گفت و گو با ”شهرام نوشیر” نویسنده و کارگردان نمایش ”کشتی 126”

پیمان شیخی: نمایش "کشتی ۱۲۶" نام نمایشی است که با نویسندگی و کارگردانی شهرام نوشیر در تالار وحدت اجرا شد. این نمایش با بازی علیرضا محمدی، آرش دادگر، سید جواد یحیوی، حسین نوشیر، مهناز مهدیزاده، محمدرضا صمیمی، شهرام نوشیر و تعدادی بازیگر جوان در دو نوبت در تالار وحدت روی صحنه رفت.
این اثر، که پس از 7 سال تازه ترین کار شهرام نوشیر محسوب می شود، با بازی ماهور السادات میرعابدینی، کودکی شش ساله، اجرا شد که ویژگی خاصی به نمایش بخشید.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با شهرام نوشیر می خوانید.
چرا نام "کشتی 126" را برای این اثر انتخاب کردید؟
عدد 126 به حروف ابجد به معنی " یونس" است و علت اینکه این رمز را انتخاب کردم نیز این است که نوع برخورد من با حضرت "یونس (ع)" کاملا پررمز و سراسر ابهام و سوال بود. به همین دلیل مایل بودم با رمز، نام این نمایش را انتخاب کنم.
آیا تالار وحدت را به دلیل امکانات فنی برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟
خیر. چون به جز این تالار، تالار دیگری نمی توانست جوابگوی عمق نمایش من و تغییر ارتفاع باشد.
ما قاب را حدود چهار و نیم متر پایین آوردیم تا جایی که از بالا خالی شود و بتواند یک نمای اسکوپ و عریض و عمیق از نمایش را نشان دهد. عمق صحنه ما از لب آوانسن تا انتهایی ترین نقطه تالار وحدت 28 متر است که خوشبختانه از تمام این 28 متر استفاده کردیم.
البته من خواستم از یکسری از امکانات تالار وحدت هم استفاده نکنم، مثل "شال"، "ماسکینگ ها"، تغییر سطح "پودیوم ها" و در حقیقت این استفاده نکردن برای من نوعی استفاده بود.
طراحی صحنه این نمایش تداعی کننده عصر آهن بود، فکر می کنم با توجه به داستان حضرت یونس (ع) جای بحث دارد.
نه تنها عصر آهن، بلکه خشک بودن و جنس فلز و سخت بودن آن برایم مهم بود.
آیا منظورتان سخت بودن مردم این عصر است؟
دقیقا. اینکه در برابر هر ضربه ای مقاوم است. برخورد با آن دردآور است و با دیدن آن سرد می شوی و امیدت را از دست می دهی و احساس می کنی که بر روحت فشار وارد می شود.
در انتهای نمایش گاهی بازیگری با لباس کارگری روی نرده ها دیده می شد که ضرورت وجود او را درک نکردم.
وقتی زن و مرد ابتدای نمایش از یکدیگر جدا می شوند، او با نور فید شده و زمانی که آن ها در جایگاه خود قرار می گیرند و نمایش شروع می شود، همه با هم وارد صحنه می شوند و همزمان با جمله ای که می گوید: "مامان من از تاریکی می ترسم و پاسخ شنیده می شود:" اشکال ندارد بری داخلش عادت می کنی" همه می نشینند و حرکت های مرد انتهای صحنه نشان داده می شود.
من قصد داشتم تلاشی را که آدم ها برای بالا و پایین شدن از این نرده های آهنی و دنده های نهنگ انجام می دهند، نشان دهم. اگر همه ما یونس باشیم و این دنیا هم شکم این نهنگ باشد، کسانی تلاش می کنند ولی به جایی نمی رسند؛ به جایی که آخر نمایش "ناخدا" می رود و می ایستد. منظور من این بود.
خانمی که در گوشه سمت چپ نمایش از ابتدا تا پایان بی وقفه می چرخد زیبایی بصری به صحنه می دهد.
خوشحالم که این گونه برداشت می کنید. خیلی ها می گفتند که ما از چرخیدن این خانم زجر کشیدیم و نگران بودیم که مبادا بیفتد. من در پاسخ گفتم این ساده ترین کاری بود که این خانم انجام داد؛ زیرا وقتی کسی وارد گروهمان می شود در ابتدا به او یاد می دهیم که بیش از یک ساعت بچرخد و دیگر اینکه خوب بتواند بایستد. اما از آنجا که مردم زیاد با این تمرین ها آشنا نیستند دچار چنین احساسی می شوند.
برداشت من این است که قصد دارید به نوعی چرخه زندگی و هستی را نشان دهید؛ زیرا به یک جهت می چرخد. آیا این برداشت درست است؟
بله، همین طور است. موسیقی آغاز نمایش ذکر یونسیه است:" الله لا الله الا عن سبحانک ان کنتم من الظالمین"که 400 مرتبه با یکدیگر ادغام شده و 2 دقیقه و 30 ثانیه به صورت اپرا شنیده می شود. من از مسعود سخاوت، آهنگساز نمایش، خواستم در ابتدای کار صدای شن غالب باشد و در آخر نمایش صدای امواج شنیده شود، یعنی زمانی که یونس از بیابان به کشتی می رود و زمانی که از کشتی به خشکی می رود.
در ابتدای نمایش زن و مردی که روی صحنه اند همراه با موسیقی که شنیده می شود یک ترکیب را درست می کنند، با یک برخورد از یکدیگر جدا می شوند و مرد به سکون کامل می رسد و زن به حرکت کامل می رسد. حرکت و سکون، تاریکی و روشنی، شر و خیر، شن و دریا در تضادند.
چرا مرد به سکون رسید؟
من به سکون مرد و حرکت زن اعتقاد ندارم، بلکه می گویم او در عین سکونش حرکت بزرگی را انجام می دهد و زن در عین حرکت خود از آنجا که در یک نقطه می چرخد، در یک جا قرار دارد و ساکن است. اما اتفاقی رخ می دهد که دوباره به هم می پیوندند. بنابراین منظور من این نبوده که مرد ایستا و زن در حرکت است.
با طراحی صحنه این نمایش، بازی حسین نوشیر دیده نمی شود. فکر نمی کنید درکنار طراحی زیبای نمایش، این ضعف طراحی است؟
ما می بایست چهار ردیف طناب کشی می کردیم و اجازه نمی دادیم چهار ردیف اول بنشینند و در حقیقت یک مستطیل تشکیل می دادیم که این در قوانین تالار وحدت تعریف نشده و برای ما بسیار سخت بود.
در ابتدای نمایش وقتی آرش دادگر وسط استخر بود، چهار نفر از اطراف او داخل استخر بودند که با شنا کردن سریع به طرف او می رفتند و جواد یحیوی که پزشک بود مانع آن ها می شد. آیا این آدم ها افکار آرش بودند؟
مجموعه تفکراتی در ذهن هر انسانی وجود دارد که اگر متحد شوند، آن انسان خارق العاده می شود. دکتر در هر شرایطی مانع از این اتفاق می شود. حتی صحنه ای که آن ها از دور به طرف آرش می روند تا با او ترکیب شوند، دکتر قرص را پرتاب می کند و حرکاتشان شکسته می شود.
در حقیقت کاری که جواد یحیوی می کند این است که بگذارد روی چشم همه عینک باشد و اجازه ندهد عینک از چشم کسی در بیاید. او نمی خواهد وحدت افکار در آرش به وجود آید؛ زیرا در این صورت او که به واسطه وجود آن بیمار زنده است دیگر هیچ بیماری نخواهد داشت.
ایده استخر چگونه شکل گرفت؟
سال گذشته این نمایش را برای جشنواره تئاتر فجر کار کردم که به جای استخر، سازه های پیچیده ای وجود داشت. اما امسال بنا به پیشنهاد همسرم مهناز مهدی زاده، که در این نمایش علاوه بر ایفای نقش، مشاور و دستیار کارگردان نیز بود، این استخر را در نظر گرفتم. البته حسین نوشیر فرزندم هم علاوه بر ایفای نقش، دراماتورژ و طراح صحنه نمایش نیز هست. در دراماتورژی نمایش این کار را تایید کرد و من نیز به عنوان کارگردان آن را پذیرفتم.
این استخر در خیلی جاها می توانست نجات دهنده ما باشد، یعنی در بعضی صحنه ها به عنوان فاضلاب نمایش تداعی می شد و در جایی نیز دریایی شد که مادر یونس به او می گفت برو به دریا و خطر کن. در جایی نیز بستر یک کارناوال شد، شکم نهنگ و رستوران شد و چندین بهره برداری از آن صورت گرفت.
چرا برای بازی حسین نوشیر که آمادگی جسمانی خوبی از خود نشان داد تا این حد بر حرکات فیزیکی تاکید شده است؟
یکی از دلایل آن این است که حسین نوشیر برای بازیگر مقابل بودن با هر شخصیتی که روبروی او قرار می گرفت، باید یکی از وجوه انسانی مست را ارائه می داد با یک نوع دیالوگ و یک نوع حرکت خاص اما درباره اینکه چرا اینقدر حرکت برای او در نظر گرفته شد، باید بگویم که متن 57 صفحه بود که با دراماتورژی حسین نوشیر تبدیل به 38 صفحه شد و البته دو شخصیت نیز حذف شد، زیرا از نوشیر خواسته بودم که هر جا احساس کرد دیالوگ می تواند تبدیل به حرکت شود این کار را انجام دهد، همین طور جواد یحیوی نیز سه چهارم از دیالوگ های مرا حذف و حرکت هایی را جایگزین آن ها کرد یا اینکه خانم مهدی زاده با صدا چیزهایی را حذف کرد.
پس شما از آن دست کارگردان هایی هستید که با هوشمندی از فکر دیگران استفاده می کنند؟
بله، اما بازیگرم نیز باید این فرصت را به من بدهد. من بازیگری داشتم که اجازه ندادم کوچک ترین حرفی را حذف کند. در واقع بازیگر اگر بتواند دیالوگ را حذف کند و به جای آن حرکت بگذارد یا زاویه دید یا زاویه بدن را تغییر دهد من به عنوان نویسنده می پذیرم.
چهره نقش یونس که علیرضا محمدی به خوبی آن را ایفا کرد پنهان بود، آیا صرفا به دلیل اعتقادات مذهبی این اتفاق رخ داد یا نکته دیگری داشت؟
شاید برای بازیگر هم سخت بود که چهره اش دیده نشود. وقتی مهناز مهدی زاده طراحی لباس را انجام داد گفت که اولا این نقش متعلق به یک پیامبر است و دوما اگر چشم های یونس دیده شود تفاوتی با نقش ناخدا که عینک را از چشمش بر می دارد وجود نخواهد داشت و . . . بنابراین به این نتیجه رسیدیم که کلاه را تا زیر بینی او بیاوریم، اما او گفت نمی تواند عکس العمل های بازیگران مقابل را ببیند. به او گفتم که اصلا نیازی به دیدن این عکس العمل ها نیست و تو مستقل می توانی به بخشی از پیکره نقش پی ببری. این کار بسیار سختی است که یک بازیگر هیچکس را نبیند و بتواند بازی کند.
چرا ماهور السادات میرعابدینی، بازیگر 6 ساله، برای نقش مادر حضرت یونس درنظر گرفته شد؟
این یک نگاه فانتزی بود که من آن را بسیار دوست داشتم. از طرف دیگر این بچه معصوم است و هر حرفی که می زند به راحتی پذیرفته می شود؛ درحالی که اگر یک زن جا افتاده و مسن نقش مادر یونس را بازی می کرد دیگر حرفی که داشتم، قابل پذیرش نبود.
در دیالوگ های ماهور هم به این موضوع اشاره شده بود که وقتی یونس از او می پرسید تو که هستی می گفت: دخترکی زیبا. من دنبال دختر بچه ای بسیار زیبا و با نمک و زیر شش، هفت سال بودم. ما اصلا با این کودک دیالوگ کار نکردیم تا حفظ کند. خانم مهدی زاده طی تمرینات کنار او می نشست و دیالوگ ها را تکرار می کرد و او با گوش کردن آرام آرام حفظ می شد، دقیقا همان کاری که در زمان کودکی پسرم حسین انجام می دادیم.
ما این کودک را از بین 16 یا 17 کودک انتخاب کردیم و از والدینش خواهش کردیم که به هیچ وجه با او درباره نمایش صحبت نکنند، تا ما خود او را پرورش دهیم. بهتر است بدانید درحالی که نمایش تمام شده ماهور همچنان 10 تا 15 روز دیگر با ما کار دارد؛ زیرا بیرون آوردن این دیالوگ ها از ذهن این بچه کار سختی است و کار ما تازه با او شروع شده تا او را دوباره به نقطه صفر برسانیم.
در کار بعدی هم از این کودک استفاده می کنید؟
قطعا، او جزء خانواده تئاتری ما شده و در نمایش "تریلوژیزخم" بازی خواهد کرد که چند سال قبل نمایش برگزیده شد و آن را نمایشنامه خوانی نیز کردم.
این اثر، که پس از 7 سال تازه ترین کار شهرام نوشیر محسوب می شود، با بازی ماهور السادات میرعابدینی، کودکی شش ساله، اجرا شد که ویژگی خاصی به نمایش بخشید.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با شهرام نوشیر داشتم می خوانید.
چرا نام "کشتی 126" را برای این اثر انتخاب کردید؟
عدد 126 به حروف ابجد به معنی " یونس" است و علت اینکه این رمز را انتخاب کردم نیز این است که نوع برخورد من با حضرت "یونس (ع)" کاملا پررمز و سراسر ابهام و سوال بود. به همین دلیل مایل بودم با رمز، نام این نمایش را انتخاب کنم.
آیا تالار وحدت را به دلیل امکانات فنی برای اجرای این نمایش انتخاب کردید؟
خیر. چون به جز این تالار، تالار دیگری نمی توانست جوابگوی عمق نمایش من و تغییر ارتفاع باشد.
ما قاب را حدود چهار و نیم متر پایین آوردیم تا جایی که از بالا خالی شود و بتواند یک نمای اسکوپ و عریض و عمیق از نمایش را نشان دهد. عمق صحنه ما از لب آوانسن تا انتهایی ترین نقطه تالار وحدت 28 متر است که خوشبختانه از تمام این 28 متر استفاده کردیم.
البته من خواستم از یکسری از امکانات تالار وحدت هم استفاده نکنم، مثل "شال"، "ماسکینگ ها"، تغییر سطح "پودیوم ها" و در حقیقت این استفاده نکردن برای من نوعی استفاده بود.
طراحی صحنه این نمایش تداعی کننده عصر آهن بود، فکر می کنم با توجه به داستان حضرت یونس (ع) جای بحث دارد.
نه تنها عصر آهن، بلکه خشک بودن و جنس فلز و سخت بودن آن برایم مهم بود.
آیا منظورتان سخت بودن مردم این عصر است؟
دقیقا. اینکه در برابر هر ضربه ای مقاوم است. برخورد با آن دردآور است و با دیدن آن سرد می شوی و امیدت را از دست می دهی و احساس می کنی که بر روحت فشار وارد می شود.
در انتهای نمایش گاهی بازیگری با لباس کارگری روی نرده ها دیده می شد که ضرورت وجود او را درک نکردم.
وقتی زن و مرد ابتدای نمایش از یکدیگر جدا می شوند، او با نور فید شده و زمانی که آن ها در جایگاه خود قرار می گیرند و نمایش شروع می شود، همه با هم وارد صحنه می شوند و همزمان با جمله ای که می گوید: "مامان من از تاریکی می ترسم و پاسخ شنیده می شود:" اشکال ندارد بری داخلش عادت می کنی" همه می نشینند و حرکت های مرد انتهای صحنه نشان داده می شود.
من قصد داشتم تلاشی را که آدم ها برای بالا و پایین شدن از این نرده های آهنی و دنده های نهنگ انجام می دهند، نشان دهم. اگر همه ما یونس باشیم و این دنیا هم شکم این نهنگ باشد، کسانی تلاش می کنند ولی به جایی نمی رسند؛ به جایی که آخر نمایش "ناخدا" می رود و می ایستد. منظور من این بود.
خانمی که در گوشه سمت چپ نمایش از ابتدا تا پایان بی وقفه می چرخد زیبایی بصری به صحنه می دهد.
خوشحالم که این گونه برداشت می کنید. خیلی ها می گفتند که ما از چرخیدن این خانم زجر کشیدیم و نگران بودیم که مبادا بیفتد. من در پاسخ گفتم این ساده ترین کاری بود که این خانم انجام داد؛ زیرا وقتی کسی وارد گروهمان می شود در ابتدا به او یاد می دهیم که بیش از یک ساعت بچرخد و دیگر اینکه خوب بتواند بایستد. اما از آنجا که مردم زیاد با این تمرین ها آشنا نیستند دچار چنین احساسی می شوند.
برداشت من این است که قصد دارید به نوعی چرخه زندگی و هستی را نشان دهید؛ زیرا به یک جهت می چرخد. آیا این برداشت درست است؟
بله، همین طور است. موسیقی آغاز نمایش ذکر یونسیه است:" الله لا الله الا عن سبحانک ان کنتم من الظالمین"که 400 مرتبه با یکدیگر ادغام شده و 2 دقیقه و 30 ثانیه به صورت اپرا شنیده می شود. من از مسعود سخاوت، آهنگساز نمایش، خواستم در ابتدای کار صدای شن غالب باشد و در آخر نمایش صدای امواج شنیده شود، یعنی زمانی که یونس از بیابان به کشتی می رود و زمانی که از کشتی به خشکی می رود.
در ابتدای نمایش زن و مردی که روی صحنه اند همراه با موسیقی که شنیده می شود یک ترکیب را درست می کنند، با یک برخورد از یکدیگر جدا می شوند و مرد به سکون کامل می رسد و زن به حرکت کامل می رسد. حرکت و سکون، تاریکی و روشنی، شر و خیر، شن و دریا در تضادند.
چرا مرد به سکون رسید؟
من به سکون مرد و حرکت زن اعتقاد ندارم، بلکه می گویم او در عین سکونش حرکت بزرگی را انجام می دهد و زن در عین حرکت خود از آنجا که در یک نقطه می چرخد، در یک جا قرار دارد و ساکن است. اما اتفاقی رخ می دهد که دوباره به هم می پیوندند. بنابراین منظور من این نبوده که مرد ایستا و زن در حرکت است.
با طراحی صحنه این نمایش، بازی حسین نوشیر دیده نمی شود. فکر نمی کنید درکنار طراحی زیبای نمایش، این ضعف طراحی است؟
ما می بایست چهار ردیف طناب کشی می کردیم و اجازه نمی دادیم چهار ردیف اول بنشینند و در حقیقت یک مستطیل تشکیل می دادیم که این در قوانین تالار وحدت تعریف نشده و برای ما بسیار سخت بود.
در ابتدای نمایش وقتی آرش دادگر وسط استخر بود، چهار نفر از اطراف او داخل استخر بودند که با شنا کردن سریع به طرف او می رفتند و جواد یحیوی که پزشک بود مانع آن ها می شد. آیا این آدم ها افکار آرش بودند؟
مجموعه تفکراتی در ذهن هر انسانی وجود دارد که اگر متحد شوند، آن انسان خارق العاده می شود. دکتر در هر شرایطی مانع از این اتفاق می شود. حتی صحنه ای که آن ها از دور به طرف آرش می روند تا با او ترکیب شوند، دکتر قرص را پرتاب می کند و حرکاتشان شکسته می شود.
در حقیقت کاری که جواد یحیوی می کند این است که بگذارد روی چشم همه عینک باشد و اجازه ندهد عینک از چشم کسی در بیاید. او نمی خواهد وحدت افکار در آرش به وجود آید؛ زیرا در این صورت او که به واسطه وجود آن بیمار زنده است دیگر هیچ بیماری نخواهد داشت.
ایده استخر چگونه شکل گرفت؟
سال گذشته این نمایش را برای جشنواره تئاتر فجر کار کردم که به جای استخر، سازه های پیچیده ای وجود داشت. اما امسال بنا به پیشنهاد همسرم مهناز مهدی زاده، که در این نمایش علاوه بر ایفای نقش، مشاور و دستیار کارگردان نیز بود، این استخر را در نظر گرفتم. البته حسین نوشیر فرزندم هم علاوه بر ایفای نقش، دراماتورژ و طراح صحنه نمایش نیز هست. در دراماتورژی نمایش این کار را تایید کرد و من نیز به عنوان کارگردان آن را پذیرفتم.
این استخر در خیلی جاها می توانست نجات دهنده ما باشد، یعنی در بعضی صحنه ها به عنوان فاضلاب نمایش تداعی می شد و در جایی نیز دریایی شد که مادر یونس به او می گفت برو به دریا و خطر کن. در جایی نیز بستر یک کارناوال شد، شکم نهنگ و رستوران شد و چندین بهره برداری از آن صورت گرفت.
چرا برای بازی حسین نوشیر که آمادگی جسمانی خوبی از خود نشان داد تا این حد بر حرکات فیزیکی تاکید شده است؟
یکی از دلایل آن این است که حسین نوشیر برای بازیگر مقابل بودن با هر شخصیتی که روبروی او قرار می گرفت، باید یکی از وجوه انسانی مست را ارائه می داد با یک نوع دیالوگ و یک نوع حرکت خاص اما درباره اینکه چرا اینقدر حرکت برای او در نظر گرفته شد، باید بگویم که متن 57 صفحه بود که با دراماتورژی حسین نوشیر تبدیل به 38 صفحه شد و البته دو شخصیت نیز حذف شد، زیرا از نوشیر خواسته بودم که هر جا احساس کرد دیالوگ می تواند تبدیل به حرکت شود این کار را انجام دهد، همین طور جواد یحیوی نیز سه چهارم از دیالوگ های مرا حذف و حرکت هایی را جایگزین آن ها کرد یا اینکه خانم مهدی زاده با صدا چیزهایی را حذف کرد.
پس شما از آن دست کارگردان هایی هستید که با هوشمندی از فکر دیگران استفاده می کنند؟
بله، اما بازیگرم نیز باید این فرصت را به من بدهد. من بازیگری داشتم که اجازه ندادم کوچک ترین حرفی را حذف کند. در واقع بازیگر اگر بتواند دیالوگ را حذف کند و به جای آن حرکت بگذارد یا زاویه دید یا زاویه بدن را تغییر دهد من به عنوان نویسنده می پذیرم.
چهره نقش یونس که علیرضا محمدی به خوبی آن را ایفا کرد پنهان بود، آیا صرفا به دلیل اعتقادات مذهبی این اتفاق رخ داد یا نکته دیگری داشت؟
شاید برای بازیگر هم سخت بود که چهره اش دیده نشود. وقتی مهناز مهدی زاده طراحی لباس را انجام داد گفت که اولا این نقش متعلق به یک پیامبر است و دوما اگر چشم های یونس دیده شود تفاوتی با نقش ناخدا که عینک را از چشمش بر می دارد وجود نخواهد داشت و . . . بنابراین به این نتیجه رسیدیم که کلاه را تا زیر بینی او بیاوریم، اما او گفت نمی تواند عکس العمل های بازیگران مقابل را ببیند. به او گفتم که اصلا نیازی به دیدن این عکس العمل ها نیست و تو مستقل می توانی به بخشی از پیکره نقش پی ببری. این کار بسیار سختی است که یک بازیگر هیچکس را نبیند و بتواند بازی کند.
چرا ماهور السادات میرعابدینی، بازیگر 6 ساله، برای نقش مادر حضرت یونس درنظر گرفته شد؟
این یک نگاه فانتزی بود که من آن را بسیار دوست داشتم. از طرف دیگر این بچه معصوم است و هر حرفی که می زند به راحتی پذیرفته می شود؛ درحالی که اگر یک زن جا افتاده و مسن نقش مادر یونس را بازی می کرد دیگر حرفی که داشتم، قابل پذیرش نبود.
در دیالوگ های ماهور هم به این موضوع اشاره شده بود که وقتی یونس از او می پرسید تو که هستی می گفت: دخترکی زیبا. من دنبال دختر بچه ای بسیار زیبا و با نمک و زیر شش، هفت سال بودم. ما اصلا با این کودک دیالوگ کار نکردیم تا حفظ کند. خانم مهدی زاده طی تمرینات کنار او می نشست و دیالوگ ها را تکرار می کرد و او با گوش کردن آرام آرام حفظ می شد، دقیقا همان کاری که در زمان کودکی پسرم حسین انجام می دادیم.
ما این کودک را از بین 16 یا 17 کودک انتخاب کردیم و از والدینش خواهش کردیم که به هیچ وجه با او درباره نمایش صحبت نکنند، تا ما خود او را پرورش دهیم. بهتر است بدانید درحالی که نمایش تمام شده ماهور همچنان 10 تا 15 روز دیگر با ما کار دارد؛ زیرا بیرون آوردن این دیالوگ ها از ذهن این بچه کار سختی است و کار ما تازه با او شروع شده تا او را دوباره به نقطه صفر برسانیم.
در کار بعدی هم از این کودک استفاده می کنید؟
قطعا، او جزء خانواده تئاتری ما شده و در نمایش "تریلوژیزخم" بازی خواهد کرد که چند سال قبل نمایش برگزیده شد و آن را نمایشنامه خوانی نیز کردم.