یادداشت یک تماشاگر با موضوع بررسی ساختار روائی در نمایش ”دو آدم خجالتی”

هومن زندی‌زاده: نوشتار حاضر بر آن است تا با ارائۀ خلاصه‌ای از نمایشنامۀ «دو آدم خجالتی»، بر اساس «طرح کلّی روایت» که روش ساختارگرایانی نظیر گرمس و لریوی بوده است، به‌ بررسی ساختار روائی در آن بپردازد. این نمایش که نوشتۀ اوژن لابیش - کمدی‌نویس قرن ۱۹فرانسه - است، مضمونی طنزآمیز دارد که بر پایۀ یک ویژگی رفتاری قوام یافته است. این ویژگی چیزی نیست جز خجالت کشیدن افراد در بیان خواسته‌هایشان.
خلاصۀ اثر بدین قرار است: سسیل فرزند تیبودیه دو خواستگار دارد: آناتول گارادو و ژول فرمیسن. اوّلی غریبهایست که مدّتی است در خانۀ ایشان ساکن شده و با وقاحت تمام و بدون ملاحظۀ دیگران روزگار میگذارند؛ دوّمی هم یک وکیل دعاوی خجالتی است که از ابراز عشق به سسیل و بدتر از آن، از خواستگاریِ او از پدرش خجالت میکشد. گارادو تصمیم دارد امروز پیشنویس عقد با سسیل را ضمن جلب رضایت پدرش در محضر قطعی کند. او نهتنها در اینباره با دخترک حرفی نزده، بلکه سسیل حتّی حاضر به ازدواج با او نیست، چرا که وی مردی «زنمرده» است. در همین حیص و بیص سر و کلّۀ ژول فرمیسن هم پیدا میشود؛ کسی که سه ماه است دل به این دختر داده. سسیل هم مشتاقانه انتظار وی را میکشد، امّا پدرش که مردی خجالتی است از جواب رد دادن بهگارادو شرم دارد. پدر و دختر، آناتول را دستبهسر میکنند تا از مواجهۀ خواستگاران جلوگیری به عمل آید. وکیلِ خجل با تقلّای فراوان بالاخره عشقش را به سسیل ابراز کرده و سعی میکند از تیبودیه هم خواستگاری کند، ولی هر بار مقدّمات مهیّا نمیشود. رفت و آمدهای شخصیتها نهایتاً این فرصت را به ژول میدهد که با سسیل تنها مانده و از خودش بیشتر بگوید. میگوید از حرف زدن با تیبودیه خجالت میکشد و وکالت، دلیل بر تبحّر او در سخنوری نبوده و در زندگیاش تنها یک بار موکّل داشته است. موکّل مذکور هم مردی بوده که با عصا همسرش را مورد ضرب و شتم قرار میداده و نهایتاً به دلیل عدم مهارت ژول در دفاع، به شش ماه حبس محکوم شده است. ناکامی فرمیسن در خواستگاری از تیبودیه، خجالت پدر از پاسخ منفی به دیگر خواستگار دخترش، علاقۀ پدر به ازدواج دخترش با آناتول، و نیز زبانبازی این خواستگار موجب میشود تا عملاً امکان ازدواج ژول و سسیل وجود نداشته باشد. آنها تصمیم به فرار میگیرند و در واپسین اقدامات ایشان برای وصال، گارادو که تنها به یک امضا برای تثبیت مقدّمات عقدش با سسیل نیاز دارد، با فرمیسن مواجه میشود. فرمیسن به خانوادۀ تیبودیه میگوید این فرد همان موکّلی است که زنش را کتک میزده و همین امر منجر به خروج گارادو از دایرۀ رقابت میشود. ژول هم جسارت لازم را برای صحبت رودرو با پدر سسیل یافته و خواستگاری میکند. با موافقت تیبودیه، نمایش پایان میگیرد.
در «طرح کلّی روایت» سه وضعیت ابتدائی، میانی و پایانی قابل بررسی هستند که این تقسیمبندی حاصل وجود نیروهای تخریبکننده و ساماندهنده در اثر است. نیروی تخریبکننده نیروئی است که شرایط را از حالت معمول خود خارج کرده و باعث ایجاد تغییر در آن میشود. پس در اینجا وضعیت ابتدائی به اتمام رسیده و نمایشنامه وارد وضعیت میانی میشود. اگر معضل ایجاد شده سرانجامی به خود گیرد، وضعیت میانی هم پایان یافته و وضعیت پایانی شکل میگیرد. برای ایجاد این تغییر، باید نیروئی دیگر وارد اثر شود که اصطلاحاً آن را نیروی ساماندهنده مینامند. پلات نمایشنامهای که فاقد این نیرو باشد، دچار نقصان خواهد بود.
با استناد بهخلاصۀ اثر و تعاریف فوق، میتوان ساختار روائی را در این اثر مورد بررسی قرار داد. وضعیت ابتدائی عبارت است از زندگی روزمرّۀ خانوادۀ تیبودیه که چندیست جوانی در منزلشان سکنی گزیده و با وقاحت و بدون ملاحظه روزگار میگذراند. زمانی این وضعیت به وضعیت میانی بدل میشود که این جوان و نیز ژول فرمیسن رسماً خواستار ازدواج با سسیل میشوند. وضعیت میانی با کش و قوسهای فراوانی که خواستگاران بر سر رسیدن به این دختر دارند، طی میشود. تا اینجای کار ملاحظه می شود که نیروی تخریبکننده در اثر وجود داشته و تحت عنوان «خواستگاری از سسیل» خود را نشان داده است. حال میباید تخریبِ ایجاد شده به نحوی سامان یابد. به دیگر سخن، تکلیف خواستگاری از سسیل روشن شود. تا زمانی که این اتّفاق روی نداده، نمایشنامه از حیث ساختار روائی دچار نقصان است. امّا نویسنده از این منظر موفّق عمل کرده و با خلق موقعیتهای مختلف سعی در ایجاد تنوّع در بستر وضعیت میانی داشته است. با کنار رفتن گارادو از دایرۀ رقابت، نهایتاً فرمیسن از تیبودیه دخترش را خواستگاری کرده و با جواب مثبت وی، شرایط به سامان میرسد. پس مشاهده میشود که نمایشنامه عاری از نیروی ساماندهنده نبوده و پلات فاقد نقص است.
در آنچه ذکر شد، نمایشنامه بر اساس پلات و بدون در نظر گرفتن سایر اجزا مورد مطالعه قرار گرفته است. امّا در همین رابطه میتوان مقداری هم بر روی «وضعیت میانی» اثر که بیشترین حجم آن را به خود اختصاص داده، بحث کرد. چرا سسیل حاضر به ازدواج با گارادو نیست؟ میگوید چون که او زنمرده است. چرا سسیل تا این حد مشتاقانه حاضر است با آن وکیل خجالتی و بیدست و پا ازدواج کند؟ میگوید چون وی به خوبی عشقش را ابراز کرده است. شاید این چیزها در زندگی روزمرّۀ افراد ملاکهای مهمّی برای انتخاب همسر باشد، امّا در بستر این نمایشنامه فاقد قدرت و انسجام لازم جهت دستیابی به یک منطق مستحکم دراماتیک هستند. اوّلاً که این دلایل در حدّ اشاراتی گذرا باقی میمانند و برای مخاطب برجسته نمیشوند تا اهمّیتشان روشن شود؛ و ثانیاً، گارادو و فرمیسن به ترتیب دافعه و جاذبۀ لازم برای قبول یا ردّ درخواستشان را نشان نمیدهند. سوای اینها، پدر که از ابتدا حتّی از گفتن یک کلمه در برابر گارادو عاجز میبود، بهمحض دانستن این موضوع که او قبلاً همسرش را کتک میزده، به راحتی به وی جواب منفی داده و تبدیل به مردی قاطع و صریح می شود. درست است که اینها پلات را از حیث ساختار روائی دچار ضعف نکردهاند، امّا تا حدّ زیادی موجب نقصان استدلالات دراماتیک نویسنده شدهاند. کوتاه سخن اینکه، نمایشنامه اجزای مختلفی دارد که عدم توجّه به هر یک از آنها میتواند زمینهساز ایراداتی شود که شاید با اندکی تأمّل قابل رفع میبودهاند؛ چیزی که اثر لابیش از آن بیبهره است. نمایش «دو آدم خجالتی» با ترجمۀ داریوش مؤدّبیان، کارگردانی ارشام مؤدّبیان و بازی داریوش مؤدّبیان، جواد نمکی، محمّد داوردی، مونا فرجاد و مهوش افشارپناه تا پایان خردادماه جاری، ساعت ۲۰ در سالن انتظامی خانۀ هنرمندان ایران روی صحنه است.