در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با ”هادی مرزبان” کارگردان نمایش ”شب روی سنگفرش خیس”

متاسفانه یکسری از دوستان تئاتری ما تماشاگرانمان را تنبل بار می آورند و وقتی از نمایشی که مدت زمانش بیش از یک ساعت است صحبت می کنیم، گویی چه اتفاقی قرار است رخ دهد. اما من همین اندازه خوشحالم که دوست عزیزم پیمان شیخی اینجا نشسته و به من می گوید که با شناختی که از من دارد می توانم نمایش را به گونه ای کوتاه کنم که آسیب نبیند.

گفت و گو با ”هادی مرزبان” کارگردان نمایش ”شب روی سنگفرش خیس”

متاسفانه یکسری از دوستان تئاتری ما تماشاگرانمان را تنبل بار می آورند و وقتی از نمایشی که مدت زمانش بیش از یک ساعت است صحبت می کنیم، گویی چه اتفاقی قرار است رخ دهد. اما من همین اندازه خوشحالم که دوست عزیزم پیمان شیخی اینجا نشسته و به من می گوید که با شناختی که از من دارد می توانم نمایش را به گونه ای کوتاه کنم که آسیب نبیند.

پیمان شیخی: هادی مرزبان از جمله کارگردانان پیشکسوت تئاتر است که یکی از ویژگی های او، تمرکز بر اجرای آثار نمایشی زنده یاد اکبر رادی است.

مرزبان دارای مدرک کارشناسی بازیگری و کارگردانی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و فوق لیسانس طراحی و کارگردانی تئاتر از دانشگاه برونل انگلستان است و با استفاده از دانسته های آکادمیک خود سعی دارد آثار نمایشی ماندگاری را به تماشاگران ارائه کند.
وی در کارنامه کارگردانی خود اجرای آثار نمایشی چون "پلکان"، "آهسته با گل سرخ"، "هاملت با سالاد فصل" ،" آمیز قلمدون"، "باغ شب‌نمای ما"، "ملودی شهر بارانی"، "پایین، گذرسقاخانه"، "لبخند با شکوه آقای گیل" و "خانمچه و مهتابی" را دارد که همگی از آثار نمایشی زنده یاد اکبر رادی به شمار می آیند.
مرزبان که سال 1377 نمایش "شب روی سنگفرش خیس" را در مجموعه تئاترشهر اجرا کرد، امسال نیز این اثر نمایشی را پس از حدود 14 سال در تماشاخانه شماره 1 ایرانشهر روی صحنه برده است.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با هادی مرزبان درباره تازه ترین نمایشش روی صحنه می خوانید.
***
اجرای آثار نمایشی شاخص در تمام کشورهایی که به هنر تئاتر اهمیت می دهند معمول است و حتی یک اثر چندین دهه اجرا می شود که البته اثر مورد نظر می بایست ویژگی خاصی را دارا باشد. "شب روی سنگ فرش خیس" دارای چه ویژگی است که تصمیم به اجرای دوباره آن گرفتید؟

همانطور که اشاره کردید به خاطر دارم سال 79 میلادی وقتی در لندن بودم شست و پنجمین سال اجرای نمایش "تله موش" آگاتا کریستی را جشن گرفته بودند و عین همین ماجرا را امسال وقتی برای جشنواره "آوینیون" که به فرانسه رفته بودم، شاهد بودم که در پاریس نمایش "درس" اثر "اوژن یونسکو" برای چهل و پنجمین سال اجرا می شد. البته جالب است که بدانید این آثار با همان دکور قدیمی اجرا می شوند که برای ما دکوری ابتدایی محسوب می شود.
در دنیا آثار "ایبسن" بارها و بارها اجرا شده اند، حالا این پرسش را دارم که ما در ایران مگر چند اکبر رادی داریم، چندغلامحسین ساعدی یا چند بهرام بیضایی داریم؟ بنابراین این آثار باید زنده بماند.
در آن زمان چه انگیزه ای برای اجرای این اثر نمایشی داشتید؟
علت اینکه در آن زمان این نمایش را اجرا کردم این بود که احساس نیاز اجرای این نمایش در آن روزگار بود و اکنون نیز دقیقا نیاز آن را نسبت به جامعه حس می کنم. اما در آن زمان یک ماجرای دیگر بود و الان یک ماجرای دیگر، خیلی راحت بگویم الان برایم فقر طبقه روشنفکر و طبقه تحصیلکرده مهم است و گویی علم و دانش هر کس باید باعث فقرش شود.
در این روزها در خیابان ماشین های آخرین سیستم و... را می بینیم که چقدر زیاد شده، وقتی با افراد صحبت می کنید درمی یابید که نه سوادی دارند و نه معلوم است که اینها را از کجا آورده اند؛ در حالی که ممکن است یک استاد دانشگاه با درآمد بخور و نمیر زندگی کند؛ بنابراین ضرورت اجرای این نمایش را حس کردم.

در اجرای اولیه این نمایش "جمشید مشایخی" در نقش "دکتر مجلسی" ایفای نقش داشتند و در این اجرا "بهزاد فراهانی" این نقش را بازی می کنند. این جایگزینی بر چه مبنایی صورت گرفت؟
اول بگویم که این دو عزیز اصلا با هم قابل مقایسه نیستند. من همیشه می گویم که در کارگردانی یک "قابله" هستم و اگر خیلی هنر داشته باشم باید یک "قابله" خوب باشم. خلق و بوجود آوردن شخصیت را بازیگر در وجود خود پرورش می دهد.
فرض کنید یک اکبر رادی نامی پدر این خانواده بوده و حالا دو فرزند دارد یکی از آنها جمشید مشایخی مجلسی است و یکی دیگر بهزاد فراهانی مجلسی است. اینها فقط اثر را گرفته اند و هر یک با خصوصیات خود رشد داده اند حتی در نوع بازی و در کاراکتر خودشان. ولی باید بگویم که هر دو هم خیلی خوب بوده اند و به نظرم جمشید مشایخی، مجلسی خوبی بوده و بهزاد فراهانی هم امروز مجلسی بسیار خوبی است و ما نمی توانیم این بازیگران را با یکدیگر مقایسه کنیم؛ اما به هرحال من به مسایلی که در ارتباط با این نمایش داشته ام، رسیده ام.
در این اجرا هم یک تغییر بازیگر دیگر نیز داشته اید، فریدون محرابی که در نقش "فرهاد آرمین" بازی می کرد و امروز  ایوب آقاخانی این نقش را عهده دار است. علت این تغییر چه بود؟
آقای محرابی به دلیل مشکلاتی که داشتند خودشان پیشنهاد کردند که در این نمایش حضور داشته نداشته باشند؟ من هم و به نظر ایشان احترام گذاشتم و حتی به خاطر دارم که از سر حجب و حیا این مسئله را تلفنی مطرح بعد هم ایوب آقاخانی آمد و واقعا این نقش را خوب بازی کرد.

یک چیزی که در اجرای این اثر دیدم وجود اندکی ناهماهنگی و عدم یکدستی در بازی بازیگران بود و احساس کردم هنوز قدری نیاز به تمرین وجود دارد. چرا این حس در من مخاطب بوجود آمده است؟
موقعی که این کار را دست گرفتم و شروع کردم، یکسری ایده آل هایی داشتم که به طبع وقتی وارد عمل شدم به آن ایده آل ها نرسیدم. چون شما به صورت مجموعه اشاره کردید، اجازه بدهید من هم مجموعا بگویم که شاید از این دیدگاه شما اکنون حدود 70 درصد راضی هستم. حالا ممکن است یکی از این دوستان 99 درصد به نقش نزدیک شده باشد و یکی دیگر پنج درصد نزدیک شده باشد.
آیا این امید هست که در اجراهای بعدی شما این درصد افزایش پیدا کند؟
صد در صد. من عادت دارم که گاهی اوقات شب آخر اجرا هم نکاتی را متذکر می شوم. بعضی از دوستان می گویند کار تمام شد،  ولی من معتقدم که حداقل خود بازیگر می داند که اینجا را چطور باید بازی می کرد که نکرد.
در این نمایش هم این مسئله را دارم و هر شب هم با یکسری تذکر اجرا می رویم و مسلم می دانم که مثلا شما اگر 10 شب دیگر به تماشای این اثر بنشینید تفاوت های زیادی را می بینید. همینطور که اکنون با شب نخست اجرا تفاوت بسیاری دارد.
این روزها بسیار می بینیم که عنوانی فریبنده به نام "دراماتورژ" در تئاتر استفاده می شود که نمایشی 4 ساعته را تبدیل به دو ساعت می کند. می دانم که هادی مرزبان چنین کاری را در مورد آثار رادی انجام نخواهد داد، ولی می تواند با تجربه کارگردانی خود به گونه ای عمل کند که نمایش آسیب نبیند. فکر نمی کنید بهتر باشد زمان نمایش کوتاه تر و مناسب تماشاگر این دهه شود؟
متاسفانه یکسری از دوستان تئاتری ما تماشاگرانمان را تنبل بار می آورند و وقتی از نمایشی که مدت زمانش بیش از یک ساعت است صحبت می کنیم، گویی چه اتفاقی قرار است رخ دهد. اما من همین اندازه خوشحالم که دوست عزیزم پیمان شیخی اینجا نشسته و به من می گوید که با شناختی که از من دارد می توانم نمایش را به گونه ای کوتاه کنم که آسیب نبیند. پس معلوم است که درسم را خوب جواب داده ام. بله من حدود 20 دقیقه از کار را کم کرده ام. من معتقدم که قلع و قمع کردن کار رادی، خیانت است و یکسری از دوستان به سادگی دیالوگ ها را کوتاه می کنند.[:sotitr1:]
در همین نمایش در صحنه اول با چند دیالوگ پی ریزی صحنه سوم می شود که میهمانی برگزار می کند و این یعنی درام صحیح. زمانی در زمان حیات آقای رادی نمایش "آمیز قلمدون" را کار کردم و یک صحنه از آن را خذف کردم، روحش شاد به قول خود رادی می گفت: تو کارت بلانژ داری هر کاری دوست داری انجام بده، چون می دانی چه کنی. همین نمایش را وقتی با بازی مرحوم " احمد آقالو " برای تلویزیون کار کردم، صحنه "رویا" را اضافه کردم.
من تا جایی که لطمه به روح اثر نخورد این کار را انجام می دهم. رادی یک فضا و دیالوگ هایی دارد که برای شنونده مثل موسیقی است و باید حس کند که رادی حضور دارد. پریشب به شیوا مکی نیان گفتم که نگو "بابا نیستا" بگو "بابا نیستن" بعد مکث می کند و می گوید" عمه رخساره هم نیستن" و این دیالوگ رادی است چون آهنگ و ریتم و حس و فضای رادی باید حفظ شود. دیالوگ هایی که گه گاه خشونت از آن می بارد و گه گاه همچون شبنم های شمال، لطیف است.
خوشحالم با وجود اینکه 20 دقیقه از کار را کم کرده ام کسی متوجه نشد؛ چراکه مسیر را درست رفته ام.

کاراکترهای این نمایش دارای مشخصاتی هستند که به طور قطع در نمایش به آن اشاره شده اما مثلا شخصیت "دکتر فلک شاهی" که نقش آن را بهرام ابراهیمی بازی می کند نوعی تیپ نمایشی است. آیا این اتفاق بنا به خواست شما بوده یا خلق بازیگر؟
در واقع خط اولیه را رادی به من می دهد. در مونولوگی که دکتر مجلسی از فلکشاهی می گوید به این اشاره می شود که دکتر فلکشاهی مرد چهل ساله ای بود، خوش پوش با یک عینک فرانسوی آبی، یک پیپ گوشه لب و.... ببینید این شخصیت از همان طایفه است که در جامعه ما کم هم نیستند و هیچ کسی را قبول ندارند و هیچ چیزی را هم باور ندارند.
در رشته خودمان هم فراوان می بینیم که برخی اولین چیزی را که یاد گرفته اند این است که این سیگار وامانده را توی دستشان بگیرند و پشت چشمی نازک کنند و چنان نگاه کنند که گویی تئاتر از کله اینها تتق می زند و وقتی با آن ها دو کلمه صحبت می کنید می بینید که خیلی خالی هستند.
فلکشاهی نیز از آن طایفه است که از آن طرف آب بلند شده آمده و دم نقد را عشق است و حتی حاضر نیست فکر کند و فقط می خواهد خوش بگذراند و شاد باشد که اتفاقا "آرمین" چه زیبا برنامه روزانه او را می گوید.
به نظر من، هنر رادی این بوده که این شخصیت ها را در کنار یکدیگر قرار داده و می بینیم که "آرمین" درست نقطه مقابل اوست. به طبع، من به عنوان کارگردان، قدری فلفل و نمکش را زیاد می کنم.
یادش به خیر به من رادی می گفت که از یکسری شیطنت های تو در کار خوشم می آید. من در کارم یکسری شیطنت ها دارم که اتفاقا به کار کمک می کند.
طراحی دکور رئال و یا به نوعی فاخر امضاء شما در آثارتان محسوب می شود. در طراحی صحنه این اثر که توسط وحید لاری انجام شده تا چه اندازه اعمال نظر کردید؟
پیش از هر چیز بگویم که از طراحی صحنه ام رضایت تمام را ندارم؛ چراکه انتظار داشتم دهنه دکور تا پشت قاب جلوی صحنه بیاید که در این صورت از نظر بازی خیلی جای مانور داشتم. پرده انتهای صحنه می بایست بند پرده داشته باشد تا زمانی که آقای مجلسی پرده را  می کشد نوشین از صدای کشیدن پرده با او ارتباط برقرار کند که اینطور نیست.  
ولی باید بگویم که طراحی صحنه این نمایش به گونه ای است که با شخصیت افراد آن هماهنگ باشد.
در این خانه من رادیو می بینم، ولی از آن استفاده نمی شود. حتی در نقطه ای از جلوی صحنه قرار دارد که توجه چندانی را جلب نمی کند، ولی وجود دارد. دلیل استفاده از آن چه بوده؟
اتفاقا من تاکید داشتم رادیو در نقطه ای قرار داشته باشد که دیده شود، ولی مجلسی آنقدر گرفتاری دارد که حتی اخبار را هم گوش نمی کند. در یکی از صحنه ها درست بالای سر رادیو ایستاده و می گوید که زندگی ما هم این شده که به آکواریوم و کتاب ها رسیدگی کنیم و هیچ اشاره ای به رادیو نمی کند.
بهتر است بگویم که نبود آن همان بودش است. به قول چخوف اگر در صحنه ای اسلحه روی دیوار قرار  دارد باید شلیک داشته باشد و اینجا استفاده نکردنش همان شلیکش محسوب می شود.
رد پای خانم کابلی علاوه بر ایفای نقش ایشان، باز هم در نمایش شما مشهود است و در صحنه تعرض به "نوشین" کاملا دیده می شود.
چیزی بگویم که ببینید شما تا چه اندازه با ما هم فکر هستید. در اجرای سال 77 هم ما این صحنه را داشتیم که نقش "حامد" که مهدی عبادتی آنرا بازی می کند به عهده فرزین صابونی بود. فرزین به دلیل اینکه حرکات موزون نمی دانست، نتوانستیم چندان از او استفاده کنیم ولی مهدی عبادتی حرکات موزون را خوب می شناسد و از شاگردان فرزانه کابلی هم هست. توانستیم از او کار بکشیم. جالب اینجاست که صحنه تعرض به نوشین خیلی در ذهن می گذرد و این امکان وجود دارد که خیلی ها متوجه آن نشوند. در آن سال زنده یاد رادی وقتی این صحنه را دید، گفت که اگر من 20 دفعه دیگر هم می نوشتم اینطور نمی توانستم این صحنه را بگویم و شنیدن این جمله برای من جالب بود.
صدای بالای موسیقی قدری آزار دهنده است که البته موسیقی صحنه تعرض به نوشین منظور من نیست.
اتفاقا روی موسیقی همین صحنه من حرف دارم.
بله، اتفاقا صدای بالای موسیقی در این صحنه بسیار کمک کننده است و گویای رعب و وحشت حکمفرما در این صحنه است. ولی انتظار داشتم موسیقی به گونه ای باشد که شنیدن شعر آن سهل باشد. دلیل خاصی برای این کار داشتید؟
موسیقی پایینی عمدا بلند است که در حقیقت دکتر مجلسی را خفه کنیم؛ البته می توانستیم صرفا یک موسیقی استفاده کنیم که آواز نداشته باشد و مجلسی خفه شود، ولی خواستیم شعری هم در وصف حال او باشد. ولی در صحنه تشییع جنازه نوشین تاکید دارم که شعر شنیده شود و اگر این چنین نیست باید مشکل آن برطرف شود.
اگر موافقید به میدان مین تئاتر تهران برگردیم. چه چیزی باعث شد نمایش " شب روی سنگفرش خیس " را برای اجرا در تماشاخانه ایرانشهر درنظر بگیرید؟
خیلی راحت بگویم. در تئاترشهر دوستان دیگری زنبیل های خود را در نوبت گذاشته اند و من به دلیل اینکه آدمی نیستم که بگویم چی، چرا و فلان. می گویم که فقط به من بگویید نوبت من کی می شود تا زنبیلم را بگذارم. من کارم را کردم و اکنون هم به من خبر دادند که تا روز جمعه رزرو بلیت نمایش پر شده که برای من جالب است. اما باید بگویم که جایگاه اصلی ما آنجاست. من همیشه کارهایم را یا در تئاترشهر یا در تالار وحدت اجرا کردم. مسلما ترجیح می دهم که اگر همه چیز سر جای خودش باشد و یک بام و هشت هوا نباشد- که البته با آمدن قادر آشنا امیدوارم مشکل حل شود چون در مورد گذشته ایشان تحقیق کرده ام و طی این یکی دو ماهه هم چیزهایی دیده ام- پس امیدوارم اگر در آینده همه چیز درست باشد کار بعدی ام را یا در تئاترشهر یا در تالار وحدت اجرا کنم.
جنس تماشاگران تئاترشهر با ایرانشهر متفاوت است و نیاز به مخاطب شناسی دارد. اگر بخواهیم این تفاوت را درنظر بگیریم برای آن، چه تعریفی دارید؟
اولا بگویم که من مرزبان و آثار رادی و گروه من هر کدام یک تماشاگر خود را داریم و اگر در شهر ری یا میدان آزادی اجرا داشته باشم تماشاگر من لطف می کند و می آید. تئاترشهر یکسری تماشاگر گذری دارد که اصلا برای من تماشاگر تئاتر محسوب نمی شود و روی آنها حساب هم نمی کنم. می آیند عکس فلان هنرپیشه را ببینند و داخل سالن شوند و من شدیدا با این موضوع مخالف هستم. البته نه اینکه مخالف آوردن هنرپیشه سینما به تئاتر باشم؛ هنرپیشه برای من هنرپیشه است اما خدا مرا نبخشد که یک هنرپیشه سینما را برای نام او بیاورم تا گیشه مناسبی داشته باشم؛ چراکه در اینصورت به آن هنرپیشه سینما توهین کرده ام. ولی اگر در خدمت کار باشد، هیچ اشکالی ندارد و از ایشان دعوت می کنم.
در تئاترشهر یکسری تماشاگر هم وجود دارد که به کارهای تئاترشهر عادت کرده اند و عادت کرده اند که نمایش که تمام می شود دنبال کنند که نمایش بعدی را ببینند. عده ای هم عادت کرده اند که نمایش های ما را آنجا ببینند. ولی ایرانشهر پاتوق شده، پاتوق جوانانی شده که تعداد درصد کمی از آنها تئاتری هستند و درصد بیشتر آنها فقط به اینجا می آیند که وقت بگذرانند یا در یک مجموعه فرهنگی وقت بگذرانند. ولی احساس خوشبختی می کنم که از بین ایشان 20 درصدشان را به طرف تئاتر بکشم که در این نمایش هم این کار انجام شده است. تا جایی که برخی از این بچه ها که با من صحبت می کنند می گویند که برای اولین بار است که به تئاتر می آیند و این برای من جذاب است.
برای مخاطبانی که نمایش "شب روی سنگ فرش خیس " را ندیده اند چه تعریفی از این اثر دارید؟
نمایش "شب روی سنگ فرش خیس " نگاه تیز بینانه اکبر رادی به جامعه نسبتا روشنفکر خودمان است که من سعی کردم ذره بین آن را درشت تر کنم. اگر دو تعریف تئاتر را درنظر بگیریم فکر می کنم دوستان باید بیایند این اثر را ببینند. اول اینکه اگر بپذیریم تئاتر آیینه جامعه ماست این اثر آیینه ای از مسائل کنونی جامعه مان و با توجه به مفهوم دیگر تئاتر که تئاتر وصف حقایق غیر قابل وصف است. من چیزهایی در این اثر گفتم که در زندگی عادی ام نمی توانم وصف کنم.