در حال بارگذاری ...
...

نقدی بر نمایش”بکش ... تا اون جا که نفس داری بکش” به کارگردانی”مجتبی معاف”

موسیقی یکی از نقاط ضعف نمایش است.

مشهود محسنیان:
موقعیت، اساس این نمایش را می‌سازد. اما دو پاره بودن این موقعیت که در واقع از یک اتفاق سرچشمه می‌گیرد. نکته مهم و قابل توجه آن است که کلیت این نمایش، دو پاره است و روایت آن میان این دو پاره حرکت می‌کند. یک جنایت، رخ داده است و ما اکنون شاهد دو تصویر همزمان از افراد درگیر این ماجرا هستیم. در پاره‌ای از نمایش دائم به سلول بازداشتگاه سفر می‌کنیم و قاتلان را در گیر و دار احوال پریشان و روان وحشت زده خود می‌بینیم و در پاره‌ای دیگر، اتاقی از بیمارستان را شاهد هستیم که قربانی ماجرا نیمه مرده روی تخت افتاده است و ماجراهای سال‌های دور نزدیکانش برای ما روایت می‌شود.
کارگردان این نمایش به تبعیت از متن، صحنه را به دو قسمت مساوی تقسیم کرده است. در یک سو سلول قرار دارد که دو مرد مجرم در آن گرفتار هستند و تمامی زندگی خود را با انتظار کشنده‌ای که برای طلوع خورشید، می‌کشند، روایت می‌کنند و در سویی دیگر اتاق بیمارستان قرار دارد که همسر قربانی و برادرش در آن به مرور خاطرات کودکی و نوجوانی خود می‌پردازند و میان بودن یا نبودن قربانی به شک دچار شده‌اند.
طراحی صحنه نمایش به شکلی انجام گرفته است که از قراردادهای ساده و شناخته شده برای رسیدن به مقصود خود استفاده می‌کند. بخش سلول، سیاه و دود گرفته و خالی است و بخش بیمارستان برخلاف آن سفید و روشن است. اما هر دوی این فضاها غمزده و سرد هستند و این امر را در شکل طراحی نیز می‌توان دید. این طراحی به کارگردان در ساختن میزانسن‌ها کمک فراوانی می‌کند، چرا که منتقل شدن روایت از یک سو به سوی دیگر صحنه را به شکلی مرزبندی شده نشان می‌دهد و از رنگ‌های آشنا و سمبلیک برای نشان دادن منظورش بهره می‌گیرد. دیگر این که اساساً این شکل به رویارویی هر چهار نفر درگیر این ماجرا می‌انجامد که این امر هم در کارگردانی این اثر باعث به وجود آمدن لحظات رویارویی قدرت و ضعف، مرگ و زندگی، شادی و غم و ... می‌شود.
از آن جایی که این نمایش سعی دارد به درون شخصیت‌ها نزدیک شود و تماشاگر را در سرنوشت محتوم آن‌ها شریک سازد، بازی‌های رئالیستی بازیگران می‌تواند به این هدف کمک بسیاری بکند. چنان که انرژی فراوان بازیگران در اجرای نقش‌ها باعث می‌شود، تماشاگر ماجرای میان آن‌ها را از یاد نبرد و هر لحظه با به وجود آمدن حس تازه یا به یاد آمدن خاطره‌ای نو، دوباره درگیر با عواطف و احساسات شخصیت‌ها و حس کلی نمایش باشد.
یک دستی اجرای بازیگران تاثیر مثبتی بر اجرای نمایش می‌گذارد و باعث می‌شود، بالانس میان دو پاره نمایش و دو قسمت صحنه از میان نرود. از آن جا که نویسنده به گذشته شخصیت‌هایش توجه فراوانی نشان داده است، بازیگران، فضای مورد نظر برای نشان دادن حس‌های متفاوت را دارند و کارگردان هم می‌تواند، ریتمی را برای اجرای صحنه‌هایش برگزیند که تماشاگر دچار خستگی نشود. اگر چه ضعف‌هایی در نتیجه‌گیری نمایشنامه و در نتیجه پایان نمایش به چشم می‌خورند، اما نشان دادن روند سرنوشت این چهار انسان در کنار هم و همچنین دور از هم می‌تواند، مورد توجه واقع شود.
موسیقی یکی از نقاط ضعف نمایش است. با توجه به شیوه‌ای که آهنگساز برای نواختن ساز مورد نظر طراحی کرده است و نت‌هایی که یکی پس از دیگری می‌آیند، تمی که به وجود می‌آید که انگار در تمامی طول نمایش بر سر مخاطب سنگینی می‌کند و تکرار آن موجب خستگی و ذهن می‌شود. با توجه به شیوه اجرای اثر و دو پاره بودن آن بهتر بود، موسیقی نیز به این شیوه نزدیک می‌شد و با نگاهی دو پاره به دو سوی صحنه نمایش، باعث تمرکز بیشتر تماشاگر از لحاظ حسی، روی این دو واقعه شود. استفاده از یک تم اصلی دارای اوج و فرودهای متفاوت برای هر قسمت از صحنه، می‌توانست به روند حرکت اثر، شتاب بیشتری ببخشد.
اما ضربه‌های یکسان و هماهنگ که مانند ضربان قلب یک انسان در حال مرگ در اکثر لحظات صحنه بیمارستان به گوش می‌رسند، تاثیر خود را پس از چند بار استفاده به تدریج از دست می‌دهند و به تکرار یک عنصر بدل می‌شوند.
هر بار پس از این که یک سوی صحنه خاموش می‌شود و روایت در دست دیگر قرار می‌گیرد، متوجه می‌شویم که اتفاقات با روند آهسته‌ای در سمت خاموش صحنه جریان دارند. این امر، حرکت زمانی این دو مکان را به خوبی نشان می‌دهد. زندانیان در انتظار صبح اعدام به سر می‌برند و بازماندگان مرد قربانی نیز بالای سر او ایستاده‌اند و نمی‌دانند او را زنده بخوانند یا مرده! اما نکته اشتراک این دو مکان، انتظاری است که این آدم‌ها برای سر رسیدن این شب، متحمل می‌شوند. این آدم‌ها در واقع تا آن جا که نفس دارند، انتظار می‌کشند و در نهایت از این انتظار، دست خالی بیرون می‌آیند و تنها مرگ است که این دو صحنه را به یکدیگر مرتبط می‌سازد.
شاید ورود ملحفه‌های سفید از قسمت بیمارستان به قسمت زندان، نشان دهنده پایان انتظار این آدم‌ها و شراکت آن‌ها در مرگ باشد