نگاهی به مراسم ترنا به مناسبت احیای این مراسم در ایام ماه مبارک رمضان

”امید داوری”: ترنا ( تُرنه _torne) شال کمر یا کرباس تابیده ای است که شخصی به نام وزیر در قهوه خانه های خاص، تحت فرمان حاکم موقت آن را به کف دستِ" پیش شده" ( خوانده ) می زند. این مراسم در ماه رمضان برگزار می شود؛ اما در پس این شیء ابعاد بسیار وسیع تری وجود دارد که به نظر من مهم ترین آن جامعه ترنا و زایشِ خلاقیت لحظه به لحظه در جریان اجرای آیین است.
از این منظر ترنا دفتر گشوده و فهرست بازی ست که هربار صفحه یا عنوانی به آن اضافه می شود احساس می کنیم که از همراهی با آن جا مانده ایم. ترنا باید به عنوان یک آیین ملی شناسانده، معرفی و ثبت شود. در مجلس ترنا همه چیز دراماتیزه می شود و مثلا بی دلیل غزل خوان را پیش نمی کنند زیرا در پس آیین شبکه استدلالی قدرتمندی است و این در نتیجه سلسله مراتبی است که وجود دارد. مانند فیلم های فارسی ناگهان و بی مقدمه شخصیت اصلی فیلم ظاهر نمی شود تا مخاطبین را به چند آواز مهمان کند. در ترنا مقدماتی کاملا دراماتیک وجوددارد، و این جامعه ترناست که فضای لازم برای ایجاد غزل، زمینه تکنیکی، اجتماعی و بافت فرهنگی خاص را به وجود می آورد. تئاتر و سینمای ما می تواند از ترنا، روش های ایرانیزه و دراماتیزه کردن را فرابگیرد. ترنا درجایگاه خود یک دانشکده علوم انسانی است. بخش اعظمی از زیبایی شناسی ترنا از بطن جامعه شناسی آن بیرون می آید، زیرا جامعه ترنا جامعه همبودها ونزدیکی هاست ویک آرمان جمعی را پی می گیرد. ترنا وسیله ارتباط جمعی سنتی وغنی ای است که درطول تاریخ خود، به شکل یک آیین شهری، نقش مهمی را در ارتباطات انسانی ایفامی کرده. بنابراین وصله " بی طبقگی به جامعه ی ترنا وآواز فرهنگ فقربه غزل" ،وصله ای ناهماهنگ وناهمرنگ است ویکسویه به قاضی رفتن. خوشبختانه در چند سال اخیر دوباره ترنا در گوشه وکنار، پا گرفته و من در اولین جلسه حضور مجذوب آن جامعه(حضوراجتماعی) شدم، به گونه ای که نحوه اجرای بازی برایم در مراحل بعدی اهمیت قرار گرفت.
درمورد واژه ترنا و سابقه ترنابازی نظرات متفاوت و متعارضی وجود دارد، عبارت ترنابازی وارد در فرهنگ های فارسی قدیم نشده است و تاریخ وتاریخچه ای اندک در این زمینه وجود دارد. جای فتوت نامه ترنا بازان در تاریخ خالی است.
استاد محمود استاد محمد _ نمایشنامه نویس وکارگردان شهیر تئاتر و آسیدکاظم، مولف که علم ترنا نزد ایشان است، در این مورد _ معتقدند ریشه های ترنا را در آیین میرنوروزی می توان جستجو کرد و طره (تاب مو) ربطی به ترنه ندارد. به همت او برای اولین بار غزل و ترنای صحیح از قهوه خانه ها و دکاکین ترنا به صحنه نمایش آمد و از این طریق به طبقات مختلف مردم عرضه شد. حقیقتا استاد محمد، تنها کسی است که می تواند ترنا را به خوبی " توضیح" دهد.
سخن درپرده می گویم چوگل ازغنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی
( حافظ )
درفرهنگ جهانگیری به طور اتفاقی هنگام تصفح، به واژه ترناس (بر وزن کرباس) برخورد کردم. ترناس صدایی را می گویندکه هنگام تیرانداختن از چله کمان برآید:
دل سرکشان پر زوسواس بود همه دشت پر بانگ ترناس بود
(فردوسی)
به یادم افتاد که درترنا کرباس تابیده بر کف هنگام فرود آمدن هوا را می شکافد و صوتی مشابه ترناس ایجاد می کند. به نظرم رسید که احتمال دارد این واژه در اثرکثرت استعمال توسط مردم به تدریج به صورت تَرنا وت ُرنا درآمده باشد. حسن شهرستانی،که تنها مرجعِ عاملِ ترنا و غزل در روزگار ماست، ترنابازی را از شاه وزیر بازی جدا می داند و شاه و زیر بازی یا بازیِ شاه و وزیر را در مقابل ترنا بازیچه ای بیشتر نمی داند و معتقد است آنچه که در فیلم های فارسی به نام ترنابازی نشان داده شده در واقع شاه وزیر بازی است نه ترنا و آن بد فرهنگی ها و بی طبقه گی ها از اختصاصاتِ شاه وزیر بازی است. در شاه وزیر بازی جریمه های کودکانه ای همچون سبیل کشیدن، سماور کردن و اطو کشیدن وجود داشت. درسماور کردن وزیر پشت دزد می ایستد و گوش های اورا چون دودسته سماور می گیرد وبه سوی بالا می کشد. در اطو کشیدن وزیر کف دست خود را بر خلاف خواب موی سر دزد می کشد. اطو کشیدن و سبیل کشیدن و سماورکردن در دو حالت آتشی و پنبه ای اجرا می شد. شهرستانی در طول هفده سال حضور مؤثر درمراسم ترنا- تا1360- تحت عناوین صاحب دکّه، وزیر و غزل خوان، هیچ گاه ترنا را شاه و وزیر بازی خطاب نکرد و از به کار بردن این عبارت پرهیز می کرد. او در حقیقت ازآخرین افرادی بوده که ترنا سینه به سینه (نفس به نفس، چهره به چهره، نگاه به نگاه) به او رسید و بنابراین برای تمیز دادن سره از ناسره بهترین مرجع است. حسن شهرستانی اولین غزل خود را در قهوه خانه باباکرم – واقع دربهارستان – در شانزده سالگی در مراسم ترنا خواند. دکتر علی بلوک باشی نیز در زمینه ترنا مطلبی دارند و معتقدند که ترنا بازی همان بازی میر و وزیر است و در ابتدا در شمار بازی های کودکانه بوده و رفته رفته میان گروه های سنی دیگر رواج یافته است. این بازی در دوره صفوی به قهوه خانه ها راه یافت و با تشریفات خاصی بازی شد و در برخی پاتوق ها صورت معنوی هم به خود گرفت. در ادامه ایشان طره بازی را همان بازی کودکانه کمربند بازی می انگارند.
هر دو روزی دیگری را پیش می آرد سلیم می کند دوران چو طفلان بازی میرو وزیر
(فرهنگ چراغ هدایت دروصف بازی میر و وزیر- سده 12ه.ق – شعر از محمدقلی سلیم)
به جنبش والیان طفل حقیرند شهان بازیِ میر و وزیرند
(فرهنگ آنندراج سده14ه.ق – درذیل میر و وزیر – شعر میریحیی شیرازی)
گهی که بازی میر و وزیر طرح شود نشان زدزد نیابند در گرفتن قاب
(فرهنگ آنندراج درتوضیح قاب، شعر از ملا طغرا)
اگر چه رفته برسر دور طره بازی مخلص ولی چو طره زلف تودید تاب ندارد
(مخلص کاشی)
بهارعجم طره بازی و طره را چنین تعریف کرده است (1334 ق؛ جلد2ص 206): بازی ای که اطفال بازند وآنچنان است که کرباسی را مثل تازیانه تاب داده بر یکدیگر زنند و در محاوره هرچیز تاب داده را طره گویند ... و در ادامه نیز شعر مخلص کاشی را آورده است.
با توجه به اشعار و مطالب فوق که در تحقیق علی بلوک باشی هم آمده، محتاج به توضیح نیست که مطابق نظر دو قطب غزل و ترنا –حسن شهرستانی و محمود استاد محمد- اگر طره بازی و میر و وزیر همان شاه و وزیر بازی نباشند، لیکن تفاوت ماهوی چندانی با هم ندارند (با وجود شباهت هایی که با ترنه در بلوک های ساختاری شأن ومرتبه کودکانه ای دارند).
استاد بلوک باشی در صفحه 72 کتاب بازی های کهن نویسانده اند:
گزارش طبقات ناصری _ تألیفی از سال 658 ق_ در باره پرداختن یعقوب لیث به بازی " امیر و وزیر " نشانی قوی از قدمت ترنا بازی و اشاره به نام قدیم و مشهور این بازی دارد، بنابراین گزارش هر هفته یک روز یعقوب لیث و برادرانش و جمعی از بزرگان در موضعی بیرون از شهر سجستان "چنانچه معهود جوانان باشد به لعب و تماشا مشغول بودندی و امیر و وزیر می باختند". روزی " یعقوب به لعب و بازی امیر شده بود وبر هرکس از موالی و اقربا وبرادران خود ، اسمی از ارکان ملک نهاد " (جوزانی، 1342، ج 1، ص 197-198)
البته به نظر من، بعید نیست که در میر و وزیر به مرور ایام مایه های ذوقی پیدا شده و دامنه آن وسعت یافته و مجریان از منابع مختلف چیزهایی التقاط کرده و به آن افزوده باشند و در نتیجه به تدریج مفهوم میر و وزیر به ترنا تغییر یافته باشد، اما دیگر نباید گفت ترنا همان شاه و وزیر بازی است. زیرا از یک سو جامعه ترنا با جامعه شاه وزیر بازی متفاوت است و از سوی دیگر ترنا طریقه مرکب و پیچیده ای است و از سرچشمه های متعددی آب خورده است که تنها با تجزیه دقیق می توان به عناصر ترکیب شده آن پی برد. به خصوص که به نحو خشک و ساده ای آن را اقتباس نکرده اند. محمود استاد محمد می گوید:" ترنا فراتر از بازی است و بازی زیبنده اهل ترنا نیست". متاسفانه در تاریخ شفاهی معاصر برخی از بی طبقه گی های شاه و وزیر بازی را به حساب ترنا گذاشته و نقل کرده اند و این در نفوس عامه بدبینی ایجاد کرده است. پیشنهاد می کنم کارشناسان ترنا، آکادمیسین ها و محققین و کسانی که ترنا را درست "فهمیده اند"، تا دیر نشده طی جلساتی به اجماع برسند و ناسره ها را کنار گذاشته مانیفست یا آداب المشقی برای ترنا تحریر کنند، جامعه ترنایی که ما دیدیم احساس کردیم کم و بیش همان جامعه است، اما گویا در اجرای آیین تغییرات ساختاری عمیقی صورت گرفته و بعضی از گردانندگان جوان به دلیل انقطاعی که به وجود آمده از شیوه های اصیل اجرایی بازمانده اند و این نکته ای بود که استاد محمود استاد محمد گوشزد کردند. اما آیا می توان آیین را به شیوه گذشته اجرا کرد؟ استفاده از قاب و ترنای یزدی و زغال گداخته امکان پذیر است؟ منطبق با روح زمانه است؟ نمیدانم، ولی اطمینان دارم که اگر اکابرِ ترنا وکارشناسان قوانین و حکمت های هر کدام را مکتوب کنند، شاید در آینده ای نه چندان دور بتوان برخی سوءِ تفاهم ها را کمرنگ کرد. هرچند به نظر می رسد آیین ترنا به دلیل انطباق با روح زمانه به این تغییرات ساختاری عمیق رسیده و اجرای آیین طبق سیاق گذشته متاسفانه به هیچ عنوان امکان پذیر نیست، مگر در یک موقعیت نمایشی یا مستند نگاریِ باز سازی شده. ولی در عین حال آن مانیفست و اجماع کمک می کند که گردانندگان جوان حداقل نسبت به پیشینه آداب ترنا آشنایی بیشتری پیدا کنند و آگاهانه تر شالوده شکنی کنند و قوانین را نقض یا جابه جا کنند، دست کم به سمت شاه وزیر بازی نروند و در صورت خطا عقاید خود را اصلاح کنند.
اما آن قسم ترنا را که ما دیدیم و مستندی هم از آن تهیه کردیم وترنای عشقبازان نامیدیم-نامی که مورد استقبال کارگزارن بازی هم قرار گرفت-بعد از سال 85 بارها شنیدم که کارگزارِ بازی نیز، ترنا ی خود را ترنای عشقبازان خطاب می کند. ترنایی که با همه کاستی ها باید از آن جانبداری می شد و ما هم مصلحت را درجانبداری دیدیم. ترنای عشقبازان فقط دریک قهوه خانه اجرا می شد. ازمشخصات این ترنا، اضافه کردن مرشد و ضرب و گلریزان توسط کارگزاران به ساختمانِ بازی بود که برخی خلاء های این شیوه اجرایی معاصر را پر می کرد. در پایان می خواهم یک سکانس یا صحنه از شبی را توصیف کنم که شب وداع بود، شب آخر ماه رمضان ، شبی که ترنا بازی پایان می یافت، شبی که با گلریزان باید حقِّ زحماتِِ سی شبِ مرشدِ پیر را پرداخت می کردند، شبی که همه بغض داشتند و تکلیف ترنا را- ترنای تکه پاره وآواره را _ برای سال بعد نمی دانستند.
ساعت حدود 1 بعد ازنیمه شب. دکه ترنا از بقیه شب ها پر جمعیت تر. از اکثر محله های تهران نمایندگانی حاضرند: باغ فردوس، باغ شاطر، دروازه دولاب، چهاردانگه، نظام آباد، مولوی، شاه عبدالعظیم و... جا برای نشستن نیست. دکه پر سر وصداست. حکم با پیرمرد عصا به دستی است که چند دقیقه قبل به اشاره صاحب دکه، به سمت تخت ترنا آمد، اما قبل از آن دستمال یزدی خود، را که بقچه کرده بود و محتویاتی داشت، به زور در جیب شلوار خود جای داده وساعت خود را سریع نگاه کرده بود و با دستمال دیگری عرق پیشانی می گرفت. در ترنا ارتباطات نمادین است، گیرنده پیام را نشانه خوانی می کند. پیرمرد بین جمعیت کله می کشد تزاید تعرق و سر وصدای اطراف ورفت وآمدها او را عصبی تر کرده. ناگهان رو به سوی جمعیت تقریبا فریاد می زند.
مرشد پیش ...
مرشد از جایگاه خود برمی خیزد ضرب خود را کنار سردم برنجی، وارونه می گذارد و می رود سر سپرده روی تخت ترنا می نشیند و کف دست خود را به سمت ترنا می گیرد. اندکی از سر وصداها کم شده، اما هنوزکاملا قطع نشده. پیرمرد با تحکم به وزیر دستورِ زدن را می دهد:
وزیر بزنش ...
قهوه خانه را سکوت وتعلیق فرا می گیرد. در ترنا بزرگ تر را نمی زنند. وزیر ترنا را می تاباند که بر دست مرشد بزند. تردید دارد اما حاکم مصمم است. ترنا روی هواست که کسی از بین جمعیت فریاد می کشد:
به پیرِ صحرایِ کربلا حبیب بن مظاهر، صلوات ختم کن ...
درلحظه ی آخر وزیر موفق می شود ترنا را به سمت دیگری بکشاند تا بدست مرشد نخورد... پیرمرد عرق پیشانی را خشک می کند، طاعنانه و عصبانی، حکم می کند:
صلوات فرست سردمُ ببینه ..
کسی که ختم صلوات کرده بود، سر به زیر وسریع، به سمت سَردَمِ مرشد می آید و مبلغی را در سر دم می اندازد ومی رود. در ترنا تک گویی بر مبنای گفت وشنود است نه گفت وگو، حکم برگشت ندارد. حاکم به وزیر اشاره می کند :
- وزیر برو بریم ...
وزیر ترنا را می تاباند . کسی از میان جمعیت صلوات می فرستد:
- به مرشدِ جبرییل، بلند صلوات ختم کن
همین طور پی در پی تا نیم ساعت صلوات ها ادامه می یابد. سردم و کوزه ضرب مرشد که وارونه بود پر از پول شده و پول ها بیرون ریخته ... حاکم نگاهی به جمعیت می اندازد و حالا نوبت خود اوست که صلوات سر دهد:
_ رفقا ... تا توپِ سحر که هیچی ... تا خود قیامتم کسی نمیذاره این مرشد ما ترنا بخوره ... بسکه خاطر خواه داره ...حق به چکنم چکنمِ روزگار گرفتارتون نکنه ... بیمار نشی صلوات فرست ...
چون صلوات فرست خود اوست دست در جیب می کند و دستمال یزدی خود را مقابل سردم می گیرد و محتویات آنرا، که مقداری پول است، مخفیانه در سردم میریزد.
حاکم: حالا هرکی دوست داره از صدای گرم مرشد ارزنده استفاده کنه. ایشالله سال دیگه هم سلامت باشه... بتونه مجلس ترنا رو گرم کنه و بتونیم مزد زحمتش و با این دنیاییِ ناقابل، بدیم ...به شمس جمال علی بن ابیطالب صلوات بفرسته ...
همه صلوات می فرستند، مرشد سربلند می کند چشمانش را پرده ا ی از اشک گرفته به کاسه سردم نگاه می کند. بغض راه گلویش را بسته با این حال سعی می کند حرف بزند:
مرشد: جسارته حاکم ، یه حکم به من میدی...
حاکم: اختیار ما دست شماست مرشد ...بفرما ...
مرشد: یه غزل خون پیش ...چراغا رو کم کنید ...
یک غزل خوان می آید روی تخت ترنا کنار مرشد می نشیند. مرشد سرِخود را میان دو دست می گیرد. وزیر و حاکم هم حالی پیدا می کنند وکنار مرشد روی تخت می نشینند. فضا برای غزل خوانی مهیاست. تا سحر چیزی نمانده، این غزل غزل خداحافظی با ترناست؟... نمی دانیم !
حاکم : کمک سینَش صلوات ختم کن
مردم صلوات می فرستند. غزل شروع می شود. غزلخوان غزل را با قلبش می خواند:
یارب به حقِّ ناد علیا سینجلی یارب به حق شاه نجف مرتضی علی
افتادگان وادیِ غم را توگیردست یا مصطفی محمد و یا مرتضی علی
باصدای عمومیِ صلوات، رفته رفته چراغ ها خاموش می شود .
منابع مستقیم و غیر مستقیم: محمود استاد محمد (منبع اصلی - خط کلیدی مقاله براساس اصطلاح "غزل ترنا"، بسط وگسترش یافته که اززبان محمود استاد محمد شنیدم) – محمود استاد محمد ( مقدمه چاپ آخر نمایشنامه آسید کاظم ) – محمود استاد محمد ( در مستند ترنای عشقبازان ) – مستند ترنای عشقبازان ( امید داوری _1385، حضور در بیست وهفتمین جشنواره بین المللی فیلم فجر، کاندید بهترین فیلم مستند درجشنواره دوم سینماحقیقت) _ فیلم سیاه و سفید نمایش آسید کاظم، 1351، نویسنده و کارگردان محمود استاد محمد- یاد درخت سبز: مصاحبه با حسن شهرستانی در حضور محمود استاد محمد (امید داوری، فروردین 88)، عکس محمود استاد محمد و حسن شهرستانی در مقاله ای مربوط به همان مصاحبه که توسط مرتضی شاکری برداشته شده است –لغت نامه ی دهخدا – فرهنگ معین - دکتر علی بلوک باشی ( بازی های کهن)– داوود فتحعلی بیگی - گفت وگوهای مرتضی احمدی در مورد غزل– دکتر علی اکبر فرهنگی ( ارتباطات انسانی ) – ازکوچه رندان (دکتر عبدالحسین زرین کوب )- گفت وگوهای علی معلم دامغانی- بها ء الدین خرمشاهی ( حافظ نامه _ نقد اشعار )_ نقد ومصاحبه های جمشید ارجمند (جمله ای که با * علامت گذاری شده استاد ارجمند درمورد کیمیایی به کار برده اند و من اینجا با اجازه از استاد، این کلی گویی را که خیلی هم دوست دارم، درباره ترنا به کار بردم، نیز در چند جای دیگر مقاله این گونه عمل کرده ام. دراین گونه موارد ذکر منبع فقط بدین دلیل است) - چراغ هدایت –فرهنگ آنندراج– آیین سخنوری (محمدعلی فروغی )– خاطرات استاد بدیع زاده گلبانگ محراب تا بانگ مضراب- هزار دستان (علی حاتمی) – علی شیرازی ( مطالبی که درمورد بیات تهران و خصوصیات آن نقل شده است )_ مبانی ارتباط جمعی (دکترسید محمد دادگران)– تاریخ تصوف (دکتر قاسم غنی)– فرهنگ جهانگیری (میر جمال الدین حسین بن فخرالدین حسن انجو شیرازی )-گلشن راز- دیوان حافظ- مصطلحات الشعرا (سیالکوتی وارسته )- فرهنگ خرد- دیوان ایرج میرزا- مصاحبه های مسعود کیمیایی در خصوص مسایل جامعه شناسی در سینما-واژه نامه موسیقی ایران زمین: مهدی ستایشگر ـگفت وگو بامحمدرضا اصلانی ازکتاب حقیقت سینما و سینما حقیقت 2: به اهتمام زاون قوکاسیان –زنده به گور_ فرهنگ فارسی عامیانه (ابوالحسن نجفی)_ علی عابدی (کارشناس زمینه خوانی) -کلیات صامت بروجردی- مرشد ولی ترابی –نگارنده راجع به"گرو" در نوشتاری جداگانه به طرح برخی نکات پرداخته است- منابع اینترنتی _غزل خوانی ها وآوازهایی از آقایان جعفری،حسن ورضا کداخد، یساری، اکبرخا لدار، شهرستانی، جبلی، ایرج، حبیبی، قادری، مقامی، حسین پورسلمان،کاوه، شاطرمحمود منفرد، فرزانه، عباس دایی (قربانی ) ، درویش عبدالحسین، مرشد ولی ترابی، همایون، احمدی، منتشری، بدیع زاده، رضا منفرد، پرویزنوراللهی، امیر قلیچ، ابراهیم کاظمی، باقر کلهر، عباس سبزیکار، اسدالله نفر و…