یادداشتی بر اجرای نمایش”مرگ و دوشیزه” نوشته”آریل دورفمان” به کارگردانی”بهنام حقیقی”
این نمایش، داستان خود را بدون هیجان و اضطراب و بیحوصله تعریف میکند و همین مسئله به راحتی به مخاطب هم انتقال داده میشود.
مشهود محسنیان:
شاید اولین تصویری که به ذهن ما مانند خاطرهای به یاد ماندنی و عمیق هجوم میآورد و در برخورد با هر بار اجرای نمایش”مرگ و دوشیزه” خود را نشان میدهد، تصویر فراموش نشدنی اجرا و برداشت سینمایی”رومن پولانسکی” از این اثر باشد. با توجه به خصوصیات سینمایی منحصر به فرد پولانسکی و سبک و سیاق مشخص او و با توجه به مایههای نمایشنامه، این برداشت را میتوانیم یکی از موفقترین اقتباسها از روی نمایشنامه برای فیلم به حساب آوریم. اما نکته اصلی این جاست که این فیلم شدیداً به حال و هوای تئاتریکال اثر وفادار میماند و هرگز واقعه را از محدودیت خلاقانهای که بر آن استوار است، فراتر نمیبرد.
این مقدمه کوتاه را از آن جا مینویسم که به اعتقاد من دلیل اجرای یک اثر یکی از دلایل مهم وجودی آن است. با این ذهنیت وارد سالن نمایش میشویم که این نمایش چه زوایای تازهای از این نمایشنامه را کشف خواهد کرد. اصولاً دلیل اجراهای متفاوت، گوناگون و چندین باره نمایشنامههای مختلف این است که اثر از زاویه دید تازه یا از یک دریچه ذهنی دیگر، با برداشتی متفاوت یا حتی نوآوری در شیوه اجرایی به طور کلی مورد بازنگری قرار گیرد.
مهمترین سوال برای این نمایش این جاست که چه وجوه تازهای از نمایشنامه یا تفکر نویسنده را در این اجرا شاهد هستیم؟ تفاوت این اجرا با اجراهای مشابه از این اثر در کشور ما چیست؟ چه شیوه اجرایی بدیعی مورد استفاده قرار گرفته است تا در بستر این داستان تکراری، مهم و موثری جلوه کند؟
این نمایشنامه به دلیل داشتن قصه روان و محکم، شخصیتپردازیهای مشخص و پس زمینه سیاسی و تعلیق فراوان، نظر هر خوانندهای را به خود جلب میکند. اما وظیفه اجرا چیست؟ نمایشنامه در لایه بیرونی، از تعلیق فراوانی بهره میبرد. این تعلیق قرار است در دست گروه اجرا به اوج برسد و به شیوه بصری به تماشاگر انتقال داده شود. سکوتها از مهمترین نقاط بازی در این نمایشنامه هستند که در این اجرا به آنها توجه چندانی نمیشود. توجه نداشتن به کشمکشهای میان شخصیتها باعث میشود، داستان به شیوه خطی و ساده و بدون اوج و فرود برای تماشاگر روایت شود.
نقاط حساسی که نویسنده در لایه زیرین به آنها اشاره میکند، سیاست و روان بیمار این آدمها است. مهمترین وظیفه کارگردان در هنگام کار با چنین متنی، شناختن فضای مطلوب برای جریان آن و سر و شکل دادن به لحظات باورپذیر و نفسگیر است. ما در رویارویی با این نمایش، این نقاط را حس نمیکنیم چرا که به سادگی از آنها چشمپوشی شده است. تاکیدات مهمی که روی مسائل حیاتی از جمله، قتل، خیانت، تجاوز و قانون در نمایشنامه گذاشته شدهاند، در اجرا به چشم نمیآیند و حتی گروه اجرایی سعی هم نکرده است که این متن را از زاویه تازهای بنگرد. به همین دلیل تماشاگری که فیلم پولانسکی را دیده است، از دیدن نمایش ناامید میشود و آنها که داستان را نمیدانند و فیلم را ندیدهاند، نیز سردرگم میمانند و انگار چیزی به دست نیاوردهاند.
باورپذیر بودن نقشها و ساخت دقیق موقعیت بحرانی میتواند به رشد منحنی تعلیق در نمایش کمک فراوانی بکند. اما در این نمایش بازیها به شکل رفع مسئولیت انجام گرفتهاند. هیچ کدام از بازیگران، عمق نقش خود را در نیافتهاند و همچنان به تکرار حرکات و گویش تله تئاتری مرسوم میپردازند.
زمانی که اولین حادثه رخ میدهد و”پائولینا”، ”دکتر” را به گروگان میگیرد، نمایش بیشتر از رمق میافتد. موتور روایت خاموش و ریتم آن به کلی دچار افت میشود. بزرگی و اهمیت این اتفاق و همچنین غیر منتظره بودن آن اصلاً به چشم نمیآید. این امر از آن جا نشأت میگیرد که کارگردان نمیتواند فضای مورد نظر خود را به درستی روی صحنه خلق کند. در نتیجه بازیگران نیز که در اتمسفر درستی قرار نگرفتهاند، به درجه خلاقیت و انرژی مورد نیاز نمیرسند و سهل انگارانه به کار خود ادامه میدهند. در کنار همه اینها ضعف حرکت و تصویر سازی و انتقال مفاهیم را نیز بایست اضافه کنیم که یکسره کار نمایش را به یک متن خوانی ایستاده میکشد.
در بروشور نمایش نام سه نفر به عنوان” دراماتورژ “به چشم میخورد که جای تعجب فراوان دارد. حضور این سه نفر در این مقام نه تنها باعث به وجود آمدن ایده، اندیشه، سبک اجرایی تازه و...... نشده است، بلکه حتی کوچکترین تأثیری هم برجای نمیگذارد تا جایی که حتی اجرای فعل به فعل توضیحات خود نمایش، میتوانست بسیار بهتر و موجزتر از نمایش فعلی با تماشاگرانش روبهرو شود.
استفاده از وسایل صحنه اندک، میتوانست نکته مثبتی برای این نمایش به حساب آید که این امر هم اتفاق نمیافتد اگرچه وسایل صحنه اندک هستند و عملاً دکوری وجود ندارد، تمرکزی روی شخصیتها، انگیزشها، حرکات، سکوتها، درگیریها و ...... صورت نمیگیرد. خشونتی که در متن موج میزند و لایههای روانشناسانهای که هر از گاه در متن خود را نشان میدهند، در این نمایش نادیده گرفته شدهاند. این نمایش، داستان خود را بدون هیجان و اضطراب و بیحوصله تعریف میکند و همین مسئله به راحتی به مخاطب هم انتقال داده میشود.
رعایت فضاسازی، تحلیل انگیزهها و عمل صحنهای، استفاده از افکتهای صوتی و نوری، بازیهای عمیق و با تمرکز و در نهایت، چیدن به جا و درست این عوامل در کنار یکدیگر و ارائه نکات تازهای از دیدگاهی تازه، میتوانند به بهبود اجرای این نمایش کمک فراوانی بکنند.