در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با ”حسن حاجت پور” کارگردان نمایش ”دختر انار”

عروسک باربی و عکس و تصویرش اتاق بچه های ما را پر کرده؛ عروسک شرک در اکثر خانه های ما هست؛ اما سؤال این است که شخصیت های داستان ها و قصه های خودمان کجای خانه های ما قرار دارند؟ وقتی هم که تلاش می شود روی آنها کاری صورت گیرد، مورد نقد خودمان قرار می گیرند.

گفت و گو با ”حسن حاجت پور” کارگردان نمایش ”دختر انار”

عروسک باربی و عکس و تصویرش اتاق بچه های ما را پر کرده؛ عروسک شرک در اکثر خانه های ما هست؛ اما سؤال این است که شخصیت های داستان ها و قصه های خودمان کجای خانه های ما قرار دارند؟ وقتی هم که تلاش می شود روی آنها کاری صورت گیرد، مورد نقد خودمان قرار می گیرند.

علیرضا نراقی: قصه ها و افسانه های محلی و بومی ایران مملو از ظرفیت های نمایشی برای تئاتر کودک و پر از وجوه فانتزی برای کشف جذابیت های تازه اجرایی است. با توجه به ضعف ها و کمبودهای کمی و همچنین کیفی متون نمایشی در تئاتر کودک ایران، همیشه یکی از راه حل های مورد توجه، بازگشت و کشف دوباره قصه ها و روایت های مختلف ادبیات ایران، خاصه ادبیات عامه بوده است.

این نوع ادبیات با وجوه فراواقعی و فانتزی خود جاذبه های زیادی برای کودکان دارند و همیشه غیر از آموزش های جزئی زاویه، نگاه و رویکردی به عالم را به کودکان می بخشند .نمایش "دختر انار" یکی از آن دسته آثاری است که در آن تلاش شده از این ظرفیت ها در متن و اجرا استفاده شود. آنچه در ادامه می خوانید گفت و گوی سایت ایران تئاتر با کارگردان این نمایش "حسن حاجت پور" است که مدتی است اثر خود را در تالار هنر به صحنه برده است.                                                                             
***    
اول بگویید چه شد به این متن که وام گرفته از فرهنگ عامه ایران است، علاقه مند شدید و برای اجرا آن را انتخاب کردید؟

علاقه شخصی من به افسانه ها و قصه های بومی و فولکلوریک ایران باعث شد که سراغ این نمایشنامه بروم. برایم بسیار مهم بود که چطور می شود با مخاطب امروز که ریتم و دغدغه اش تغییر کرده و زندگی اش دگرگون شده با چنین داستان هایی ارتباط برقرار کرد؟ نویسنده این نمایشنامه از قصه ای که در نقاط مختلف در گذشته، به شکل های مختلفی تعریف شده استفاده کرده و این نمایش نامه را نوشته است. قصه هایی شبیه به "دختر انار" با وجود اینکه اغلب داستان هایی جذاب دارند که برای مخاطب امروز هم شنیدنی است، اما در حال فراموش شدن اند و قالب نمایش برای زنده نگه داشتن و استفاده دوباره از ظرفیت های مختلف آنها بسیار مناسب است.
با توجه به تجربه عملی این نمایش و کارهای دیگری که پیش از این انجام داده اید، این متون چه قابلیت هایی برای کار کودک دارند؟
اصل این قصه بر اساس خوبی و بدی،زیبایی و زشتی و پاکی و پلشتی است، این تضاد و قصه های بر آمده از آن هیچگاه کهنه نمی شوند. تقسیم بندی سنی کاری است که ما در دستور العمل هایمان انجام می دهیم، اما واقعیت عمیق تر این است که همه ما یک کودک در درونمان داریم. به نظر من تئاتر خوب کودک باید با این کودک که درون همه ماست بتواند ارتباط برقرار کند. داستان این نمایش شاید در ظاهر درباره گشایش طلسم یک دختر و ازدواجش با یک شاهزاده باشد، اما در باطن خود دارای پیام های آموزشی فراوانی است؛ مثل اینکه نباید راز خود را به کسی گفت و یا نکته بزرگتر اینکه وقتی بدی جای خوبی می نشیند، اعتدال زندگی از بین می رود،ما سعی کردیم در اجرا این نکات را برجسته کنیم. فانتزی در ذات این قصه است و تلاش من و گروه این بوده که هر چه بیشتر این نکته را در اجرا برجسته تر کنیم.
با این توضیحات روند رسیدن به اجرا چگونه بوده است؟
فانتزی در همه گونه های هنری وجود دارد. هر جا خیال است، فانتزی هم حضور دارد. اما در کار کودک این نکته ویژه است چون رنگ و بوی غلیظ تری به خود می گیرد. بازیگری در کار کودک به گونه ای است که بازیگر علاوه بر رسیدن به کاراکتر باید با تماشاگرانی که مخلوطی از تماشاگران خاص و عام هستند ارتباط برقرار کند. منظورم از خاص، تماشاگران کودک هستند. تصور من این است که هر کارگردان و بازیگری باید در مقطعی گریزی به کار کودک بزند؛ شما روند کار هر گروه بزرگ و کارگردان مهم دنیا را که  ببینید، با تمرین هایی بر می خورید که بیشتر مبتنی بر بازی های کودکانه است. این به دلیل اهمیت تخیل و فانتزی در دنیای کودکانه است؛ ارتباط با کودک جدا از این ساخت فانتزی و تخیل ممکن نیست، به همین دلیل شما مثلاً در کار ما گریم "دَدِه سیاه" را اینگونه می بینید و یا لحظه هایی کاملاً فرا واقعی را مشاهده می کنید، اینها در دنیای کودکانه فهمیده می شوند و جاذبه ایجاد می کنند، حال اگر خوب و درست اجرا شوند، بخش مخاطب عام که اغلب والدین و بزرگ ترهای کودکان هستند را هم جذب می کند.
آیا شما یک گروه هستید که  مشخصاً کار کودک می کنند؟
خیر آخرین کاری که در عرصه تئاتر کودک انجام دادیم، سال 78 بوده است.گروه ما یک هسته اصلی دارد که با توجه به هر کار عده ای به آن اضافه می شوند؛ ما فقط کار کودک نمی کنیم، اما به این گونه هم علاقه جدی داریم و دوست داریم در کنار کارهای دیگرمان کار کودک هم انجام دهیم.
 تحلیل شما از گروه های تئاتر کودک و مشکلاتشان چیست؟
من همیشه کار های کودک را دنبال کردم و اخیراً به این نتیجه رسیدم که خیلی از گروه هایی که کار کودک می کنند به فکر مخاطب خود نیستند، یعنی تحلیلی از مخاطب ندارند و نمی دانند نمایش آنها چه قشری را در بر می گیرد. این نکته تنها اختصاص به کار کودک ندارد، اما در این نوع کار حساس تر و مشکل زاتر است؛ عدم تمرکز روی مخاطب کودک و میزان و چگونگی دریافت آنها از یک نمایش اغلب به کارها ضربه می زند و این حتی در بین قدیمی های تئاتر کودک هم دیده می شود. ما باید مخاطب شناسی داشته باشیم و برای مخاطب کار کنیم.
[:sotitr1:]واکنش مخاطب، شما را تا به امروز راضی کرده است؛در واقع اگر ایده آل شما مخاطب است آیا در این کار توانسته اید به این تفکر مخاطب محور دست کم نزدیک شوید؟
 وقتی با بعضی از دوستانم در حوزه تئاتر کودک و نوجوان مشورت می کردم، می گفتند این کار  سوژه کهنه ای دارد و قدیمی تر از آن است که مخاطب با آن ارتباط برقرار کند. اما این پیش بینی درست نبود،کار ما کار پر مخاطبی از آب در آمده و خوشبختانه  روز به روز هم به تعداد تماشاگران اضافه می شود. خیلی از بچه ها که به طور طبیعی با پدر بزرگ ها و مادر بزرگ های خود به دیدن نمایش ما آمده اند کار را دوست داشتند. پدربزرگی به من می گفت این کار مرا هم به کودکی ام برد و این خود همان نکته ای است که در ابتدا گفتم، ارتباط با کودک درون همه مخاطبان. این در حالی است که بچه ها هم بسیار این کار را دوست داشته اند، سوژه دختر انار سوژه ای است که همیشه جاذبه و کارکرد دارد و چیزی که برای من لذت بخش است، این است که ریشه در فرهنگ خودمان دارد؛ به همین دلیل ضمن بار فرهنگی مثبت، طیف بیشتری را هم در بر می گیرد.
فکر می کنید ما تا چه اندازه متون نمایشی خوب، متکی بر قصه های خودمان داریم و قصه های ما چه ظرفیت هایی برای نمایش شدن دارند؟به نظر می رسد در تئاتر کودک ما به عکس باقی بخش های تئاترمان، مشکل شدید در متن وجود دارد و فضاهای نمایش های خوب ایرانی زیادی در این شکل نمایشی نمی توانیم تولید کنیم، فکر می کنید دلیلش در چیست؟
ببینید عروسک باربی و عکس و تصویرش اتاق بچه های ما را پر کرده؛ عروسک شرک در اکثر خانه های ما هست؛ اما سؤال این است که شخصیت های داستان ها و قصه های خودمان کجای خانه های ما قرار دارند؟ وقتی هم که تلاش می شود روی آنها کاری صورت گیرد، مورد نقد خودمان قرار می گیرند. می خواهم بگویم اتفاقاً ما در داستان ها و افسانه های خودمان خیلی از این نمونه ها داریم، اما خودمان به عنوان هنرمندان تئاتر کودک ایرانی به آنها توجه نداریم. این در حالی است که تئاتر کودک از امور بنیادین هنر نمایش است و در پرورش کودکان ایرانی نقش عمده ای دارد. وقتی که ما به داشته های خود نمی پردازیم، بچه های ما از ریشه های فرهنگی خود فاصله می گیرند و در آن زمان دیگر نمایشنامه نویسان ما حتی کم تر از این ها به قصه ها و افسانه های ایرانی می پردازند. این معضل احتیاج به برنامه ریزی دقیق دارد و باید آموزش و پرورش هم در این امر فعال شود، از این طریق علاوه بر آموزش کودکان، دیدگاه آنها هم رشد خواهد کرد.