گزارشی از کلاسهای آموزش بازیگری تئاتر تحت نظر دکتر محمدرضا خاکی و دکتر دلخواه
حس کردیم جای کلاسهای آموزش بازیگری به طریق علمی و روشمند چه در دانشگاههای هنری، چه در آموزشگاههای خصوصی، خالی است
نزدیک به یک ماه و نیم است که از شروع کلاسهای آموزشی دکتر خاکی و دکتر دلخواه میگذرد و طی این مدت، اساتید نامبرده این ورک شاپ(work shop) با جدیت هر چه تمامتر به آموزش شیوههای اصولی و پراهمیت مقوله بازیگری تئاتر به هنرجوها پرداختهاند. شروع نخستین دوره این کلاسها به تابستان سال گذشته برمیگردد. دکترخاکی ـ که آموختهها و تخصص خویش را بیشتر در خصوص امور پر اتیک میداند اما مدتهاست فعالیتهایش را روی کارهای آموزشی متمرکز کرده ـ در خصوص این کلاسها میگوید:«همزمان با ورود دکتر دهقان به ایران و پیوستن به گروه کارگردانی دانشگاه تربیت مدرس(امور کارگردانی) ما با ایشان حرفها و جلسات بسیاری داشتیم درباره راهاندازی کلاسهایی در ارتباط با آموزش بازیگری. نتایج این مشورتها، آماده شدن طرحی بود که به مدیر وقت تالار مولوی، محمد مختاری، سپردیم که ایشان استقبال خوبی کردند و به سرعت کلاسها دایر شد.»
دکتر دلخواه نیز در همین رابطه میافزاید:«نتیجه تحقیقات و پیگیریهای ما این بود که حس کردیم جای کلاسهای آموزش بازیگری به طریق علمی و روشمند چه در دانشگاههای هنری، چه در آموزشگاههای خصوصی، خالی است. یعنی با وجود انبوه کلاسهای بازیگری و واحدهای درسی متعدد، لازم است که برای نسل جوان به شیوه قانوتمند، علمی و عملی و با پیشتوانه تئوریک، کارهای اجرایی صورت گیرد. درواقع یک جور تدریس سیستماتیک.»
طرحی لازم
دکتر دلخواه سپس، ضمن تشکر از سایت ایران تئاتر و آقایان حسین پارسایی مدیریت تئاترشهر و راضی که هر دو از حامیان این کلاسها بودند، به نقش مثبت آقای فرهاد مهندسپور در اجرای این طرح اشاره کرد و گفت که وی معتقد بود این کلاسها، طرحی لازم و مفید برای علاقهمندان جوان به بازیگری است.
دکتر خاکی در ادامه سخنان خود با موضوع چگونگی شکل گیری اولین دوره این کلاسها افزود:«کل دوره 9 ماه بود؛ سه دوره سه ماهه! در طرح اولیه نیز موضوع هر طرح منظور شده بود. یعنی یک دوره آمادگی، دوره بعد پیشرفته و دوره سوم که منتهی به اجرای عمومی کار میشود. دوره سه ماهه اول که با رضایت شرکت کنندگان همراه بود پشت سر گذاشته شد ولی بعد از آن مواجه شدیم با تعویض مدیریت تالار مولوی و متاسفانه کار همان جا متوقف شد.»
دکتر خاکی و دکتر دلخواه پس از این توقف در کار، بار دیگر طرح را به تئاترشهر واگذار میکنند و پس از گفتوگوهایی با مدیریت تئاترشهر، فعالیتها در کارگاه نمایش مجموعه فرهنگی هنری تئاترشهر از سر گرفته میشود. دکتر خاکی به شدت امیدوار است این بار بتوانند کلاسها را به فینال نهایی خود برسانند و شرکت کنندگان در این جلسات را با روشی هنریتر آشنا کنند. وی همچنین اضافه میکند:«ما در دانشگاهها کلاسهای بازیگری بسیاری داریم و همین طور واحدهای درسی مختلف. اما یک ترم دانشکده به طور معمول 16 هفته است و گاهی هم دو یا سه جلسه تعطیلی به آن میخورد. دانشجو نیز تا سه دوره حق غیبت در جلسات را دارد. بنابراین در دانشکده کلاسهای بازیگری هرگز به صورت روشمند اتفاق نمیافتد. ولی در کلاسهای آموزشی خارج از دانشکده با برنامهریزی بیشتری میتوانیم کار آموزش به هنرجو را ادامه دهیم و همین یکی از مهمترین دلایل ما برای تاسیس چنین کلاسی بود.»
تفاوتها
آن چه سبب تفاوت میان work shop دکتر خاکی و دلخواه با سایر کلاسهایی از این دست شده، آموزش نوع تازهای از بازیگری است. در روش قدیمی اساتید این کلاسها، تکیه اصلی بر آموزهها و روشهای ابداعی یکی از بزرگترین استادان برجسته آموزش بازیگری در جهان است و او”میخائیل چخوف” است که در کشور ما تا حدودی ناشناخته باقی مانده بود و هم اکنون میرود تا با تلاشهایی، معرفی شود و روشهایش در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. میخائیل چخوف که پیشتر یکی از شمارههای فصلنامه تئاتر با مقالهای از آقای دانشور معرفی شده بود، کتاب مفصلی دارد راجع به بازیگری و روش پیشنهادی او جهت آموزش از طریق ژست صورت میگیرد و خود نیز یک سری ژستهای پایه را با نام”ژستهای روانشناسانه” معرفی و پیشنهاد میکند.
دکترخاکی که در کلاسهایش از روش چخوف استفاده میکند، میگوید:«اگر تمرکزهایی روی روش چخوف ایجاد شود، زمینههایی فراهم میآید که بازیگر مقداری متوجه خودش و بدنش خواهد شد. نیمی از نمایشهای ما به گونهای است که بدن بازیگر، کمتر در آن حضور دارد. چون ما عادت کردهایم نمایش برایمان حرف بزند و قصهگویی کند. ما در چنین آثاری بیشتر با طنزهای کلامی رو به روئیم تا ژست! و این که بازیگر بخواهد فیزیکی از پرسوناژش ارائه دهد. در صحنه تئاتر، قبل از هر چیز، آن ژست و بدن است که برای ما حرف میزند. بازیگر و بدنش، مقوله مهمی از بازیگری در تئاتر است.»
در این کلاسهای بازیگری، پس از پایان دورهها به هنرجویان یک گواهی داده میشود که بیانگر گذارندن”دوره کارگاه عالی بازیگری خلاق”توسط هنرجو است. دکتردلخواه در ادامه صحبتهای دکترخاکی مبنی بر آن چه در این آموزشگاه به شرکت کنندگان آموزش داده میشود، میافزاید:«در دوره اول، ما بازیگرها را از کلیشههای رایج بازیگری پاک میکنیم. در واقع به گرفتن آموختههای غلط از بازیگران و هنرجویان و آشنایی آنها با تئوریهای کلی بازیگری میپردازیم.»
دکترخاکی نیز میگوید:«ما در دورههای آموزشیمان، روی آمادگیهای بدنی و جسمانی، صدا، تمرکز، حرکت و شناخت بچهها از خود، کار میکنیم. از مهمترین تلاشهایمان در این work shop، ترک عادتهای بد بازیگر است، عادتهایی که بازیگر ناخودآگاه با خود همراه دارد و اگر این عادات از او گرفته نشود، به تدریج بازیگر آنها را با خود روی صحنه میآورد. امروزه بازیگران مشهور و جا افتاده ما از نقشی به نقش دیگر میروند، با همان الگوهای رفتاری، الگوهای کلامی و کلیشهها، و این بدترین حالت ممکن در تئاتر است. این به آن خاطر است که به آن کلیشهها عادت کردهاند و چون جایگاه تثبیت شدهای دارند، فقط میروند روی صحنه که همان کلیشهها را بازی کنند. این البته مضرترین چیز در تئاتر است. این داستان خیلی پیشتر در تئاتر اروپا اتفاق افتاده بود؛ تئاتری که تماشاگر نه برای دیدن تئاتر، که برای دیدن فلان ستاره میآید! اما جوانترهای ما خیلی خوبند چون قدرت و شهامت ریسک کردن را به خود میدهند. بخشی از آموزش ما، این جا مختوم است به این که چگونه دچارکلیشهها نشویم و عادتهایمان را با خود روی صحنه نیاوریم. در واقع عادتهای آن نقش را پیدا کرد.»
کلاسهای دکتر خاکی و دکتر دلخواه، کلاسی ویژه بازیگری صرف نیست. آنها به هنرجویان منابع مطالعاتی هم میدهند مانند کتابها و مقالاتی درباره هنر تئاتر. هر جلسه کاری آنها نزدیک به سه ساعت طول میکشد و در آنتراکت بین کلاس به هنرجویان تغذیه و نوشیدنی داده میشود.
دکتر خاکی درباره تیپ سازی در تئاتر میگوید:«انواعی از تئاتر اتفاقاً تیپ سازند. یعنی استاد یک بازیگر باید به اوج تسلط بر آن تیپ برسد. بسیاری از پرسوناژها در تئاترهای برجسته جهان، تیپیکالاند. نوعی از آموزههای بازیگری در عرصه نمایش که حتی بزرگان تئاتر را شگفتزده کرد، نوع نمایش”کمدیا دلارته” است.
در کمدیا دلارته، بازیگر باید چنان تسلط و آمادگی و آموختگی از خودش و بدنش داشته باشد که برسد به آن ژست و تیپ خاص. پرسوناژهایی مثل”پاتالونه“،”زانی“یا” اکروکینو“صاحب ژستهایی دقیقاند و همینطور تکنیکهای بیانی. مثال سادهای که به فرهنگ و جامعه ما نیز نزدیک باشد” سیاه تخت حوضی “است.”سیاه“ یک پرسوناژ تیپکال است اما شما میبینید نوع سیاهی که با همان عناصر توسط ” سعدی افشار “ بازی میشود با مدلی که مرحوم سیدحسین یوسفی بازی میکرد یا مهدی مصری و یا ذبیحالله ماهر، همه با هم متفاوتند. ولی در عین حال همه آن الگوهای تیپیکال خود را حفظ کردهاند. یعنی یک سیاه تخت حوضی یک الگوی کلامی خاص، الگوی ژستی و بدنی خاص، الگوهای لباس و گریم و سیاهی صورت را با خود همراه دارد. اما این عناصر فقط همانجا خوب است و کارکرد دارد. اگر بنا باشد نمایشی از چخوف کار کنیم ـ که در آن روانشناسی شخصیتها مهم است ـ اگر بخواهیم الگوهای تیپیکال را در آن پیاده کنیم، نمایش تبدیل میشود به یک اجرای سرد و بی روح و .....! “
در ادامه دکتر خاکی پس از برشمردن کمبودهایی که باعث رنج تئاتر کشور است مانند مصالح یا سختافزارهای تئاتر، بزرگترین ضعف تئاتر را ـ غیر از کمبودهای مادی ـ عدم آموزشهای جدی فرهنگی دانست. وی گفت:” ما بازیگران جوان خیلی خوبی به لحاظ بازی داریم. ولی متأسفانه بازیگران درخشانی هم هستند که اگر پنج دقیقه پای حرفهایشان بنشینی، متوجه میشوی دانش تئوریکشان در پائینترین سطح است. به ندرت چیزی میخواهند، منظورم صرفاً مطالب نمایشی نیست. آنها حتی رمان نمیخوانند، شعر نمیخوانند، فلسفه همینطور. فکر نمیکنند باید به دیدن نمایشگاههای نقاشی بروند یا کتابی در این زمینه بخوانند. ما قابلیتهایی داریم که تئاترمان را به جایگاهی برای عرضه میرساند. ما اگر خوبترین بازیگرمان را در برابر یک بازیگر متوسط و پائینتر مثلاً در اروپا بگذاریم، او چیزی برای عرضه ندارد. فقط باید گوش دهد. دلیلاش این است که در تئاتر ما حرف زیاد زده میشود. هنرمند تئاتری ما تصور میکند نسخه تمام چیزهای مربوط به تئاتر در جهان را در اختیار دارد. سطح تئوریک دانش آنها ضعیف است. آدمهای با استعداد در این عرصه، حداکثر نقطه چشماندازشان میشود رسیدن به تلویزیون، تلویزیون یعنی چهره شدن، چهره شدن یعنی چاپ شدن عکس فرد روی مجلات و نشریات و این یعنی توقف محض!»
نظر هنرجویان
در پایان برای مطلع شدن از کیفیت و تفاوت بارز کلاسهای دکترخاکی و دکتر دلخواه با کلاسهای بازیگری دیگر، به سراغ چند تن از هنرجویان رفتیم و نظر آنها را جویا شدیم. نگار حشمت یکی از هنرجوها که پیشتر پنج سال دوره بازیگری در دانشگاه تهران با استاد کشنفلاح، در تالار مولوی با استاد اسدی و سرانجام در کلاسهای استاد حمید سمندریان را پشت سرگذاشته است، در این خصوص ابراز عقیده کرد که:«من این جا با مبحثی به نام پی جی(P.G) آشنا شدم که از نظریههای میخائیل چخوف است و روی ژست، خیلی تاکید دارد. من از اساتید دیگر میشنیدم که”از گردن به بالای ما بازیگرها!” ولی این جا یاد گرفتم که تمام بدن بازیگر باید به کار گرفته شود. من در دورههای قبلی، هر جا میرفتم، چیزهایی تکرار میشد که از پیش میدانستم. اما این جا با ژست روانشناسانه آشنا شدم که خیلی برایم جذاب و لذت بخش بود و تاثیر زیادی روی بازی من داشت.»
عبدالرضا حقی از دیگر هنرجوها نیز چنین میگوید:«افکار گروتفسکی در این کلاسها جاری است، یعنی بیآنکه فکر کنیم، عمل میکنیم که با اندیشههای کریشنامورتی(متفکر هندی) همسازی و همسانی دارد و این برایم خیلی تازگی داشت. آموزههای این جا بیش از آن که تجربی باشد، آکادمیک و عملی و قابل تحلیل است.»