در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش”مده‌آ” نوشته”آئورلیوپس” و به کارگردانی”گلچهره‌ سجادیه”

راهی در پیش است، که به اندیشه هیچ کس نیامده است. و در این جا چنین چیزی روی داده است.

جواد عاطفه:
دختر کلخیسی، شاهزاده، ایزدبانو به کدامین گناه محبوس در سطور، تاریخ می‌پیمایی و از دیروز به امروز می‌رسی؟
در محکمه صفحات تاوان فرزندکشی پس می‌دهی یا در پس اجراها به زندگی، زندگی جاودانه می‌اندیشی؟
هنوز در بند عشق جاسون، نفرت بی‌حد و حصرت را از خیانت در عشق بر سر فرزند عقده می‌گشایی، فرزندانی محبوب در قلب و وجودت، فرزندانی که از هسته تو هسته زندگیشان روشن شد و از نگاه مادرانه‌ات به دنیا نگاه می‌کردند.
سایه‌ای یا تاریخ سایه‌ات را ترسیم کرده؟
چگونه در امواج خروشانِ گذرنده و فروریزنده عمر، در حافظه تاریخی سطور و صفحه و انسان، انسان افسوس خورنده و نفرین کننده تو زندگی می‌کنی؟
جادوگری، ابلیسی یا ایزدبانویی که آگاه بر تمام رموز و پنهانی‌های گم در لایه‌های زیرین و پسین روزگار و جهان و هر چه در آن هست را در عمر دراز و جاودانه‌ات طی طریق می‌کنی و دنیای سترگ ادبیات نمایشی و عمر رو به زوال را با بی‌زوالی‌ات تحت سیطره خود در می‌آوری؟
در مسلک و آیین”هکاته” روزگار می‌گذرانی یا با شعر زندگی خود”اورفه”وار هر چیز را مسحور خود می‌کنی؟
از دیروز تاریخ تا به امروز ما در حرکتی”هلیس”وار در آسمان پرفروغ اسطوره‌های کهن روزگار می‌گذرانی و از”اوریپید” به”آنوی”، ”فو”،”ولف”، ”پس” و... می‌رسی.
راز زندگی هزاران ساله‌ات در چیست؟
فرزندکشی یا عاشق بودن؟
عصیانگری یا جادوگری؟
جنگ بی‌پایان‌ات با خیانت یا مهرورزی بی‌دریغت به انسانیت؟ تو پوسته انسانی خود را می‌دری دری تا چهره گم شده عشق را به تاریخ بشناسانی. منفور و مغضوب همگان در تاریخ، منجی و بزرگ‌زاده و عاشق و تنها در تمام آثار به زندگی در جایی به دور از شرق و غرب، جدا از خاک و دریا، فراتر از آتش و کف”شناور در مکانی با روشنایی ناب، در کوره راهی بی‌سایه از ردّ پایی، ورای روح و جسم” ادامه می‌دهی.
تو، مده‌آ، ایزدبانو، ساحره، عصیانگر و ... با قدرت فراطبیعی بودن و ماندن در طول تاریخ با قلبی چرکین و هذیان مویه‌های فرزندان محبوبی که”سایه‌هاشان با زخم‌های هنوز خون‌آلود” در وجودت نفیر می‌کشند، این بار همه چیز را در هم می‌شکنی تا جهان را مأوای ماران بد هیبت کنی و برهوتی بسازی تا شاید در افق بی‌کرانش، نوری، نورآگاهی و دانش شعله‌ور گردد، بسوزد، روشن کند. چون خورشید، خودت.
و این بار مده‌آ در هیبت و هیأتی دیگر در سالن شماره دو مجموعه تئاترشهر به صحنه‌ای که به خورشید، برکه، برهوت، دهانه چاه، وهمی که در آن است زاده می‌شود. زایشی خوش یمن در فضایی آرام و آرامش آفرین.
هفت مرد و زن بر گرداگرد دایره‌ای نشسته‌اند، دورچین شده با سنگ که محوریت و مرکزیت صحنه را تشکیل نشسته‌اند.
صحنه به عرصه محاکمه‌ای بدل می‌شود. محاکمه‌ای که توسط کارگردان با به درون دایره رفتن، جزو وجودی محکمه تدبیر شده و آغاز می‌شود. انتاگونیست و پروتاگونیست دوشادوش هم و در تقابل هم صحنه و نمایش را پیش می‌برند.
نمایش مده‌آ به دور از تمام هیاهوی بازیگرانه‌ چنین اجراهایی، اجراهایی اغراق‌آمیز و غلو کننده با صدایی رگه‌دار و گوشخراش، در فضایی که آرامش محصول آن است و بازی که خیره‌کنندگی‌اش در سادگی و روانی نوع بازی است پیش رفته و گلچهره‌ سجادیه در نقش مده‌آ اجرایی متفاوت، ساده، موجز و یکدست را به نمایش می‌گذارد.
کارگردانی سجادیه دارای نواقصی ریز اما تاثیرگذار است. عدم میزانسن‌های حساب شده و متفکرانه در درون دایره صحنه، باری به هر جهت بودن حرکات جاسون و اورفه در تقابل با مده‌آ، خروج‌ها و ورود‌هایی که می‌توانست بهتر و زیباتر اجرا گردد، آشفتگی در هنگام رقص و هم آوازی هم سرایان و ... باعث رجحان و برتری بازیگری سجادیه در تقابل کارگردانی‌اش می‌شود.
سجادیه بازیگر بهتر، برتر و دوست داشتنی‌تر از سجادیه کارگردان است. گرچه نقاط قوتی نیز همچون نوع نگاه به متن، آکسان‌های کلامی و نوع دیالوگ‌گویی و ترکیب همسرایان، نوازندگان و بازیگران با هم نیز جای تامل و سخن بسیار دارد.
موسیقی اثر، موسیقی افکت گونه و حساب شده است. موسیقی مدد رسان به نمایش برای ایجاد فضاهای مختلف است. موسیقی یک ریز و مداوم با اثر و در اثر پیش رفته تا در نهایت بدل به آوای هذیان گونه و برزخ‌وار موقعیت قهرمان شود.
طراحی صحنه از نقاط قوت و چشمگیر نمایش است و در نهایت ایجاز بوده و نمادگونه و نشانه‌وار می‌نمایاند. صحنه‌ای مبتنی به تفکر درون متنی اثر، دنیایی”بی‌هیچ نشان از خاطره‌ای”. صحنه با تعریف و تفسیری که در طول اثر بدان قوت و هویت می‌بخشد، برای تماشاگر ماهیت اصلی خود را پیدا کرده و دنیای فکری روانی مده‌آ را روشن می‌کند.
دنیایی بکر، صحنه‌ای خالی، فضایی وهم گونه.
اجرای مده‌آ توسط گلچهره سجادیه را نه یک اتفاق بلکه می‌توان اجرایی جدا و روان از بسیاری از آثار این چنین تلقی کرده و کلیت اجرا را موفق و قابل قبول ارزیابی کرد. کلیتی که جزء جزء آن سعی در هم‌خوانی و هم جهتی با هم را داشته و در این امر موفق عمل می‌کند و اجرایی یکدست را به نمایش می‌گذارد.
اجرایی که در مدت زمان کوتاهش نوید نگرشی نو را بر آثاری از این دست ارمغان می‌دهد.
و در آخر سجادیه و مده‌آ با هم و درهم به پایانی می‌رسند که شروعی مجدد و آغازگر است.”راهی در پیش است، که به اندیشه هیچ کس نیامده است. و در این جا چنین چیزی روی داده است.”1