گفت وگو با ”مائده طهماسبی” مترجم و کارگردان نمایش ”کلمه، سکوت، کلمه”
آقای آئیش در کارهایی که می نویسد و ما آن ها را اجرا می کنیم همیشه این اعتقاد را دارند که چه خوب است در تئاتر مسائل پیچیده زندگی، اجتماعی و روانشناسانه را ساده اجرا کنیم تا برای تماشاگر قابل فهم باشد. این حس هر دوی ماست، چون سلیقه هایمان به هم نزدیک است.

محسن حسن زاده: همکاری مائده طهماسبی و فرهاد آئیش با هم همیشه قابل توجه بوده است. امروز که این همکاری به نمایش "کلمه، سکوت، کلمه" رسیده است، "فرهاد آئیش" در مقام دراماتورژ و مائده طهماسبی در مقام مترجم و کارگردان، این نمایش را آماده اجرا کرده اند.
نمایش "کلمه، سکوت، کلمه" از تلفیق سه نمایشنامه "دیوید آیوز" شکل گرفته که نتیجه کار را می توان به عنوان یک اثر مستقل در نظر گرفت. در ادامه گفت وگوی سایت ایران تئاتر را با مائده طهماسبی خواهید خواند.
در نمایشنامه های "آیوز" کلمه و در کل زبان اهمیت چشمگیری دارد. شما در ترجمه این سه اثر بهمشکلی برنخوردید؟ و آیا مواجهه شما با این سه اثر همانند آثار نویسندگان دیگر بود؟
همان طور که می دانید نام یکی از این نمایشنامه ها "کلمه، کلمه، کلمه" است که در آن روی کلمه هایی که باید تایپ شوند تاکید می کند. در واقع "آیوز" از سه میمون آدم نما می خواهد که با ماشین تایپ کلمه ها را کنار هم بگذارند تا "هملت" خلق شود. این شوخی ای است که با این ماجرا می کند. شما درست می گویید. آیوز 14 نمایشنامه دارد، ولی واقعاً بیشتر این نمایشنامه ها قابل ترجمه به زبان دیگر نیست. او آنقدر با زبان انگلیسی بازی می کند و آنقدر هیجان انگیز است که خیلی موارد را در خوانش اول متوجه نمی شوید.
آیا به این دلیل است که زیاد از اصطلاح استفاده می کند؟
بله و اینکه با کلمات فضاسازی می کند. مثلاً نمایشنامه ای دارد که اتفاقات آن در یک کلاس درس زبان رخ می دهد. در این کلاس فردی وارد می شود که زبانی جدید اختراع کرده است. حالا شما فکر کنید به زبان انگلیسی یک زبان جدید اختراع شود. آقای آئیش نیز در مورد ترجمه کارهای آیوز معتقدند که کارهای او را باید از زبان دیگر اقتباس کرد.
این اتفاق در مورد این سه نمایشنامه هم رخ داد؟
خیر، دلیل انتخاب این سه نمایشنامه این است که برای ترجمه به زبان دیگر آسان تر است. مثلا در نمایشنامه "واریاسیون های مرگ تروتسکی"، طنزی که آیوز در مورد این شخصیت استفاده می کند از آنجا که براساس مستندات تاریخی است به عنوان مترجم می توانید آن را بفهمد و ترجمه کنید. در "کلمه، کلمه، کلمه" چون "هملت" را محور قرار داده است و خیلی با کلمات و نام های آشنا بازی می کند ترجمه آن راحت تر است. همین که نام "کافکا"، "سوئیف" و "میلتون" را بر این سه شخصیت گذاشته و با "هملت" شوخی می کند و یا اینکه این ها اگر تایپ کنند در ابدیت به هم می رسند همه قابل فهم است. در "کافی شب" که به دلیل جذابیت در ایران هم خیلی ترجمه شده است در ظاهر به نظر می رسد که یک دختر و پسر با هم صحبت می کنند، ولی فلسفه ای که پشت این ماجراست این است که شما در بعد زمانی و مکانی سرنوشت خود را به عهده بگیری. این خیلی جذاب است. بازی با زمان در نمایشنامه های آیوز حیرت انگیز است. "تروسکی" را از 1940 به سال 2006 می آورد تا زن تروسکی با او شوخی کند یا در یک کافی شاپ در نیویورک که یک دختر و پسر در آن نشسته اند با هر جوابی که دختر به پسر می دهد سرنوشت هر دوی آن ها نغییر می کند. برای همین زبان موجز و بازی با زمان آیوز برای کسی که ترجمه می کند خیلی چالش برانگیز می شود و برای من هم خیلی جذاب بود.
در مورد ادغام این سه نمایشنامه، با اینکه هر سه متن از یک نویسنده است، در هر سه یک موقعیت فانتزی با محوریت طنز زبانی وجود دارد. این نقطه اشتراک در ادغام این سه اثر برای شما محوریت داشت؟
هر کارگردانی می خواهد که نوع جذابی از اجرا را انتخاب کند. من می توانستم در این نمایش سه اثر را جدای از هم اجرا کنم، ولی وقتی فهمیدم قرار است در سالن سمندریان اجرا کنم این جرقه از سرم گذاشت که می شود این [:sotitr1:]سه نمایشنامه را همزمان اجرا کرد. من با این فکر چندین ماه زندگی کردم. ترفندهای متفاوتی را باید امتحان می کردم. موضوع را با آقای آئیش در میان گذاشتم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که برای رسیدن به یک فرم واحد در نوشته که قابل اجرا باشد نیاز به یک دراماتورژی داریم. ایشان 10 روز از من فرصت خواستند تا روی این موضوع فکر کنند. سرانجام حاصل این دراماتورژی این سه نمایش بود به اضافه "اتاق روزن بام" که من اضافه کردم. "اتاق روزن بام" هیچ ربطی به این سه نمایشنامه ندارد. در نمایشنامه "کلمه، کلمه، کلمه" یک روزن بامی وجود دارد که کار این سه میمون را قبول ندارد. من اعتقاد دارم که موسیقی در نمایش باید بخشی از کار باشد و نه برای سرگرمی تماشاگر.
شما نمایشنامه "کلمه، کلمه، کلمه" را محور این ادغام قرار داده اید. این به قابلیت این اثر باز می گردد یا در ایده آقای آئیش این نمایشنامه محور قرار گرفت؟
در واقع ما به این نتیجه رسیدیم که باید این سه میمون را به عنوان نویسنده در نظر بگیریم.
یعنی در متن "آیوز" این ها نویسنده نیستند؟
خیر. دراماتورژی اثر به این شکل بود که تماشاگر به این حس برسد که میمون ها نویسنده این داستان اند.
اگر این محور را در نظر بگیریم هیچ دلیلی برای ادغام وجود ندارد. پس این براساس قابلیتی بود که در نمایشنامه "کلمه، کلمه، کلمه" "آیوز" وجود داشت؟
من فکر می کنم که قلم آئیش این کار را کرد.
بله، چون خیلی ها به این تصور می رسند که اثر واحدی را مشاهده کردند.
علاوه بر این وقتی ایده ام مبنی بر اینکه سه فضای متفاوت در یک قاب و همزمان شکل گیرد با طراحی صحنه آقای شاه ابراهیمی همخوان شد بسیار حیرت کردم که اگر آقای شاه ابراهیمی قاب را جلوتر می بست تماشاگری که در گوشه می نشیند دید درستی برای دیدن هر سه اتفاق نداشت. کار ایشان آنقدر دقیق است که همه صحنه ها در همه جای سالن دیده می شود. در واقع نویسنده، مترجم، دراماتورژی، طراحی، موسیقی و بازیگران این اثر واحد را ساختند.
شما در انتخاب نمایشنامه معمولاً به سراغ آثاری رفتید که مخاطب خاص دارد، ولی در اجرا، آثار خود را طوری کارگردانی و طراحی می کنید که هر تماشاگری از آن لذت ببرد و گویی کمتر به تماشاگر خاص فکر می کنید.
آقای آئیش در کارهایی که می نویسد و ما آن ها را اجرا می کنیم همیشه این اعتقاد را دارند که چه خوب است در تئاتر مسائل پیچیده زندگی، اجتماعی و روانشناسانه را ساده اجرا کنیم تا برای تماشاگر قابل فهم باشد. این حس هر دوی ماست، چون سلیقه هایمان به هم نزدیک است. ما هنگام شروع کار بر یک نمایش زیاد سخت نمی گیریم. یعنی به دنبال یک فراینده پیچیده نمی رویم. هر دو مخالف این ایده ایم که روزی هشت ساعت کار کنیم یا گروه را از ماه ها قبل آماده کنیم، بلکه معتقدیم باید کاری را اجرا کنیم که خود از آن لذت ببریم و این لذت را باید به تماشاگر هم منتقل کنیم.
در کار شما نوعی رئالیسم وجود دارد که گویی به این شکل در ساختار متن وجود ندارد. این هم به نگاه کلی شما به تئاتر باز می گردد یا فکر می کنید هر دنیای غیر واقعی را باید در دنیای منطقی دید؟
به نکته بسیار خوبی اشاره کردید. ممکن است گفته شود که این خیلی ابزورد است که یک نفر با تبری توی سرش نشسته و یا اینکه سه میمون را به شکل انسان نشان می دهید. من نمی خواهم که یک کار ابزورد و فانتزی را ابزورد و فانتزی اجرا کنم. من این اتفاق را آنقدر واقعی می بینم که همه را به همین شکل نشان می دهم. یعنی سه میز تحریر می گذارم، سه تاپ و ... که پیشنهاد شده است. این سلیقه در نمایش "خانواده تت" هم همین گونه بود. دلیلش هم این است که شما وقتی یک چیز فانتزی یا ابزورد را واقعی اجرا می کنید قابل فهم تر است. یک جمله ای در متن وجود دارد که"سه میمون در ابدیت اینقدر تایپ کنند تا هملت خلق شود" این جمله آیوز است. من در تمرین ها گفتم که این ابدیت چیست و آن را حذف کردم. یک روز سینا رازانی به من گفت داستان ابدیت را در اینترنت بررسی کرده و به فیلسوفی به نام "بورن" رسیده که صد سال پیش تئوری داشته است با این عنوان که "اگر در ابدیت سه میمون بگذاریم تایپ کنند می توانند هملت را خلق کنند" . این در واقع زمینه فکری آیوز بوده که از همین تئوری می آید. منظور اینکه این نکات ظریف که ما در طول اجرا کشف می کنیم خیلی به نگاه و به پیشرفتنمان کمک می کند.