گفت و گو با دکتر ”قطب الدین صادقی” نویسنده و کارگردان نمایش ”خاطره ای نداشتم حتی اگر هزار سالم بود”
هرکسی برای هنرش، کارش و زندگی اش تعریفی دارد. تعریف من کمی متفاوت از یک تعریف تجاری است. آنچه من در هنر نمایش و فرهنگ به طور عام دنبال می کنم سودجویی و پول جمع کردن و از چهره ها سوء استفاده کردن نیست و در واقع این نمایش هم در راستای یک کار ریشه ای فرهنگی است که من فکر می کنم برای فرهنگ دوران ما بسیار لازم است.

پیمان شیخی: دکتر قطب الدین صادقی از معدود کارگردانان تئاتر ایران است که در رشته هنرهای نمایشی دانشگاه سوربن "پاریس ۳" در مقطع فوق لیسانس و دکترا فارغ التحصیل شده و از ۱۳۴۵ تاکنون در عرصه بازیگری تئاتر، تلویزیون، سینما، نویسندگی، ترجمه، کارگردانی تئاتر، تئاتر تلویزیونی و فیلم کوتاه فعالیت داشته است.
وی از 1364 تاکنون در دانشکده های هنرهای زیبا، دانشکده هنر نیاوران (فرهنگسرا)، میراث فرهنگی، جهاد، سوره تهران، سوره اصفهان، هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی تهران، دانشگاه آزاد اسلامی تنکابن، دانشگاه شهید بهشتی و دانشکده صدا و سیما مشغول تدریس است و داوری جشنواره های متعدد تئاتری کشور را نیز بر عهده داشته است.
او که سال گذشته به طور همزمان دو اثر نمایشی "اگر نرفته بودی" و "پیکره های بازیافته" را در تماشاخانه چهارسو مجموعه تئاترشهر اجرا کرد، امسال نمایشی تحت عنوان" خاطره ای نداشتم حتی اگر هزار سالم بود" را بر اساس نمایشنامه "زنان تروا" اثر ژان پل سارتر" در تالار حافظ، که تماشاخانه ای نوظهور در تهران است، روی صحنه برده است.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با دکتر صادقی درباره جدیدترین اثرش می خوانید.
***
با توجه به اینکه این اثر نمایشی را بر اساس نمایشنامه "زنان تروا" اثر ژان پل سارتر نوشته اید علت تغییر نام آن چه بوده است؟
دلیل آن تاکیدی است بر شخصیتی که در آغاز و پایان نمایش به صحنه می آید. مرد نابینایی که نماد تقدیر و دانایی است و در جایگاه یک دانای کل به همه می گوید که پایان همه این اضافه خواهی ها و جنگ، تجاوز و پول پرستی ها مرگ است و این کاری است احمقانه.
همه این جنگ های تجاوزگرانه، جنگ های توسعه طلبانه، برای کسب طلا، ثروت و قدرت است و این ها زمانی در برابر یک حقیقت ازلی چون مرگ مقایسه می شوند تلاش هایی بسیار بیهوده و بی سرانجامند که فقط انسانیت است که به این وسیله رنج می برد و من فقط می خواستم همین را بگویم. " خاطره ای نداشتم حتی اگر هزار سالم بود" در ضمن شعر زیبای "بودلر" است که به ناپایداری جهان هم اشاره می کند.
استفاده از دانشجویان جوان برای آثار نمایشی کار تقدیر آمیزی است، ولی علت اینکه برای این اثر از بازیگران شناخته شده استفاده نکردید چه بود؟
هرکسی برای هنرش، کارش و زندگی اش تعریفی دارد. تعریف من کمی متفاوت از یک تعریف تجاری است. آنچه من در هنر نمایش و فرهنگ به طور عام دنبال می کنم سودجویی و پول جمع کردن و از چهره ها سوء استفاده کردن نیست و در واقع این نمایش هم در راستای یک کار ریشه ای فرهنگی است که من فکر می کنم برای فرهنگ دوران ما بسیار لازم است. کاری که من کرده ام نخست توسعه ارزش های زیبایی شناختی، ارزش های فکری و تاثیر چیزی است که من به آن فضاسازی می گویم. یعنی اندکی فضای تفکر، فضای تعامل، فضای اندیشه، گفت و گو، آشتی و دموکراسی. این کار هم در راستای بعضی از کارهایی است که از ابتدای بازگشتم از فرانسه که نزدیک به 27 یا 28 سال می شود انجام داده ام. از آنجا که یکی از شغل های من تدریس بوده، همواره بخشی از کارهای عملی هنری ام این بوده است که با جوان ها کار کنم؛ زیرا معتقدم بخشی از انتقال تجربه یک نسل به نسل دیگر، به خصوص در زمینه هنر تئاتر صرفا از طریق مباحث نظری سر کلاس های درس نیست، بلکه از طریق یک کار عملی ملموس و واقعی است. ما باید بتوانیم تحلیل نمایش، نحوه شکل گیری نقش، تحول مرحله به مرحله انسجام کارگردانی را از طریق یک اثر به دانشجویان بگوییم.
این کار پس از حدود 5 ماه تمرین به اندازه 2 سال برای بچه ها مفید بود و آن ها درک کردند که یک کار از لحظه تحلیل نمایش تا لجظه ای که با مردم روبرو می شود چه مراحلی را طی می کند. من نیز همواره توام با کار توضیح می دهم و هیچ چیزی را از بچه ها پنهان نمی کنم، علت انتخاب میزانسن ها و چگونگی هدایت بازیگران را هم شرح می دهم.
بنابراین نوعی تدریس هم صورت می گیرد.
دقیقا. یعنی یک کار پداگوژی، آموزشی، پرورشی و دنباله کارهای دانشگاهی است. مطلب دیگر اینکه جوان های مستعد ما فرصت کمی پیدا می کنند تا خودشان را مطرح کنند. آن هایی که نامی ندارند اما شایسته و جدی اند باید بتوانند جایی خودشان را نشان دهند، مثل همین فرصتی که ایجاد شده است. من نیز معمولا نمایش هایی را انتخاب می کنم که بتواند شور و تحرک و پویایی این جوان ها را به کار گیرد و به همین دلیل نقش هایی که دور از تجربیاتشان و سن و سالشان باشد را با آن ها کار نمی کنم. چیزهایی را در نظر می گیرم که هم از نظر فکری و هم از نظر حرکتی با این بازیگران جوان ارتباط برقرار کند.
در طراحی لباس زنان تروا از رنگ سفید استفاده شده و برای نقش "هکاپ" علاوه بر این رنگ از سربندی بلند به رنگ آبی استفاده شده است. قدری در مورد این دو رنگ توضیح دهید؟
[:sotitr1:]در نمایشنامه های یونانی معمولا همسرایان نماد جامعه و کل اجتماع اند و از نظر فکری و حسی همدرد و همفکر و همرنج قهرمان اصلی اند. در نتیجه نوعی یکسان گرایی در لباس و سیما و شکل آن ها وجود دارد، ولی رنگ لباس شخصیت های اصلی با یکدیگر متفاوت است. 4 زن داریم: "هکاپ"، دخترش کاساندرا"، عروسش آندروما" و "هلن" که برای هر کدام یک شنل بلند استفاده شده که در واقع یادآور نوعی فرهنگ کلاسیک است. البته این شنل را دیگران هم دارند، ولی کوتاه است و در لباس کردی هم وجود دارد که نوعی عرقگیر و بادگیر است و وقتی در کوه باد می وزد از خشک شدن فوری عرق تن ممانعت می کند.
پس درست حدس زدم که در طراحی لباس از طرح لباس کردی هم استفاده شده است.
بله، شرقی است؛ به دلیل تقابل شرق و غرب و من بهترین و جامع ترین آن را در لباس کردی دیدم. برای "هکاپ" به دلیل اینکه دردمند است و مادر تمام این رنج هاست یک شنل آبی در نظر گرفتم، زیرا این رنگ نشانه اندوه است. در ضمن می توان گفت در تمام فرهنگ ها از پادشاهان فرانسه گرفته تا هخامنشیان نشان دهنده نوعی حکومت و سلطنت است.
بنابراین این رنگ آبی هم نشانه اندوه "هکاپ" است و هم طبقه اجتماعی او. برای دختر او "کاساندرا" که مجنون است رنگی سرخابی در نظر گرفتم که نشانه طغیان و جنون است و البته او یک قدیسه است. برای نقش عروس "هکاپ" که مادر است یک شنل سبز یشمی و سنگین درنظر گرفتم؛ چراکه مادر نشانه سبزینگی و امید و رشد و پویایی است و برای "هلن" که زنی است خیانت پیشه و یونانی، رنگ زرد طلایی را انتخاب کردم که مهم ترین مفهوم آن بی وفایی و خیانت است. پس هر کدام یک شنل دارند که رنگ و بویی خاص به این فضا می دهد؛ زیرا همه مردها یکدست سیاه پوشیده اند و در برابر سیاهی آن ها این 4 رنگ در این زمینه ترکیبی زیبا را به وجود می آورد. برای من بار معنایی آن مهم تر از بار واقعی اش بود و از همه مهم تر اینکه این 4 زن با این 4 شنل زیباترین افکار و احساساتشان را بیان می کنند.
برای نقش "هلن" بهتر نبود رنگ بنفش که گویای عدم اعتماد است، استفاده می شد؟
خیر. زرد گویای خیانت است و با رنگ لباس مشکی که همرنگ لباس یونانیان است مناسب تر است؛ زیرا "هلن" همفکر یونانیان است. بار نمادین این رنگ ها برای من خیلی مهم است، همان طور که رنگ زمین گویای به خون آغشته شدن آن است.
علت اینکه از دکور استفاده نکردید چه بود؟
تئاتر یونان تئاتر دکور و واقعیت گرایی نیست، از طرف دیگر نمایش ما به یاری بازیگر تحرک فضایی ای دارد که آن را بی نیاز از دکور می کند بنابراین تمام فضاها و اشکالی را که بتواند حجم ایجاد کند از طریق تصاویری می سازم که بدن بازیگر می سازد. صحنه ای نیست که چندین میزانسن تصویری در آن وجود نداشته باشد.
وقتی فضا را به یاری بدن بازیگر معنادار می کنید و حجم می دهید دیگر نیازی به دکور رئالیستی نیست و اگر چنین دکوری در کنار این بازی قرار می گرفت از بین می رفت. این تحرک، شور و چالاکی بازیگران است که به فضا معنا می دهد. دکور باید یک پس زمینه نمادین باشد که بتواند این تحول شکل پذیر را فراهم کند.
اتفاقا بازیگران این نمایش از قدرت بدنی خوبی برخوردارند. آیا در این زمینه با این بازیگران کار شده است؟
بله. من 5 ماه روزی 4 ساعت با آن ها کار کردم و هر روز تمرین بیان و بدن داشتند. ضمن اینکه بعضی از میزانسن ها برای جا انداختن آن تصویر و به دست آوردن این انسجام پیش آمده و مدت زیادی برای این کار صرف شده است؛ زیرا باید تفهیم می کردم و آن چیزی که می خواستم را از بازیگر می گرفتم. ما قرار نیست با نیروهای محدود و ضعف های بازیگر کنار بیاییم. شما به عنوان کارگردان یک تصور در خیال و اندیشه تان دارید که بازیگر را باید به آن تصاویر نزدیک کنید و او باید خود را بالا بکشد و راه دیگری ندارد. ضمن اینکه باید تمام شایستگی های فردی خود را نشان دهد و بیاموزد که تئاتر یک کار جمعی است. این انسجام گروهی خیلی مهم است و شاید بگویم که 70 درصد انرژی من صرف آن شد. من به آن ها می گفتم که تصور کنید در یک کشتی هستیم و کافی است یک نفر در آن سوراخی به وجود آورد، همه ما غرق می شویم. این یعنی حق ندارید حتی کوچک ترین سوراخی در این کشتی به وجود آورید و مهم نیست دیگران چقدر خوب بازی می کنند، تماشاگر فقط کسی را می بیند که خراب می کند و زحمت همه را به باد می دهد. بارها گفته ام که جزییات خیلی تعیین کننده است و همین جزئیات است که یک شاهکار را به وجود می آورد. ریزترین مسائل را نباید تلف کرد و باید به نحو احسن آن ها را زنده کرد.
در این نمایش نوه "هکاپ" روی چمدان و بر دست بازیگران وارد می شود، آیا با این کار سفر به دنیای دیگر را نشان می دهید؟
این کودک تنها امید این شهر و ساختن دوباره آن است. در این صحنه گویی او را روی یک تخت می آورند تا جایگاه والایش نشان داده شود و زن های شهر دست های خود را به طرف او می برند، گویی از او کمک می خواهند. در واقع کودک آینده ای است که می تواند این شهر را بسازد و فقط برای معرفی بهتر چهره این کودک از این چمدان استفاده کردم.
کار با این کودک دشوار نبود؟
خیلی دشوار بود. قبلا با کودک دیگری کار کردیم. این کودک خیلی باهوش است، ولی هیچ تجربه تئاتری ندارد و به مرور آنقدر جدی و خوب شد که اکنون همه متن را حفظ است و حتی بعضی از نکات را به بچه ها می گوید و من از آشنایی با او و خانواده گرانقدرش خوشحالم.
دلیل استفاده از وسایل امروزی همچون بارانی، عینک و گوشی موبایل پل زدن به جهان امروز است یا دلیل دیگری دارد؟
یکی از کارهایی که ما باید انجام دهیم این است که زمینه های ارتباط اثر با روزگار خودمان را فراهم کنیم. اجرای یک اثر در مورد تروایی که 1200 سال قبل از میلاد مسیح رخ داده اکنون به شکل تجریدی است و ما در برداشت های خود به عنوان کارگردان باید به زمینه های نزدیکی این اثر با مردم دوران خودمان فکر کنیم.
مثلا نگاهی که به "هلن" دارم خیلی مدرن است و خودم جملات زیادی را عوض کردم تا مطالبات زنانه امروز در آن وجود داشته باشد. یکی از کارها در این زمینه، زدن شاخ و برگ های اضافی یک اثر است که در دوران خود معنا داشته و اکنون دیگر قابل فهم نیست. مثلا جنگ های داخلی یونان را امروزه کسی نمی فهمد بنابراین باید جنبه هایی از متن را تقویت کنیم که دغدغه و تجربیات مردم را داشته و در نتیجه قابل فهم باشد. این یکی از راه های مدرن کردن آثار کلاسیک است و در مورد شاهنامه یا مثنوی نیز صادق است. گذشته برایمان فایده ای ندارد، مگر اینکه به زمان حال ما کمک کند. انتخاب این اثر به نوعی برای فهم بهتر مسائل دوران معاصر خودمان است.
صدای "هکاپ" صدایی پرطنین است، آیا عمدی برای این مسئله وجود داشت؟
بله. یکی از دلایل انتخاب مهرانه به نهاد همین است و در نمایش "نبرد و مده آ" نقش "مده آ" را نیز برای من بازی کرده است. او با این صدای پر و پیمانی که دارد می تواند یک زن نیرومند و مسن را نشان دهد.
چرا به جای اسلحه مردان یونانی از چوب استفاده کردید؟
در تئاتر واقعیت گرایی وجود ندارد و همه چیز از طریق نماد عبور می کند. من اگر شمشیر واقعی هم می آوردم شما روی صحنه نمی توانستید یک نفر را با آن بزنید. این چوب نماد جنگ و شمشیر و تفنگ و هر وسیله ای است که می تواند برای کشتن انسان به کار رود. مهم کاربرد نمایشی آن است، همان طور که موکتی که برای کف صحنه در نظر گرفته شده، تداعی گر یک شهر آغشته به خون است.
استفاده از سنتور در موسیقی زنده نمایش نکته جالبی بود. این نیز به پیشنهاد شما بود؟
این از ابتکارات مسعود سخاوت دوست است که من از او موسیقی زنده ای خواستم که به لحظات تاکید شده و فضاسازی کمک کند و در ضمن تکیه گاه بازیگر نیز باشد که تمام این ها در راستای یک زبان فرهنگی و نمایشی زنده است و کار او بسیار برای من ارزشمند است.
این نمایش پیام های انسانی زیادی دارد، اما پیامی که مدنظر شما بود چیست؟
مضمون های زیادی در آن وجود دارد. عدالت، آزادی، حق زندگی برای کودکان، حق زندگی برای ملت ها، شجاعت، ایثار و سایر ارزش های خوب، ولی آنچه برای من از همه این ها ارزشمندتر است ستمی است که به زن ها در جنگ می شود. تاکنون جنگ را اغلب از زاویه جایگاه مردها دیده اند که شهید، قهرمان و راویان اصلی اند، ولی کسی از زن ها در جنگ حرف نمی زند.
شما در نمایش " اگر نرفته بودی " هم به این موضوع پرداخته اید.
بله. همین طور است. بزرگ ترین کسانی که هزینه جنگ ها را می دهند زنها هستند. به اسارت می روند، کشته می شوند، رنج می کشند، بچه هایشان را از دست می دهند. نکته اینجاست که هیچ افتخاری هم نمی برند؛ بنابراین بهتر است نگاهمان را قدری اصولی تر و دقیق تر کنیم و حرمت بیشتری برای آن ها قائل شویم.
در بروشور نام 5 هنرمند عکاس ذکر شده است. چرا از این تعداد عکاس استفاده کردید؟
من ایده ای دارم و آن کمک کردن به جوان هاست. عده ای آمدند و ابراز علاقه کردند که در این نمایش عکس بگیرند و من نیز پذیرفتم. کسی که انرژی مثبتی با خود می آورد و دوست دارد تجربه کند این امکان را به او می دهم و حتی تاکید کردم که اسم همه آن ها در بروشور نوشته شود؛ زیرا عکس های فوق العاده ای گرفتند و در تمرینات مثل اعضاء گروه از اول تا آخر با ما بودند. به نظر من جوان ها حق پیشرفت دارند، البته آن هایی که شایسته این پیشرفت اند و باید فرصتی پیش آید تا خودشان را نشان دهند.
تالار حافظ مکانی نوظهور است و اجرای اثری که چهره های شناخته شده در آن وجود ندارند، نوعی ریسک است. از نبود تعداد مطلوب تماشاگران نهراسیدید؟
خیر. ابعاد این تالار، سه سویه بودن و جعبه ای بودن آن خیلی با میزانسن های من و شیوه ای که برای کارگردانی این اثر درنظر گرفتم هماهنگ بود. تئاتر یک سویه ایتالیایی مناسب این نمایش نبود و در بین تالارهایی که داریم یکی از بهترین ها فعلا همین تالار حافظ است. البته ممکن است که چندان شناخته شده نباشد، ولی به هرحال یک واقعیت فیزیکی و فضای نمایشی ای دارد که می تواند برای برخی از میزانسن ها مثل نمایشنامه من مفید باشد و من روی انطباق آن فکر کردم.
طی این چند روز از تعداد تماشاگرانتان رضایت داشته اید؟
بله، تاکنون خیلی خوب بوده و حتی مسئولان تعجب کرده بودند و این درحالی است که تبلیغ چندانی نکرده ایم و امیدوارم طی این چند روز مطبوعات و رسانه ها همکاری کنند تا مردم بدانند که چنین کاری درحال اجراست.
این نمایش در راستای توسعه تئاتر معاصر ماست و من به تمام هنردوستان توصیه می کنم که این کار را تماشا کنند؛ زیرا قوت قلب بزرگی برای دانشجویان است.