در حال بارگذاری ...
...

گفت‌و‌گو با خسرو خورشیدی؛ طراح صحنه مده آ

این تئاتر با تمام ضعف‌ و قوتش ماحصل گروهی بود که با حداکثر شرایط کنونی جامعه روی صحنه رفته پس نمی‌توان این نمایش را نادیده گرفت. همین اتفاق‌های کوچک پایه‌های فرهنگی یک جامعه را می‌سازد.

جمال جعفری‌آثار
اشاره: نسلی می‌آید و نسلی می‌رود. تنها یک چیز باقی می‌ماند: نام و نان. تئاتر ما سفره کوچکی است که مهمانان فراوانی دارد. هر کس به امیدی که از این سفره بهره ببرد به دورش حلقه زده شاید لذت یک نان و خرما نصیب آنها شود!! فارغ از این مهمانی، هنرمندان قدیمی‌تری هستند که نه «نان» می‌خواهند و نه «نام» و اگر غم «نان» داشته باشند به «نام» فکر نمی‌کنند. آمده‌اند تا دست در دست دیگران توشه‌ای از آنچه اندوخته‌اند عرضه کنند. شاید به اعتلای این کهن‌مرز و بوم خدمتی کرده باشند. در این آشفته‌بازار تنها می‌توان ایستاد و نگریست! به فردایی دیگر! امیدوارم دیر نشود! خسرو خورشیدی از همان هنرمندانی است که برای خدمت به سرزمین مادری‌اش بازگشته. از او طراحی صحنه «ریچارد دوم» و «مده‌آ» روی صحنه است.
*طراحی صحنه در دوره مدرن چه تعاریف تازه‌ای پیدا کرده و امروزه به این مقوله چطور نگاه می‌کنند؟
طراحی صحنه امروزه حرف دیگری می‌زند. چرا که همگام با معماری، موسیقی و نقاشی به دنیای مدرن و تازه‌ای پا گذاشته است. دیگر آن نگاه کلاسیک و ساده‌ای که به طراحی صحنه می‌شد وجود ندارد. طراحی صحنه در تئاتر هنوز هم حرف اول را می‌زند. چون پرده تالار که بالا می‌رود اولین ارتباط تماشاگر با نمایش از طریق طراحی صحنه است. در نتیجه با یک مقوله حساس و پیچیده روبه‌رو هستیم. چرا که در جذب مخاطب تا آخر نمایش نقش بازی می‌کند. این ارتباط می‌تواند دو وجه داشته باشد. یکی خلاقیت «آرتیستیک» آن است و دیگری خلاقیت «تکنیکال». جنس نمایش مشخص می‌کند که متریال طراحی صحنه چگونه باید باشد. یعنی طراح صحنه با توجه به ذوق فنی و هنری خویش براساس تم نمایش، خلاقیت آرتیستیک آن را مشخص می‌کند. تکنیک هم بازمی‌گردد به شناخت جمع کار و «آمبیانسی» که یک گروه در آن بازی می‌کند. یعنی فضایی که یک گروه یا «تروپ» در آن قرار دارند. در نتیجه طراح صحنه کامل‌کننده فکر کارگردان و حتی میزانسن‌‌های او است. نقش طراح، آفرینندگی خواسته کارگردان با ذهنیت هنری است. مثلاً اگر کارگردانی از طراح صحنه «پل» بخواهد که کاراکتر صحنه‌ای داشته باشد این طراح صحنه است که مشخص می‌کند این پل باید چگونه باشد. در یک کار مدرن ممکن است این پل به شکل سیمی باشد که بازیگر روی آن معلق است، یعنی تکنیک طراحی طوری است که به تماشاگر یک سیم یا میله القا می‌شود. ما در ایران تصور می‌کنیم که تئاتر یک گردهمایی است ولی اگر به کشورهایی بروید که به تئاترشان افتخار می‌کنند می‌بینید برنامه‌های تئاتری سال بعدشان را امسال برنامه‌ریزی می‌کنند. این هیچ چیزی نیست جز مدیریت هنری که شناخت کاملی از تئاتر دارد. چون «رپرتوار» هر تئاتری افتخار آن تئاتر است.
*فکر می‌کنید اصلی‌ترین مشکلی که تئاتر امروز ما با آن دست و پنجه نرم می‌کند چیست؟
خوشبختانه سابقه تئاتری ما کم نیست. ولی اتفاق خوبی که این بین نیفتاده کامل‌نشدن زنجیره اطلاعات و تجربیات از گذشته تا به حال است. ما نیامدیم از تجربیات گذشته به‌طور متوالی استفاده کنیم. مانند یک مانیتور این سیر متوالی را پاره‌پاره کرده‌ایم. هربار تکه‌ای را برداشته و از آن یاد کرده‌ایم. خب معلوم است که راه به جایی نمی‌برد از آن طرف هم دانشگاه‌های متعددی داریم که هر سال فارغ‌التحصیلان زیادی را وارد بازار کار می‌کنند. ولی سئوال اینجا است که این جمعیت فارغ‌التحصیل به کجا می‌رود؟ الان ما سالن‌های متعددی داریم- که مثلاً در سال 1330 آقای «رفیع حالتی» در تئاتر نصر نمایش «رومئو و ژولیت» را روی صحنه برده بود - این تئاترها همگی لانه موش شده‌اند. درحالی که با یک فکر خلاق این مخروبه‌ها را می‌توان کامل کرد. مثلاً از دانشجویان دانشگاه معماری بخواهیم با حفظ معماری اصیل آن موقع این مکان را بازسازی کنند. ما نمی‌توانیم ادای دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته را در بیاوریم. باید با همین امکانات محدود بیشترین استفاده را بکنیم. شما به همین «دارالفنون» نگاه کنید اولین سالن تئاتر در ایران آنجا بوده ولی حالا تبدیل به لانه موش شده است. همه اینها نیاز به مدیریت فرهنگی و هنری قوی، باسواد، باتجربه، دارای دید جهانی و شناخت عناصر هنری دارد. ما امروز که صاحب سالن تئاتر نشده‌ایم؟ پس زمینه هنری ما را همین سالن‌های مخروب و قدیمی تشکیل می‌دهند. بودجه تعمیر و بازسازی این سالن‌ها را می‌توان با فروش بلیت و تشویق مردم و همیاری آنها تامین کرد. ما خیلی کار داریم که بکنیم. تئاتر ما مثل کشوری است که درصدد تامین آب و برق باشد. گذشته از این تفاسیر چیزهای عجیب دیگری هم اتفاق می‌افتد. مثلاً یک‌دفعه یک سالن معتبر در اختیار گروهی دانشجو قرار می‌گیرد یا اینکه کارگردان باسابقه‌ای سال‌ها فرصت اجرا در یک سالن محقر را هم نمی‌‌یابد. که در نتیجه نه آن دانشجو ماندگار می‌شود و نه استاد یا کارگردانی که بعد از سال‌ها فرصت اجرا می‌یابد.
*با توجه به اینکه شما سال‌ها در خارج از کشور کار طراحی صحنه انجام داده‌اید چه علایقی سبب شد تا به ایران بیایید؟
من در بهترین تئاترهای اروپا و آمریکا با امکانات عالی هم «آسیستانی» کردم و هم کار خودم را. طی این سال‌ها بهترین نقدها بر روی کارهای من شده است. ولی به دلیل علاقه‌ام به سرزمین مادری- که البته فکر می‌کنم این موهبتی است که با خواندن به‌دست نمی‌آید- به ایران آمدم. سال‌ها در ایران بودم و به لطف و یاری خداوند از این موهبت هم سپاسگزارم.
*در اینجا با چه مشکلاتی روبه‌رو شده‌اید؟
هنوز انرژی‌ای که من در زمینه کاری دارم تخلیه نشده است. یعنی با عشقی که به وطنم دارم بیش از اینها انتظار داشتم از من استفاده شود. مثالی می‌زنم با فنائیان در سریال «حجربن عدی» کار می‌کردیم. شما نمی‌دانید فیلمبردار سریال چه ظلمی در حق طراحی صحنه من کرد. او نماهای فیلم را طوری می‌بست که طراحی صحنه من دیده نشود. اگر قرار بود نورپردازی خاصی در صحنه داده شود او با خصومت یک نور فلات و تخت می‌تاباند تا هیچ‌‌گونه ردی از طراحی من در سریال وجود نداشته باشد.
این طرز فکر نمی‌دانم از کجا و با چه فلسفه و نگرشی به‌وجود آمده. او می‌خواست تا به من ثابت کند همه کارها به دوش اوست و من هیچ کاره‌ام. خوب شما ببینید با یک چنین گروه و طرزفکری چطور می‌شود کار هنری و خلاقیت و ذوق به خرج داد. محدوده کار من مشخص است و محدوده کار ایشان هم مشخص. به قول معروف هر کس نان کاری که می‌کند را می‌خورد. پس باید این‌طور نتیجه گرفت که هنوز یا دانش استفاده طراحی صحنه در بین بعضی از کارگردان‌ها و فیلمبردارهای ما وجود ندارد یا خصومت آماتوری در بین این‌گونه افراد رایج است.
*ریشه این مشکلات در چیست؟
مشکل در اینجا است که ارزش هر کس و هر کاری جایگاه خود را ندارد. این آقا وقتی فیلمبردار شده که من تجربیات فراوانی را پشت‌سر گذاشته‌ام. برای همین است که وقتی پزشکی فارغ‌التحصیل می‌شود دوره‌ای را پیش یک پزشک باتجربه می‌گذراند. دانشگاه‌ها تنها معیار ورود به عرصه کار هنری نیست. باید موسساتی وجود داشته باشد تا این مرحله استاد و شاگردی طی شود. ولی شما ببینید در آسیای میانه فیلم‌هایی ساخته شده که می‌توان بر روی همه عناصر آن مثل نور، صدا، تصویر، طراحی دکور و صحنه صحبت کرد. این نتیجه آماده‌بودن آنها برای همگام‌شدن با جهان است. بعضی از ما اخلاقی داریم که وقتی به جایی می‌رسیم همه چیز را فراموش می‌کنیم. نیاز به کسب تجربه تا لحظه مرگ باید همدوش هنرمند باشد. من هنوز کتاب می‌خوانم، فیلم‌ها و تئاترهای روز را می‌بینم و آن موقع می‌فهمم که چقدر نیازمند دانستن هستم.
*چقدر مسئولین در این قضیه دخیل هستند؟
تمام تئاترهای بزرگ دنیا «آرت دایرکتور» دارند. وظیفه این «Art Director» رهبری و هدایت جریان تئاتر در جامعه است. این فرد شناخت کافی و لازم را در زمینه مختلف هنری‌ دارا است. یعنی موسیقی روز را می‌شناسند از جریان‌های جدید جهانی اطلاع کافی دارد. می‌داند چه موقع چه کسی را معرفی کند. چه تئاتری با چه میزان قابل اجرا است. خلاصه اینکه اشراف کامل به قضیه دارد. برای همین وقتی تئاتر پرفروش می‌شود مطمئن باشید که یک همچنین شخصی پشت برنامه‌ریزی آن بوده است. این «Art Director» همان مدیر فرهنگی یا معادل مسئولین ما در همین زمینه هستند. خودتان می‌توانید نتیجه بگیرید که چه امکانات و چه فاصله‌ای بین ما و آنها وجود دارد. مسئولین خیلی در این قضیه دخیل هستند چون با مدیریت خود می‌توانند جریان تئاتر یک کشور را عوض کنند و جهش قابل ملاحظه‌ای به آن ببخشند. ما نمی‌توانیم از بازی جهانی عقب بمانیم باید بهترین طراحی، بازیگری و نمایشنامه برای ما باشد. وقتی من و امثال من از راه دوری به وطن خود بازمی‌گردند انتظار حداقل فضای بازنگریستن را دارند که برآورده نمی‌شود. وقتی تلویزیون را روشن می‌کنید سریال‌های بسیار سطحی و آبکی و برنامه‌هایی که مصداق ضرب‌المثل «جوجه را آخر پاییز می‌شمارند» هستند را می‌بینید. دیگر چه توقعی از کل جریان فرهنگی هنری جامعه می‌توان داشت. درحالی‌که با همین شرایط اگر مدیریت قوی هنری بشود فرهیخته‌ترین برنامه‌ها می‌تواند از تلویزیون پخش و تولید شود.
*از سال 1330 که آقای رفیع حالتی نمایش رومئو و ژولیت را اجرا کردند تا الان یعنی 1384، 54 سال می‌گذرد. در این سال‌ها باید طراحی صحنه ما رشد و تکامل قابل ملاحظه‌ای را پشت‌سر می‌گذاشت و امروز به بلوغ فکری می‌رسید! ولی عملاً این اتفاق نیفتاده و می‌توان از طراحی آن نمایش به‌عنوان تجربه‌‌ای دست‌نیافتنی مثال زد. این معضل از کجا ناشی می‌شود؟
ما همبستگی هنری نداریم. در گذشته وقتی نمایشی به روی صحنه می‌رفت سایر هنرمندان برای تشویق و همبستگی با دسته‌های گل می‌‌رفتند و نمایش را می‌دیدند. ولی امروز هر کس برای دیگری جبهه می‌گیرد. درحالی که به‌نظرم هنرمندان تئاتر باید وحدت خود را حفظ کنند حالا هر چند که نمایش خوب یا بد باشد بالاخره که زحمت کشیده شده. این وظیفه هنرمندان و دانشجویان است که با تئاتر رابطه مستقیم دارند. وقتی آقای «پازولینی» فیلم «انجیل به روایت متی» را ساخت از تمام دانشگاه‌ها دعوت شد تا درباره این فیلم برای آنها صحبت کند. این آدم هفته‌ها و شاید ماه‌ها وقت خود را گذاشت و خیلی صمیمی و دوستانه با همه آنها درباره فیلمش صحبت کرد و شرح داد. این اتفاقی است که می‌تواند برای ما پندآموز باشد. در اینجا هر کس کار هنری می‌کند توقع نقد ندارد و می‌گوید این نمایش من است هر کس نمی‌خواهد نپذیرد. این تنها معضل ما نیست. هرج‌ومرج همه‌گیر است. مثلاً در کشور ترکیه بهترین قهوه‌خانه‌ها وجود دارد. ما هنوز قهوه‌خانه اصیل و سنتی که بیانگر فرهنگ قدیمی و اصیل گذشته است را نداریم. این قهوه‌خانه‌هایی که هستند به اندازه کافه‌های معروف «شانزلیزه» شاید هم بیشتر پول می‌گیرند!
*همکاری شما با گروه «ریچارد دوم» چقدر با همبستگی‌ای که اشاره کردید رابطه دارد؟
این خیلی خوب است که در رپرتوار تئاتری این کشور اجرای آثار شکسپیر زنده نگاه داشته می‌شود. چرا؟ چون اگر این کار نشود کم‌کم اجرای آثار شکسپیر به خواب تبدیل می‌شود. من این کار را ارزشمند می‌دانم. اما می‌ماند همکاری من با این گروه. من از ابتدا در کار حضور داشتم و طرح‌هایی می‌زدم تا با میزانسن‌های آقای فنائیان جور دربیاید و بازیگر دچار دوگانگی نشود. من با جرات می‌گویم که کارم را در این نمایش درجه یک انجام دادم. چون در شرایطی کارم را پیش بردم که نه متریال خوب داشتم و نه تکنسین حرفه‌ای با این حال تمام وقت در آتلیه حضور داشتم و آسیستان من به‌خاطر این نمایش مجبور شد کار اصلی خودش را رها کند. من در کنار کارگردان با تمام وجودم کار می‌کنم و کم نمی‌گذارم. سعی کردم در کنار کارگردان همکار خوبی باشم. اگر میزانسن‌ها وابستگی دارند به طراحی صحنه به‌خاطر این بود که من از ابتدای تمرینات در کنار تیم بودم و سعی کردم میزانسن‌ها منطبق بر دکور باشد. به هر حال مسئله اصلی صمیمیتی است که در کار به‌وجود می‌آید. من به تمام بچه‌هایی که زحمت کشیدند تبریک می‌گویم و اگر ضعفی هست در وجود گروه نمی‌بینم بلکه این مشکلات به امکانات و توضیحاتی برمی‌گردد که قبلاً ذکر کردم. من از تلویزیون انتظار داشتم حداقل یک بخشی از این تئاتر را ضبط و آرشیو کند. برای هرکدام از اجزای این تئاتر زحمت کشیده شده بود. به هر حال این تئاتر با تمام ضعف‌ و قوتش ماحصل گروهی بود که با حداکثر شرایط کنونی جامعه روی صحنه رفته پس نمی‌توان این نمایش را نادیده گرفت. همین اتفاق‌های کوچک پایه‌های فرهنگی یک جامعه را می‌سازد.