گزارشی از نمایش”شهرزاد و هفت قصهاش” به کارگردانی محسن حسینی
داستانها به گونهای در هم دیزالو میشوند یا داستانی در دل داستانی دیگر به وجود میآید. داستانها از زوایای مختلف روایت میشود.
احمدرضا حجارزاده:
نمایش”شهرزاد و هفت قصهاش” نوشته، طراحی و به کارگردانی محسن حسینی روز گذشته(جمعه 25 شهریور) هفتمین اجرای عمومی خود را پشت سر گذاشت. این کار که هم اکنون هر روز(به جز شنبهها) ساعت 30/18 در تالار چهارسو روی صحنه میرود، چون آثار پیشین حسینی از پروسهای طولانی برای تمرینات و شکل گیری، تا رسیدن به مرحله نهایی عمومی برخوردار بوده است. کارگردان این نمایش در این خصوص توضیح میدهد که:«در سال 83 برای شرکت در بیستوسومین جشنواره فجر، سه ماه تمرین کردیم و دوره دوم تمریناتمان برای اجرای عمومی از 15 تیر ماه سال جاری آغاز شد که تمریناتی سخت و سنگین بودند؛ هر روز هفته 6 ساعت تمرین!»
انتخاب بازیگران
حسینی در مورد انتخاب بازیگران نمایشاش به کارگاههای آموزشی(work shop) اشاره میکند که از طریق فراخوانی، قبل از شروع تمرینات و به شکلی کاملاً فشرده، در مدت زمان یک هفته برگزار میشود:«من از همکاران برای بازیگری استفاده میکنم که در این work shopها شرکت میکنند. البته سه بازیگر قدیمی هم گروه استوویداتو هم هستند مثل”ماه گل مهر” و”الله مونسی”. بازیگران دیگر، بعضی از جشنواره بودند و پنج شش نفری هم به عنوان عضو جدید اضافه شدند و خانم بنفشه نجاتی که در حال حاضر درگیر اجراهای خانم والدمن در اروپا هستند.»
نمایش”شهرزاد و هفت قصهاش” پیش از این قرار بود اواسط مهر ماه و در تالار قشقایی اجرا شود که طبق برنامهای از پیش تعیین شده این گروه به چهارسو آمدند. تبلیغات و امکاناتی که در اختیار این نمایش قرار داده شده، بسیار ضعیف و محدود بوده است. حسینی در این رابطه میگوید:«متاسفانه تبلیغات خیلی بد است. در واقع ما اصلاً تبلیغاتی نداریم مگر آن که خود بچههای گروه تراکتها و بروشورهایی را بین دوستان و مردم پخش کنند یا به شکل شفاهی اطلاع رسانی کنند که این شیوه تبلیغ ابداً مناسب و صحیح نیست. این روش خیلی عقب ماندهای است و این گونه تماشاگر را نمیتوان به تماشای نمایش آورد. مگر این که چند چهره سینمایی بیاوریم و سوژههایی با حال و هوای طنزهای تلویزیونی را در نمایش بگنجانیم که سالن پر شود. به خاطر کارگردان و یا نوع کار زیبایی شناسی کار کسی به تماشای تئاتر نمیآید. در حالی که این کار، بسیار قدرتمند است و تماشاگر باید آن را بشناسد. ما درصددیم که سالن پر شود. چون کارهای من تا به حال مشکل مخاطب نداشتهاند. در نمایشنامههای قبلیام، مثلاً مدهآ و اورفه در سالنهای سایه و قشقایی، معمولاً من با سالن پر به اجرا رفتهام و امیدوارم این بار هم این اتفاق بیفتد.»
امکانات ناچیز
وی در ادامه گفتههای خویش میافزاید:«من ضمن تشکر از مسئولانی که امکانات ناچیز را هم فراهم کردند، امیدوارم که امکانات تکنیکی ما قدرتمندتر شود. چون ما از امکانات تکنیکی در حد صفر برخورداریم. الان ما از یک ویدئو پروجکشن مستمعل استفاده میکنیم که تنها چهل یا سی درصد از تصاویر ما را تامین میکند و این واقعاً قلب مرا به درد میآورد. بنده علیرغم حسن نیتی که نسبت به مسئولان دارم باید اعتراف کنم آنها کمتر توجهی به فراتکنیک در تئاتر امروز دارند. به این دلیل آن که از ضرورت تکنیک برای چنین کارهایی آگاهی و شناخت کافی ندارند. تئاتر امروز برای من دیگر از تکنیک فرسوده قدیم جواب نمیدهد. امروزه در سطح تئاتر جهان از مولتی مدیا صحبت میشود! اتفاقاً در کار ما هم ابتدا قرار بود شرکتهای ال جی و سامسونگ از اسپانسرهای برجسته ما باشند که به دلیل دیر اقدام کردن، قضیه منتفی شد اما هر دو کمپانی قولهایی دادهاند مبنی بر این که در سال آینده و برای پروژه جدید با ما وارد مذاکره و معامله شوند. چون همان طور که میدانید تکنیک تئاترشهر متعلق به سی سال پیش است! و کل مجموعه تئاترشهر هم نیازمند مرمت و بازسازی است. میدانید که در نظام ساختمانی و معماری، هر ساختمان بعد از 30 سال باید دوبارهسازی شود به عبارتی نوسازی و اداره تئاتر ما هم از قدمتی 40 ساله برخوردار است.»
محسن حسینی در ادامه با تاکید بر این که تئاتر ما از ضعف تصاویر رنج میبرد، در تشریح این مساله ابراز کرد:«نباید فراموش کرد تئاتر مکانی برای عرضه تصاویر نیز هست، تئاتر هنری دیداری ـ شنیداری است و من از همان نخستین روز تمریناتم به این موضوع بها میدهم. ما باید به تماشاگر یک داستان را توام با تصاویر برجستهاش روی صحنه بیاوریم. این که تماشاگر من از داستان احتمالاً کمتر ارتباط زبانی برقرار میکند، به دلیل ضعف در سطح فهم زبان در جامعه امروزی است. تماشاگر فعلی با رسانههایی سر و کار دارد و مطالبی را میخواند که سبب تحلیل رفتن زبان او میشود. زبان تئاتری ما روی صحنه نیز، اگر دقت کنید، خیلی ارزان و کم ارزش شده. ما میخواهیم بیائیم در تئاتر کمی بخندیم! نه، تئاتر مکانی برای تامل فلسفی هم هست و اصولاً تئاتر از همین نقطه نظر، از سینما جدا میشود یا از صدا و سیما و صحنه حوادث جراید! چرا ما همیشه وحشت داریم تماشاگر متوجه کار نشود؟ تماشاگر چه چیز را متوجه نمیشود؟ و یکی از دغدغههای من در حوزه کارهای هنریام همین شکستن عادتهاست و به قول نیما یوشیج”آب در خوابگه مورچهها بریزم و مورچهها یک دفعه همه بالا بیایند و ناگفته پیداست، تماشاگر امروز درک بهتری از تئاتر پیدا کرده است. من قصد دارم کد مدلهای دیگری را در تئاتر معیار قرار دهم مثل کاری که در نمایشهای اورفه و مدهآ کردم و خیلی هم استقبال شد. تماشاگر میآمد و کار را میدید. چرا؟ چون آن جا تصاویر را میدید.»
تفاوتهای اجرای عمومی و جشنواره
حسینی تفاوتهای نمایش”شهرزاد و هفت قصهاش” را در اجرای عمومی با اجرای جشنوارهای چنین برمیشمرد:«در جشنواره همسرایی قسمت اول نبود. عروسکها نیز نبودند. اینها را گسترش دادم و صحنههای قبلی را بیرون ریختم. لته تحتانی بیشتر شد، خطوط صحنه زیادتر و پردهها هم اضافه شدند. به نظر من این تغییرات خیلی خوب است. چون فرصت لوکسی برای من و گروه تئاتر بود. هرچند بسیاری از همکاران دوست ندارند کارشان از جشنواره تا اجرای عمومی به تعویق بیفتد. البته از طرفی هم چندان خوب نیست، به لحاظ مادی. شما تصور کنید برای پروژهای، هفت ماه صرف تمرین کنید و این به عقیده من نوعی استثمار نوین است که در تئاتر ما شکل گرفته، این که بچهها را بیاورم سر تمرین بدون این که خبری از پول باشد تا زمانی که قسط اول پرداخت شود. اما ظاهراً بچهها به این وضع عادت کردهاند و من واقعاً از تمام آنها تشکر میکنم و شرمنده هستم که در این مدت، مرا تحمل کردند. البته این موضوع از جهاتی هم برایشان یک ضرورت و خوب است، زیرا از لحاظ اجرایی تقویت میشوند. مثلاً خانم مهر در کار آقای بیضایی بودند، خانم نجاتی الان در اروپا با خانم والدمن کار میکنند که سکوی پرتاب خوبی برایشان است یا روزبه مهر و آسیستان در نمایش”اورفه” در حال حاضر در تلویزیون وقت سر خاراندن ندارد! و من خیلی خوشحال میشوم که این بچه ها در کارهای دیگران پخش شوند.»
محسن حسینی در پاسخ به سوالی مبنی بر چگونگی شکل گیری متن نمایشنامه شهرزاد به سایت ایران تئاتر گفت:«تمام متون نمایشی من، همیشه پروسهای طولانی را طی میکند که کار شهرزاد و هفت قصهاش نیز از این قاعده مستثنی نبود چون من هرگز متن نمایشی آماده به دست نمیگیرم. باید متن نمایشی را خودم بنویسم، یعنی از طرح و ایدههای اولیه به متن میرسم. این کار به لحاظ جذبهای که شهرزاد و در کل داستانهای هزار و یک شب برای من داشت، شکل گرفت. این ساختارمندی و ریخت شناسی هزار و یک شب بود که مرا بر آن داشت تا این اثر را حاضر کنم. داستانها به گونهای در هم دیزالو میشوند یا داستانی در دل داستانی دیگر به وجود میآید. داستانها از زوایای مختلف روایت میشود. البته ناگفته نماند من از کتابهای برجسته اسطوره شناس معاصر دکتر جلال ستاری، که کار تحقیقاتی روی شهرزاد، افسون شهرزاد و گفتوگوی دو شهرزاد را از 40 سال پیش آغاز کردهاند، خیلی بهره بردم و به نگرش تازهای از روایت شهرزاد رسیدم.»
حسینی پس از این توضیحات،”شهرزاد و هفت قصهاش” را به نوعی در ارتباط با کارهای گذشتهاش خواند و افزود:«از طریق ویدئو پروجکشن یک خط ارتباطی با تماشاگر برقرار کردم و همچنین با اضافه کردن نقل و قولهایی مستقیم و غیر مستقیم از کارهای پیشینم و برجسته کردن آنها در کار شهرزاد سعی کردم اتصالاتی با تماشاگر از این طریق به وجود آورم. هر چند مساله مذکور دال بر این نیست که تماشاگر حتماً باید با کارهای من آشنا باشد. کما این که این جا، کارهای من در آلمان را خیلی کم میشناساند. من معتقدم امروز یکی از مهمترین ویژگیهای کارهای صحنهای، درست تعریف کردن داستان است. هنر داستان گویی را میتوانیم در هنرهای نمایشی خودمان کشف کنیم مثل نقالی، روایتخوانی، پردهخوانی، پیش پردهخوانی، شمایل خوانی و غیره که هر کدام کاربردهای متنابهی دارد و من طی چند سال اخیر به شکلی با آنها سر و کار داشتم. ولی در کار شهرزاد و ... بخش نقالی و همسرایی که برجستهتر شد و برای کار بعدی یعنی”امیر ارسلان نامدار” طرحی به جشنواره آئینی و سنتی ارائه کردهام که به طور متمرکزتری روی آن موضوعات کار خواهم کرد. امروز هنر تئاتر ما نیاز به مدلهای دیگر دارد مثل زبانهای دیگر صحنه که باید کشف شوند و من فکر میکنم این راه صعبالعبوری است اما شروع آن برایم جذاب است.»
حسینی سخنان خود را با ذکر این نکته که نگارش متن نمایش شهرزاد و هفت قصهاش، پروسهای 4 ماهه را طی کرده، چنین پی میگیرد:«متنی که من تابستان سال گذشته به عنوان طرح به مرکز هنرهای نمایشی دادم، 48 صفحه بود! ولی متن نبود. از همین جهت نیز طرحهایم در مرکز معروف شده. چون من به طور دقیق میدانم چه میخواهم و جزو آندسته از کارگردانهایی هستم که باید کارم را خیلی دکوپاژ شده شروع کنم. نمیتوانم اتودگیری کنم یا بیایم مثلاً خلاقیت کشف کنم. من بسیار تحت تأثیر کنسپچوال آرت (هنر مفهومی) هستم. تئاتر امروز جهان خیلی متأثر از هنرهای مفهومی است و بسط و گسترش این هنر در تئاتر، خیلی سیال و دقیق است. از این رو من کارگردانی معمولی نیستم بلکه آرتیستی هستم که وقتی متن را مینویسم به همه ابعاد و زوایای صحنهام فکر میکنم، حتی به میکروفن کف صحنه، به نوع نگرش آواها، اصوات، موسیقی، رنگ و ......... فکر میکنم. اینها از روح متن سر بر میآورند و من با آنها سر و کار دارم. به همین خاطر پروسه کاری و تمریناتم تا این حد طولانی میشوند. مانند تمرینات اورفه که در حدود شش ـ هفت ماه به طول انجامید یا تمرینات گیلگمش که در سال 78 در تالار سنگلج و با همراهی خانم گلاب آدینه( گروه مروارید) پنج ماه زمان برد تا کار به هجدهمین همین جشنواره فجر برسد که متأسفانه کار کنار گذاشته شد. “
ویوریسم
محسن حسینی کارگردان، نویسنده و طراح نمایش شهرزاد و هفت قصهاش، در واپسین اثر خود بسیار از انیمیشن، ویدئو پروجکشن سیکلوپد بهره میبرد که تهیه و شکل گیری آنها را به زعم خویش مرهون زحمات” مهدی رجبی“میداند و این دومین همکاری رجبی و حسینی است. کارگردان این نمایش در خصوص تصاویر انتخابی و نماهای آغازین که تصویری درشت از دو چشم متفاوت ( یکی با اخم و دیگری با خندان )است، اظهار نظر میکند:” آنها به گمانم چشمهای خودم هستند و در واقع نوعی”ویور“ است. این ویورها ـ که واژه عامیانهاش چندان زیبا هم نیست به معنای” چشم چرانی “ ـ در طول کار نیز مورد استفاده قرار میگیرند، جاهایی که دیگر بازیگران از لای پردهها نگاه میکنند. اما ویوریسم در مبحث پست مدرنیسم خیلی شهرت دارد و بحث برانگیز است. آن تصاویر به معنای دیدی است که من همیشه آرزویش را داشتهام؛ اینکه یک صندلی بگذارم مقابل تماشاگران و ”دیدن “آنها را تماشا کنم ! اتفاقاً بعضی شبها خودم ویور میشوم که بدانم تماشاگر کار را چطور میبیند، و این دیدگاه روانشناسانهای که از تماشاگر به دست میآورم، با اطمینان در کارهای بعدیام اثر گذار خواهد بود. “
خالق نمایش شهرزاد و... درباره پراکندگی و تعدد حرکات نمایشی و همزمانی آنها با نمایش تصاویر ویدئویی مرتبط با مضمون، معتقد است:” کارهای من از همزمانی چند اکسیون صحنه شکل میگیرد. تماشاگرم را عادت نمیدهم به یک نقطه خیره شود. برایم مهم است که تماشاگر هوشمندانه و با درایت کار را ببیند و بتواند از تصاویر مختلفی که همزمان میبیند، یک خط داستانی به روایت خودش بسازد. زیرا ما اصولاً داستان یکسویه نداریم. مثلاً در صحنه دوم بازیگران خانم روی صندلیها به اجرای حرکات نمایشی مشغولند و داستان شهرزاد به گونهای دیگر روایت میشود. در عین حال خواهر شهرزاد در جلوی صحنه، خط مینویسد. در واقع همان چیزی را مینویسد که شهرزاد بازگو میکند. او به نوعی کاتب دربار است. در طرح اولیه باید از آن خط نویسی فیلمبرداری میشد و روی سیکلوپد میافتاد که البته بخشی از آن، اینگونه شده. ولی باید باز هم زندهتر میشد که ما امکانات تکنیکی ویژه برای فیلمبرداری زنده را نداشتیم. بنابراین آقای مهدی رجبی تصمیم گرفت از این ترفند استفاده کند که با فیلمبرداری از تمرینات، کار روی صحنه، منعکس شود روی ویدئو پروجکشن. در نگاه جستجو گرایانهای که داشتم برای تحقیق روی کار امیرارسلان نامدار به نکته جالبی برخوردم که این ایده، از آنجا آمده است. هنگامی که نقیبالممالک شیرازی هر شب داستان امیرارسلان نامدار را برای ناصرالدین شاه میگفته تا او خوابش ببرد، یکی از دختران ناصرالدین شاه به نام فروغالسلطنه، که ظاهراً آدم روشنفکری بوده، از لای پردهها هر شب داستانهایی که برای پدرش تعریف میشده را میشنیده. به اینجا که رسیدم، دیدم چه زیباست، که اگر این خانم نبود الان دیگر امیرارسلان در دستمان نبود. این خانم همان کاتب دربار بوده. خب من از این ایدههای نمایشی خیلی الهام میگیرم، سعی میکنم افکتیوش کنم و تأثیرگذاریاش را شدت ببخشم. یعنی وقتی خانم مهر،خط مینویسد و ما تصاویریش را در ویدئو پروجکشن شاهدیم، آن ضرباهنگ بیانی صدای خانم مونسی میشود نوعی موسیقی که دیگر پرسوناژهای نمایش با آن منفعل میشوند و تصویر سازی میکنند و متن گویی و خط نویسی کاربرد موسیقایی در تصویر دوم دارد. “
متون ادبی و کلاسیک
علاقهمندی محسن حسینی به متون ادبی و کلاسیک، به شکل کاملاً عملی و اجرایی در نمایش او به چشم میآیند و او سعی میکند هر اثرش را تحت تأثیر مطالعاتی که در زمینه علائق نمایشی دارد، روی صحنه بیاورد:” در هزار و یک شب اغراق فراوان وجود دارد و البته این خاصیت داستانها و افسانهها در مشرق زمین است که همیشه توجه اهالی قلم در اروپا را به خود جلب کرده، اشخاصی چون خورخه لوئیس بورخس، امبرتواکو، مارکز یا آنتوان گالان] مترجم اولیه شهرزاد در 300 سال پیش[. ببینید آن آثار، سرشار است از داستانهای عجیب و فریب و آواها و نواها و رنگها و طعمها و عطرهایی که من هم در کارم از آنها استفاده میکنم. به عنوان مثال اینجا عود هست، اسپند هست یا سدر که در افسانه گیلگمش( اسطوره پنج هزار ساله )از جنگلهای سدر نام برده میشود یا لاجورد که از قدیمیترین مواد شستوشو بوده. من این عناصر را بسیار در نمایشم به کار میگیرم. چون حالت آئینی ـ نمایشی دارد، حتی از خطوط و آیات قرآنی بهره میبرم، نمونهاش سوره مبارکه معراج است که در آن از روز پنجاه هزار سال در روز قیامت یاد میکند.“
انگ غربی
در بخشی دیگری از این گفتوگو، حسینی در اعتراض به اینکه به کارهای او، انگ غربی بودن زده میشود، میگوید:” در اروپا میگفتند کارهای حسینی خیلی نوستالژیهای شرق را در خود دارد اما اینجا که میآیم برچسب غربی بودن به کارهایم زده میشود. چون از تئاتری تبعیت میکنم که با تصور ذهنی بعضی از دوستان نابخرد و همکاران پربغض و حسد از تئاتر مغایرت دارد. من از تئاترهای یک خطی همیشه یک سویه، تک بعدی متنفر بودهام، تئاتری که به اصطلاح داستان تعریف میکند و چهار تا میز و صندلی و پنجره میگذارند ! این برای من تئاتر نیست. این نوع کار، خیلی وقت است برای من مدده ! تئاتر پیچیدهای است. تئاتر پست مدرن، تئاتر ضد مدرن و ضد سنت نیست، که اتفاقاَ برعکس، تئاتر کنکاشها و کلنجار رفتنهای هنرمند معاصر با اصلیتها و هویتهایش است. و این همان بحث نوساختار گرایانه است. شما نمیتوانید ضد ساختار باشید. مگر میشود یک سد را منفجر کرد؟! “
فزونی حرکات نمایشی
حسینی در رابطه با فزونی حرکات نمایشی نسبت به دیالوگ گویی بازیگران نظر خود را چنین اعلام میدارد:” بعید به نظر میرسد تماشاگر بخواهد فقط برای شنیدن متن بیاید. من همانقدر که به متن اهمیت میدهم، برای حرکت نگاری( کرئوگرافی )، فضا و معماری صحنه، زمان و موسیقی ارزش قائلم. جایی خبرنگاری پرسید” چرا از موسیقی شرقی استفاده نمیکنید؟ “، پاسخ دادم چرا باید این کار را بکنم؟ آیا چون کار شهرزاد است مجبورم از تار و تنبور و ضرب و..... استفاده کنیم؟
از موسیقی به طور دقیق استفاده میکنم. اجازه ندارم چون مثلاً شهرزاد است، بیایم آثار شهرزادهای” امینالله حسینی “یا” ریوسکی کورساکف “را در متن بگنجانم من باید جای مخصوص خودش را پیدا کنم. همانطور که حرکت برای قشنگی و خالی نبودن عریضه نیست، موسیقی به مانند معماری صحنهام، شکل و فرم دارد؛ فرم زمانی، حرکتی و مکانی. اما امکانات من بسیار محدود بود. من دوست داشتم با این مکانها کار کنم ولی این اجازه را نداشتم. میخواستم این لتهها را متحرک کنم، برای هر قصه یک تابلو بسازم، من نیازمند به ٩ مونیتور متحرک بودم. ولی چه کسی اینها را در اختیار من میگذارد؟! تئاتر دیگر با معانی و شیوههای قدیمیاش به من پاسخ نمیدهد. در تئاتر ما باید سیاستهایی اتخاذ شود که هویت تئاتر بیشتر و ملموستر شود. تماشاگر باید تربیت شود برای تئاتر دیدن! تماشاگری که از راههای طولانی برای تماشای کار میآید قابل احترام است چون او میتوانست به راحتی بنشیند و پا روی پا بیندازد و تلویزیون تماشا کند!! ولی وقتی میآید، او ارزشمند است و ما به ایشان بها میدهیم. من در نمایش ” ویتسک “] به کارگردانی مسعود دلخواه [ هم بازی میکنم اما آن کار هم تماشاگر زیادی ندارد. در صورتی که من فکر میکنم تئاترهای ما آنقدر جذابیت دارند که تماشاگر را به سالن بکشانند. تماشاگر دست کم بیاید تصویر ببیند، حرکت ببیند یا رنگ ! اما تماشاگر امروزی ما فقط برای داستان گوش کردن میآید. میخواهد کاری ببیند که ارزان باشد و یک کمدی سبک باشد و بعد از تماشا بگوید” خب امشب خیلی خوش گذشت! “تئاتر اصلاً برای خوشگذرانی نیست. کی گفته وقت بیکاری و تفریح و پرت باید به تئاتر رفت؟ ما برای تفریح جاهای بیشتر و بهتری داریم. میشود رفت پارک جمشیدیه یا ماهواره تماشا کرد یا در خیابانها قدم زد و......! تئاتر حالت قداست و روحانیت دارد که آن را به مکانی برای اندیشیدن تبدیل میکند. یک نفر میگفت” تئاتر سیاسی است! “پرسیدم چرا همه از لفظ سیاست وحشت دارند؟ مگر سیاست چیز بدی است؟ مگر تئاتر یونان باستان جز این بود؟ آن هم در برابر پریکلس حاکم شهر آکروپلیس یونان، و اتفاقاً تماشاگر هم سوژهها را کاملاً میشناخت مثل”ادیپوس“، ” آگاممنون “و” اوریستا، الکترا، آنتیگونه! با این حال با شور و علاقه شرکت میکردند. یک هفته جشنواره به معنای اخص کلمه در آن زمان برگزار میشد. نه مثل حالا که یا جشنواره” کیش“ بر پاست یا جشنواره” بادبادک “!! این موضوع باید در طرحهای دو فوریتی مجلس قرار بگیرد تا مالک معاونت تئاتری در وزارتخانه داشته باشیم. من، حساسیت هر چه تمامتر در یک ماه گذشته نقطه نظرات متولیان و سیاستگزاران فرهنگی در رسانههای ملی مانند صدا و سیما و روزنامهها که بحث کردند، پیگیر مسائل فرهنگیاند. افرادی مثل آقایان ابوطالب، صفار هرندی، عماد افروغ و دیگران، اما کسی یک کلمه در مورد تئاتر حرف نمیزد. تئاتر باید به آوانسن بیاید. تئاتر همایش میخواهد، سمینار میخواهد. سالی یک جشنواره برگزار میشود مثل شهابی که هر هفتاد سال یکبار میآید، میجهد و میرود، و این اصلاً کافی نیست. “