گفت و گو با ”رضا صابری” نویسنده و کارگردان نمایش ”خون رقصه”
من فکر می کنم گونه مستند - داستانی خیلی به درد تئاتر ما خواهد خورد و برای بسیاری از مضامین می تواند راه گشا باشد. به نظرم باید درباره این قالب که نیاز تئاتر امروز ماست، بیشتر صحبت شود و واقعاً خلأ چنین گونه ای بسیار احساس می شود.

علیرضا نراقی: نمایش "خون رقصه" نوشته و کارگردانی رضا صابری با اتکا بر واقعیت و ساختاری مستند شکل گرفته است. مستندی که در همنشینی با لحظه های نمایشی احساسات گرایانه - با توجه به ماهیت داستان - تلاش می کند ساحات مختلفی از یک واقعیت را نشان دهد.
"خون رقصه" داستان زنی است که در جوانی به خواستگاری جانبازی 80 درصد رفته و با وجود سختی ها و مخالفت ها تا آخرین لحظه زندگی آن جانباز کنار او مانده است. صابری تلاش کرده که با واکاوی حالات زن در مقاطع مختلف رابطه اش با همسر، تصمیم راسخ و اعتماد به نفس او را نمایش در گفت و گویی با سایت ایران تئاتر دهد.
آنچه در ادامه می خوانید توضیحات صابری درباره آشنایی اش با این ماجرای واقعی و تحقیقاتش درباره آن و همچنین فرم و روند رشد نمایشش در گفت و گویی با سایت ایران تئاتر است.
***
چه شد که این فرم مستند را برای ارائه داستان خود به کار بردید؟
نمایش دو وجه دارد: یکی سیستم اجرایی آن است که همان فرمی است که شما گفتید و یکی هم مضمون. اجازه بدهید پیش از فرم به مضمون بپردازیم. من فکر می کنم هر نمایشی یک وجه تاریخی دارد و یک وجه اقلیمی. پشت سر هر نمایشی تاریخ و جغرافیایی وجود دارد. من نخستین بار در روزنامه خراسان مصاحبه ای با خانمی به نام فدایی خواندم که ادعا کرده بود به خواستگاری مردی که 80 درصد جانباز بوده رفته است . این مضمون مرا جذب کرد و به همین دلیل گروهم را در مشهد دور هم جمع کردم و مصاحبه را برای آن ها هم خواندم. آنچه من دنبالش بودم جوهره و بن مایه این موضوع بود، برای همین حدود هفت ماه همراه با گروه روی این مطلب کار کردیم. بارها خودم با این خانم دیدار کردم و از ابعاد و زوایای مختلف با او صحبت کردم، همچنین با خانواده او و آدم های دخیل در موضوع ازدواج این دو، دیدار و گفت و گو داشتم. در طول این تحقیقات به نکات ظریفی رسیدم. در حوزه ادبیات و فرهنگ ما همیشه دو نگاه کلی به زن وجود داشته است؛ یا زن معترض بوده یا ابزاری بوده در خدمت مرد و خانواده. برای مثال نگاه اول را در آثار آقای بیضایی می بینید و نگاه دوم را در آثار آقای کیمیایی. به نظرم این زن یعنی خانم فدایی که تبدیل به شخصیت اصلی نمایش ما شده هر دو وجه را در خود دارد؛ یعنی هم در خدمت خانواده است و هم به دنبال حق حیات خود می گردد. مسئله من در این نمایش بیش از هر چیز دیگری، زن است.
سرانجام این نمایش را در مشهد اجرا کردید؟ و آیا این اجرا با آن نمایش قبلی تفاوتی دارد؟
بله، این نمایش سرانجام پس از تحقیق و نگارش و تمرین در مشهد به صحنه رفت و در جشنواره ایثار اصفهان هم برگزیده شد. وقتی من در تهران مستقر شدم و می خواستم برای جشنواره سی ام نمایشی را کار کنم، آقای امینی دبیر جشنواره که داور جشنواره ایثار هم بودند، به من اصرار کرد که برای جشنواره فجر همین نمایش را اجرا کنم. بنا به شرایط من با این گروه حرفه ای که امروز می بینید کار را برای اجرا در جشنواره آماده کردم و همان متن را بدون تغییر عمده ای اجرا کردم.
و فرم نمایش؛ چرا فرم مستند را انتخاب کردید؟
خودتان بهتر می دانید که در بدنه تئاتر ما کمتر نمایش مستند - داستانی کار شده است. من فکر می کنم این نوع نمایش می تواند یکی از جلوه های خوب و با طراوت تئاتر ما باشد. این جنس نمایشنامه ها می توانند وارد بدنه تئاتر ما شوند و مضامین زیادی را که به آنها نمی پردازیم در بر گیرند؛ به خصوص مضامین اجتماعی، سیاسی و امثال اینها. کار من هم یک تجربه در این حوزه بود، ادعایی نیست که کامل است اما پیشنهادی است که من فکر می کنم می توان خیلی چیزها را با آن مطرح کرد.
[:sotitr1:]چرا تأکید داشتید که روند تحقیقات را هم در نمایش بیاورید؟
این، خاصیت این جنس کار است. در نهایت حضور درام را در این نمایش می توان پیدا کرد. این فراز و فرود ها،کشمکش ها و لحظه های ناب نمایشی همه جلوه های درام است که ما نمی توانیم از آنها فارغ شویم مثل برشت که می گوید ارسطو چیزی در بوطیقا گفته که هیچ هنرمند سنت شکنی نمی تواند از آن فارغ شود. اینجا هم درست است که قالب مستند - داستانی است، اما لحظه های ناب نمایشی زیادی وجود دارد، شما شاهد اشک ها و احساسات مخاطب در این کار هستید که این خود گواهی بر وجود لحظات دراماتیک در کار است.
در دکور، سه ساحت تعریف شده که از جلوی صحنه به عمق می رود، کمی در باره این ایده توضیح دهید؟
این ها در واقع سه لایه و موقعیت نمایش است. در لایه اول تماشاگر و بازیگران با این پروسه آشنا می شوند،لایه دوم زندگی و رویارویی آدم های نمایش با هم و جایگاه، موقعیت ها و کشمکش هاست اما لایه سوم لایه ای است که بیمار در تب و تاب مرگ است و سرانجام می میرد و جایگاه فراذهنیت های زن است. زن در این لایه گویی که دوباره بر می گردد به گذشته و انتخاب های خود را مرور می کند. این لایه بندی در ذات قصه و زندگی زن وجود دارد و تماشاگر را کمک می کند که نمایش را به خوبی پیدا کند.
ابتدای نمایش اینگونه است که نقش خانم فدایی به خانم نسیم ادبی پیشنهاد می شود و او متن را رد می کند تا اینکه مستند گفت و گو با خانم فدایی ِ واقعی را که ما نمی بینیم می بیند و تحت تأثیر قرار می گیرد. سؤال اول این است که این ماجرا واقعیت دارد؟
خیر. این نوشته من بود برای ورود به نمایش. این را باید در نظر داشته باشید که همه قصه، واقعیت نیست من هم دخالت هایی در آن کرده ام.
خوب با این وجود در درام، دلیل قبول کردن بازیگر مصاحبه واقعی خانم فدایی است، اما ما این مصاحبه را نمی بینیم بنابراین با تحول شخصیت همراه نمی شویم، دلیل اینکه ما مصاحبه را نمی بینیم چیست؟
اتفاقاً مصاحبه طولانی است. واقعیت این است که ترسیدیم تماشاگر نمایش را پس بزند. یعنی این کار را با چیزهایی که هر روز پخش می شود یکی کند و به قصه این زن و روند زندگی او توجه لازم را نکند. پیش فرض های تماشاگر در اینگونه داستان ها خیلی بد است و کار را سخت می کند.
صحنه اول در عین حال خودش نوعی طعنه به این پیش فرض هاست.
دقیقاً، ما فکر کردیم از آن مصاحبه واقعی یک استفاده نمادین کنیم تا تماشاگر خودش دلیل را بگیرد. هر چند که خیلی کم است و به نظرم اشاره شما درست است و دلیل تحول را ما باید می دیدیم.
شما با این زن ساعت ها صحبت کردید و بعد بخشی از زندگی او را به عنوان درام نویس نوشته اید. تحلیل خود شما از این شخصیت چیست؟
این زن تا ته ماجرا رفته با اعتقاد و اعتماد راسخ. او همه هستی اش را هزینه مردی کرده که دوستش دارد. در جوامع بشری این نوع زن ها خیلی کم هستند. این ها می توانند بابت فداکاری و از خودگذشتگی های خود اسوه و اسطوره باشند. این زن در عین طراوت و شادابی به خواستگاری مردی می رود که چیزی ندارد و کوچکترین نگرانی ای هم از این زندگی ندارد.
در تفهیم نقش به شخصیت ها چه کردید،آیا فیلم ها و مصاحبه ها را در اختیار بازیگران قرار دادید یا خیر؟
خیر، آنچه این جا بازی می شود برداشت بازیگران من از نمایشنامه است. این ها بازیگرانی حرفه ای هستند که درک خود را از این داستان، از این شخصیت و از این تصمیم، بازی کرده اند. من هم سعی کردم تحقیقات خود از زندگی این زن را به آنها انتقال دهم و صحبت های زیادی با این بازیگران کردم. روزی که من با آقای آذرنگ صحبت کردم ایشان قرار نبود این نقش را بازی کنند، اما ایشان خیلی اشتیاق داشت که این کار را بکند و در هر حال هم نقش را بازی کردند. جالب است بدانید که خود او بود که اصرار داشت مشهدی حرف بزند دلیلی هم که داشت این بود که می گفت چون قصه دارد در خراسان می گذرد من اگر مشهدی حرف بزنم به موضوع نزدیک تر می شوم. ایشان واقعاً بازیگر برجسته ای است با ذهنی بسیار فرهیخته که نتیجه تلاشش هم در جشنواره سی ام گرفت.
آذرنگ به عنوان دراماتورژ چه نقشی داشت؟
یک عنصر خلاق بود بین همه عناصر نمایش،یعنی در همه لایه های نمایش حضور مؤثر و خلاقی داشت و یکی از خوشبختی های من این بود که در تهران با ایشان آشنا شدم.
حرف آخر...
من فکر می کنم گونه مستند - داستانی خیلی به درد تئاتر ما خواهد خورد و برای بسیاری از مضامین می تواند راه گشا باشد. به نظرم باید درباره این قالب که نیاز تئاتر امروز ماست، بیشتر صحبت شود و واقعاً خلأ چنین گونه ای بسیار احساس می شود.