نگاهی به نمایشنامه پایین، گذر سقاخانه نوشته اکبر رادی
تسلط رادی به زبان و ادبیات این گروههای اجتماعی که اکبر رادی برآیندی از همه آن ارائه می دهد، ما را به جایی می برد که نسبی نگری فرهنگی عاملی برای حفظ میراث خرده فرهنگی است. از این منظر نمایشنامه رادی با آنچه که امروز لمپنیزم خطاب می شود، تفاوت فاحشی دارد.
علی قلی پور
پایین، گذر سقاخانه
نویسنده: اکبر رادی
نشر: قطره
چاپ اول: 1383
شمارگان: 1100 نسخه
مقدمه
خواندن نمایشنامه« پایین گذر سقاخانه» برای کسانی که آن را نخوانده اند. خواندن دوباره پشت جلد کتاب برای کسانی که نمایشنامه را خوانده اند؛ و سرانجام خواندن چندین سطر از دیالوگ های نمایشنامه و خواندن پشت جلد کتاب برای کسانی که فرصت مطالعه ندارند.
(1)
«پاتق» اکبر رادی کجاست؟ و یا به بیانی دیگر این پیر درام نویس بر کدام اورنگ فرهنگی نشسته و در انتظار مریدان، مخاطبان،یاران و منتقدان خود است؟ انتشار آخرین نمایشنامه این درام نویس کهنه کار دریچه ای است که ما را به سررشته پاسخ این پرسش راهنمایی می کند. اما از کجا؟ باز کردن کتاب بدون توجه به اسم، و یا کندن جلد به مانند اساتید مولف کش پیرو نظریه مرگ مولف چیزی از نصیب رادی کم نمی کند. چون اگر جلد همه نمایشنامه های او را هم بکنید باز هم در برابر این همه کتاب بدون جلدی که خوانده اید، سرراست به این نتیجه می رسید که احتمالا این نمایشنامه ها را اکبررادی نوشته است! ویژگی جالب «پایین، گذر سقاخانه» در این است که باید آن را فارغ از همه این دعاوی از پشت جلد خواند. پشت جلد نویسی در صنعت نشر ایران همواره عنصری بیاهمیت بوده است. به همین دلیل در اغلب موارد کتاب ها یا فاقد پشت جلد نویسی هستند و یا اینکه ناشران برای فروش کتاب متنهایی پشت جلد کتاب می گذارند که خواندن آن هیچ انگیزهای برای خرید ایجاد نمیکند و چه بسا که همان چند مشتری احتمالی را هم می پراند. در این میان مولفان هم توجه چندانی به پشت جلد نویسی کتاب ندارند و یا اینکه ناشران اجازه چنین عرض اندامی را به آنها نمیدهند. با انتشار این نمایشنامه اکبر رادی از این قواعد مستثنی شده است. او برای بیان پیام خود حتی به وجیزه پشت جلد هم رحم نکرده و در همان چند خط کوتاه پشت جلد جملات قابل تاملی را به عرض مخاطب رسانده است. این پشت جلد نویسی وقتی معنای قابل تامل خود را آشکار می کند که نمایشنامه خوانده شود و این درست کارکرد عکس پشت جلد نویسی است که باید قبل از خوانده شدن کتاب مخاطب را به خواندن کتاب ترغیب کند. بدین ترتیب برای شناسایی «پاتق» اکبر رادی بهتر است اول نمایشنامه را به مثابه متن پشت جلد بخوانیم و بعد پشت جلد را به مثابه مهمترین و آخرین حرف رادی در نظر بگیریم. در نگاه اول پشت جلد نویسی این کتاب متنی یکسره متفاوت از نمایشنامه «پایین گذر سقاخانه» است؛ اما پیوند این متن با نمایشنامه هنگامی آشکار خواهد شد که ما بدانیم اعتبار رادی در پهنه ادبیات نمایشی ایران فراتر از این نمایشنامه است. حالا اگر هم به فرض محال همه هزار و صد نسخه این نمایشنامه فروش برود از پشت جلدنویسی تاثیرگذار آن و یا از شاهکار بودن نمایشنامه نیست بلکه نام رادی بر روی جلد مقدم بر هر متنی و یا هر وجیزهای در پشت جلد است. همه اینها در ابتدای این نوشته آمد تا بارقه ای از اقتدار رادی در پهنه ادبیات نمایشی ایران آشکار شود. البته در گذشته های گفته اند: چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است.
(2)
در گذشتههای دور مداحان و درویشان و لوتی هایی که برای معرکه گیری وارد میادین و خیابانها میشدند چوبی را عمود بر زمین فرو میکردند و بر سر آن تکه نمدی میگذاشتند. به آن چوب و آن تکه نمد «تق» میگفتند. از پای این تق تا هر جا که سایه تق کشیده میشد، جولانگاه معرکهگیر بود و هیچ معرکهگیر دیگری حق ورود به این حریم را نداشت. این پاتوقی که امروز مصطلح است بر گرفته از همین جولانگاه معرکه گیری است. حالا باید دوباره پرسید که «پاتق» اکبر رادی کجاست؟ و یا به بیان دیگر اکبر رادی اصلا کجاست؟ در بساط معرکه گیری ادبیات نمایش در ایران پاتق رادی هر جا که باشد سایه تق آن برای فراخنای فرهنگ ما کافی است. اما رادی انگار که به سایهء تق خود قانع نیست؛ پس در پشت جلد کتاب آرام و بیهیاهو بخشی از سخنرانی خود را در ششمین فستیوال کلن آلمان آورده است که در آن گفته:«من از گیلان تشنه مینویسم، تو از مزارع سر سبز آشویتس، او از بنارس و آن دیگری از پراگ یا جامائیکا. و هر یک با جوهر خود تفسیر میکنیم خاک تلخ را که اسطوره اولش خلقت"آدم" است.» و خطاب او به هر کسی از هر جایی است، چنان که خود می گوید از نوبل دار ملت آلمان گرفته تا رییس کشور چک و قلندر گیسو بلند هندی و دیگرانی که او را نمی شناسند!
(3)
آیین جوانمردی در ایران سابقه ای بس طولانی دارد. نخستین جوانمردانی که در فرهنگ عامه ایران از آنها نام و نشانی باقی مانده، عیاران هستند. عیاران اغلب جنگاور و سپاهی پیشه بودند. الگوی رفتاری عیاران برای عوام شکلی آرمانی از اخلاق اجتماعی است. زورمندی،پاک دامنی،زهدپیشگی، دادگری، سخاوتمندی و مهمان نوازی از ویژگیهای بارز عیاران بود که می توان نام و نشان آنها را در متونی چون حسین کرد شبستری، رموز حمزه، اسکندرنامه کبیر و... پیگیری کرد. کیکاووس بن اسکندر عنصر المعالی در قابوس نامه درباره صفات عیاران می نویسد:« بدان که جوانمردی عیاری آن بود که او را از چند گونه هنر بود با یکی آنکه دلیر و مردانه و شکیبا بود به هر کاری و صادق الوعد و پاک عورت و پاک دل بود، و زیان کسی به سود خویش نکند و زیان خود از دوستان روا دارد و بر اسیران دست نکشد و اسیران و بیچارگان را یاری دهد و بد بدکنان از نیکان نیکان باز دارد و راست شنود چنانکه راست گوید و داد از آن خود بدهد و بر آن سفره که خورد بد نکند و نیکی ز بدی مکافات نکند و از زنان ننگ دارد و بلا راحت بیند»(1) این خصایص تا به امروز هم در میان عامه مردم خریدار دارد و از ویژگی های شخصیت های متعالی در زندگی اجتماعی است. آدمهای نمایشنامه«پایین، گذر سقاخانه» هم برخاسته از همین الگوی رفتاری هستند که تا به امروز هم در هیات خرده فرهنگ های گوناگون در بسیاری از مناطق ایران وجود دارند. در زندگی شهری اشکال کم رنگ، تغییر شکل داده و یا به بیان بهتر کج و ماوج این آیین ها هنوز هم وجود دارند. وجود اشکال کج و ماوج این آداب کهن در جامعه به تعبیر برخی از فرهیختگان و فضلای همین جامعه لمپنیزم نام گرفته، که چندان درست به نظر نمی رسد. ریشه این الگو های رفتاری در جامعه ما کاملا در دسترس و هویدا هستند. آدم های نمایشنامه « پایین، گذر سقاخانه » ماحصل شناخت عمیق اکبر رادی درباره ریشه های فرهنگی مقوله مورد بحث است. پیکری از نگرشها و ارزشها که موجب به وجود آمدن الگو های رفتاری میان اعضای یک گروه یا قشری خاص در جامعه می شود، پیوندهای خود را با فرهنگ رایج و مقبول قطع می کند. بدین ترتیب خرده فرهنگها متولد میشوند و در حواشی اجتماع عادات رفتاری بسیاری از مردم را تعیین می کنند. در بسیاری موارد، این نگرشهای خاص منجر به بروز نا هنجاریهای اجتماعی می شوند. البته وظیفه یک نمایشنامه نویس هم جلوگیری از ناهنجاری اجتماعی نیست. اما اگر بخواهیم آدم های نمایشنامه«پایین، گذر سقاخانه» را از اتهام لمپنیزم برهانیم باید به خاستگاه آنها توجه کنیم، اگر نه تفاوتهای یک سناریو نویس فیلم فارسی با اکبر رادی خلط می شوند. سجایای اخلاقی عیارانی که از آنها گفتیم در طول تاریخ با اشکال گوناگونی در فرهنگ ایران توسعه یافتند و از بطن آنها سربداران، لوتیها، دراویش فرقهای، پهلوانان و قلندران بیرون آمدند.اگر بخواهیم آدمهای این نمایشنامه را ردیابی کنیم به جایی میرسیم که ما به ازای این شخصیتها به لحاظ شکل متفاوت؛ ولی در محتوا مشابه هستند. در قرن پنجم هجری نویسنده قابوس نامه جوانمردی را به سه دسته تقسیم کرده است. جوانمردی عیاران، جوانمردی پیشه وران و جوانمردی صوفیان.«طاهر» و«فری» در این نمایشنامه به صورت سهل و ممتنع در دسته جوانمردان پیشهوری قرار میگیرند که با زندگی توسعه یافته شهری هماهنگ است. اصناف پیشهوری که در بازار بزرگ تهران به لحنی خاص حرف میزنند و شعارهایی در رثای جوانمردی سر می دهند همان اشکال کج و معوجی هستند که به اصولی خاص با اغراقی خاص پایبندند. در این نمایشنامه به مانند آنچه که در اجتماع وجود دارد، هنجارهای اجتماعی حرف اول را نمیزنند. اصول به جای مانده و موجود در همین اشکال کج و معوج مرجع تصمیم گیریهای فردی و در این نمایشنامه مرجع انتقامجویی شخصی است. عدول«فری» از قوانین جوانمردی منجر به قتل «طاهر» می شود. به همین سادگی! هیچ قانونی در زندگی آنها که پیشهور و شهر نشین هستند از این اقدام جلوگیری نمیکند. نیازی هم به عزاداری برای بی فرهنگی نیست. دانش و اشراف بر فرهنگهای گوناگون در سایه«نسبی نگری فرهنگی» که نخستین بار توسط انسان شناسی به نام ملویل.ج.هرسکوویتس(1963- 1895) درباره آن بحث شد، این امکان را میدهد که برخورد خصمانه با فرهنگ یک قبیله و یا یک ملت را تعدیل کنیم. رواج دیدگاههای نسبی نگر در زمینه فرهنگ دیدگاههای علمی درباره فرهنگ را مردود کرد و بدین ترتیب اصطلاح رایج «فرهنگ غلط» یا «بی فرهنگ» عباراتی بیبنیاد تلقی شد. پس هر فرهنگ را باید در خانه خود بررسی کرد و هر خرده فرهنگ را در محدوده همان فرهنگ قرار داد، که این دو چیزی جدا نیستند.
(4)
شناخت و تسلط رادی از مقولات فوق باعث شده تا نمایشنامه «پایین، گذر سقاخانه» منبعی برای رجوع به خرده فرهنگ هایی فراموش شده باشد. تسلط رادی به زبان و ادبیات این گروههای اجتماعی که اکبر رادی برآیندی از همه آن ارائه می دهد، ما را به جایی می برد که نسبی نگری فرهنگی عاملی برای حفظ میراث خرده فرهنگی است. از این منظر نمایشنامه رادی با آنچه که امروز لمپنیزم خطاب می شود، تفاوت فاحشی دارد. نوشتن نمایشنامهای که به اشتراکات زبانی گروههایی خاص میپردازد کار چندان سادهای نیست، برای نوشتن چنین نمایشنامهای یا باید به اصطلاح فضلا لمپن بود و یا اینکه نمایشنامه نویس بود. شاید شنیدن دیالوگهای این نمایشنامه بر روی صحنه چندان گوش نواز نباشند اما تک تک واژگان آن برخواسته از خرده فرهنگهایی است که نسل آنها منقرض شده و یا با اشکالی بس کج و معوجتر ادامه حیات میدهند.
پی نوشت
1- عنصر المعالی، کیکاووس بن اسکندر، قابوسنامه، تصحیح غلامحسین یوسفی، تهران(1345): بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ص 247