست اما در مورد کورنی به آن درجه از شناخت رسیدهام و علاقهمند بودم که در این تجربهای که کسب کردهام با دیگران شریک باشم.»
ثمینی در ادامه افزود:«شاید تعجب انگیز باشد که چرا تمام ادبیات و نمایشنامهنویسان قرن حاضر را رها کردهایم و بر نمایشنامهنویس متعلق به قرن هفدهم تمرکز کردهایم. در تمام کتابهای مربوط به هنر تئاتر نام”کورنی و راسین” در کنار یکدیگر قرار دارد اما من بر کورنی تمرکز دارم و تمام ترجمههای فارسی آن را کاملاً خواندهام. در قیاس کلی بین کورنی، راسین و شکسپیر همه معتقدند که شکسپیر به تمام دنیا راه پیدا کرده اما کورنی و راسین فقط در فرانسه شناخته شدهاند چرا که شکسپیر برای مخاطب عام مینویسد و برای آنان جذابیت دارد در صورتی که مخاطبان کورنی و راسین طبقه اشراف هستند.»
ثمینی با اشاره به نمایشنامههای”سید”،”حراس”،”رود گونه”و”سورنا” دو نمایشنامه آخر را به عنوان دلیلی بر نگاه ویژه کورنی به ادبیات ایران زمین نام برد که نمایشنامه”رودگونه” به زندگی شاهزاده خانمی ایرانی و نمایشنامه”سورنا” به زندگی سورنا سردار بزرگ ایران زمین میپردازد.»
در ادامه جلسه محمد رضاییراد،”ژنه” نمایشنامهنویس فرانسوی را به عنوان موضوع قابل بحث خود معرفی کرد و گفت:«دو دلیل برای انتخاب این نمایشنامهنویس فرانسوی برای من وجود دارد اول این که بازخوانی آثار”ژنه” در این دوران بسیار مهم است و دوم تحقیقی است که در مورد ژنه انجام میدهم.»
رضاییراد در ادامه متن بلندی که در مورد دو نمایشنامه”کلفتها”و”سیاها” آماده کرده بود را به طور مفصل برای حاضران قرائت کرد و در پایان به قضاوتی که در تئاتر”ژنه” در مقابل تئاتر”آرتو” وجود دارد اشاره کرد و آن را تفاوت بین این دو تئاتر دانست.»
در پایان جلسه نوبت به مارلی لیسونت میهمان فرانسوی رسید تا در مورد هنر”لوقتمی” صحبت کند. لیسونت که مدت زیادی در جلسه به زبان فارسی گوش فرا داده بود و عدم آشنایی او با این زبان موجب بیحوصلگی وی شده بود صحبت خود را آغاز کرد و گفت:«با کمال خوشحالی باید بگویم که همه حاضران این جلسه هنر”لوقتمی” را به خوبی رعایت کردند. همه ما روزی بچههای کوچکی بودیم که حرف نمیزدیم اما یک روز کشف کردیم که صدایی از دهانمان خارج کنیم. صدایی مثل”ب ب ب” و معمولاً بچههای کوچک مثل پرندههای کوچک یک سری اصوات از دهان خود تولید میکنند و برایشان عجیب و غریب است. این اصوات کلمه نیستند بلکه صدا هستند اما برای بچهها این لحظهای بزرگ است چرا که تا قبل از این که بتوانند از خود صدا خارج کنند، فقط میتوانند گریه کنند یا جیغ بکشند اما بعداً متوجه میشوند که توانایی تولید صدا را نیز دارند. پس از آن این کلمات به احساسات تبدیل میشوند و آن احساسات در دل آن صداها نهفته است.»
لیسونت در این جا اشاره کرد:«ما توسط هنر”لوقتمی” قصد داریم بر هنر حرکتها و جنبشها کار کنیم، یعنی به خواستگاه وسر منشاء زبان باز گردیم و آن را بیابیم.»
”لوقتمی” میخواهد دوباره به ما یادآوری کند آن چیزی که در بچگیمان با خارج کردن صداها از دهانمان انجام میدادیم، حالا آن را از یاد بردهایم. در واقع سر منشاء زبان در کلیت بدن ما نهفته است یعنی انرژی جسمانی بدن ما است که از طریق صداها شکل میگیرد و به شکل آوایی در میآید.»
لیسونت تصریح کرد:«در این جا باید به چند مورد خاص اشاره کنیم که نام آن را انرژی گذاشتهایم. در این جا باید متذکر شوم که هنر”لوقتمی” از دل فرهنگ ژرمن آلمانی شکل گرفته و سرچشمه این هنر از اندیشهها و آثار گوته است. او در آثار علمیاش این ایده را مطرح میکند که یک شکل یا یک فرم، بیان یک نیرو یا قدرت جنبشی و یا حرکتی است و در واقع هنر”لوقتمی” بود که این مطلب را کشف کرد.»
لیسونت تاکید کرد که در هنر لوقتمی هر صدایی یک شکل پویا و دینامیک دارد و ما میتوانیم آن شکل دینامیک که در کل بدنمان نهفته است را با شکلی مشخص با کل بدنمان بیان کنیم. در این هنر هر صدا برای خود یک دنیاست، دنیایی که آن را از سه وجه مورد بررسی قرار میدهیم. اول از جنبه”ویبراسیونها” یا لرزشهایی است که در بدن ما به وجود میآید و این”ویبراسیون” کاملاً مشهود است و تخیلی و ذهنی نیست. مثل صدای O که صدایی گرد است، چرا که باید دهان را گرد کرد و با صدای O میتوانیم هر جور احساساتی را بیان کنیم.»
لیسونت به این نکته اشاره کرد که با حروف صدادار وارد دنیای آواز میشویم و با حروف بیصدا برخورد ما با دنیای خارج و فضا به وجود میآید. وی به دو کتاب اثرمیخائیل چخوف که در مورد سیستم پرورشی بازیگر است اشاره کرد و گفت:«میخائیل چخوف بنیان و پایه و اساس صحبتهای خود را از لوقتمی گرفته و تمام احساساتی که توسط هنر لوقتمی بیان میشود میخائیل چخوف سعی کرده در متد خود بیاورد و بازیگران را پرورش دهد و این همان وجه تمایز استانیسلاوسکی و میخائیل چخوف است چرا که استانیسلاوسکی متد و پایهاش بر روانشناسی استوار است اما چخوف پایه و اساسش را روی بیان احساسات خود میگذارد.»
لیسونت در پاسخ به پرسش تینوش نظمجو مبنی بر این که آیا برای غیر فرانسویها مثل اعراب یا ایرانیان تمرینات لوقتمی فرق میکند یا خیر اظهار کرد:«طبق تحقیقاتی که روی نوزادها انجام دادهایم متوجه شدهایم که از صداهای مختلف چه ادراکی دارند. مثلاً نوزادان میتوانند تمام زبانهای دنیا را بشنوند و درک کنند اما از یک سالگی به بعد قدرت و ظرفیت شنوایی آنان محدود به زبان مادری میشود. در حقیقت باید نقطه شروع حرکتمان را از زبان مادریمان در نظر بگیریم و از زبان مادری خودمان سرچشمه همه زبانها را مییابیم. وقتی شعری را در زبان مادریمان اجرا میکنیم کاری که انجام دهیم این است که زبان از طریق حرکت و جنبش به شکل اصوات در میآید.»