در حال بارگذاری ...
...

”کیومرث مرادی” و ”افسانه ماهیان” در نشست اختصاصی سایت ایران تئاتر از حمید سمندریان گفتند

سمندریان هنرمندی بود که اهمیت انسان بودن را نشان می¬داد. به همین خاطر نمایش هایی را برای اجرا انتخاب می کند که در آن ها ابعاد انسانی خیلی اهمیت دارد. سمندریان دغدغه-هایی مثل عدالت، روابط اجتماعی، روابط خانوادگی، درگیری انسان با جامعه خودش، انسان با حکمای خودش، انسان با انسان، انسان با خدا را در کارهایش نمایان می کند. انسان از دوران قدیم با این مسائل دست ب

”کیومرث مرادی” و ”افسانه ماهیان” در نشست اختصاصی سایت ایران تئاتر از حمید سمندریان گفتند

سمندریان هنرمندی بود که اهمیت انسان بودن را نشان می¬داد. به همین خاطر نمایش هایی را برای اجرا انتخاب می کند که در آن ها ابعاد انسانی خیلی اهمیت دارد. سمندریان دغدغه-هایی مثل عدالت، روابط اجتماعی، روابط خانوادگی، درگیری انسان با جامعه خودش، انسان با حکمای خودش، انسان با انسان، انسان با خدا را در کارهایش نمایان می  کند. انسان از دوران قدیم با این مسائل دست ب

 رضا آشفته:  افسانه ماهیان و کیومرث مرادی دو تن از شاگردان حمید سمندریان هستند که در یکی دو سال اخیر قرار بود به این کارگردان کمک کنند تا یکی از متن­های مکبث ویلیام شکسپیر، زندگی گالیله برتولت برشت و بازی استریندبرگ دورنمات را به صحنه بیاورد. بر حسب تصادف این دو کارگردان جوان تقریبن از یک زمان به سراغ حمید سمندریان رفته­اند. مرادی در سال ۶۸  نمایش "ازدواج آقای می سی سی پی"دورنمات را ۱۱ بار می­بیند. مرادی با این نمایش با پدیده تئاتر آشنا می­شود.

او آن زمان سال دوم دبیرستان بوده است. مرادی که در کانون حر به فعالیت تئاتری مشغول بوده، پس ازآن ترغیب می شود که به کلاس های آموزش تئاتر سمندریان در تالار هنر بپیوندد. این کلاس ها را اداره تئاتر به طور مستقل از سال 67 برگزار می کرد و از شاگردان آن می توان به محمد یعقوبی، امیر جعفری، فریبرز عرب نیا، و خیلی های دیگر که در آن، دوره دیده اند اشاره کرد.  سال 69 هم ماهیان پا به این کلاس ها می گذارد. او در حالی که هنوز دبیرستانش را تمام نکرده، یک ترم تابستانی به این کلاس ها می رود. سمندریان در سال 70 دپارتمان تئاتر دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد را راه اندازی می کند، در سال 70 ماهیان و در سال 71 مرادی دانشجویان این دانشکده می شوند. در سال 73 سمندریان موفق می شود پس از انقلاب اولین آموزشگاه آزاد آموزش تئاتر را راه اندازی  کند. ماهیان و مرادی یک بار دیگر به جمع شاگردان سمندریان در این آموزشگاه می پیوند. در این جا تمام وقت آن ها برای یادگیری و کارکردن صرف می شد
11 بار دیدن یک نمایش
مرادی 11 بار "ازدواج آقای می سی سی پی" را دیده و آن را این گونه توصیف  کرد:« در این نمایش سه چیز بود که مرا تحت تاثیر قرار داد. یکی دنیای تخیلی اش و دیگری آبستره ای که در این اجرا وجود داشت. من این نوع آبستره را هرگز در دوران نوجوانی خودم ندیده بودم. این نمایش  تصاویر درخشانی به واسطه دکور آبستره و سورئالیستی کار داشت. سوم هم بازی درخشان احمد آقالو هنوز هم در خاطرم مانده است.  بازی خوب رضا کیانیان به خصوص در شروع نمایش هیچگاه از یادم نمی رود. یک سری تصاویر جنگ و آبستره تصویر شده بود. هنوز میزانسن های آن را به خاطر دارم. صحنه ای که سه مرد می آمدند و آقای می سی سی پی را می-کشتند. صحنه این نمایش مبنای ذهن ام شد. اگر کسی از من بپرسد که چرا در تالار اصلی کار نمی کنی؟ باید بگویم که من هنوز به قدرت کسی که در این تالار نمایش اجرا کرده و مرا تحت تاثیر قرار داده، نرسیده ام. اگر چنین قدرتی داشته باشم، حتمن جسارت رفتن روی صحنه تالار اصلی را هم پیدا خواهم کرد.»
تصور اولیه
افسانه ماهیان چندان کاری در تئاتر ندیده بود و فقط تصورش از استاد سمندریان پیش از ورود به کلاس هایش درست مانند تصور رودرو شدن با هر آدم بزرگی است که چگونه می شود با آنها وارد گفت وگو شد. او فکر می کرد که سمندریان یک آدم بسیار سخت است. اتوریته او در نگاه پیش از دیدارش، سخت بوده است. در نگاه اول همه این تصورات فرو ریخت. به دلیل اینکه حمید سمندریان خیلی خوب است و با همه شوخی می کند. واقعن شگفت زده می شود با دیدن چهره و صدای سمندریان و ارتباطش با تک تک بچه ها. سمندریان برای او تصور درست از یک هنرمند بزرگ است؛ چراکه هر چه بزرگ تر باشی، درست مثل درخت پر میوه و پر بار سر به زیرتر خواهی شد. به همین خاطر ماهیان، سمندریان را در تاریخ تئاتر ما تکرار نانشدنی می داند. همه از دانشجوی جوان تا پیرمرد این مرد را دوست دارند.
جرات نکردن
مرادی می گوید دو بار جرات نکرده ام که سمندریان را به دیدن نمایش هایم دعوت کنم. یکی "هشتمین سفر سندباد" و در آغاز کار و دومین بار برای اجرای "خانه" و در زمانی که احساس پختگی می کردم. برای همین نمی دانم سمندریان چه نظری درباره من داشت او درباره سمندریان معتقد است که هیچ گاه حتا اگر از کاری خوشش نمی آمد به طور مستقیم  نمی گفت که کار بد است، بلکه به طور غیر مسقیم طوری حرف می زد که چنین حسی را القا کند. چراکه سمندریان به دنبال تحمیل خود به شاگردانش نبود. امکان نداشت که سمندریان کاری را ببیند و بگوید این کار بد است! امکان نداشت که بگوید کیومرث مرادی تو کارگردان خوبی هستی یا کارگردان بدی هستی. او یاد اولین جایزه خود برای نمایش "افسون معبد سوخته" به همراه محمد یعقوبی در جشنواره فجر می افتد که اتفاقن این جایزه را از دست سمندریان هم دریافت می کند. وقتی روی صحنه می رود سمندریان به او می گوید:« فکر نکنی جایزه گرفته ای همین جا تمام شده است.» سمندریان یک جمله را همیشه تکرار می¬کرد که فکر نکنید اول شدن کار سختی است، بلکه اول ماندن خیلی سخت است. به نظر مرادی، سمندریان خیلی خوب بلد بود که اول بشود و اول هم بماند. سمندریان هنرمندی بود که اهمیت انسان بودن را نشان می¬داد. به همین خاطر نمایش هایی را برای اجرا انتخاب می کند که در آن ها ابعاد انسانی خیلی اهمیت دارد. سمندریان دغدغه-هایی مثل عدالت، روابط اجتماعی، روابط خانوادگی، درگیری انسان با جامعه خودش، انسان با حکمای خودش، انسان با انسان، انسان با خدا را در کارهایش نمایان می  کند. انسان از دوران قدیم با این مسائل دست به گریبان بوده و جمله کلیدی سمندریان  این بود که انسان همیشه از بی عدالتی رنج برده است. حتا وقتی خودش همه چیز را دست گرفته از بی عدالتی خودش به خودش رنج برده است. سمندریان در سن 80 سالگی هنوز دنبال چیزهای جدید بود.
پی گیر باش 
افسانه ماهیان بر این نظر است که سمندریان اگر یک نفر را برای اولین بار می دید، و انرژیی در آن فرد می دید، می گفت پی گیر یعنی جست وجوگر باش. اگر می دانست زیر بار سنگین تئاتر شانه خالی نمی کنی، خوشحال می شد که شاگردش بشوی. او می گفت خون می گیرم وقتی می بینم شاگردی پر از ایده است و حتا به من هم ایده می دهد برای کار کردن. شاید کم تر استادی باشد که بگوید من خوشحالم که می بینم شاگردانم دارند از من جلو می زنند، او بارها این حرف را به من زده است. سمندریان وقتی از اثری خوشش می آمد امکان داشت دو بار یا حتا سه بار هم آن را ببیند. کم تر کسی این گونه با شاگردانش رفتار می کند. من چنین کاری را نمی کنم. من هنوز این تمرین را در خودم نمی بینم که این کار را بکنم. او اشک تو چشمهایش حلقه می زد و می-گفت دمم گرم که همچین شاگردهایی دارم. الان این شاگردها جزء کارگردان های تراز اول مملکت اند. استاد همچین حسی را نسبت به کیومرث مرادی داشت. حسین کیانی، محمد یعقوبی، نادر برهانی مرند، امیررضا کوهستانی، و .. برایش فرقی نمی کرد و با عشق می رفت کارهایشان را می دید. نسبت به من، کیومرث و دیگران این حس را داشت و می گفت که اگر شما به دیوار بخورید، می گویید باید یا سر من بشکند و یا من از این دیوار عبور کنم. او این پی گیری را در ما می دید. چون خودش آدم پر انرژیی بود در زمان تدریس، کارگردانی و زندگی شخصی اش. نوع برخورد او با بازیگران در زمان تمرین، آدم پر تحرک و پر انرژیی بود. کسانی که این انرژی را داشتند خیلی از آن ها خوشش می آمد. درست مثل یک نکته وراثتی! این که می گوییم سمندریان در ما بچه هایش تکثیر شده، واقعن همین طور است. ناخودآگاه بلند حرف می زنیم، ناخودآگاه انرژی ما زیاد است. او یک جمله دیگر هم داشت، می گفت:« شاگرد خوب کسی است که به حرف های استادش هم شک کند.» یعنی تو باید این قدر باهوش و پی گیر باشی، این قدر باید جست وجوگر باشی و موشکافانه به همه چیز دقت کنی، که حتا به حمید سمندریان هم شک کنی که او دارد اشتباه می گوید و من نمی دانم. این را سر کلاس ها هم می گفت و هیچ ابایی هم نداشت. به شاگرد ترم یک این حرف را می زد تا برود بیش تر بداند. همیشه می گفت و من سر کلاس دیده بودم او به همین اندازه که با بچه هایش راحت بود و اصطلاحن تو سر بچه ها می زد، خیلی روابط عاطفی با شاگردهایش داشت، به همین اندازه نظم و اتوریته ای که لازم است در واقع پیاده کند برای تربیت تئاتری بچه ها، آن را شدیدن داشت. خدا نکند احساس می کرد تو داری کم کاری می کنی و از این قضیه داری سوء استفاده می کنی، و می خواهی خودت و او را گول بزنی، آن واقع سمندریان فردی می شد که لرزه به اندامت می افتاد. به هر حال این ویژگی او بود. سر پایان نامه می دید که دارم پی گیری می کنم. پایان نامه ام درباره دورنمات بود. بررسی کردم که پایان نامه ام شیوه اش چطور باشد. مصاحبه کردم با استاد سمندریان. این پایان نامه 80 درصد مصاحبه و 20 درصد هم ترجمه است. در واقع ترجمه اندیشه دورنمات است. از این مصاحبه بود که اساسن کلید و استارت  کتاب "این صحنه خانه من است" خورد. بعدن در سال های بعدی اتفاق افتاد. می خواهم بگویم آن پی گیری که خودش به من یاد داده است که پی گیری کن، این در همه  ما هست. نسبت به کیومرث مرادی هم همین حس را داشت. او استادی و تدریس را از سنین جوانی آغاز کرده بود. وقتی عزت الله انتظامی وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران می شود، در واقع سن شان از سمندریان بالاتر بوده است. او به دانشکده آمد تا تئاتر را به صورت آکادمیک بیاموزد. سمندریان جزء اولین استادان این دانشکده است که حتا طرح درس های آموزش تئاتر را می نویسد که الان هم از آن زمان در دانشکده ها باقی مانده است. حتمن برای انتظامی مهم نبوده که استاد سمندریان پیر نبوده و مویی سفید نکرده است.
مکبث
 [:sotitr1:]"مکبث" چرا به صحنه نیامد؟ کیومرث می گوید که سمندریان علاقه شدیدی به سه متن داشت. یکی "مکبث" ویلیام شکسپیر، دومی زندگی "گالیله" برتولد برشت و سومی هم بازی "استریندبرگ" دورنمات. یک بار در مصاحبه ای که من از او برای روزنامه ای می گرفتم، وقتی به تحلیل مکبث رسید گفت:« حقیقتی در مکبث وجود دارد که باید انسان آن را کشف بکند؛ آن وقت دست از خیلی از خود خواهی هایش برمی دارد.» او  نگاه انسان مدارانه درست و دقیقی داشت. برای او اصولن شکسپیر یک پدیده بود. می گفت من دنبال یک ایده جدیدم برای اجرای مکبث.  او یک ترجمه آلمانی از مکبث پیدا کره بود که داشت آن را ترجمه می کرد. دوست داشت به فرم جدیدی برسد. گالیله را هم همه درباره اش می دانند که بارها تلاش کرد، نشد و نتوانست. می خواهم این نتیجه را بگیرم که غیر از سمندریان آدم های دیگری هم داریم. علی رفیعی، بهرام بیضایی و دیگران که باید این فرصت ها را از آن ها نگیریم. چنان چه رفیعی باید یرمای لورکا که متنی قوی و عرفانی از فرهنگ اسپانیایی است، کار کند. ما باید از این آدم ها درخواست کنیم که کار کنند.
تئاتر الگو
کیومرث مرادی ادامه می دهد که سمندریان هم واره تاکیدش بر تئاتر مستر یا الگو بود. وقتی سمندریان نمایش "ازدواج آقای می سی سی پی" را کار می کرد، برای من یک دنیا بود که آیا من هم روزی می توانم این طوری کار کنم؟ الان وارد کشورمان می شوند و از ما می پرسند که مستر کار شما را باید کجا ببینیم؟ یک نمایش ایرانی، یک نمایش عروسکی و خیمه شب بازی، تئاتر ملی و... به همان اندازه که تماشاخانه سنگلج جا دارد که تبدیل به محلی برای اجرای نمایش های سنتی ما بشود، به همان اندازه باید در تالار فردوسی نمایش نخی توسط بهروز غریب-پور اجرا بشود، سمندریان معتقد بود که تالارهای تئاترشهر هم به همین نسبت باید تبدیل به جایگاه اجراهای تخصصی و مشخص بشوند. باید کارگردان هایی وجود داشته باشند که فقط تئاتر مستر کار بکنند. متاسفانه این ایده هنوز عملی نشده است. واقعیتی وجود دارد سمندریان تاکید می کرد برای رسیدن به یک تئاتر هدف مند تو نیاز داری اول ریشه ات را بسازی. ریشه زمانی ساخته می شود که تئاتر مستری داشته باشیم. در تئاتر باید این ریشه و تنه مشخص باشد.
افسانه ماهیان در این خصوص اضافه می کند که منظور سمندریان از تئاتر الگو یا مستر به طور کلی تئاتر بود که حتا تئاتر ملی ما را هم دربرمی گیرد. تئاتر ملی فقط تئاتر ایرانی نیست که نمایش نامه ایرانی کار کنی. در واقع تئاتر جهانی در آیینه تئاتر ایرانی قرار می گیرد. من یا کیومرث مرادی کارگردان ایرانی هستیم که از ذهن خودمان و از فرهنگ ایرانی خودمان، برشت، شکسپیر و چخوف را عبور می دهم که این گونه نمایش کاملن ایرانی می شود. کاری که سمندریان در دایره گچی با برتولد برشت کرد، نمونه تئاتر مستر است. همه مخالفان صدایشان درآمد که برشت احساسی کار نمی کند. در حالی که سمندریان اعلام کرد که برداشت شما از برشت غلط است. یعنی اگر فاصله گذاری به معنای این است که برشت هیچ احساسی را برنمی تابد، غلط است.
مرادی هم اشاره می کند که درست 10 سال بعد گروه آنسامبل برشت به کارگردانی کلاوس پیمان به جشنواره تئاتر فجر آمد و "ننه دلاور" برشت را با کلی احساس کار کرد. این بار هم صدای مخالفان درآمد و حتا تالار وحدت را ترک کردند. متاسفانه این مخالف ها کار آلمانی ها را هم قبول ندارند.
بررسی بشر
افسانه ماهیان می گوید که سمندریان همیشه متونی را کار می کرد که در آن ها بشر را بررسی می کردند. خود کاراکتر گالیله که چه اتفاقی برایش می افتد، اهمیت داشت. سمندریان گالیله را از دید و ذهن خودش عبور می داد. او درباره مکبث یا هر متنی می گفت. زندگی داستانی است که یک ایرانی بیانش می کند. او دست هایش را مشت می کرد و می کوبید به میز و می گفت من باید این متن را کار کنم. چون هیچ کس مثل شکسپیر نمی تواند بشر را این گونه ببیند با تمام ابعادش. او لایه لایه ذهن و روح آدمی را نشان می دهد. به همین خاطر از میان تمام نمایش نامه های برشت، دایره گچی قفقازی و گالیله را کار می کند! در این دو متن کفه عاطفه سنگین تر است. برشت به رشد عجیبی می رسد که آخرین نمایش نامه اش می شود گالیله! او در دو سه مرحله آن را می نویسد و سر آخر در آمریکا تسلیم چارلز لاوفن بازیگر می شود و آن را با احساسات یک بازیگر تکمیل می کند. من عکس نویسنده هایی که متن هایشان را سمندریان ترجمه کرده، از جلد کتاب هایشان درآوردم و به دیوار اتاقش زدم تا همه ببینند. او با دیدن این عکس ها می گفت همه این ها خوب هستند و آدم دوست دارد متونشان را کار کند.
افسانه ماهیان با اشاره به کتابش، "این صحنه خانه من است" می گوید که در این کتاب از سمندریان پرسیده ام که چرا با علاقه ای که به کلاسیک ها، به ویژه ویلیام شکسپیر داری، از آن ها متنی را به صحنه نیاورده ای؟ او هم جواب می دهد جرات می خواهد شکسپیر کار کردن. او هر بار به دنبال ایده تازه اجرای مکبث بود. او حتا برای چخوف هم این نظر را داشت. چخوف هم عمقی دارد که در واقع باید با دید کاملن درست و با تجربه غنی از تجربه های تئاتر به سراغش رفت. او از چخوف و شکسپیر هراس داشت.
مرادی هم بر این نکته اشاره می کند که در اکثر متن هایی که سمندریان کار کرده، نوعی گروتسگ وجود دارد. خودش علاقه داشت. دورنمات دوست دارد تو را قلقلک بدهد که بخندی اما این خنده هولناک است. دورنمات این¬گونه نشان می دهد که انسان ها برخی اوقات چقدر جنایت-کارهای بزرگی هستند. تراژدی مدرن را به همین دلیل دوست داشت و به همین خاطر دورنمات را کار می کرد. کرگدن اوژن یونسکو را کار کرد. او به عنوان انسان مدرن، موظف بود درباره درگیری های ذهنی اش حرف بزند. یک شاعری شعری گفته در وصف سمندریان، که در آن اشاره می کند به این که کوچه ها دلشان برای حمید سمندریان تنگ می شود که راه برود و به جهان و انسان ها فکر کند. همیشه سمندریان در کوچه های زیادی پیاده روی می کرد و با خودش حرف می زد. درباره کارهایی که باید بکند، چیزهایی که باید در کلاس بگوید، و کارهایی که کرده است. خیلی ها از او یاد می کنند که او را در خیابان فلسطین یا انقلاب دیده اند که در حال فکر کردن بوده است.
این دو نفر
شما دو نفر چرا برای این کارهای آخر انتخاب شدید؟ ماهیان خودش و مرادی را جزء کسانی می داند که مرتب با سمندریان در ارتباط بودند. از سوی دیگر این دو به طور داوطلبانه کارهای استاد سمندریان را پی گیری می کردند.
او می گوید:« زمانی که این کتاب شکل گرفت مگر من رفتم و گفتم آقای سمندریان می خواهم یک کتاب درباره شما بنویسم و منتشر کنم؛ اگر این طور می گفتم که مرا از در بیرون می انداخت. چون این پیگیری را می دید رفته رفته با من صحبت می کرد و نتیجه اش هم شد این کتاب. کتابی که لحظه آخر برای او نسخه نهایی را بردم تا امضا و تاییدیه اش را بگیرم. او به خاطر این پی گیری ها به من اعتماد می کرد. ما هیچ وقت به دنبال مطرح کردن خود در کنار نام سمندریان نبودیم و تمام شاگردان نزدیکش هم چنین حسی را داشتند. همه چیز را در خفا پیش می بردیم. وقتی می خواستیم مجوز گالیله را بگیریم خودش نمی دانست. اساسن خودش را در جریان بوروکراتیک تصویب یک متن نمی گذاشت. او حتا در جریان نام گذاری تالار سمندریان قرار نمی-گرفت یا تندیس خودش. اگر قرار می گرفت که اصلن اجازه نمی داد. این برایش یک سوپرایز بود.
کیومرث مرادی تاکید می کند که سمندریان شاگردان زیادی از نسل های مختلف داشت. ما این شانس را داشتیم که به استاد نزدیک تر باشیم. نه به دلیل این که متفاوت تر از دیگر شاگردانش هستیم. معتقدم زمان طوری شد که ما را به استاد نزدیک تر کرد. تعدادی از شاگردهای استاد سمندریان خودشان الان استادهای بزرگی هستند. در این سال ها نزدیکی ما به خاطر همکاری بسیار نزدیکمان بوده است. سمندریان شاگردان بزرگی دارد که در مقطع های مختلف کمک های زیادی به او کرده اند. در میان این همه شاگرد، محمودرضا رحیمی موفق شد در دایره گچی قفقازی دستیار کارگردان بشود. افسانه ماهیان در بازی استریندبرگ سال 78 و الان هم من و افسانه ماهیان... همه مجموعه شاگردان استاد مثل پروانه دورش می چرخیدند، وقتی صدایشان می کرد. همیشه با او بودند. به دلایل متعددی مثل حضور من و افسانه ماهیان در آموزشگاه سمندریان، باعث می شد که بیش تر در ارتباط با هم باشیم. خوشحالم که استاد سمندریان پس از انقلاب نتوانست نمایش های زیادی را کار بکند. اما فرصتی به دست آورد تا آدم های زیادی را در نسل های مختلف تربیت کند. خوشحالم که بازیگران خوبی داریم از میکاییل شهرستانی تا رضا کیانیان، اسماعیل شنگله که از بزرگ ترهای ما هستند، تا احمد ساعتچیان، پیام دهکردی، حتا جوان ترهایشان شاگردان خوب او هستند. مثل بچه هایی که در ملاقات بانوی سالخورده کار کرده-اند. این جذاب و زیباست و جاودانگی است.
کارگردان ها زود فراموش می شوند
به عقیده مرادی، کارگردان ها زود فراموش می شوند چون دیده نمی شوند برای آنکه در آن پشت هستند. اما سمندریان با انجام ترجمه و انتخاب هایش از ماکس فریش، دورنمات، میلر، ویلیامز و دیگران خود را در حد یک نمایش نامه نویس مطرح کرده است. نویسنده دیده می شود، چون کتاب منتشر می کند. سمندریان در سه جبهه فعالیت کرد. یک، در کارگردانی تئاتر، دو، در ترجمه و سه، در پرورش استعدادهای بازیگری و کارگردانی.
افسانه ماهیان هم چنین خبر از انتشار ترجمه های سمندریان می دهد. قرار است که سه نمایش نامه که توسط سمندریان ترجمه و تاکنون منتشر نشده اند به نشر قطره واگذار شود. مکبث، گالیله، شکسپیر، یک متن هم از ژان آنوی که از قبل مانده و الان دوباره ویرایش شده است.      
همیشه باقی
ماهیان هم در پایان گفت: حمید سمندریان همیشه باقی خواهد ماند. این که ما کارهای زیادی داریم، شیوه، روش، مکتب، اخلاق حمید سمندریان حالا به وسیله ما باید تسری پیدا بکند در نسل های بعدی تئاتر. این همیشه باقی خواهد ماند. من وظیفه خودم می دانم این کار را انجام بدهم.
انجام یک وصیت
آیا گالیله را یکی از شاگردانش ادامه می دهند؟ مرادی به حمید سمندریان قول داده که اگر روزی در یک تالار بزرگ کاری را به صحنه ببرد، حتمن شاگردی خواهد کرد و گالیله را اجرا خواهد کرد. او می خواهد این کار را به روح سمندریان تقدیم کند. حالا اگر کسی از شاگردان او هم زودتر این کار را انجام بدهد، چه بهتر! ولی او دو آرزو برای کارگردانی دارد: یکی ازدواج آقای می سی سی پی و دومی گالیله. 
افسانه ماهیان هم که این روزها نمایش 33 درصد نیل سایمون را در تالار استاد سمندریان اجرا می کند، احساس خاصی دارد؛ چراکه حال و هوایش در این تالار متفاوت است. به گفته خودش هر قدمی برمی دارد برای حمید سمندریان است.