گفت و گو با ”سید حسین فدایی حسین” نویسنده نمایشنامه ”وعده موعود”

محمد مهدی بهمنی: سید حسین فدایی حسین نویسنده و پژوهشگر تئاتر و کارشناس ارشد ادبیات نمایشی است که تا کنون ۳۷ عنوان نمایشنامه به رشته تحریر در آورده و ۲۱ عنوان نمایشنامه و کتاب آموزشی تئاتر از او منتشر شده است.
به گزارش سایت ایران تئاتر، وی به شکلی مستمر در عرصه پژوهش تئاتر فعالیت داشته است. 21 مقاله از او در مجلات تخصصی تئاتر به چاپ رسیده و در 5 همایش علمی داخلی و بین المللی تئاتر به ارائه مقاله پرداخته است. اکنون به انگیزه اجرای نمایش و انتشار نمایشنامه «وعده موعود» گفتگویی با سید حسین فدایی حسین داشتیم که میخوانید.
نمایش "وعده موعود" ششمین نمایشنامه مذهبی است که شما نوشتهاید. از اولین کار این مجموعه تا نمایشنامه "وعده موعود" چه اتفاقی افتاده و چه روندی را طی کرداید؟
از یک منظر، بهتر است بگوییم ششمین نمایشنامه مذهبی که منتشر شده است. چون نمایشنامههای «فرات...» و «طوفان» هم هست که هنوز فرصت انتشار نیافتهاند و «طوفان» هنوز بعد از شش-هفت سال، اجرا هم نشدهاست! اما از منظری دیگر، حق با شماست. در نمایشنامههای «بانوی بینشان»، «غریبه شام»، «مسافران کوفه»، «ماه معصوم»، «دستهای سرخ» و «وعده موعود»، وجه مخاطبشناسی بهخصوص جذب مخاطب عام در اولویت بودهاند، اما در دو اثر دیگر بیشتر وجه تکنیکی مدنظر بوده و به نوعی میتوان گفت شش نمایشنامه اول دارای رویکرد مخاطب محور بودهاند و دو اثر دیگر، تکنیکمحور. البته این به آن معنا نیست که در رویکرد اول- مخاطبمحوری- وجه تکنیکی در نوشتن مورد توجه قرار نگرفته و یا در رویکرد دوم- تکنیکمحوری- مخاطب نادیده گرفته شده.
اما درخصوص روند طی شده در نمایشنامههای ذکر شده در بالا باید بگویم این دو رویکرد، یعنی وجه مخاطبمحوری و تکنیکمحوری، به مرور از اثری به اثر دیگر تفاوت داشته است. این را من خودم به عنوان نویسنده میگویم. در نمایشنامه اول «بانوی بینشان» درصد بسیار بیشتری از رویکردم به جذب مخاطب بوده و به مرور در آثار بعدی سعی کردهام وجوه تکنیکی را بیشتر در اثر لحاظ کنم. چنانکه میتوانم ادعا کنم اوج بهکارگیری تکنیک نمایشنامهنویسی را در آخرین کارم «طوفان» میتوانید ملاحظه کنید.
این روند البته بهطور اتفاقی طی نشده و از نوشتن اولین اثر همواره مدنظرم بوده که زمانی بتوانم تمام توان خودم را در بهکارگیری تکنیک نمایشنامهنویسی در کارم لحاظ کنم. اما در آن زمان، یعنی سالهای 77 و 78 که درگیر نوشتن نمایشنامه «بانوی بینشان» بودم، برای من و گروه آیین، ارتباط با مخاطب، بهخصوص مخاطب عام که بعضاً حتی یک بار هم در عمرش تئاتر ندیده بود، در اولویت اول قرار داشت. ما آن زمان از یک اصطلاح عامیانه استفاده میکردیم و میگفتیم اول باید برادریمان را به مخاطب ثابت کنیم و به نوعی مخاطب را با تئاتر آشتی بدهیم و بعد به وجوه تکنیکی اثرمان بپردازیم. اگر منصفانه نگاه کنیم، اجرای نمایشهایی مانند «بانو...» و «غریبه...» تأثیر بسیار زیادی در جذب مخاطب عام به تئاتر داشت. مخاطبی که همواره شعار میدادیم، سرمایه اصلی تئاتر است. اما این مخاطب پیش از آن با تئاتر بیگانه بود و بعضیها هم که با تئاتر آشنا بودند از آن تصوریری خاص برای مخاطب خاص داشتند.
هرچند ما آن زمان از چند ناحیه تحت فشار بودیم. از طرف مردم و مسئولانی که تصور غلطی از تئاتر داشتند تحت فشار بودیم که «تئاتر» (مطابق تصور مغشوشی که آنها در ذهن داشتند) عرصه صالحی برای طرح موضوعات مذهبی نیست. آنها حتی نسبت به تعزیه هم نگاه خوبی نداشتند اما این بدبینی در مورد تئاتر، بسیار شدیدتر و همراه با غرضورزی بیشتر بود. همچنین از طرف اهالی تئاتر مورد سئوال قرار میگرفتیم که «این کارها چیست که با نام تئاتر و نمایش اجرا میکنید؟» آنها حتی ما را مورد اتهام قرار میدادند که داریم از جایگاه تئاتر سوءاستفاده میکنیم و شأن تئاتر را پایین میآوریم و همه اینها را به پای ناتوانی ما برای تولید و اجرای تئاتر به معنای خاصی که خودشان تصور میکردند، یعنی همان تئاتر تکنیکمحور میگذاشتند. جالب این است که پیش از آن کارهای تکنیکی متعددی هم از ما دیده بودند و از توان ما اطلاع داشتند ولی به هرحال این اتهامات را وارد میکردند. فشار و استرس دیگری هم وجود داشت که درونگروهی بود. یعنی ما خودمان هم در درون گروه بحثهای زیادی داشتیم که آیا کاری که میکنیم درست است یا نه؟ و چه شیوه و رویکردی را باید مدنظر قرار دهیم. یادم میآید سال 77 وقتی نمایشنامه «بانوی بینشان» را نوشته بودم در ایران نبودم. متن را برای بچهها ارسال کردم و آنها در پاسخ آن، دو نوار کاست فرستادند که در آنها، حدود سه-چهار ساعت در غیاب من، در مورد متن حرف زده بودند و آن را از بیخ و ریشه رد کرده بودند. بیشتر بحثها هم به تکنیک نوشتاری مربوط میشد و نظرشان این بود که متن اصلاً تکنیکی نیست. متن یک سال ماند و سال بعد دوباره در دستور کار قرار گرفت و با تغییراتی تولید و اجرا شد. اما تا اولین روزهای اجرا هم هنوز این نگرانی وجود داشت که آیا کاری که میکنیم، کار خوبی خواهد شد؟ و من اطمینان دارم اگر استقبال بینظیر مخاطب نبود، پرونده کار در همان سال اول بسته میشد و شاید متنهای بعدی هم هرگز نوشته نمیشد. اما چنانکه میدانید همان نمایش هنوز هم بعد از حدود سیزده سال، اجرا میشود و مخاطب خودش را دارد، طوریکه شاید بتوان ادعا کرد با چیزی درحدود 450 اجرا، پرمخاطبترین نمایش بوده است.
همه اینها البته مانع نشده تا ما به رویکرد اولیه خود یعنی جذب مخاطب عام و آشتی دادن مخاطب با تئاتر بسنده کنیم و درصدد ارتقاء هنری و تکنیکی کارمان نباشیم. چنانکه پیشتر گفتم، سعی ما این بوده که از اثری به اثر دیگر، ضمن حفظ وجوه مورد علاقه مخاطب، هرچه بیشتر از وجوه تکنیکی و تئاتری نیز در کارهایمان استفاده کنیم و این روندی است که من به عنوان نویسنده گروه سعی کردهام رفتهرفته از اولین اثر تا بهحال طیکنم.
ایده کتاب «وعده موعود» از کجا آمد، آیا در نگارش متن تکنیک خاصی داشتهاید؟
لازم است از کسی نام ببرم که نقش او را از اولین نمایش مذهبی گروه یعنی «بانوی بینشان» تا همین اثر- وعده موعود- نمیتوان انکار کرد. به جرأت میتوانم بگویم آقای «محمدعلی زم» رئیس وقت حوزه هنری، با دو اقدام مهم، مؤثرترین نقش را در شکلگیری جریان تئاتر مذهبی در کشور داشتند. اول تأسیس «دفتر نمایش بچههای مسجد» و بعد سفارش، تأکید و پیگیری تولید نمایشی با موضوع زندگی بانو فاطمه زهرا(س) درمورد ایده نمایشنامه «وعده موعود» نیز ایشان نقش مؤثری داشتند. شاید اعضای اصلی گروه هم از این موضوع بیاطلاع باشند و یا فراموش کرده باشند که در همان سالهای 78 و 79 ایشان یک کارگروه پژوهشی درخصوص موعودشناسی و زندگی حضرت صاحب الزمان(عج) در حوزه هنری راهاندازی کردند و حاصل کار این گروه، طرح یک تلهتئاتر یا سریال تلویزیونی بود که البته هیچگاه به سرانجام نرسید. اما پژوهش صورت گرفته دستمایه خوبی شد تا من طرح نمایشنامه «وعده موعود» را بر آن بنا کنم. هرچند مطالعه منابع بسیار دیگری نیز که با همین موضوع منتشر شده بود، بعدها به شکلگیری نمایشنامه کمک کرد.
اما درخصوص تکنیک بهکار رفته در روایت اثر باید بگویم، همواره سعی من بر آن بوده که در هر اثری، شیوههای روایی مختلف را تجربه کنم. اگر فقط در حوزه نمایش مذهبی به آثاری که نوشتهام توجه کنید، در هرکدام، از شیوه و تکنیک خاصی استفاده شده، شیوههای «سیال ذهن»، «اپیک و تئاتر حماسی»، «ارسطویی» و حتی شیوههای مدرن نمایشنامهنویسی. در نمایشنامه «وعده...» نیز از شیوه روایت مستقیم و بازی در بازی استفاده شده. ما در همان ابتدا با هفت نفر راوی مواجهیم که خود را «روایتگران انتظار» معرفی میکنند و این دست مرا بازگذاشته است تا با استفاده از این روایتگران که خود نقشهای متعددی را ایفا میکنند، به زمانها و مکانهای مختلف سفر کنیم و هرجا نشانی از موعود مییابیم را به تصویر بکشیم.
آیا پروسه اجرای نمایشها در نوشتن نمایشنامه هایتان تأثیری دارد؟
بدون شک باید اشاره کنم، اجرای هر نمایشی از یک نویسنده در نگارش نمایش بعدی وی تأثیرگذار است و این یک روند تکاملی در نمایشنامهنویسی است. نمایشنامه هرچند به تعبیر بسیاری یک اثر مستقل ادبی است اما با اجرا به کمال خود میرسد و گذشته از آن، نویسنده میتواند ضعفها و قوتهای نگارشی خود را در اجرا بیابد و آنها را در اثر بعدیاش لحاظ کند. روندی هم که من در کارهایم و در همکاری با گروه آیین درطول دو دهه گذشته داشتهایم، نشانگر همین تأثیرپذیری از اجراست. اجازه دهید چیزی را اعتراف کنم. بعد از نگارش نمایشنامه «طوفان» در سال 1385، نزدیک به شش سال است دست و دلم به نوشتن نمایشنامه مذهبی نمیرود و به نوعی در روند نگارشم در این حوزه نمایشی، وقفه ایجاد شده است. دلیل عمدهای را هم که خودم احساس میکنم، اجرا نشدن نمایش «طوفان» است. ما درطول هفت-هشت سال از اجرای «بانو...» روندی را شروع کرده بودیم که الآن شش سالی است متوقف شده است. کاری به درستی و غلطی این روند و یا دلایل اجرا نشدن این نمایش ندارم، میخواهم به اهمیت تأثیر اجرا در آثار نویسنده اشاره کنم.
در طول صحبت چند باری اشاره کردید که «طوفان» آخرین کارتان در حوزه نمایش مذهبی است. پس «وعده موعود» چه زمان نوشته شده است؟
اولین نسخه نمایشنامه «وعده موعود» به سال 1380، یعنی حدود یازده سال پیش برمیگردد. آن زمان یک ماهی هم نمایش در دفتر بچههای مسجد تمرین شد، اما به دلایلی که برایم مجهول مانده تمرین متوقف شد و این توقف 11 سال طول کشید. امسال هم اگر همت و پشتکار «کورش زارعی» و «محمدرضا آزاد» و البته همراهی بچههای گروه نبود شاید هنوز هم این نمایش اجرا نشده بود.
به چه دلیل؟
شاید دلایل متعددی وجود داشته باشد. یکی اینکه تئاتر کار کردن در این شرایط کار سختی است. بچهها هرکدام درگیر مشغلهها و دغدغههای مختلفی هستند که مهمتر از همه شرایط شغلی و کاری است. در این دوره و زمانه برای سرپا ماندن باید به کارهای مختلف دست بزنی تا اموراتت بگذرد. در همین کار دوستانی بودند که فقط بهخاطر دلایل مادی نتوانستند با کار همراه شوند. که البته ایرادی به آنها وارد نیست. مسئله وقت و انرژی هم مطرح است که در کار تئاتر به آن نیاز است ولی شرایط طوری شده که مجبوری وقت اضافه و تهمانده انرژیات را به تئاتر اختصاص دهی. اکثر بچههایی که کار تئاتر میکنند شغلهای دیگری دارند که برایشان در اولویت است و حق هم دارند. حالا حساب کنید کاری که 11سال پیش با وجود وقت و انرژی بیشتری که همهمان آن زمان داشتیم متوقف شده چطور باید دوباره سرپا شود! طبیعی است که همه در به نتیجه رسیدن کار تردید داشته باشند.
از آن گذشته، در تمام این سالها، بچهها کارها و تجارب مختلفی را از سر گذرانده بودند و طبیعی بود که دیگر نگاه 11 سال پیش را نداشتند. یادم هست اولین شبی که نمایشنامه پس از سالها خوانده شد، تقریباً هیچکسی با تمرین و تولید آن موافق نبود و طبیعی بود که همه انتقادات هم متوجه من و متن نمایشنامه بود. حتی پس از دریافت نظر گروه و تغییرات زیادی که در متن اعمال کردم، بازهم کار تا توقف دوباره پیش رفت و اینکه فرصت تولید نیست و بهتر است کار را بگذاریم برای سال بعد. اما حرف من این بود که مگر 11 سال این کار متوقف نبوده؟ خب میتواند 11 سال دیگر هم همینطور بماند و مطمئن باشید هیچ اتفاقی نمیافتد و آنوقت هم دوباره باید از همینجا شروع کنیم. اما اگر کار را همین حالا شروع کنیم حتی اگر به نتیجه نرسیم، سال بعد با متن دیگری مواجهیم که با این متن متفاوت است. به هرحال کار با این شرایط پیش رفت و متن بارها تغییر کرد تا در نهایت مورد نظر گروه واقع شد و از نتیجه کار، هم من راضی بودم و هم گروه و طبیعتاً مخاطبان.
پس متن منتشر شده همان چیزی است که به اجرا در آمده؟
نه، کاملاً اینطور نیست. نمایشنامه منتشر شده ترکیبی است از متن قبلی و آنچه اکنون اجرا میشود. دلیلش هم این است که مقوله نمایشنامه به عنوان یک ژانر ادبی با اجرای نمایش متفاوت است. من با آنکه در ریزترین تغییرات متن اجرایی نقش داشتم، اما همه را در متن منتشر شده اعمال نکردم، همانطور که آقای زارعی بهعنوان کارگردان، نیازی نمیدید همه متن نوشته شده من را اجرا کند. ما هرکدام مسئول کار خودمان هستیم. من در قبال نمایشنامهام باید پاسخگو باشم و ایشان درقبال کاری که اجرا میکنند. اساساً این روحیه خوبی است که ما متوجه حد و مرزها و مسئولیتهای هرکدام باشیم.
درمجموعه اجراهای آثارتان کدام یک به آن چیزی که شما مدنظر داشتهاید، نزدیکتر شدهاست؟
همانطور که گفتم ما درصدد طی یک روند تکاملی بودیم، روندی که هم ما را به کمال مطلوب برای تولید یک اثر مورد قبول مخاطب و درعینحال مطابق با تکنیکهای تئاتری برساند و هم مخاطب عام و غریبه با تئاتر را به یک تماشاگر حرفهای و اهل تئاتر تبدیل کند. اکنون پس از گذشت نزدیک به 15سال گمان میکنم این روند در هر دوی ما بهخوبی طی شده است. اجرای نمایش «وعده موعود» چیزهای زیادی را به ما ثابتکرد. ثابت کرد میتوانیم در فضای بستهای مثل قم، نمایشی را با رعایت تمامی اصول و قواعد تئاتری و با بهکارگیری تمامی امکانات، شامل نور، صدا، صحنهپردازی، متن و بازی، موسیقی و حتی حرکات موزون اجرا کنیم و مخاطب را راضی نگه داریم. جالب اینجاست که در طول تمرین ما همواره نگران زمان کار بودیم. متن اصلی حدود 2 ساعت طول میکشید و گروه با حذف بخشهایی، کار را به یک ساعت و 40 دقیقه رساند و بعد با برطرف شدن مشکل ریتم، زمان نهایی اجرا یک ساعت و 30 دقیقه شد. چیزی که قبلاً سابقه نداشت. ولی تماشاگر هیچ احساس خستگی نداشت و بعضیها اشاره میکردند که اصلاً متوجه گذر زمان نشدهاند. این یک موفقیت بزرگ است و طبیعی است که من نیز به عنوان نویسنده از اجرای این آخرین کار، راضیتر باشم.
آیا شبیه خوانی ما تأثیری در ادبیات نمایشی مذهبیمان دارد؟
طبیعی است که یک نمایشنامهنویس ایرانی نمیتواند از جریان وسیع نمایش ایرانی دور باشد و از آن تأثیر نگرفته باشد. نمایش شبیه خوانی هم از آنجا که به دغدغههای مذهبی ما پرداخته، طبیعی است که باید بر جریان ادبیات نمایشی مذهبی تأثیرگذار باشد، اما یک موضوع را باید در نظر گرفت و آن اینست که این دو جریان با هم متفاوتند مثل دو رودخانه که هرکدام از منابع مختلفی سرچشمه گرفتهاند. شبیهخوانی ریشه در جریان خودجوش هنر نمایش ایرانی دارد با مؤلفهها و ویژگیهای خاص خود و ادبیات نمایشی بهطور عمده از جریان تئاتر در غرب ریشه گرفته است. نزدیک کردن این دو جریان به هم غیرممکن، نیست اما نیاز به تسلط کامل به هر دو جریان دارد. این درست نیست که ما مضمون را از یکی بگیریم و بخواهیم در قالب دیگری آن را نمایش دهیم. مضمون و قالب اجرایی با هم رابطهای تنگاتنگ دارند که گاهی جداسازی آنها از یکدیگر ممکن نیست.
از سوی دیگر این هم درست نیست که مؤلفههایی را از هرکدام بگیریم، با هم ترکیب کنیم و توقع داشته باشیم نتیجه مطلوب را به دست آوریم. ممکن است نتیجه کار نه شبیهخوانی باشد و نه تئاتر. به هرحال کار ظریفی است که بیش از همه به شناخت و تسلط کامل به هر دو مقوله نیاز دارد. بیجهت نیست که در بین تمامی نمایشنامه نویسان ایران تنها میتوان به کسی مثل «بهرام بیضایی» اشاره کرد که به دلیل تسلطی که به هر دو مقوله نمایش ایرانی و تئاتر در غرب داشته، آثاری خلق کرده که رگههایی از هر دو جریان را میتوان در آنها مشاهده کرد. همین نمونه آثار نشان می دهد چنین چیزی امکانپذیر است، اما نه با توجه به ظواهر کار و بدون مطالعه و دقت.
ساختار نمایشنامه های مذهبی ما با دیگر نمایشنامهها چه تفاوتهایی دارد؟ چه نکاتی باید در نگارش یک نمایشنامه مذهبی رعایت شود؟
در اینجا لازم است اول در مورد تعریف نمایش مذهبی به یک تفاهم برسیم. غیر از این ممکن است بحث به بیراهه کشیده شود. اساساً چه نوع نمایشی را میتوان نمایش مذهبی تلقی کرد؟ نمایش مذهبی را در یک تعریف کلی شاید بتوان گونهای از تئاتر نامید که همواره به ارزشهای انسانی و به قولی انسانیت و مسایل معنوی توجه داشته است. اگر در طول تاریخ، همواره «انسان» محور و موضوع تئاتر بوده، در تئاتر مذهبی علاوه بر انسان، خدا نیز در وجوه مختلف مورد توجه قرار گرفته است. به تعبیری دیگر شاید بتوان گفت که نمایش مذهبی نمایشی است که در آن علاوه بر طرح مسایل انسانی، همواره عطر و رنگی از خدا و معنویت هم دیده میشود. با این تعبیر، میتوان گفت وجه تمایز در نمایشهای مذهبی با سایر نمایشها تنها به مضمون و موضوع آن برمیگردد و در سایر وجوه تفاوتی وجود ندارد. یک نمایش مذهبی در درجه اول باید یک نمایش باشد با رعایت تمامی مؤلفههای تئاتری. با این حساب نمیتوان هیچ نسخه ثابت و لازمالاجرایی برای نوشتن یک نمایشنامه مذهبی تجویز کرد. هرچند نباید از تناسب قالب با محتوا غفلت کرد، اما بهنظر میرسد اکثر ساختارهای متداول نمایشی برای نمایش مذهبی نیز قابل استفاده باشد. اگرچه من بنابر سلیقهام هرگز به شیوه ابزورد برای نوشتن چنین نمایشهایی فکر نمیکنم. و همچنین شیوه اپیک و حماسی و یا رئالیسم جادویی را بیشتر مناسب این کارها میبینم. و همیشه گوشه چشمی به شیوه اجرایی نمایشهای ایرانی به خصوص شبیهخوانی دارم.
اما درخصوص نکاتی که باید توسط یک نمایشنامهنویس مذهبی در نظر گرفته شود، مهمترین مسئلهای که میتوانم بگویم باور و اعتقاد واقعی به موضوعی است که مورد نگارش قرار میگیرد. از آنجا که مضمون اینگونه نمایشها با اعتقاد و باور مخاطب عجین شدهاست، برای موفقیت هرچه بیشتر باور و اعتقاد نویسنده و گروه اجرایی را نیز طلب میکند.
جریان نمایشنامه نویسی مذهبی در ایران را چگونه میبینید؟
جریان نمایشنامهنویسی مذهبی طبیعتاً تابع جریان کلی تئاتر مذهبی در کشور است که به آن از دو منظر میتوان نگاه کرد. منظر اول آن چیزی است که به اهالی تئاتر مربوط میشود و منظر دوم مسئولان تئاتر و برنامهریزان و تصمیمگیران در این خصوص هستند. از منظر اول، همانطور که پیشتر گفتم، باید به اهالی تئاتر یادآور شد، نمایش مذهبی نمایشی است که در آن علاوه بر طرح مسایل انسانی، همواره عطر و رنگی از خدا و معنویت هم دیده میشود. هرچند امروزه در نزد اهالی تئاتر و در معنای عام، اصطلاح نمایش مذهبی، بیشتر به نمایشهایی اطلاق میشود که به تاریخ مذهب پرداخته و آموزهها و مستندات دینی و مذهبی را دستمایه خود قرار دادهاند. درحالیکه در حقیقت تئاتر مذهبی عرصه و گسترهای بسیار فراتر از تاریخ آموزهها و مستندات دینی است.
با این تعریف، میتوان جایگاه فعلی تئاتر مذهبی در کشور را بیشتر در راستای تعریفی که به معنای عام ارائه شد، قرار داد. به تعبیری دیگر، تلاشی که در حال حاضر در راستای تئاتر مذهبی صورت میگیرد بیشتر نگاهها و برداشتهایی است از وقایع و رویدادهای تاریخ مذهبی و یا تعبیرهایی است از آموزههای دینی. هرچند در این تعبیرها و برداشتها هم به نسبت تلاش و خلاقیتی که گروههای نمایشی به کار میبرند آثار ارایه شده از سطوح فنی و معنایی و ارزشهای ساختاری و مضمونی مختلفی برخوردار است، اما به هر شکل جایگاهی که تئاتر مذهبی در شرایط فعلی از آن برخوردار است تنها بخشی از ظرفیت، توان و پتانسیل عظیمی است که در جوهره تئاتر مذهبی نهفته است. استفاده از تمام ظرفیت های تئاتر مذهبی یعنی تلاش در خصوص ارایه تصویری از ارزشهای انسانی، تعابیر و برداشتهایی نمایشی از مفهوم و معنای انسانیت و طرح مسایل معنوی در صورتها و اشکال مختلف دراماتیک و در یک معنا، پرداختن به مسایل انسان امروز و نسبت آن با خدا و معنویت. این راهی است که پیش روی تئاتر مذهبی کشور ماست و این همان جایگاهی است که آینده تئاتر مذهبی را رقم خواهد زد.
اما از منظر دوم، یعنی آنچه که به مسئولان تئاتر و برنامهریزان و تصمیم گیران مربوط میشود جای گله بسیار وجود دارد؛ چرا که هنوز این بزرگواران نسبت خود را با این گونه نمایشی مشخص نکردهاند. از طرفی شعار میدهند که مطلوب ما چنین نمایشهایی است و باید مورد حمایت قرار گیرد، اما در عمل، حرکتی در جهت این حمایت دیده نمیشود. من هرچند قائل به تفکیک و توجه ویژه به اینگونه آثار نیستم. به نظرم این گونه نمایشی هم باید در کنار سایر گونهها دیده شود اما وقتی پای شعار و مانور روی این آثار به میان میآید، طبیعی است که توقع ایجاد میکند. چطور وقتی پای جذب اعتبار و توجیه عملکرد گذشته به میان میآید، آقایان از کارهای مذهبی انجام گرفته مایه میگذارند اما در زمان توزیع اعتبارات اینها را فراموش میکنند.
زمانی یکی از مدیران «متعهد» تئاتری در جواب اعتراض ما نسبت به بیتوجهی به تئاتر «متعهد» میگفت: «من بچه مسلمانم و اصلاً میخواهم در تئاتر شهر تکیه راه بیاندازم!» ما چنین توقعی از او نداشتیم چون هم محال به نظر میرسید هم غیرمنطقی، اما انتظار هم نداریم که وقتی نمایشنامهای با مضمون انقلاب و عاشورا برایش میبریم با بیمهری و بیتوجهی مواجه شویم. در همین قم خودمان الآن ما نزدیک به 20 سال است داریم فعالیت جدی تئاتری میکنیم. مضمون کارهایمان هم بنابه اعتقاد و باورمان همواره موضوعات دینی و ارزشی بوده است. اینطور هم نبوده که مسئولان فرهنگی شهر از کاری که میکنیم خبر نداشته باشند. اما هربار که صحبت از حمایت به میان میآید، فقط وعده و قول و شعار نصیب ما میشود.
برای تولید و اجرای همین نمایش «وعده موعود» از مراحل اولیه یعنی سالن تمرین ما مشکل داشتیم تا اجرا. دست آخر هم مجبور شدیم در سالن مجتمع نور اجرا کنیم که یک سالن غیراستاندارد سینماست. یعنی حتی برای پخش فیلم هم استاندارد نیست چه برسد به اجرای تئاتر. به لحاظ موقعیت مکانی هم در نقطه پرت و حاشیهای شهر قرار دارد و رفت و آمد به آنجا مشکل است. این شرایطی است که ما بیش از دو دهه است که با آن دست به گریبانیم. درحالیکه در این 20 سال دهها سالن در مراکز و نهادهای مختلف با صرف هزینههای کلان ساخته شده که هیچکدام بهدرد اجرای نمایش نمیخورند. خب این نشانه چیست؟ جز اینکه مقوله نمایش اصلاً در این شهر مهم نیست.
گمان نمیکنید در شرایطی که مردم شرایط اقتصادی خوبی ندارند، توقع زیادی باشد که همه به تئاتر فکر کنند؟
در این صورت باید پرسید پس آنهمه سالنهای مجللی که ساخته میشود اعتبارش از کجاست؟ آیا از پول همین ملتی نیست که شرایط بد اقتصادی دارند؟ باید واقعیت را بپذیریم که تئاتر برایشان مهم نیست فقط من ماندهام که پس این همه شعار در حمایت از تئاتر و هنر ارزشی چیست؟ در یکی از آخرین اجراهای نمایش «بانوی بینشان» در همین سال جاری یکی از مسئولان بلندپایه شهر و کشور، که پس از گذشت 13 سال به دیدن این نمایش آمده بود گفت: «برای دیدن این نمایش باید با لباس احرام آمد...» البته این گفته ایشان نشان از اهمیت کار بود، اما چه سود از اهمیتی که در کلام خلاصه شود و به عمل در نیاید؟! طبیعی است در ذهن من این شائبه بهوجود میآید که وقتی مسئولان نسبت به جریان تئاتری که خودشان شعارش را میدهند و از ما توقع کار در این حوزه را دارند بیتوجه هستند، وای به حال جریان کلی تئاتر کشور! الآن کار به جایی رسیده که حتی برای به سالن کشاندن یک مسئول فرهنگی در این شهر، باید از هفت خان رستم گذشت تا شاید نظر عنایت ایشان رو بهسوی ما بگردد و برای تماشای یک فعالیت فرهنگی و هنری در راستای اهداف و آرمانهای انقلاب و اسلام در بدترین شرایط به دورافتادهترین نقطه شهر قدم رنجه بفرمایند. این شده است روزگار ما!
البته از حق نباید گذشت کسانی هم بودهاند که در این مدت هرچه در توان داشتند برای توسعه این هنر بهکار گرفتند.
منظورتان کدام تلاشهاست؟
مثلاً همان مسئول مجتمع نور که با خلوص خود سینمایش را تعطیل کرده و به تئاتر اختصاص داد و یا مدیر حوزه هنری قم که بیشترین پولی را که تا به حال به نمایش داده شده، به نمایش شما اختصاص داده و از جهات مختلف هم مورد تهمت قرار گرفته است.
من منکر تلاش آنها نیستم، اما از جیب خودشان که هزینه نکردهاند. بودجه و امکان فرهنگی که در اختیار داشتهاند و یا میتوانستند جذب کنند را در جای خودش به کار گرفتهاند. این البته خودش یک هنر است که خیلی از مسئولان ندارند اما برای این کارِ درستی که کردهاند نمیتوانند منتی بر سر ما داشته باشند. هرکس برای خودش وظیفهای دارد. مسئولان هنری وظیفه دارند پول و اعتبار جذب کنند و در اختیار هنرمند قرار دهند و هنرمندان هم وظیفه دارند بهترین محصولات هنری را خلق کرده و در اختیار مردم بگذارند. هیچکدام هم نباید از این بابت منتی بر سر دیگری داشته باشند. اما من متوجه موضوع تهمتها نمیشوم. قضیه چیست؟ چرا باید یک مسئول بابت هزینه کردن برای یک کار هنری مورد تهمت قرار بگیرد؟
منظورم حرف و حدیثهایی است که چرا فقط از افراد و گروههای خاص حمایت میشود و جوانان گمنام و کم تجربه مورد حمایت قرار نمی گیرند؟
اگر منظورتان حمایت حوزه هنری از گروههاست، گمان می کنم این ارگان از همه گروهها به اندازه توان و اعتبار خود حمایت میکند.
اما قبول دارید که چنین بودجههای کلانی به آنها داده نمی شود؟
طوری از بودجههای کلان صحبت میکنید که هرکه نداند گمان میکند سکه طلا به پایمان ریختهاند! فکر میکنید برای تولید و اجرای همین نمایش «وعده موعود» با حضور بیش از 15 تن از بهترین بازیگران قم، همکاری طراحان حرفهای و صاحب نام صحنه، لباس، حرکات موزون، موسیقی و پوستر و بروشور، گروه حرکات موزون که بیش از یک ماه میان قم و تهران در رفت و آمد بودهاند، گروه 25 نفره نوازندگان و همسرایان، استودیوهای ضبط صدا و موسیقی، کارگاه دوخت لباس برای تهیه بیش از 35 دست لباس و مشارکت بیش از 30 تن از همین جوانان گمنام و کمتجربه، که درطول 15 شب اجرا، پذیرای هزاران تن از تماشاگران مشتاق تئاتر بوده است، چه مبلغی هزینه شده؟ بعد هم هرچه توقعمان از یک کار بیشتر باشد، طبیعی است که باید بیشتر برایش هزینه کنیم. همانطور که وقتی برای کاری هزینه بیشتری میشود، توقعها هم بالا میرود. البته خدا کند بودجه تئاتر آنقدر زیاد شود که بتوان برای همه گروهها هم چنین هزینههایی را صرف کرد؛ چرا که برای هنر هرچه هزینه شود ارزشمند است.