در حال بارگذاری ...
...

گفت و گو با ”امیر دژاکام” نویسنده و کارگردان نمایش ”ساقی”

آقای بیضایی، بیژن مفید، اسماعیل خلج، استاد اکبر رادی، غلامحسین ساعدی نیز آبشخور فکریشان ایران باستان است و همین طور جوان ترهایی مثل محمد رحمانیان، بعضی از آثار محمد چرم شیر، شارمین میمندی نژاد، حسین کیانی، داوود فتحعلی بیگی خیلی تلاش کردند و این تلاشی است که در آن فرهنگ ملی ما در نمایش ها تجلی پیدا می کند و بازتولید می شود، به گونه ای که برای زندگی امروز ما مناسب باشد

گفت و گو با ”امیر دژاکام” نویسنده و کارگردان نمایش ”ساقی”

آقای بیضایی، بیژن مفید، اسماعیل خلج، استاد اکبر رادی، غلامحسین ساعدی نیز آبشخور فکریشان ایران باستان است و همین طور جوان ترهایی مثل محمد رحمانیان، بعضی از آثار محمد چرم شیر، شارمین میمندی نژاد، حسین کیانی، داوود فتحعلی بیگی خیلی تلاش کردند و این تلاشی است که در آن فرهنگ ملی ما در نمایش ها تجلی پیدا می کند و بازتولید می شود، به گونه ای که برای زندگی امروز ما مناسب باشد

پیمان شیخی: امیر دژاکام که نام او به عنوان مدرس، نویسنده، کارگردان و گاهی نیز بازیگر تئاتر شناخته شده است هر بار در مقام کارگردان اثری متفاوت را که مملو از تجربه گرایی منطقی است روی صحنه می آورد. او این بار با نمایش "ساقی "، که به جنبه ای از زندگی شاه مردان حضرت علی (ع) پرداخته، در تالار اصلی مجموعه تئاترشهر حضور دارد. گفت و گوی سایت ایران تئاتر، با امیر دژاکام، در مورد نمایش"ساقی" را می خوانید.

 چه چیز باعث شد تا با نگاهی تازه و در قالب نمایشی دینی به سراغ زندگی حضرت علی (ع) بروید؟
برای اجرای این نمایش حدود 2 سال تحقیق کردم. اما اجازه بدهید از اینجا شروع کنیم که شما گفتید این نمایش، نمایشی مذهبی است؛ درحالی که اثر من یک نمایش دینی است و تمام نمایش هایی که من کار کرده ام دینی اند.
از نظر شما تفاوت نمایش دینی و مذهبی چیست؟
مذهب شاخه ای از دین است و ویژگی های بومی تر و جغرافیای دقیق تری در خود دارد، ولی معمولا نمایش های من توحیدی و دینی اند، یعنی فلسفه اثر من همیشه به عدل و به توحید معتقد است و همه این مضامین در آثار من وجود دارند.
به این اشاره کردید که نمایش مذهبی جغرافیایی دارد.
جغرافیای خاص تر و دقیق تری دارد. در دین یکسری تفکرات فلسفی و در مذهب یکسری ویژگی های مشخص تری وجود دارد، اما اینکه کار من مذهبی نیست یا هست من می پسندم که بگویم اثرم دینی است.
اتفاقی در چند وقت اخیر که در گذشته هم وجود داشته افتاده است، اینکه ما حجم زیادی از آیین ها و مناسک برای عزاداری داشته ایم. این آیین ها و مناسک به سالن های تئاتر نیز راه پیدا کرده اند، مثل نوحه خوانی و سینه زنی که اتفاقا من هم در تکیه ها حضور دارم و به نظرم بسیار هم پسندیده است.
من فکر می کنم وقتی جای آیینی را عوض می کنید از اعتبار خود ساقط می شود؛ زیرا شخص گذارنده باید شریک باشد، معتقد باشد. آیین ویژگی های خاص خود را دارد که تئاتر آن ویژگی ها را ندارد.
منظورتان مخاطبان تئاتر است؟
بله مخاطبان اثر. در آیین شریک و گذارنده و در تئاتر تماشاگر و بازیگر داریم. این ها با یکدیگر تفاوت دارند، نه اینکه بر هم ارزش دارند. نمایش "ساقی" تئاتری با مفاهیم دینی و مبتنی بر فلسفه دینی است.
من تاکید می کنم "فلسفه"؛ زیرا چون و چراهای فلسفی دارد. یک انسان سوال می کند که حقیقت چیست؟ و ما نیز به جنبه ای از زندگی حضرت علی(ع) پرداختیم اما دیگران آمدند و شروع به جعل تاریخ و حدیث کردند و تا جایی پیش رفتند که می بینیم وقتی حضرت علی(ع) در محراب به شهادت می رسد می گویند که مگر ایشان نماز می خواند؟ و یکسری مفاهیم دیگر، مثل فضیلت و حکمت، دانش، سخاوت و گذشت های ایشان را انکار کردند و جای آن ها چیزهای پلشت و کذب قرار دادند که ما به این جنبه پرداختیم.
این اتفاق با انسانی شروع است که شروع به سفر می کند تا ببیند حقیقت چیست و دروغ چیست.
در فیلمنامه "روز واقعه" اثر بهرام بیضایی نیز داستان مردی که به تحریک زن مورد علاقه اش به دنبال کشف حقیقت می رود دیده می شود که در نمایش "ساقی" نیز چنین است. آیا طی تحقیقاتتان از این فیلمنامه نیز الهام گرفتید؟
آبشخور این حکایت ها یک فکر در ایران، هند و . . . است که در قصه های بسیار زیادی متجلی شده است. یعنی قدیم تر از "روز واقعه" می توان مثال زد. در "روز واقعه" فرد از عشق خود می گذرد و حرکت می کند و از مکانی که عاشق شده جدا می شود و می رود. قصه های این گونه بسیار زیاد است. مثلا " شیخ صنعان". شیخ صنعان شیخی بوده که سال های سال عبادت کرده، طاعت کرده و مرید دارد و حال ناگهان خواب دختر ترسا را می بیند و عاشق می شود و . . .  . یا قصه 21 سوالی که در "مه پاره" سانسکریت داریم. در نمایش من نیز همین است، معشوق از "عاشق" سوال می کند. اگر می خواهید آبشخور آن را بیابید متن سانسکریت "مه پاره" موجود است.
آقای بیضایی، بیژن مفید، اسماعیل خلج، استاد اکبر رادی، غلامحسین ساعدی نیز آبشخور فکریشان ایران باستان است و همین طور جوان ترهایی مثل محمد رحمانیان، بعضی از آثار محمد چرم شیر، شارمین میمندی نژاد، حسین کیانی، داوود فتحعلی بیگی خیلی تلاش کردند و این تلاشی است که در آن فرهنگ ملی ما در نمایش ها تجلی پیدا می کند و بازتولید می شود، به گونه ای که برای زندگی امروز ما مناسب باشد. پس در یک کلام باید بگویم که هنگام نوشتن "ساقی" به هیچ عنوان "روز واقعه" را درنظرم نداشتم و در یک کلام نیز از آنجا که آبشخورمان مشترک است، تجلی های بیرونی مشترک هم داریم.
در لحظات نخستین نمایش، تصاویری از اسب های وحشی باویدئو پروژکشن پخش می شود. در مورد علت پخش این تصاویر توضیح دهید.
در همین لحظه به خاطر داشته باشید که یک نفر زین اسب روی شانه اش دارد و راه می رود.
دلیل شیبدار بودن صحنه که اصغر خلیلی آن را طراحی کرده چیست؛ زیرا تنها کاربری که مشهود بود پوشانده شدن گروه موسیقی زنده است.
نخستین دلیل ترجیح سطح شیبدار بر سن سطح مسطح این است که به لحاظ پرسپکتیو کمک کند افرادی که در بکراند ایستاده اند بهتر دیده شوند. نکته دوم این است که ما سکو داریم، همچنان که در تعزیه سکو داریم و اینکه تمام قصه ما در تپه ماهور می گذرد. البته از دو طرف هم برای آن یال گذاشتیم که کار سختی هم بود.
دلیل خاصی برای انتخاب رنگ سفید برای طراحی صحنه وجود داشته؟
 [:sotitr1:]رنگ سفید یکی از رنگ هایی است که در فرهنگ ایرانی و اسلامی نشانه ای از زیبایی است. کودک  در زمان تولد همچون لوح سفید است، حاجی وقتی به حج می رود سفید می پوشد مانند کسی که چون مرده دوباره متولد شده است. مرده هم سفیدپوش است چون تولد دوباره یافته است.
ما هم این سفیدی را دوست داشتیم و این سفیدی رنگ می گیرد و هیچی است که در قصه ما براساس شرایط، همه چیز می شود. یعنی موضع گیری بازیگر، نور و ویدئو آرت نسبت به فضا به آن معنا می دهد. پس ماتریس و اتمسفر یکی از نکات بسیار مهم کار من است که با چیدمان های مختلف معانی مختلفی از آن استنباط می کنیم.
طراح لباس شما به درستی برای تک تک نقش ها انتخاب رنگ داشته اند. این درحالی است که انسان های خوب و پلشت نمایش همگی در این رنگ سفید حضور دارند.
نقش ها در رنگ سفید برجسته می شوند. در مورد لباس نیز باید بگویم که از مینیاتور الهام گرفته شده و با زحمت طرحی شده و پارچه ها رنگ شده اند.
در انتخاب لباس ها و طراحی آن دخالتی نداشتید؟
ایشان طراحی را آماده کردند و من پس از رویت آن را تایید کردم و پس از آن دیگر با ایشان کاری نداشتم؛ زیرا مژگان عیوضی پس از طراحی دقیقا همان را می سازد و ارائه می کند و من به ایشان اعتماد دارم.
البته نقد کوچکی بر کارشان وجود دارد که مربوط به چکمه های امیریل ارجمند است که کاملا بر اساس مد امروزی است، درحالی که کفش ها و چکمه های سایرین این گونه نیست و کاملا دست ساز به نظر می رسد.
شما به نمایش من نگاه کنید. نمایش من نمایشی ایرانی است و البته به زمان معتقد نیست. در این نمایش چتر هم وجود دارد و فیلم هم پخش می شود. این نمایش، اثری تمثیلی و تعزیه است. فرینچ اروپایی و کلاه شاپو در سال 20 هجرت وجود نداشته است.
این که می فرمایید ناشی از استفاده شما از گونه های مختلف نمایشی است؛ اما چکمه مدل امروزی اینجا چه نقشی دارد؟
اتفاقا این چکمه، چکمه تعزیه است و حالا شما محبت دارید و مته به خشخاش می گذارید که ایراد ندارد.
انتخاب امیریل ارجمند به عنوان بازیگری که موسیقی را می شناسد بسیار هوشمندانه است؛ اما چرا از ابتدای نمایش تا پایان آن یک خستگی ممتد در نوع راه رفتنش وجود داشت؟
یک پهلوانی اندیشه است و یک پهلوانی تن است که این قصه و عرصه پهلوانی اندیشه و سفر آفاق و انفس است. به همین دلیل گفتم که بیابان نمایش، در طرفین، در ورود و خروج دارد و هیچ یک از مسافران من توشه ای به همراه ندارند. به خاطر داشته باشید که وقتی قصه شروع می شود برای امیریل ارجمند که نقش "فتاح" را بازی می کند تمام می شود و او آنچه به روزش آمده دوره می کند و می اندیشد، بنابراین او در عرصه اندیشه حرکت می کند. اگر قرار بود که "فتاح" صددرصد به سمت پهلوانی برود در تحلیل نمایش اشتباه می شد و این خستگی درست است. البته من آن قدر آن را نمی بینم و گاهی هست و گاهی کمتر هست و حتی گاهی اوقات شیطنت جوانانه هم در تنش هست. ولی "فتاح" دائم در معرض حوادثی قرار می گیرد که باید آن ها را تحلیل کند و نسبت به آن ها نیز واکنش نشان دهد.
پس دلیل اینکه در صحنه های رزم هم حرکات اسلوموشن دیده می شود همین تمرکز بر اندیشه است.
اولا ما در سینما نیستیم که به دنبال افکت و اسپشیال افکت جنگ باشیم، مثل "گلادیاتور" که صحنه های بزن بزن عجیب و غریب دارد. شما در تعزیه می بینید که شمشیرها را می چرخانند و به سپر یکدیگر می زنند. درحقیقت ما شمایل واقعیت را نشان می دهیم.
استفاده از کودک پنج ساله یک ریسک به تمام معناست و من نگرانی را در امیریل ارجمند می دیدم که مبادا دیالوگ از یاد کودک برود. چه شد که به انتخاب این کودک رسیدید؟
اگر ریسک نکنید که نمایش قشنگ نمی شود. بد نیست بگویم که با بودجه ای که من این نمایش را روی صحنه بردم، ریسک کرده ام. خواهش می کنم حرف من را حذف نکنید، دوستانی بودند که تمایل داشتند این نمایش اجرا نشود و خیلی هم تلاش کردند که من کار نکنم و من هم رسما اعلام کردم که نمایشم را تعطیل نمی کنم که این ریسک بزرگی است.
این نمایش مورد توجه مردم عادی، منتقدان و روشنفکران قرار گرفته و آن کودک پنج ساله هم یک ریسک است. من در این نمایش سه نسل بازیگر دارم. روبروی امیریل ارجمند سارا منصوری بازی می کند که تجربه سوم یا چهارمش است. روبروی اصغر همت حسام شریفی در نقش سرکرده بازی می کند که تجربه اولش است. روبروی خسرو احمدی امیر بشارت بازی می کند. روبروی تینو صالحی و دیگران حسین شهبازی بازی می کند و کنار این جمع پریسا غفاری و شیوا ترابی به خوبی بازی می کنند، ولی این یک ریسک است. مگر کامبیز دیرباز، رضا ایرانمنش روی همین سن برای اولین بار برای من بازی نکردند؟  احمد ساعتچیان، شهرام حقیقت دوست و خیلی از بچه های دیگر که من افتخار حضورشان را داشتم همه کنار من بودند.  اصغر همت، محبوبه بیات، خسرو احمدی، شکرخدا گودرزی، نسل بعدی امیر کربلایی، نادیا فرجی، تینو صالحی، علیرضا ناصحی، نسل بعدی سارا منصوری، حسام شریفی، حسین بشارت، حسین شهبازی است که این سه نسل با هم کارکردنشان یک ریسک است؛ زیرا اخلاق ها و خواسته های متفاوت دارند.
همه این سختی ها یک طرف و سختی این کودک یک طرف دیگر. من از مادر این کودک تشکر می کنم. هیچ کس حق حرف زدن با محمد را ندارد، حتی من و فقط ریحانه بولحسنی  با او حرف می زند تا حرف های مرا به او انتقال دهد و روی صحنه هم حضور دارد. محمدرضا شیرخانلو بین نمایش که یک ساعت و نیم زمان دارد و او نیز مدام روی صحنه است خوابش می برد. پدر و پدربزرگ محمد هر شب در سالن حضور دارند.
ای کاش روی صدابرداری بیشتر کار شود تا صدای این کودک مبهم به گوش نرسد.
من برای کار روی این صحنه به تجهیزات نیاز دارم. تالار اصلی تئاترشهر مشکلات بسیاری دارد. کف و صدابرداری مشکل دارد و میکروفن ها، سیستم های صوتی و سیستم های نوری فرسوده اند و شما چیزی از من می خواهید که در اختیار من نیست. به من گفته اند تاکنون چنین پروداکشنی به هیچکس نداده ایم و این درحالی است که 8 میکروفن پشت است و 2 پارچه سفید گوشه ها زده ایم و 3 ویدئو پروژکشن داریم. یک نمایش بزرگ برای اصلی ترین سالن تئاتر کشور باید همه چیزش مرتب و خوب و در شآن ملت ایران باشد؛ ما ملتی ثروتمندیم پس باید نمایشمان هم باشکوه باشد.
نادیا فرجی نقالی کم نظیری را اجرا کرد که انتخاب بسیار به جایی بود. برای این نقش چگونه به این بازیگر رسیدید؟
من نقالی را از مرشد ترابی آموختم و بارها و بارها پای نقل ایشان نشستم و این نقلی هم که گفته می شود شگرد مرشد ترابی است که انشالله سایه شان بر سر ما باشد. نادیا فرجی تخت حوضی می داند، نقالی می داند و تاکنون نیز بسیار جایزه گرفته است.
چه شد که برای تصاویر ویدئو پروژکشن از حضور محمدرضا ورزی، کارگردان شناخته شده تلویزیون، استفاده کردید؟
این سه سکانس برای من بسیار حساس اند و شخصیت "اسماء" نیز بسیار مهم است و نمایش را به حرکت می اندازد. بچه ها سکانس پلان بازی کردند و با این حال نیز میزانسن دارند. آقای ورزی با یک گروه کاملا حرفه ای از دفتر " موسسه زیتون سبز" ما را ساپورت کردند و کاملا افتخاری این کار را انجام دادند که اگر می خواستیم هزینه کنیم باید دست کم 20 میلیون تومان هزینه می کردیم.
امیر کربلایی در این نمایش  در دو نقش بازی می کند. دلیل استفاده از او که بازیگر خوبی هم هست، برای دو نقش چیست؟
برعکس شما تماشاگرانی هم بوده اند که متوجه نشده اند که این دو یکی اند. چیزی که من می بینم دو پدیده متفاوت است. درست است که کمدین اند ولی دو کمدین متفاوت اند.
با توجه به اینکه در ماه مبارک رمضان قرار داریم و نمایش هم  نیم ساعت پس از افطار اجرا می شود از حضور تماشاگرانتان راضی هستید؟
بله. همه نوع تماشاگر هستند و مردمی ترین تماشاگر را دارم.
حرف آخر؟
امیدوارم نمایشمان روز به روز مردمی تر باشد نه قبیله ای و قومی و به تماشای کار یکدیگر برویم و این اتفاق تکرار شود.