در حال بارگذاری ...
...

بررسی زبان پویا و ایستای نمایشنامه”هاملت با سالاد فصل”نوشته”اکبر رادی”

زبان پویای نمایشنامه‌ هاملت با سالاد فصل در بخش اول نمایشنامه شکل می‌گیرد و رادی زمانی که به گفتگوهای دماغ و جگرگوشه می‌پردازد این زبان را به اوج می‌رساند.

هومن نجفیان:
زبان شکل شنیداری نمایشنامه است و طرح و شخصیت در آیینه زبان تجلی می‌یابد زبان ماهیتی پویا دارد و برای ارتباط و انتقال اندیشه شخصیت‌ها به کار برده می‌شود و باعث می‌شود نمایشنامه از حالت سطح دور شود و به شکل حجم در آید و به عبارتی دیگر در بازخوانی‌های متفاوت قابل تاویل و تفسیر گردد اما زمانی زبان از کار کرد اصلی خود دور می‌شود و باعث ایستایی نمایشنامه می‌شود در این حالت زبان به جای زایش و شکل گیری طرح نمایشنامه آن را در فضای بسته محدود می‌نماید در این هنگام زبان یک سد ارتباطی است و خواننده از مکاشفه باز می‌دارد و به جای ارتباط دو سویه با مخاطب تبدیل به حاکم مطلق می‌شود و خواننده به جای تحلیل و اندیشیدن تنها ناگزیر به پذیرفتن زبان می‌شود اما این زبان در گذر زمان کهنه و فرسوده می‌شود زیرا توانایی اندیشیدن را از خواننده می‌گیرد.
زبان در نمایشنامه‌های استاد رادی از این قاعده به دور نمی‌باشد و این نکته نقطه ضعف تراژیک نمایشنامه‌های وی محسوب می‌گردد ما در این نوشتار در پس آنیم که با بررسی جایگاه زبان در نمایشنامه‌های رادی این نکته را واشکافی نماییم اما پس از بیان کاستی‌های آن به ارزش‌های زبان در نمایشنامه‌های رادی اشاره می‌نماییم از دیدگاه نگارنده زبان ایستا در نمایشنامه‌های رادی مانند خشی است که گاهی در آیینه آثار رادی شکل می‌گیرد اما در این آیینه هم می‌توانیم تصویر دوران خویش را ببینم.
کارکرد زبان در نامگذاری نمایشنامه‌ها
رادی نمایشنامه‌های خود را به سه تکنیک متفاوت نامگذاری می‌نماید
1- استفاده از ایماژ
2- نام شخص بازی
3- اندیشه
1- استفاده از ایماژ: بیشتر نمایشنامه‌های استاد با یک ایماژ آغاز می‌شود و نویسنده تصویری عینی را برای شکل گیری اندیشه‌اش طرح می‌نماید.
از پشت شیشه‌ها، مرگ در پاییز، جاده، لبخند باشکوه آقای گیل، در مه بخوان، منجی در صبح نمناک، پلکان، آهسته با گل سرخ، آمیزقلمدون، شب روی سنگفرش خیس، باغ شب نمای ما، تانگوی تخم مرغ داغ، بوی باران لطیف است، هاملت با سالاد فصل.
ایماژهای رادی گاهی بسیار روشن و آفتابی و گاهی کدر و تیره است به عنوان مثال لبخند باشکوه آقای گیل؛ شما در این ایماژ تصویر آقای گیل را در حال لبخند زدن می‌بینید و این تصویر کوچکترین ابهامی را برنمی‌انگیزد. اما بسیاری از این ایماژها کدر و تیره است مانند تانگوی تخم مرغ داغ یا شب روی سنگفرش خیس این ایماژها بیش از آن که تصویری را شکل دهد نوعی ابهام شاعرانه را طی می‌نماید اما ایماژ هاملت با سالاد فصل این ایماژ بسیار متفاوت است زیرا شکل گیری آن بر پایه یک اثر هنری دیگر شکل می‌گیرد و یک نگاه فرامتنی را تداعی می‌نماید اما از سوی دیگر واژه”سالاد فصل” ترکیبی نامتعارف است رادی در نمایشنامه‌های خود هرگز این گونه ترکیب نمی‌سازد و این ایماژیک یک استثناء است تمام ایماژهای رادی برگرفته از ذهنی خلاق و پویا است. این ایماژها درون متن است و با خوانش متن دریافت می‌شود اما ایماژ در نمایشنامه‌ هاملت با سالاد فصل فرامتنی است.
رادی در نامگذاری نمایشنامه یک نگاه روشنفکرانه دارد شاید با شنیدن این واژه استاد خشمگین شود اما ایشان ابتدا این قرار داد را با خواننده اثر منعقد می‌نماید که با آگاهی از نمایشنامه شکسپیر به این نمایشنامه رجوع نمایید اما شاید بگویید که هاملت یک نام عام است و تماشاگر امروز همان گونه که نام شناسنامه‌ای خود را می‌داند با نام هاملت هم آشناست.
اما از این رو که هدف نوشتار ما بررسی تمام آثار رادی نیست و نوشتار تنها بر پایه نمایشنامه”هاملت با سالاد فصل” شکل گرفته است ما مبحث نامگذاری نمایشنامه‌های رادی را ادامه نمی‌دهیم.
هاملت و سالاد فصل:
ما می‌خواهیم پیش از خوانش نمایشنامه به واشکافی این ایماژ بپردازیم و اندیشه‌هایی که در ذیل طرح می‌نماییم تنها براساس تداعی‌های آزاد شکل گرفته است شاید خواننده محترم این اعتراض را بیان نماید که بهتر است به جای این واشکافی به نمایشنامه بپردازیم اما نام نمایشنامه اولین کد ارتباطی بین نویسنده و خواننده است و بدون کشف آن بررسی نمایشنامه تلاش بیهوده است شما می‌توانید در هنگام خوانش این ایماژ با زبان پویای رادی آشنا گردید.
آیا هاملت با سالاد فصل یک بازخوانی مدرن از نمایشنامه کلاسیک است، اما چرا مدرن؟ هاملت شکسپیر یک هاملت متفکر است و در پایان قربانی اندیشه‌های خود می‌شود اما هاملت رادی هاملتی است که در کنار سالاد فصل قرار می‌گیرد آیا همان گونه که هر فصل سالاد خاص خود را دارد هر فصل هاملت خاص خود را هم دارد؟ آیا هملت او رنگ هر فصل را پذیرفته است؟ آیا هاملتی که همانند سالاد فصل شده است می‌تواند باشکوه باشد؟
این نامگذاری بر پایه هر اندیشه‌ای که شکل گرفته است یک خوانش مدرن است زیرا خواننده با یک پرسش روبه‌رو است آیا هاملت می‌تواند در هر فصلی و هر زمانی شکل بگیرد و آیا هاملت برای ادامه حیات خود باید رنگ هر فصل را بپذیرد؟ در این جا استاد با استفاده از یک ایماژ تفکر خواننده را به چالش برمی‌انگیزد و او را به خواندن اثر دعوت می‌نماید. ما هم دعوتش را می‌پذیریم و به میهمان خانه استاد رادی پای می‌گذاریم.
خوانش نمایشنامه:(شکل بیرونی اثر)
نمایشنامه هاملت با سالاد فصل یک اثر اقتباسی نیست و نمایشنامه بر پایه طرحی نو شکل گرفته است رادی نمایشنامه را به دو بخش حجله و شرفیابی تقسیم می‌نماید و در این میان به بیان زندگی دماغ و جگر گوشه که به تازگی به نکاح یکدیگر درآمده‌اند می‌پردازد. نامگذاری اشخاص هرگز شکل واقعگرایانه ندارد و برخلاف نمایشنامه شکسپیر نام افراد با زبانی طنزآمیز همراه می‌باشد این نام‌ها عبارتند از دماغ، جگرگوشه، ابوالپشم، عالیجناب، پری بلنده، دکتر موش و پدربزرگ. ادبیات نمایشنامه برخلاف نمایشنامه شکسپیر بر پایه واژگان ادبی ساده و خشن شکل گرفته است.
زبان ایستا:
نمایشنامه دارای کدهایی است که پیاپی تکرار می‌شود اما این کدها با آن که در کلیت اثر قابل تعمیم است اما هرگز قابل تعبیر و تفسیر نمی‌باشند زیرا این کدها تک ساحتی است و رادی برای آن که جای ابهامی نباشد تک تک آن‌ها را واشکافی می‌نماید از این رو نمایشنامه هاملت با سالاد فصل یک خوانش واحد دارد و ما هرگز نمی‌توانیم آن را به شکل و گونه‌ای دیگر تعبیر و تفسیر نماییم. این مسئله به نمایشنامه آسیب می‌رساند زیرا یک اثر هنری باید قابل تفسیر و تعبیر باشد و هر فردی بتواند آن را با دیدگاه خود بازخوانی نماید به عبارتی دیگر یک نمایشنامه همواره ناگفته‌هایی دارد که خواننده می‌تواند از متن به زیر متن نمایشنامه دست یابد اما نمایشنامه هاملت با سالاد فصل همانند آیینه‌ واضح و شفاف است و خواننده با اولین نگاه تصویر خود را می‌بیند.
محدودیت زبانی
زبان ایستای نمایشنامه باعث ایجاد نوعی محدودیت در نمایشنامه می‌شود و زبان به جای انسجام و تکثیر طرح آن را محدود می‌نماید
طرح نمایشنامه هاملت با سالاد فصل بر پایه سه اصل شکل می‌گیرد
1- بیگانگی: دماغ در خانواده جگر گوشه فردی بیگانه است و قصد دارد تا از این بیگانگی رها گردد اما ناکام می‌ماند.
2- بیهودگی: زندگی خانواده جگر گوشه زندگی بیهوده‌ای است اما همین نکته باعث می‌شود که دماغ را برپایه اتهامات پوچ و بی‌اساس به مرگ محکوم کنند.
3- اقتدار گرایی: خانواده جگر گوشه بر دماغ حکم می‌رانند دماغ قصد دارد خود را با آن‌ها هماهنگ نماید اما تمامیت‌خواهی خانواده جگر گوشه مانع اوست و دماغ قربانی اقتدار گرایی این خاندان می‌شود.
طرح نمایشنامه هاملت بسیار بکر است اما سه عنصر1-محدودیت زمانی2- محدودیت مکانی3- محدودیت ادبیات سیاسی مانع گسترش طرح می‌شود
1- محدودیت زمانی:
خانواده جگر گوشه در یک فضای بسته شکل می‌گیرد اما این فضا از دو سوی مورد تهدید قرار می‌گیرد یک بیگانه با نام دماغ که آیین خانواده را نمی‌داند با دختر خانواده ازدواج کرده و تهدید دوم از سوی موش‌هایی است که به آسانی در خانه تردد می‌نماید و آسایش خانواده را بر هم می‌زنند اما نکته‌ای که در نمایشنامه هاملت با نقصان روبرو می‌شود طراحی فضایی نمایشنامه است. رادی قصد دارد فضای بیگانه برای دماغ فراهم آورد تا دماغ دچار وحشت و هراس شود. زیرا خانواده جگر گوشه از حضور او بیمناک می‌باشد از این رو فضای توام با هراس را برای او فراهم می‌آورند تا دماغ را به زنجیر بکشند و او را تحت سلطه خود درآورند.
رادی برای طراحی نمایشنامه؛ فضایی سنتی را به تصویر می‌کشد اما متاسفانه جذابیت این فضا مانع از شکل گیری تم وحشت می‌گردد به بخش‌هایی از نمایشنامه توجه نمایید.
رادی به شکل غیر مستقیم نمایشنامه را در زمان خاص به تصویر می‌کشد و برای آن نوعی محدودیت زمانی قائل می‌گردد.
محدودیت مکانی:
استاد مکان نمایشنامه را محدود به شهرهای بزرگ می‌نماید و موضوع مهاجرت و بیگانگی روستاییان را مطرح می‌نماید و بیگانگی انسان در برابر جامعه را محدود به بیگانگی روستاییان در برابر شهریان می‌نماید.
جگر گوشه: رفته کجا ایستاده درست زیر دوربین پدربزرگ کولی ایلیاش. فقط بلده غر بزنه. (صفحه15)
ما دماغ را تنها به عنوان یک فرد شهرستانی می‌بینیم که به یک شهر بزرگ آمده و با یک دختر ثروتمند ازدواج کرده اما آداب و رسوم شهر نشینی را نمی‌داند دماغ قصد دارد تا از این ازدواج به پستی دولتی دست یابد اما ناکام و شکست خورده بر جای می‌ماند در واقع استاد بیگانگی انسان در برابر جامعه را محدود به بیگانگی یک روستایی در برابر آدم‌های شهری می‌نماید.
زیباترین بخش این نمایشنامه زمانی است که دماغ در دادگاه می‌شود و دچار وحشت می‌شود. اما رادی این هراس را به زیبایی با زبان طنز بیان می‌نماید که در نوع خود بسیار دیدنی است.
دماغ: خودت بگو جی جی من می‌ترسم.
جگر گوشه: لیس بزن لیس بزن دمی جان بهت قوت قلب می‌ده عزیزم.
دماغ: (دماغ تند تند خروس قندی لیس می‌زند) عالیجناب من باید برای شما توضیح بدم که(ص 122)
در این صحنه استاد هراس یک بیگانه را در یک دادگاه خانوادگی را با زبان طنز به نمایش می‌گذارد که در نوع خود یک شاهکار است.
محدودیت ادبیات سیاسی:
رادی نمایشنامه هاملت را با یک ادبیات سیاسی خاص محدود می‌نماید و مانع خوانش آزاد خواننده می‌شود رادی خواننده را متقاعد می‌نماید که تنها با یک دیدگاه خاص هم عقیده شود. ایشان در نمایشنامه هاملت به ساختار حکومتی خانواده جگر گوشه اشاره می‌نماید. شاید خواننده محترم این نوشتار دچار این اشتباه شود که رادی قصد داشته که نمایشنامه‌ای نمادگرا تالیف نماید اما هرگز این گونه نیست زیرا نکته برای پنهان سازی و تفسیر آزاد در نمایشنامه وجود ندارد.
در نمایشنامه هاملت با سالاد فصل عالیجناب و ابوالپشم دو برادرند که همزمان با یکدیگر متولد شده‌اند ابوالپشم اهل تقدس نمایی است اما عالیجناب اعتقادات مذهبی ندارد.
اما هر دو اقتدارگرا و تمامیت‌خواه می‌باشند و بر سر مسند ریاست با یکدیگر به مشاجره می‌پردازند اما در دادگاه برای محکوم ساختن دماغ با یکدیگر متحد می‌شوند.
زبان تصویری نمایشنامه:
نمایشنامه برای شکل گیری از زبان تصویری استفاده می‌نماید اما زبان تصویری نمایشنامه هم دارای ساخت تک ساحتی است زیرا نمایشنامه‌نویس مانع از تعبیر و تفسیر خواننده می‌گردد و لحظه به لحظه نشانه‌های تصویری اثر را رمزگشایی می‌نماید. این مسئله باعث می‌شود ذهن خواننده از فعالیت باز بماند و به جای خوانش نمایشنامه به یک شنونده ساکن تبدیل شود که تنها عباراتی را می‌شنود.
استاد رادی در نمایشنامه‌ هاملت بر روی چند نشانه تصویری تأکید می‌نماید.
1ـ روزنامه
2ـ فیلم
3ـ کتاب امیرارسلان
4ـ موش‌ها
الف: روزنامه خبرهای روز را در خانه بیان نمی‌نماید بلکه روزنامه سرشار از آگهی‌های تبلیغات پلاستیک پدربزرگ است اما افراد تنها برای آگهی از تبلیغات می‌تواند روزنامه بخواند. دوم آنکه روزنامه گاهی خبر از خطرهایی می‌دهد که جامعه را تهدید می‌نماید اما در خانواده جگرگوشه هر نوع هیجان ممنوع است به بخشهایی از نمایشنامه توجه نمایید.
روزنامه:
دماغ: مگه شما روزنامه می‌خونین
جگرگوشه: ما تمام روزنامه‌ها‌رو مشترکیم
دماغ: پاپی که می‌گه اینا همه شون مهملن
جگرگوشه: خب آره ولی ما به احترام پدربرزگ هم شده روزنامه‌ها رویه ورقی می‌زنیم.
دماغ: واسه چی ورق می‌زنین جی‌جی.
جگرگوشه: واسه اینکه پدربزرگ پلاستیک‌های خودشو تو همه‌ی روزنامه‌ها تبلیغ می‌کند.
(صفحه 49 و 48 )
ابولپشم: احسنت! پس تو اهل مطالعه‌م هستی
دماغ: بله قربان بنده روزنامه‌های صبح و عصر و از دم مرور می‌کنم.....
جگرگوشه: بله پاپی جان، آخه دماغ من یه عادت مخصوص واسه خودش داره
ابولپشم: عادت مخصوص؟ عادت مخصوص دیگه چه چیزه
جگرگوشه: دماغ می‌گه آدم زنده باید از نرخ سبزی و مجالس ترحیم و تحولات مهم جهانی سر در بیاره (صفحه 38و39)
و یا:
دماغ: روزنامه‌های عصر و دور خودم پهن می‌کردم و همین طور چندکی دنبال آگهی‌های تسلیت و مجالس ترحیم می‌گشتم
ابولپشم(بلند می‌شود):اعتراض دارم آقایان در شجره‌ی ما آگهی تسلیت وجود نداره
همه: وارد است وارد است
پری بلنده: آگهی تسلیت و مجالس ترحیم حذف می‌شود (چکش می‌زند. ابولپشم می‌نشیند)
( صفحه 115 )
فیلم:
نشانه فیلم در تداوم عنصر روزنامه است برای روشن شدن این موضوع به بخشهایی از نمایشنامه توجه نمایید
دماغ: بله قربان آخه من از فیلمهای جنائی خوشم می‌آد...... واقعاً هیجان انگیزه
عالیجانب: من هفت ساله که چاشنی‌های محرک رو تو سلف سرویس
مجتمع‌مون اکیداًَ قدغن کردم و جاش دستور دادم تا می‌تونن شیرخشک و مرزنگوش و آرم‌بخش‌های دیگه مصرف کنند اونوقت تو دم از هیجان می‌زنی مرتیکه..... اونم با صحنه‌های جنای......
همه: وارد است وارد است
پری بلنده: هیجان حذف می‌شود (صفحه 117 )
خانواده جگرگوشه یک ساختار کاملاً بسته‌ی دارد و هر محرکی که تصور شود این ساختار را برهم می‌‌زند به راحتی حذف می‌شود. خواننده به راحتی می‌تواند به این نکته دست یابد و همانگونه که بیان شد مسئله‌ای برای و اشکافی و تفکر نمی‌ماند واین از خصوصیات زبان ایستای نمایشنامه است که به سهولت به کلیشه تبدیل می‌شود.
کتاب امیرارسلان:
یکی از نشانه‌هایی که در صفحات بسیاری از نمایشنامه تکرار می‌شود و برای اینکه ابهامی در آن نباشد توسط نمایشنامه‌نویس رازگشایی می‌شود کتاب امیرارسلان است، که از لحاظ معنایی در تداوم عنصر روزنامه و فیلم است که باعث ایجاد هیجان و حرکت می‌شود. برای روشن شدن این موضوع به نمایشنامه توجه نمایید.
پری بلنده: پدربزرگ گفت از این تاریخ به بعد مطالعه امیرارسلان ممنوع و اگر یکی از شماها دنگش گرفت بخونه باید جلوجلو بده به ما تا هفت صفحه‌ی آخرشو سیاه کنیم.
موشها:
موشها در خانه تردد دارند و حضور آنها باعث آزار و اذیت خانواده می‌شود اما تلاش آنها برای نابودی موشها کوچکترین تأثیری ندارد در بخشهایی از نمایشنامه اشخاص بازی تصمیم به قتل عام موشها می‌گیرند اما از نابودی آنها ناکام می‌ماند زیرا موشهای نمایشنامه موشهای حقیقی نیستند و سم کوچکترین تأثیری در نابودی آنها ندارد
موشها از نشانه‌های تک ساحتی نمایشنامه می‌باشند آنها در سراسر نمایشنامه بر آدمها چیره می‌شوند و با آنکه آدمهای نمایشنامه موفق می‌شوند دماغ را حذف نماید اما مغلوب موشها می‌شوند.
زبان پویا:
زبانی که باعث انسجام طرح و شخصیت نمایشنامه می‌شود این زبان ذهن خواننده را به چالش بر می‌انگیزد و او را به تفکر فرا می‌خواند زبان پویای نمایشنامه‌ هاملت با سالاد فصل در بخش اول نمایشنامه شکل می‌گیرد و رادی زمانی که به گفتگوهای دماغ و جگرگوشه می‌پردازد این زبان را به اوج می‌رساند.
دماغ: اینکه چیزی نیس جی‌جی اون پیاده روی رو بگو اون قلوه سنگ‌‌های کناره جاده اون تیله‌های شکسته اون گردنه‌ها و صخره‌ها و اون بارونی که مث شده‌ی آبکش می‌ریخت زمین .... نگاه کن پاهام یه تخته تاوله اونوقت تو اون چترو دادی دست من که روسرت بگیرم و خودم بیرون باشم......
جگرگوشه: بله سرکار عالی فقط فکر کفش‌هات بودن و پاهای نرمت اون انگشت‌های بی‌قواره‌ای که قاتل هر چی کفشه( صفحه 19 )
این زبان بسیار باکره است و واژه‌های آن با یک ابهام همراه است و استاد به جای آنکه به طور مستقیم ذهنیت کودکانه دماغ را بیان نماید از ترکیب‌های” قلوه سنگ‌های کنار جاده و اون تیله‌های شکسته “استفاده می‌نماید و باران را به آبکش همانند می‌سازد و بدین ترتیب به بازتاب ذهنیت کودکانه دماغ می‌پردازد.
زبان”دماغ” ساده و کودکانه است اما زمانی که در برابر بزرگان خانواده حضور می‌یابد با زبانی مصنوع و متملقانه سخن می‌گوید:” پایی و والاتبار عالیجناب فامیل عظیم‌الشان بنده غلام خانه‌زاد تا هفت سال پیش عضو ساده‌ی اداره ی ثبت بودم “
(صفحه 112 )
اما این زبان نمی‌تواند او را از منجلاب حاکم رهایی یابد و دماغ مستأصل و پریشان می‌شود
نکته دوم زبان رادی تابع اندیشه‌های نمایشنامه‌ است ما در بخش اول نوشتار به زبان کلیشه‌ای و مستعمل نمایشنامه اشاره کردیم اما این زبان مانند خش است که بر آیینه نمایشنامه استاد نشسته است. زبان پویای نمایشنامه به تنهایی ترس و بیهودگی انسان اشاره می‌نماید و در بسیاری از صحنه‌ها به شاهکار نمایش بدل می‌شود زمانی که استاد از بیهودگی‌های ملال‌آور و مضحک زندگی سخن می‌‌گوید این زبان به زیبایی به بازتاب لحظه‌ها می‌پردازد اما ناگفته نماند استاد این نوع زبان را در نمایشنامه دیگر خود” باغ شب نمای ما “نیز تجربه می‌نماید میان زبان هاملت با سالاد فصل و زبان باغ شب نمای ما تفاوت‌هایی هست اما شباهت‌های بسیاری نیز وجود دارد که می‌تواند موضوع یک پژوهش باشد.
نمایشنامه‌ هاملت با سالاد فصل بهترین نمایشنامه استاد رادی نیست اما استاد از بهترین نمایشنامه‌نویسان دوان ماست
به امید تألیف نمایشنامه‌های دیگر از اکبر رادی.
مأخذ
رادی، اکبر، ”هاملت با سالاد فصل” چاپ اول انتشارات زمان، 1375