در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از جشن دیدار و افتتاح خانه نمایش در اداره ی تئاتر

دکتر ایمانی: با مشکلات عمده و کوچک بودن بودجه هنر کشور، خوشحال هستم که توانستیم این چراغ را روشن نگاه داریم.امیدوارم با هم فکری شما اساتید، سفره اعتبارات را بیشتر کنیم. یک عزم جزم باید بیاید تا اعتبارات بیشتری جذب شود.

زهرا شایان‌فر:
در آغاز این هفته گروهی از هنرمندان پیشکسوت ، مسوولان و خبرنگاران در اداره ی تئاتر واقع در خیابان پارس گرد هم آمدند تا یاد صدها هنرمند را زنده کنند که فعالیت های تئاتری خود را در این مکان شروع و شکوفا کرده اند .
سبدهای گل، فرش سرخ رنگ و قاب‌های عکس تازه و کهنه، پوسترها و بوی عطر گل‌های مریم. اداره تئاتر لباسی نو بر تن کرده است.
قرار است دیدارها تازه شوند، با هم و با خاطرات گذشته. ورودی بسته است و از پشت شیشه‌ها افراد با لباس‌های رسمی دیده می‌شوند که خود را برای ورود میهمانان آماده می‌کنند. مسئول روابط عمومی اداره تئاتر سعید زین‌العابدینی به پیشوازم می‌آید.”ایران تئاتر چرا همیشه آخر از همه میاد؟” مهر، ایسنا، ایلنا و .... در اتاقی کوچک همه جمع‌اند.
از سال 1347 که ساختمان خیابان پارس برای اداره تئاتر اجاره شد تاکنون تغییرات اندکی در ظاهر ساختمان ایجاد شده است. هنوز هم می‌توان یادگارهای گذشته را گاه به گاه در اتاق‌های تمرین آن پیدا کرد. این ساختمان قدیمی هنوز هم بزرگترین مجموعه تمرین گروه‌های تئاتری است. همواره اتاق‌های تمرین آن به وسیله گروه‌های تئاتری اشغال هستند. 12 اتاق تمرین با کف لرزان و دیوارهایی که فقط امواج صدا را محدود می‌کنند، به گاه جشنواره، تنها امید گروه‌های تئاتری‌اند.
لابه‌لای آشغال‌های انباری
ابتدا در تجمع خبرنگاران، جایی دور از دید میهمانان ایستاده ام اما چند لحظه بعد گرم گفت‌وگو می شوم و زین‌العابدینی آلبوم‌های عکس تئاترهای شهرستان را با آن چه از پیش از انقلاب باقی مانده است نشانمان می‌دهد و می‌گوید:«این‌ها را از لابه‌لای آشغال‌های انباری بیرون کشیده‌ام.»
ژست فاتحانه‌ای به خود گرفته است. ما هم که مرده تئاتر و گاهاً کشف گذشته و ... در گوش دوستی غر می‌زنم:«خیلی از عکس‌ها ناپدید شده‌اند.» بعد از پذیرایی کاملاً خصوصی و مفصل از گروه خبرنگاران حوصله سر رفته‌مان را دسته جمعی به میان استقبال کنندگان می‌بریم. تعداد زیادی از دعوت‌نامه‌های ارسال نشده روی میز چیده شده‌اند و سبدی پر از مدالیون‌های مسی رنگ.
میهمانان، مو سفیدان و پیشکسوتان تک تک و گاه با همراهان از راه می‌رسند، میزبانان با تقدیم مدالیون کوچک با نقش اداره تئاتر و نصب آن بر سینه میهمانان مراسم استقبال را به جا می‌آورند.
اگر مشکل حل شود
مریم معترف، مدیر خانه نمایش و داود فتحعلی‌بیگی، مدیر اداره تئاتر در گروه استقبال کنندگان ایستاده‌اند. دکتر ایمانی و حسین پارسایی از راه می‌رسند و از نمایشگاه کوچک عکس‌ها بازدید می‌کنند و به چشم برهم زدنی دکتر ایمانی در محاصره خبرنگاران حاضر قرار می‌گیرد. پرسش اصلی”چه کسی پست آقای نشان را تحویل می‌گیرد” است که با جمله‌بندی‌ها و ترکیبات متنوع بیان می‌شوند.
دکتر ایمانی بدون هیچ شتاب معمول مراسم عمومی ایستاده و پاسخ می‌دهد:«شما افراد را نام می‌برید، من هنوز به هیچ کس فکر نمی‌کنم. آقای نشان به خاطر مشکل دانشگاه استعفا داده بودند که در حال حاضر مشغول بر طرف کردن آن هستند. اگر مشکل حل شود ایشان می‌مانند.»
وی ادامه می‌دهد:«تا پایان این هفته نتیجه مشخص خواهد شد.»
زمان خوبی برای تماشای تغییرات است. آرشیو عکس‌های هر هنرمند دعوت شده را نشانمان می‌دهند. طولی نمی‌کشد که خود را میان تاریخ زنده تئاتر می‌بینیم. خانه نمایش. نصیریان، والی، طباطبایی، انتظامی، سلیمی، تقی‌پور، ایمانی، مودبیان، ستاری، پارسایی، تقیان، ابراهیمیان، علیزاده، صبری، دولت‌آبادی، خواجه‌نوری، آقایی و مهرآوران و بسیاری دیگر؛ جماعتی حدود 100 نفر، در کنار هم نشسته‌اند.
این ساختمان ارزش‌ مادی ندارد
فتحعلی‌بیگی خیر مقدم می‌گوید و ابراز خرسندی می‌کند از این اتفاق که در زمان او رخ داده است. داریوش مودبیان مقابل دوستان ایستاده و می‌گوید:«این ساختمان ارزش‌ مادی ندارد، زیرا از آغاز مکانی بوده است برای گردهم آیی تمام آن‌ها که با علاقه و عشق قصد انجام کار داشته‌اند.»
وی با نقل خاطره‌ای کوتاه از تماشای اولین تئاتر در سن شش سالگی از”عزیز و عزیزه” استاد حالتی، ”بلبل سرگشته” و برنامه تلویزیونی”هنرهای نمایشی نمایش می‌دهد” گذشته را مرور می‌کند از جوانمرد، طاعتی، لایق، پرتویی، بیضایی، نصیریان نام می‌برد و از شکل گیری اداره هنرهای دراماتیک می‌گوید.
خاطرات دانشگاه و تمرین
عزت‌الله انتظامی تکیه بر پشتی صندلی از خاطرات دانشگاه و تمرین می‌گوید:«از ساعت 5/6 صبح، قبل از همه و قبل از باز شدن در برای تمرین حاضر می‌شدم.»
او خاطرات شیرینش را که با شیرینی و لطافت بیانش همراه می‌شوند با این جمله پایان می‌دهد:«مهره‌های محکم تئاتر ایران از این جا پا گرفتند.»
علی نصیریان نیز صندلی را تکیه گاه کرده و می‌گوید:«تئاتر ایران متکی به استعدادهاست نه امکانات.» و من در ذهن به مقایسه ایستادن، راه رفتن و استفاده از وسائل صحنه به وسیله این بزرگان تئاتر می‌پردازم. خلاقیت و شخصیت صحنه‌ای مستقل و پرورش یافته‌ای در مقابلم شکل می‌گیرد و در ذهن کرنشی و سپاسی و ....
نصیریان ادامه می‌إهد:«وقتی شروع کردیم نه وزارت خانه‌ای بود و نه اداره تئاتری و نه ... مکتب مشخصی نیز نداشتیم. استعدادهای خوب و تحصیلات نیم بند!»
او از مرارت‌ها و سختی‌های گذشته می‌گوید و تاریخ را با یاد یاران قدیم ورق می‌زند. از مهدی فروغ، اولین رئیس اداره هنرهای نمایشی یاد و با کلماتی ساده شیوه مدیریت او را نقد می‌کند:«مدیر بد، آدم خوب، با فرهنگ و فرهیخته، بیشتر استاد بود ولی کار خلاقه هنری نداشت. مدیریت هنری با مدیریت اداری تفاوت دارد ، او یک مدیر اداری بود.»
وی در ادامه تشکیل گروه‌های تئاتری را بهترین راه کار برای دوری از تکرار تجربه‌های گذشته می‌داند و می‌گوید:«اگر شکل و ریتم زندگی امروز، مجال آن کار بی‌بهره و حقوق بخور و نمیر را بدهد، جوان‌های با استعدادی در عرصه تئاتر امروز وجود دارند.»
توانستیم این چراغ را روشن نگاه داریم
مودبیان از دکتر ایمانی می‌خواهد بر صحنه قرار گیرد و برای حاضران صحبت کند. لحظه‌ای می‌اندیشم، بر صحنه رفتن پیش روی این بزرگان صحنه کار راحتی نیست و ایمانی از خاطره‌ای نه چندان دور می‌گوید، از تحصن هنرمندان مقابل اداره تئاتر و از تلاش مسئولان و مدیران ارشاد برای خرید ساختمان:«با مشکلات عمده و کوچک بودن بودجه هنر کشور، خوشحال هستم که توانستیم این چراغ را روشن نگاه داریم.»
وی با بیان این جمله که امکانات و بودجه کم و تقاضا زیاد است از سختی کار می‌گوید:«فکر می‌کردم تغییر دولت باعث شود از خدمت دوستان مرخص شوم ولی آقای منتظری قول داده بودند و ... اینک توفیق در کنار شما نشستن، قدرت انسان را بیشتر می‌کند.»
او وعده می‌دهد:«امیدوارم با هم فکری شما اساتید، سفره اعتبارات را بیشتر کنیم. یک عزم جزم باید بیاید تا اعتبارات بیشتری جذب شود.»
تاکید می‌کند:«پیشنهاد تشکیل گروه‌های هنری را پیگیری خواهیم کرد.» و می‌افزاید:«ما صرفاً به عنوان حلقه واسط شما عزیزان و دولت عمل می‌کنیم و اگر در گذشته با ما همراهی می‌شد کار بهتر انجام می‌گرفت.»
او دوره رکود تئاتر را پایان یافته می‌داند و می‌گوید:«اگر همه یک خانواده باشیم، جواب خواهیم گرفت.»
هزینه‌های جنبی
صدرالدین حجازی با صدایی که از شدت اندوه و درد، خشم فروخورده‌ای را نشان می‌دهد، دکتر را مخاطب قرار داده و می‌گوید:«شرایطی به وجود آمده است که هیچ کدام از هنرمندان تشنه تئاتر جرأت نمی‌کنند به سراغ آن بروند. شرایطی را اعمال می‌کنید که هیچ فرقی بین افراد نیست. این جا که ایستاده‌اید مکان پرابهتی است. اگر می‌خواهید کاری برای تئاتر انجام دهید هزینه‌های جنبی را صرف تئاتر کنید. این ساختمان که اینک وزارت ارشاد صاحب آن شده است را همین بچه‌ها حفظ کرده‌اند. به خدا دلمان می‌خواهد تئاتر کار کنیم ولی با این دستمزدها ... به کدام فعله‌ای این مقدار دستمزد می‌دهند؟»
دکتر ایمانی پاسخ می‌دهد:«حرف من و آقای حجازی یکی است. ما هم معتقدیم از این کاسه به آن کاسه کردن مشکل را حل نمی‌کند. در پی جذب اعتبارات از بیرون هستیم.»
پیش از خداحافظی دکتر ایمانی و پارسایی، برای حضور در جشن خانه موسیقی، لوح سپاس اداره تئاتر به خانم خواجه نوری مدیر کل ارشاد استان تهران، به دلیل تلاش و کوشش وی در جهت خرید بنای اداره تئاتر، تقدیم می‌شود.
با خود می‌اندیشم، با این مدیر کوچک اندام پرقدرت گفت‌وگو خواهم کرد. حاضران به تماشای نمایش”زن مستقل یا مرد و غرورش” می‌نشینند و گروه خبرنگاران با امضاء دفتر یادبود به سوی مراکز خبریشان می‌شتابند.»
امروز همه درها باز است
مریم معترف می‌گوید:«امروز همه درها باز است و میهمانان می‌توانند از همه مکان‌های ساختمان بازدید کنید.»
زین‌العابدینی مرا به تماشای کتابخانه شکل گرفته و منظم اداره تئاتر می‌برد و می‌گوید:«این جا اسنادی از نمایشنامه‌های قدیم و گروه‌ها حفظ می‌شود که ارزش تاریخی دارند. به زودی عضوگیری کتابخانه را شروع خواهیم کرد.»
او نمایشنامه‌ای را نشان می‌دهد که تاریخ 1348 را بر خود دارد. می‌اندیشم این نمایشنامه یک سال از من پیرتر است. دقایقی بعد در حیات اداره تئاتر نشسته‌ام و او از طرح‌هایی که در ذهن دارد می‌گوید:«از یاد برده‌ایم که در طبقه بالا مراسمی در حال اجراست و خود به اجرای تئاتری دیگر می‌اندیشیم که نمایش به پایان می‌رسد.»
میهمانان تک تک از پله‌ها پایین می‌آیند و بر دفتر یادبود خانه نمایش خطی می‌نگارند و می‌روند.
لاله تقیان از دوستان رفته‌اش یاد می‌کند و از خاطرات تمرین با نگاهی عمیق که دور دست‌ها را می‌کاود می‌گوید:«می‌گفتیم این جا حمومه و نمره‌اش بالا هست. مدام این جا، توی همین راهروی ورودی منتظر خالی شدن اتاق‌ تمرین بودیم!»
مینا خواجه‌نوری را به سختی در میان جمع حاضران و کارمندانش می‌بینیم و قراری برای یک مصاحبه اختصاصی می‌گذارم و او با لطف مرا در بازدید از همه تغییرات اداره تئاتر همراه می‌برد. و من شاهد درخواست‌ها و هماهنگی‌ها و شکایت‌ها و ...
این اتاق من بود
جعفر والی اتاق مدیر خانه نمایش در طبقه اول را نشان می‌دهد و با لبخندی پرمعنا می‌گوید:«این اتاق من بود.»
برگه‌ای را از جیب بیرون می‌آورد و می‌گوید:«حکم بازنشستگی من است در سال 59 ، خط آخر حکم، باعث تعجب خانم مدیر کل و اندوه من و دیگران شده است اما والی همچنان با چهره‌ای پرخنده می‌گوید:«دنیای خنده‌دار و جالبی است، نه؟»
در آخرین لحظات این مهیمانی، خواجه‌نوری بنا به درخواست کارکنان مبنی بر ایجاد واحد صوتی و تصویری اداره از آقای فتحعلی‌بیگی یادآوری و پیگیری موارد درخواست به خصوص این مورد آخر را می‌خواهد و قول رسیدگی به این امور را می‌دهد و می‌رود.
در حالی که از آن چهره‌های خسته و خندان خداحافظی می‌کنم، می‌اندیشم کاش می‌شد، مدیران این سرزمین را همواره بدون منشی‌ها و مسئولان دفترهایشان ملاقات کرد.