نگاهی بر”خانومچه و مهتابی” اثر اکبر رادی
گفتوگوها بین جفتها بخش خودآگاه متن را تشکیل میدهند. اما همین مکالمات توانستهاند دستمایههای عجیب و لذت بخشی را برای حلقههای زحل ایجاد کنند
1- نه داستانی، نه خلاصهایی، هیچ. در متن حاضر همه چیز در هیچ است. به متن اکبر رادی نمینگرم، متن را نمیخوانم، اما متن او متن مرا میخواند.
متن مرا با چشمان هذیان زده خود مینگرد. متن مرا خط میزند، در متن خط میخورم هم خود و هم دلالتهای زبانی، همه خط خوردگی داریم.
2- حلقه: در متن زوجهایی سرگرم گفتوگو با یکدیگرند. با نامهایی متفاوت. که میان خود و دیگری دیواری از پوچی برافراشتهاند
و سعادتآباد: موضوعتی مشترک بین این جفتها. سعادت آباد سعادت آبادِ لعنتی
]آنتراکت[
* برای سعادت آباد *
نام ـ کلمهایی بیگانه با ذهن من، آنجا(اینجا) مکانی است که با سعادت، آباد شده
و ـ یا اینجا(آنجا) مکانی است که دارندهگانش سعادت ـ مند خواهند بود ـ شد.
سعادت را با چیزهایی میآمیزند: سعادتِ دنیوی/ سعادت اخروی، همواره آرمان بشری نقطهایی کور Abscurapunctum، جایگاهی توهمی و سمبولیک که”رنج” در بعد واقع با شادمانی به آن خنده میزند.
و تمام این کنش/ توانشها همان سر خط کتاب جامعه در تورات است.
که در متن را نیز به آن اشارهایی میشود:”همه چیز باطل است، باطل اباطیل” گذارهایی بسیار ساده اما بسیار رمزآلود
صاحبان، خواستاران، جستجوگران ابدی سعادت آباد بوزینهگان بالارونده از درخت آرزوهایند(نیچه) و سهم من از توضیح این مکان همین خواهد بود.
3- مابین مکالمات این جفتها: ـ زن و شوهری که صاحب سعادت آباداند.
ـ چاه کن و همسرش که آرزوی زندگی در آنجا را دارند.
ـ حاکم و خدمتکار که زمین را به صاحباناش بخشیدهاند.
ـ زن و شوهری که یکی نویسنده و دیگری نقاش است.
در زمانه ما بعدها(Post) پیرزنی نقش حلقه واسط را ایفا میکند و حلقههای خودآگاه(زوجها) را به یکدیگر پیوند میدهد.
پیرزنی مستقر در خانه طرد(سرای سالمندان) که کم از دیوانه خانه نیست.
با مونولوگ ـ هذیانهای طویل. دلالتهای انباشته و تودهوار. ”دلالتهای فقدان”
فقدان نره. تمامی زوجها نیز به این تربیت نشان گذاری شدهاند:]دال ــــــــ نَرِه/ مَدلول ــــــ فِقدان[
بینا خط هر کدام از دیالوگها هم پیرزن در آمد و شد است و هم پدیده خواب.
پیرزن و خواب نمایندگان خبر رسان درخشش و طلوع مانیا، جنون زود ـ دیررس و در نهایت هیستری خواهند بود.
هیستری با مفهوم نخستین زهدان(ماتریکس) و در قرون وسطا و نوازیی به نوعی بیماری روان تنی و پس از شارکو و فروید به عنوان یک بیماری روانی مطلق با نشانههای بدنی شناخته شده است.
هم خوابها و هم پیرزن هر دو معرف و ارائه کننده فضایی تبدار زبان پریشی، زبان هراسی و پرش افکار هستند.]پیرزن زیاد میگوید چون از گفتن هراس دارد.[
خواب و پیرزن نمایندگان خطوط انتحار و پرش از فراز سکوی سرخ جنون هستند”البته دست در دست نویسنده”
4- خواب/ جنون: خواب همان است: جنون کوتاه مدت.
جنون همان است: خواب بلند مدت.
بر روی خطی فرضی، سوژه در آمد و شد قرار میگیرد دو سر این خط یکی شرق جنون است و دیگری غرب خواب.
(این انتخاب ـ اتفاق(شرق جنون و غرب خواب) را براساس نگاه شهودی ـ اشراقی که به جنون شبیه است از سمتی و غرب خواب که با محل تحقق آرزوها هم شأن است مکان گذاری کردهام.)
تکرار بیحد و قیاس رفت و آمد بر روی این خط تشکیل جنبشهای هیستیریک را در نگاه بالینی تقویت میکند.
5- خواب(عقرب، سبنله و میزان و ...) با تکگوییهای پیرزن تفاوت چندانی نخواهند داشت.
تنها این که: گفتههای پیرزن معطوف به”بزرگ دیگری” است که جایگاهی است ابدی و از پدر آغاز و با دیگران تعویض میشود اما همواره شکل سمبولیک خود را حفظ میکند.
اما خوابها فاقد دال بزرگ دیگری میباشند.
خوابها و پیرزن هر دو واجد شرایط فقدان نَره خواهند بود. خواب، مکان فقدانِ نره را نمییابد اما جنون و پریشان گوییهای پیرزن مکان را در سوژهای خط خورد به نام من(Ego) مییابد]پیرزن همواره با کسی که نیست سخن میگوید. کلام معطوف به غیبت[
6- در گفتههای پیرزن همواره چیزهایی از مکالمات زوجها]خودآگاهیها[ یافت میشود.”پیرزن زبان بخش هیستریک زنان متن است” و تشنج آگاهانه از خالی بودن حفره ماتریکس و عقدههای پسا ادیپی اختگی.
7- تکرار میکنم: و از تکرار به پایان میرسم.
گفتوگوها بین جفتها بخش خودآگاه متن را تشکیل میدهند. اما همین مکالمات توانستهاند دستمایههای عجیب و لذت بخشی را برای حلقههای زحل ایجاد کنند.
] زحل و حلقههایش، نگهدارندهگان قطارهای پر سرنشینه عقل [ زحل همان است:”خورشید سیاه جنون” کاش لورکا این جا بود.
به سرگیجه فکر میکنم و پرسشها: آیا پیرزن همان زن اولی است؟ آیا پیرزن همان زن چاه کن است. یا همان زن نویسنده. همه و هیچ.
پس متن در حد اعلای خود به باطل گرایش دارد. از رادی باید تشکر کرد، برای این اعلام، اعلام ابطال.
تهران
پایان تابستان 84