در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با ”سید حسین فدایی‏ حسین” نویسنده نمایشنامه ”وعده موعود”

گفت و گو با ”سید حسین فدایی‏ حسین” نویسنده نمایشنامه ”وعده موعود”

محمد مهدی بهمنی: سید حسین فدایی حسین نویسنده و پژوهشگر تئاتر و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است که تا کنون ۳۷ عنوان نمایشنامه به رشته تحریر در آورده و ۲۱ عنوان نمایشنامه و کتاب آموزشی تئاتر از او منتشر شده است.

به گزارش سایت ایران تئاتر، وی به شکلی مستمر در عرصه پژوهش تئاتر فعالیت داشته است. 21 مقاله از او در مجلات تخصصی تئاتر به چاپ رسیده و در 5 همایش علمی داخلی و بین المللی تئاتر به ارائه مقاله پرداخته است. اکنون به انگیزه اجرای نمایش و انتشار نمایشنامه‏ «وعده‏ موعود» گفتگویی با سید حسین فدایی حسین داشتیم که می‌خوانید.
نمایش "وعده‏ موعود" ششمین نمایشنامه‏ مذهبی است که شما نوشته‏اید. از اولین کار این مجموعه تا نمایشنامه "وعده موعود" چه اتفاقی افتاده و چه روندی را طی کرد‏اید؟
از یک منظر، بهتر است بگوییم ششمین نمایشنامه‏ مذهبی که منتشر شده است. چون نمایشنامه‏های «فرات...» و «طوفان» هم هست که هنوز فرصت انتشار نیافته‏اند و «طوفان» هنوز بعد از شش-هفت سال، اجرا هم نشده‏است! اما از منظری دیگر، حق با شماست. در نمایشنامه‏های «بانوی بی‏نشان»، «غریبه‏ شام»، «مسافران کوفه»، «ماه معصوم»، «دست‏های سرخ» و «وعده‏ موعود»، وجه مخاطب‏شناسی به‏خصوص جذب مخاطب عام در اولویت بوده‏اند، اما در دو اثر دیگر بیشتر وجه تکنیکی مدنظر بوده‏ و به ‏نوعی می‏توان گفت شش نمایشنامه‏ اول دارای رویکرد مخاطب محور بوده‏اند و دو اثر دیگر، تکنیک‏محور. البته این به آن معنا نیست که در رویکرد اول- مخاطب‏محوری- وجه تکنیکی در نوشتن مورد توجه قرار نگرفته و یا در رویکرد دوم- تکنیک‏محوری- مخاطب نادیده گرفته شده.
اما درخصوص روند طی شده در نمایشنامه‏های ذکر شده در بالا باید بگویم این دو رویکرد، یعنی وجه مخاطب‏محوری و تکنیک‏محوری، به‏ مرور از اثری به اثر دیگر تفاوت داشته است. این را من خودم به‏ عنوان نویسنده می‏گویم. در نمایشنامه‏ اول «بانوی بی‏نشان» درصد بسیار بیشتری از رویکردم به جذب مخاطب بوده و به‏ مرور در آثار بعدی سعی کرده‏ام وجوه تکنیکی را بیشتر در اثر لحاظ کنم. چنان‏که می‏توانم ادعا کنم اوج به‏کارگیری تکنیک نمایشنامه‏نویسی را در آخرین کارم «طوفان» می‏توانید ملاحظه کنید.
این روند البته به‏طور اتفاقی طی نشده و از نوشتن اولین اثر همواره مدنظرم بوده که زمانی بتوانم تمام توان خودم را در به‏کارگیری تکنیک نمایشنامه‏نویسی در کارم لحاظ کنم. اما در آن زمان، یعنی سال‏های 77 و 78 که درگیر نوشتن نمایشنامه‏ «بانوی بی‏نشان» بودم، برای من و گروه آیین، ارتباط با مخاطب، به‏خصوص مخاطب عام که بعضاً حتی یک بار هم در عمرش تئاتر ندیده بود، در اولویت اول قرار داشت. ما آن زمان از یک اصطلاح عامیانه استفاده می‏کردیم و می‏گفتیم اول باید برادری‏مان را به مخاطب ثابت کنیم و به ‏نوعی مخاطب را با تئاتر آشتی بدهیم و بعد به وجوه تکنیکی اثرمان بپردازیم. اگر منصفانه نگاه کنیم، اجرای نمایش‏هایی مانند «بانو...» و «غریبه...» تأثیر بسیار زیادی در جذب مخاطب عام به تئاتر داشت. مخاطبی که همواره شعار می‏دادیم، سرمایه‏ اصلی تئاتر است. اما این مخاطب پیش از آن با تئاتر بیگانه بود و بعضی‏ها هم که با تئاتر آشنا بودند از آن تصوریری خاص برای مخاطب خاص داشتند.
هرچند ما آن زمان از چند ناحیه تحت فشار بودیم. از طرف مردم و مسئولانی که تصور غلطی از تئاتر داشتند تحت فشار بودیم که «تئاتر» (مطابق تصور مغشوشی که آن‏ها در ذهن داشتند) عرصه‏ صالحی برای طرح موضوعات مذهبی نیست. آن‏ها حتی نسبت به تعزیه هم نگاه خوبی نداشتند اما این بدبینی در مورد تئاتر، بسیار شدیدتر و همراه با غرض‏ورزی بیشتر بود. همچنین از طرف اهالی تئاتر مورد سئوال قرار می‏گرفتیم که «این کارها چیست که با نام تئاتر و نمایش اجرا می‏کنید؟» آن‏ها حتی ما را مورد اتهام قرار می‏دادند که داریم از جایگاه تئاتر سوءاستفاده می‏کنیم و شأن تئاتر را پایین می‏آوریم و همه‏ این‏ها را به پای ناتوانی ما برای تولید و اجرای تئاتر به معنای خاصی که خودشان تصور می‏کردند، یعنی همان تئاتر تکنیک‏محور می‏گذاشتند. جالب این است که پیش از آن کارهای تکنیکی متعددی هم از ما دیده بودند و از توان ما اطلاع داشتند ولی به‏ هرحال این اتهامات را وارد می‏کردند. فشار و استرس دیگری هم وجود داشت که درون‏گروهی بود. یعنی ما خودمان هم در درون گروه بحث‏های زیادی داشتیم که آیا کاری که می‏کنیم درست است یا نه؟ و چه شیوه و رویکردی را باید مدنظر قرار دهیم. یادم می‏آید سال 77 وقتی نمایشنامه‏ «بانوی بی‏نشان» را نوشته بودم در ایران نبودم. متن را برای بچه‏ها ارسال کردم و آن‏ها در پاسخ آن، دو نوار کاست فرستادند که در آن‏ها، حدود سه-چهار ساعت در غیاب من، در مورد متن حرف زده بودند و آن ‏را از بیخ و ریشه رد کرده بودند. بیشتر بحث‏ها هم به تکنیک نوشتاری مربوط می‏شد و نظرشان این بود که متن اصلاً تکنیکی نیست. متن یک ‏سال ماند و سال بعد دوباره در دستور کار قرار گرفت و با تغییراتی تولید و اجرا شد. اما تا اولین روزهای اجرا هم هنوز این نگرانی وجود داشت که آیا کاری که می‏کنیم، کار خوبی خواهد شد؟ و من اطمینان دارم اگر استقبال بی‏نظیر مخاطب نبود، پرونده‏ کار در همان سال اول بسته می‏شد و شاید متن‏های بعدی هم هرگز نوشته نمی‏شد. اما چنان‏که می‏دانید همان نمایش هنوز هم بعد از حدود سیزده سال، اجرا می‏شود و مخاطب خودش را دارد، طوری‏که شاید بتوان ادعا کرد با چیزی درحدود 450 اجرا، پرمخاطب‏ترین نمایش بوده است.
همه‏ این‏ها البته مانع نشده تا ما به رویکرد اولیه‏ خود یعنی جذب مخاطب عام و آشتی دادن مخاطب با تئاتر بسنده کنیم و درصدد ارتقاء هنری و تکنیکی کارمان نباشیم. چنان‏که پیش‏تر گفتم، سعی ما این بوده که از اثری به اثر دیگر، ضمن حفظ وجوه مورد علاقه‏ مخاطب، هرچه بیشتر از وجوه تکنیکی و تئاتری نیز در کارهایمان استفاده کنیم و این روندی است که من به‏ عنوان نویسنده‏ گروه سعی کرده‏ام رفته‏رفته از اولین اثر تا به‏حال طی‌کنم.

ایده‏ کتاب «وعده‏ موعود» از کجا آمد، آیا در نگارش متن تکنیک خاصی داشته‏اید؟
لازم است از کسی نام ببرم که نقش او را از اولین نمایش مذهبی گروه یعنی «بانوی بی‏نشان» تا همین اثر- وعده‏ موعود- نمی‏توان انکار کرد. به جرأت می‏توانم بگویم آقای «محمدعلی زم» رئیس وقت حوزه هنری، با دو اقدام مهم، مؤثرترین نقش را در شکل‏گیری جریان تئاتر مذهبی در کشور داشتند. اول تأسیس «دفتر نمایش بچه‏های مسجد» و بعد سفارش، تأکید و پیگیری تولید نمایشی با موضوع زندگی بانو فاطمه‏ زهرا(س) درمورد ایده‏ نمایشنامه‏ «وعده‏ موعود» نیز ایشان نقش مؤثری داشتند. شاید اعضای اصلی گروه هم از این موضوع بی‏اطلاع باشند و یا فراموش کرده باشند که در همان سال‏های 78 و 79 ایشان یک کارگروه پژوهشی درخصوص موعودشناسی و زندگی حضرت صاحب الزمان(عج) در حوزه‏ هنری راه‏اندازی کردند و حاصل کار این گروه، طرح یک تله‏تئاتر یا سریال تلویزیونی بود که البته هیچ‏گاه به سرانجام نرسید. اما پژوهش صورت گرفته دست‏مایه‏ خوبی شد تا من طرح نمایشنامه‏ «وعده‏ موعود» را بر آن بنا کنم. هرچند مطالعه‏ منابع بسیار دیگری نیز که با همین موضوع منتشر شده بود، بعدها به شکل‏گیری نمایشنامه کمک کرد.
اما درخصوص تکنیک به‏کار رفته در روایت اثر باید بگویم، همواره سعی من بر آن بوده که در هر اثری، شیوه‏های روایی مختلف را تجربه کنم. اگر فقط در حوزه‏ نمایش مذهبی به آثاری که نوشته‏ام توجه کنید، در هرکدام، از شیوه و تکنیک خاصی استفاده شده، شیوه‏های «سیال ذهن»، «اپیک و تئاتر حماسی»، «ارسطویی» و حتی شیوه‏های مدرن نمایشنامه‏نویسی. در نمایشنامه‏ «وعده...» نیز از شیوه‏ روایت مستقیم و بازی در بازی استفاده شده. ما در همان ابتدا با هفت نفر راوی مواجهیم که خود را «روایتگران انتظار» معرفی می‏کنند و این دست مرا بازگذاشته است تا با استفاده از این روایتگران که خود نقش‏های متعددی را ایفا می‏کنند، به زمان‏ها و مکان‏های مختلف سفر کنیم و هرجا نشانی از موعود می‏یابیم را به تصویر بکشیم.
آیا پروسه‏ اجرای نمایش‏ها در نوشتن نمایشنامه‏ هایتان تأثیری دارد؟
بدون شک باید اشاره کنم، اجرای هر نمایشی از یک نویسنده در نگارش نمایش بعدی وی تأثیرگذار است و این یک روند تکاملی در نمایشنامه‏نویسی است. نمایشنامه هرچند به تعبیر بسیاری یک اثر مستقل ادبی است اما با اجرا به کمال خود می‏رسد و گذشته از آن، نویسنده می‏تواند ضعف‏ها و قوت‏های نگارشی خود را در اجرا بیابد و آن‏ها را در اثر بعدی‏اش لحاظ کند. روندی هم که من در کارهایم و در همکاری با گروه آیین درطول دو دهه‏ گذشته داشته‏ایم، نشانگر همین تأثیرپذیری از اجراست. اجازه دهید چیزی را اعتراف کنم. بعد از نگارش نمایشنامه‏ «طوفان» در سال 1385، نزدیک به شش سال است دست و دلم به نوشتن نمایشنامه‏ مذهبی نمی‏رود و به نوعی در روند نگارشم در این حوزه‏ نمایشی، وقفه ایجاد شده است. دلیل عمده‏ای را هم که خودم احساس می‏کنم، اجرا نشدن نمایش «طوفان» است. ما درطول هفت-هشت سال از اجرای «بانو...» روندی را شروع کرده بودیم که الآن شش سالی است متوقف شده است. کاری به درستی و غلطی این روند و یا دلایل اجرا نشدن این نمایش ندارم، می‏خواهم به اهمیت تأثیر اجرا در آثار نویسنده اشاره کنم.

در طول صحبت چند باری اشاره  کردید که «طوفان» آخرین کارتان در حوزه‏ نمایش مذهبی است. پس «وعده‏ موعود» چه زمان نوشته شده است؟
اولین نسخه‏ نمایشنامه‏ «وعده‏ موعود» به سال 1380، یعنی حدود یازده سال پیش برمی‏گردد. آن زمان یک ماهی هم نمایش در دفتر بچه‏های مسجد تمرین شد، اما به دلایلی که برایم مجهول مانده تمرین متوقف شد و این توقف 11 سال طول کشید. امسال هم اگر همت و پشتکار «کورش زارعی» و «محمدرضا آزاد» و البته همراهی بچه‏های گروه نبود شاید هنوز هم این نمایش اجرا نشده بود.

به چه دلیل؟
شاید  دلایل متعددی وجود داشته باشد. یکی این‏که تئاتر کار کردن در این شرایط کار سختی است. بچه‏ها هرکدام درگیر مشغله‏ها و دغدغه‏های مختلفی هستند که مهمتر از همه شرایط شغلی و کاری است. در این دوره و زمانه برای سرپا ماندن باید به کارهای مختلف دست بزنی تا اموراتت بگذرد. در همین کار دوستانی بودند که فقط به‏خاطر دلایل مادی نتوانستند با کار همراه شوند. که البته ایرادی به آن‏ها وارد نیست. مسئله‏ وقت و انرژی هم مطرح است که در کار تئاتر به آن نیاز است ولی شرایط طوری شده که مجبوری وقت اضافه و ته‏مانده‏ انرژی‏ات را به تئاتر اختصاص دهی. اکثر بچه‏هایی که کار تئاتر می‏کنند شغل‏های دیگری دارند که برایشان در اولویت است و حق هم دارند. حالا حساب کنید کاری که 11سال پیش با وجود وقت و انرژی بیشتری که همه‏مان آن زمان داشتیم متوقف شده چطور باید دوباره سرپا شود! طبیعی است که همه در به نتیجه رسیدن کار تردید داشته باشند.
از آن گذشته، در تمام این سال‏ها، بچه‏ها کارها و تجارب مختلفی را از سر گذرانده بودند و طبیعی بود که دیگر نگاه 11 سال پیش را نداشتند. یادم هست اولین شبی که نمایشنامه پس از سال‏ها خوانده شد، تقریباً هیچ‏کسی با تمرین و تولید آن موافق نبود و طبیعی بود که همه‏ انتقادات هم متوجه من و متن نمایشنامه بود. حتی پس از دریافت نظر گروه و تغییرات زیادی که در متن اعمال کردم، بازهم کار تا توقف دوباره پیش رفت و این‏که فرصت تولید نیست و بهتر است کار را بگذاریم برای سال بعد. اما حرف من این بود که مگر 11 سال این کار متوقف نبوده؟ خب می‌تواند 11 سال دیگر هم همین‏طور بماند و مطمئن باشید هیچ اتفاقی نمی‏افتد و آن‏وقت هم دوباره باید از همین‏جا شروع کنیم. اما اگر کار را همین حالا شروع کنیم حتی اگر به نتیجه نرسیم، سال بعد با متن دیگری مواجهیم که با این متن متفاوت است. به ‏هرحال کار با این شرایط پیش رفت و متن بارها تغییر کرد تا در نهایت مورد نظر گروه واقع شد و از نتیجه‏ کار، هم من راضی بودم و هم گروه و طبیعتاً مخاطبان.
پس متن منتشر شده همان چیزی است که به اجرا در آمده؟
نه، کاملاً این‏طور نیست. نمایشنامه‏ منتشر شده ترکیبی است از متن قبلی و آن‏چه اکنون اجرا می‏شود. دلیلش هم این است که مقوله‏ نمایشنامه به‏ عنوان یک ژانر ادبی با اجرای نمایش متفاوت است. من با آن‏که در ریزترین تغییرات متن اجرایی نقش داشتم، اما همه را در متن منتشر شده اعمال نکردم، همان‏طور که آقای زارعی به‏عنوان کارگردان، نیازی نمی‏دید همه‏ متن نوشته شده‏ من را اجرا کند. ما هرکدام مسئول کار خودمان هستیم. من در قبال نمایشنامه‏ام باید پاسخ‏گو باشم و ایشان درقبال کاری که اجرا می‏کنند. اساساً این روحیه‏ خوبی است که ما متوجه حد و مرزها و مسئولیت‏های هرکدام باشیم.
درمجموعه اجراهای آثارتان کدام یک به آن چیزی که شما مدنظر داشته‏اید، نزدیک‏تر شده‏است؟
همان‏طور که گفتم ما درصدد طی یک روند تکاملی بودیم، روندی که هم ما را به کمال مطلوب برای تولید یک اثر مورد قبول مخاطب و درعین‏حال مطابق با تکنیک‏های تئاتری برساند و هم مخاطب عام و غریبه با تئاتر را به یک تماشاگر حرفه‏ای و اهل تئاتر تبدیل کند. اکنون پس از گذشت نزدیک به 15سال گمان می‏کنم این روند در هر دوی ما به‏خوبی طی شده ‌است. اجرای نمایش «وعده‏ موعود» چیزهای زیادی را به ما ثابت‌کرد. ثابت‌ کرد می‏توانیم در فضای بسته‏ای مثل قم، نمایشی را با رعایت تمامی اصول و قواعد تئاتری و با به‏کارگیری تمامی امکانات، شامل نور، صدا، صحنه‏پردازی، متن و بازی، موسیقی و حتی حرکات موزون اجرا کنیم و مخاطب را راضی نگه‌ داریم. جالب این‏جاست که در طول تمرین ما همواره نگران زمان کار بودیم. متن اصلی حدود 2 ساعت طول می‏کشید و گروه با حذف بخش‏هایی، کار را به یک ساعت و 40 دقیقه رساند و بعد با برطرف شدن مشکل ریتم، زمان نهایی اجرا یک ساعت و 30 دقیقه شد. چیزی که قبلاً سابقه نداشت. ولی تماشاگر هیچ احساس خستگی نداشت و بعضی‏ها اشاره می‏کردند که اصلاً متوجه گذر زمان نشده‏اند. این یک موفقیت بزرگ است و طبیعی است که من نیز به ‏عنوان نویسنده از اجرای این آخرین کار، راضی‏تر باشم.
آیا شبیه ‏خوانی ما تأثیری در ادبیات نمایشی مذهبی‏مان دارد؟
طبیعی است که یک نمایشنامه‏نویس ایرانی نمی‏تواند از جریان وسیع نمایش ایرانی دور باشد و از آن تأثیر نگرفته باشد. نمایش شبیه‏ خوانی هم از آن‏جا که به دغدغه‏های مذهبی ما پرداخته، طبیعی است که باید بر جریان ادبیات نمایشی مذهبی تأثیرگذار باشد، اما یک موضوع را باید در نظر گرفت و آن اینست که این دو جریان با هم متفاوتند مثل دو رودخانه که هرکدام از منابع مختلفی سرچشمه گرفته‏اند. شبیه‏خوانی ریشه در جریان خودجوش هنر نمایش ایرانی دارد با مؤلفه‏ها و ویژگی‏های خاص خود و ادبیات نمایشی به‏طور عمده از جریان تئاتر در غرب ریشه گرفته است. نزدیک کردن این دو جریان به هم غیرممکن، نیست اما نیاز به تسلط کامل به هر دو جریان دارد. این درست نیست که ما مضمون را از یکی بگیریم و بخواهیم در قالب دیگری آن‏ را نمایش دهیم. مضمون و قالب اجرایی با هم رابطه‏ای تنگاتنگ دارند که گاهی جداسازی آن‏ها از یکدیگر ممکن نیست.
از سوی دیگر این هم درست نیست که مؤلفه‏هایی را از هرکدام بگیریم، با هم ترکیب کنیم و توقع داشته باشیم نتیجه مطلوب را به دست آوریم. ممکن است نتیجه‏ کار نه شبیه‏خوانی باشد و نه تئاتر. به ‏هرحال کار ظریفی است که بیش از همه به شناخت و تسلط کامل به هر دو مقوله نیاز دارد. بی‌جهت نیست که در بین تمامی نمایشنامه نویسان ایران تنها می‏توان به کسی مثل «بهرام بیضایی» اشاره کرد که به‏ دلیل تسلطی که به هر دو مقوله‏ نمایش ایرانی و تئاتر در غرب داشته، آثاری خلق کرده که رگه‏هایی از هر دو جریان را می‏توان در آن‏ها مشاهده کرد. همین نمونه آثار نشان می دهد چنین چیزی امکان‏پذیر است، اما نه با توجه به ظواهر کار و بدون مطالعه و دقت.  
ساختار نمایشنامه‏ های مذهبی ما با دیگر نمایشنامه‏ها چه تفاوت‏هایی دارد؟ چه نکاتی باید در نگارش یک نمایشنامه‏ مذهبی رعایت شود؟
در این‏جا لازم است اول در مورد تعریف نمایش مذهبی به یک تفاهم برسیم. غیر از این ممکن است بحث به بی‏راهه کشیده شود. اساساً چه نوع نمایشی را می‏توان نمایش مذهبی تلقی کرد؟ نمایش مذهبی را در یک تعریف کلی شاید بتوان گونه‏ای از تئاتر نامید که همواره به ارزش‏های انسانی و به قولی انسانیت و مسایل معنوی توجه داشته است. اگر در طول تاریخ، همواره «انسان» محور و موضوع تئاتر بوده، در تئاتر مذهبی علاوه بر انسان، خدا نیز در وجوه مختلف مورد توجه قرار گرفته است. به تعبیری دیگر شاید بتوان گفت که نمایش مذهبی نمایشی است که در آن علاوه بر طرح مسایل انسانی، همواره عطر و رنگی از خدا و معنویت هم دیده می‏شود. با این تعبیر، می‏توان گفت وجه تمایز در نمایش‏های مذهبی با سایر نمایش‏ها تنها به مضمون و موضوع آن برمی‏گردد و در سایر وجوه تفاوتی وجود ندارد. یک نمایش مذهبی در درجه‏ اول باید یک نمایش باشد با رعایت تمامی مؤلفه‏های تئاتری. با این حساب نمی‏توان هیچ نسخه‏ ثابت و لازم‏الاجرایی برای نوشتن یک نمایشنامه‏ مذهبی تجویز کرد. هرچند نباید از تناسب قالب با محتوا غفلت کرد، اما به‏نظر می‏رسد اکثر ساختارهای متداول نمایشی برای نمایش مذهبی نیز قابل استفاده باشد. اگرچه من بنابر سلیقه‏ام هرگز به شیوه‏ ابزورد برای نوشتن چنین نمایش‏هایی فکر نمی‏کنم. و هم‏چنین شیوه‏ اپیک و حماسی و یا رئالیسم جادویی را بیشتر مناسب این کارها می‏بینم. و همیشه گوشه‏ چشمی به شیوه‏ اجرایی نمایش‏های ایرانی به‏ خصوص شبیه‏خوانی دارم.
اما درخصوص نکاتی که باید توسط یک نمایشنامه‏نویس مذهبی در نظر گرفته شود، مهمترین مسئله‏ای که می‏توانم بگویم باور و اعتقاد واقعی به موضوعی است که مورد نگارش قرار می‏گیرد. از آن‏جا که مضمون این‏گونه نمایش‏ها با اعتقاد و باور مخاطب عجین شده‌است، برای موفقیت هرچه بیشتر باور و اعتقاد نویسنده و گروه اجرایی را نیز طلب می‏کند.    
جریان نمایشنامه ‏نویسی مذهبی در ایران را چگونه می‏بینید؟
جریان نمایشنامه‏نویسی مذهبی طبیعتاً تابع جریان کلی تئاتر مذهبی در کشور است که به آن از دو منظر می‏توان نگاه کرد. منظر اول آن چیزی است که به اهالی تئاتر مربوط می‏شود و منظر دوم مسئولان تئاتر و برنامه‏ریزان و تصمیم‌گیران در این خصوص هستند. از منظر اول، همان‏طور که پیش‏تر گفتم، باید به اهالی تئاتر یادآور شد، نمایش مذهبی نمایشی است که در آن علاوه بر طرح مسایل انسانی، همواره عطر و رنگی از خدا و معنویت هم دیده می‏شود. هرچند امروزه در نزد اهالی تئاتر و در معنای عام، اصطلاح نمایش مذهبی، بیشتر به نمایش‏هایی اطلاق می‏شود که به تاریخ مذهب پرداخته و آموزه‏ها و مستندات دینی و مذهبی را دستمایه خود قرار داده‏اند. درحالی‏که در حقیقت تئاتر مذهبی عرصه و گستره‏ای بسیار فراتر از تاریخ آموزه‏ها و مستندات دینی است.
با این تعریف، می‏توان جایگاه فعلی تئاتر مذهبی در کشور را بیشتر در راستای تعریفی که به معنای عام ارائه شد، قرار داد. به تعبیری دیگر، تلاشی که در حال حاضر در راستای تئاتر مذهبی صورت می‌گیرد بیشتر نگاه‏ها و برداشت‏هایی است از وقایع و رویدادهای تاریخ مذهبی و یا تعبیرهایی است از آموزه‏های دینی. هرچند در این تعبیرها و برداشت‏ها هم به نسبت تلاش و خلاقیتی که گروه‏های نمایشی به کار می‏برند آثار ارایه شده از سطوح فنی و معنایی و ارزش‏های ساختاری و مضمونی مختلفی برخوردار است، اما به هر شکل جایگاهی که تئاتر مذهبی در شرایط فعلی از آن برخوردار است تنها بخشی از ظرفیت، توان و پتانسیل عظیمی است که در جوهره تئاتر مذهبی نهفته است. استفاده از تمام ظرفیت های تئاتر مذهبی یعنی تلاش در خصوص ارایه‏ تصویری از ارزش‏های انسانی، تعابیر و برداشت‏هایی نمایشی از مفهوم و معنای انسانیت و طرح مسایل معنوی در صورت‏ها و اشکال مختلف دراماتیک و در یک معنا، پرداختن به مسایل انسان امروز و نسبت آن با خدا و معنویت. این راهی است که پیش روی تئاتر مذهبی کشور ماست و این همان جایگاهی است که آینده تئاتر مذهبی را رقم خواهد زد.
اما از منظر دوم، یعنی آن‏چه که به مسئولان تئاتر و برنامه‏ریزان و تصمیم گیران مربوط می‏شود جای گله‏ بسیار وجود دارد؛ چرا که هنوز این بزرگواران نسبت خود را با این گونه‏ نمایشی مشخص نکرده‏اند. از طرفی شعار می‏دهند که مطلوب ما چنین نمایش‏هایی است و باید مورد حمایت قرار گیرد، اما در عمل، حرکتی در جهت این حمایت دیده نمی‏شود. من هرچند قائل به تفکیک و توجه ویژه به این‏گونه آثار نیستم. به نظرم این گونه‏ نمایشی هم باید در کنار سایر گونه‏ها دیده شود اما وقتی پای شعار و مانور روی این آثار به میان می‏آید، طبیعی است که توقع ایجاد می‏کند. چطور وقتی پای جذب اعتبار و توجیه عملکرد گذشته به میان می‏آید، آقایان از کارهای مذهبی انجام گرفته مایه می‏گذارند اما در زمان توزیع اعتبارات این‏ها را فراموش می‏کنند.
زمانی یکی از مدیران «متعهد» تئاتری در جواب اعتراض ما نسبت به بی‏توجهی به تئاتر «متعهد» می‏گفت: «من بچه مسلمانم و اصلاً می‏خواهم در تئاتر شهر تکیه راه بیاندازم!» ما چنین توقعی از او نداشتیم چون هم محال به‏ نظر می‏رسید هم غیرمنطقی، اما انتظار هم نداریم که وقتی نمایشنامه‏ای با مضمون انقلاب و عاشورا برایش می‏بریم با بی‏مهری و بی‏توجهی مواجه شویم. در همین قم خودمان الآن ما نزدیک به 20 سال است داریم فعالیت جدی تئاتری می‏کنیم. مضمون کارهایمان هم بنابه اعتقاد و باورمان همواره موضوعات دینی و ارزشی بوده است. این‏طور هم نبوده که مسئولان فرهنگی شهر از کاری که می‏کنیم خبر نداشته باشند. اما هربار که صحبت از حمایت به میان می‏آید، فقط وعده و قول و شعار نصیب ما می‏شود.
برای تولید و اجرای همین نمایش «وعده‏ موعود» از مراحل اولیه یعنی سالن تمرین ما مشکل داشتیم تا اجرا. دست آخر هم مجبور شدیم در سالن مجتمع نور اجرا کنیم که یک سالن غیراستاندارد سینماست. یعنی حتی برای پخش فیلم هم استاندارد نیست چه برسد به اجرای تئاتر. به لحاظ موقعیت مکانی هم در نقطه‏ پرت و حاشیه‏ای شهر قرار دارد و رفت و آمد به آن‏جا مشکل است. این شرایطی است که ما بیش از دو دهه است که با آن دست به گریبانیم. درحالی‏که در این 20 سال ده‏ها سالن در مراکز و نهادهای مختلف با صرف هزینه‏های کلان ساخته شده که هیچ‏کدام به‏درد اجرای نمایش نمی‏خورند. خب این نشانه‏ چیست؟ جز این‏که مقوله‏ نمایش اصلاً در این شهر مهم نیست.
گمان نمی‏کنید در شرایطی که مردم شرایط اقتصادی خوبی ندارند، توقع زیادی باشد که همه به تئاتر فکر کنند؟
در این صورت باید پرسید پس آن‏همه سالن‏های مجللی که ساخته می‏شود اعتبارش از کجاست؟ آیا از پول همین ملتی نیست که شرایط بد اقتصادی دارند؟ باید واقعیت را بپذیریم که تئاتر برایشان مهم نیست فقط من مانده‏ام که پس این همه شعار در حمایت از تئاتر و هنر ارزشی چیست؟ در یکی از آخرین اجراهای نمایش «بانوی بی‏نشان» در همین سال جاری یکی از مسئولان بلندپایه‏ شهر و کشور، که پس از گذشت 13 سال به دیدن این نمایش آمده بود گفت: «برای دیدن این نمایش باید با لباس احرام آمد...» البته این گفته‏ ایشان نشان از اهمیت کار بود، اما چه سود از اهمیتی که در کلام خلاصه شود و به عمل در نیاید؟! طبیعی است در ذهن من این شائبه به‏وجود می‏آید که وقتی مسئولان نسبت به جریان تئاتری که خودشان شعارش را می‏دهند و از ما توقع کار در این حوزه را دارند بی‏توجه هستند، وای به‏ حال جریان کلی تئاتر کشور! الآن کار به جایی رسیده که حتی برای به سالن کشاندن یک مسئول فرهنگی در این شهر، باید از هفت خان رستم گذشت تا شاید نظر عنایت ایشان رو به‏سوی ما بگردد و برای تماشای یک فعالیت فرهنگی و هنری در راستای اهداف و آرمان‏های انقلاب و اسلام در بدترین شرایط به دورافتاده‏ترین نقطه‏ شهر قدم رنجه بفرمایند. این شده است روزگار ما!
البته از حق نباید گذشت کسانی هم بوده‏اند که در این مدت هرچه در توان داشتند برای توسعه‏ این هنر به‏کار گرفتند.
منظورتان کدام تلاش‏هاست؟
مثلاً همان مسئول مجتمع نور که با خلوص خود سینمایش را تعطیل کرده و به تئاتر اختصاص داد و یا مدیر حوزه‏ هنری قم که بیشترین پولی را که تا به حال به نمایش داده شده، به نمایش شما اختصاص داده و از جهات مختلف هم مورد تهمت قرار گرفته است.
من منکر تلاش آن‏ها نیستم، اما از جیب خودشان که هزینه نکرده‏اند. بودجه و امکان فرهنگی که در اختیار داشته‏اند و یا می‏توانستند جذب کنند را در جای خودش به کار گرفته‏اند. این البته خودش یک هنر است که خیلی از مسئولان ندارند اما برای این کارِ درستی که کرده‏اند نمی‏توانند منتی بر سر ما داشته باشند. هرکس برای خودش وظیفه‏ای دارد. مسئولان هنری وظیفه دارند پول و اعتبار جذب کنند و در اختیار هنرمند قرار دهند و هنرمندان هم وظیفه دارند بهترین محصولات هنری را خلق کرده و در اختیار مردم بگذارند. هیچ‏کدام هم نباید از این بابت منتی بر سر دیگری داشته باشند. اما من متوجه موضوع تهمت‏ها نمی‏شوم. قضیه چیست؟ چرا باید یک مسئول بابت هزینه کردن برای یک کار هنری مورد تهمت قرار بگیرد؟
منظورم حرف و حدیث‏هایی است که چرا فقط از افراد و گروه‏های خاص حمایت می‏شود و جوانان گم‌نام و کم تجربه مورد حمایت قرار نمی گیرند؟
اگر منظورتان حمایت حوزه هنری از گروه‌هاست، گمان می کنم این ارگان از همه گروهها به اندازه توان و اعتبار خود حمایت می‌کند.
اما قبول دارید که چنین بودجه‌های کلانی به آنها داده نمی شود؟
طوری از بودجه‏های کلان صحبت می‏کنید که هرکه نداند گمان می‏کند سکه‏ طلا به پای‏مان ریخته‏اند! فکر می‏کنید برای تولید و اجرای همین نمایش «وعده‏ موعود» با حضور بیش از 15 تن از بهترین بازیگران قم، همکاری طراحان حرفه‏ای و صاحب نام صحنه، لباس، حرکات موزون، موسیقی و پوستر و بروشور، گروه حرکات موزون که بیش از یک ماه میان قم و تهران در رفت و آمد بوده‏اند، گروه 25 نفره‏ نوازندگان و همسرایان، استودیوهای ضبط صدا و موسیقی، کارگاه دوخت لباس برای تهیه‏ بیش از 35 دست لباس و مشارکت بیش از 30 تن از همین جوانان گم‏نام و کم‏تجربه، که درطول 15 شب اجرا، پذیرای هزاران تن از تماشاگران مشتاق تئاتر بوده است، چه مبلغی هزینه شده؟ بعد هم هرچه توقع‏مان از یک کار بیشتر باشد، طبیعی است که باید بیشتر برایش هزینه کنیم. همان‏طور که وقتی برای کاری هزینه‏ بیشتری می‏شود، توقع‏ها هم بالا می‏رود. البته خدا کند بودجه‏ تئاتر آنقدر زیاد شود که بتوان برای همه گروه‌ها هم چنین هزینه‏هایی را صرف کرد؛ چرا که برای هنر هرچه هزینه شود ارزشمند است.