در حال بارگذاری ...
...

یادداشت بهروز غریب پور در جشن نامه اکبر رادی

حضور همیشه زنده استاد اکبر رادی نوید ادامه حیات تئاتری است که در تنگنا حتی اگر راز و آینه رمز گونه فریادگر بوده است.

بهروز غریب‌پور
دقیقاً نمی‌دانم و یادم نیست که سال 1350 بود یا یک سال جلوتر”افول” اکبر رادی را علی نصیریان کارگردانی کرده بود. مثل اغلب نمایش‌های تالار 25 شهریور، سنگلج کنونی”افول” هم با استقبال فراوانی روبرو شده بود. موجی از تماشاگران بدون بلیط پشت در مانده بودند. ناامید شده بودم و خدا خدا می‌کردم که کسی پیدا شود و بلیط اضافه‌ای داشته باشد تا منم وارد سالن بشوم. این اتفاق افتاد نمی‌دانم، وسط آن شلوغی خدا چه طور به یاد من افتاده بود. یک بلیط نصیبم شد. حالا اراده من برای ورود به سالن بیشتر از دیگران بود. انگار که این تنها من هستم که بلیط دارم. در پوستم نمی‌گنجیدم. رادی، نصیریان دو شخصیت مهم تئاتر آن سال‌ها نمایشی را روی صحنه برده بودند... اما امروز پس از گذشت بیش از سه دهه از آن شب رویایی تنها سه چیز از همه نمایش به یاد مانده است. طراحی صحنه نوآورانه‌ و ارحام صدر(قطعاً برابر با نظر نصیریان) که از گرامر سینمایی استفاده شده بود و در هر پرده صحنه کلوزآپ شده بود و این در نوع خود بی‌نظیر بود و بازی محرابی و خود علی نصیریان در نمایی از بالکن”دکور صحنه”. آن وقت‌ها بحث این بود که رادی به خواسته‌های علی نصیریان تن داده و از حجم نمایشنامه‌اش کم کرده است. قطعاً کاستن از بند بند نمایشنامه‌ای که اکبر رادی آن را با تمام علاقه‌مندیش نوشته بود آسان نبوده. اما برای خود من جای سوال بود که پس از روزنه آبی که اقتصاد کلام در آن بسیار چشمگیر است او چرا نمایشنامه بسیار بلند و مفصلی نوشته است تا بدان حد که در اجرا صحنه‌هایی از آن کم بشود... چند سال بعد ارثیه ایرانی را دیدم. این نمایش را هم با علاقه‌مندی و بدون آن دعا و نذر و نیازی برای پیدا کردن بلیط دیدم. رادی افول با رادی ارثیه ایرانی و رادی روزنه آبی و بقیه آثار او از نو شدن هر باره‌ نویسنده‌ای خبر می‌داد که خود را در قالب خاصی زندانی نمی‌کند. بنابراین عادت کردم که هر بار با یک اکبر رادی جدید روبرو شوم: اکبر رادی صیادان، اکبر رادی هملت با سالاد فصل و اکبر رادی آهسته با گل سرخ و ... چندین اکبر رادی دیگر اما در همه آن‌ها یک درد مشترک وجود داشته و دارد. در همه آن‌ها دغدغه زندگی طوفان زده مردمان کشورمان خواه به خاطر مسائل خانوادگی، اجتماعی یا سیاسی موج می‌زند. به همین خاطر اکبر رادی را می‌توان چخوف ایران نامید. زیرا که حال و هوای نوشته‌های او برگردان تئاتری حال و هوای مردمان سرزمین ماست. و در نوشته‌های رادی نیز نوعی بیزاری و عدم رضایت از وضع موجود گریبان همه را گرفته است و اگر شخصیت‌های چخوف”مسکو” را شهر نجات بخش می‌پندارند، آدم‌های رادی آرمان شهری چون مسکو را ندارند و به همین دلیل همواره فضای آثار رادی تراژیک است. انگار تمام ابرهای باران‌زای گیلان تا زمین فرود آمده‌اند. انگار که صاعقه بر شالیزارهای تاخته است و محصول یک عمر تلاش سوخته است. من هرگز در نوشته‌های او نشانی از آوازخوانان شمال نیافته‌ام اما در پس زمینه‌ هر نوشته او روستاییان غمناکی را احساس می‌کنم که چشم دوخته به دور دست‌ها به دریای طوفانی به شالیزار سوخته، به باغ بی‌ثمر، به عمر از دست رفته با سوز دل می‌خوانند. رادی از سرمایه‌های تئاتر کشور ماست و نباید فراموش کنیم که او یکی از ستون‌های خیمه تئاتر این سرزمین است و نامش همواره به یاد آورنده نام دیگر بزرگان تئاتر ایران یعنی ساعدی و بیضایی است. زیرا این‌ها هستند که چهره نمایشنامه‌نویسی ایرانی را معتبر کرده‌اند. پس حضور همیشه زنده استاد اکبر رادی نوید ادامه حیات تئاتری است که در تنگنا ،حتی اگر راز آمیز و رمز گونه، فریادگر بوده است.