در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با افشین هاشمی، کارگردان نمایش”قضیه تراخیس”

وقتی ما متن از نویسنده ایرانی با همان کیفیت خوب داریم چه لزومی دارد که از متون خارجی استفاده کنیم.من برای استفاده از چیزهایی که می‌خواهم به این که چقدر مد شده یا نه، توجه نمی‌کنم. برایم مهم است که چقدر به دردم می‌خورد.

نیلوفر رستمی:
شما متنی را که سال 68 نوشته شده و متاثر از اوضاع آن دوران بوده، انتخاب کردید و تغییراتی در آن ارائه دادید که به اوضاع امروز نزدیک‌تر شود، آیا انتخاب این متن به این دلیل نبوده که ما دچار کمبود متن خوب سیاسی هستیم و یک جور ناچار به انتخاب این متن شدید که با تغییرات آن را به اوضاع امروزی نزدیک‌تر کنید؟
نه، من ناچار به انتخاب نبودم. این متن را در سال 72 خواندم، در سال‌های اولیه دانشگاه، بعدها که عضو گروه پرچین شدم، بچه‌های گروه در مرحله‌ای تصمیم گرفتند که متن‌های یکدیگر را کار کنند و فقط یک کارگردان یا نویسنده در گروه نداشته باشیم بنابراین نمایشنامه ”نگین” نوشته حمید امجد را مهرداد ضیایی برای کار انتخاب کرد و من هم که قرار شد متنی را انتخاب کنم، ”قضیه تراخیس” را که سال‌ها پیش خوانده بودم و دوستش داشتم و به نظرم بسیار به وضعیت امروزی ما شبیه بود، انتخاب کردم. در واقع این متن‌ها در گروه موجود بود. در مرحله بعدی احتمالاً متن‌هایی از دیگر نویسندگان گروه هم کار می‌شد، اما درباره بازیگری باید بگویم در زمان تمرین به علت گرفتاری کاری اکثر بازیگران گروه پرچین امکان همکاری با بازیگران آن گروه نشد و در نتیجه این متن با بازیگران دیگری تمرین شد.
ما متن‌های سیاسی ترجمه شده بسیاری هم داریم که اتفاقاً بسیار خوب نگاشته شده‌اند، آیا در قالب نمایشنامه‌های سیاسی”قضیه تراخیس” تنها انتخاب شما بوده؟
من این متن را دوست داشتم، به خصوص در این برهه از زمان که به نظرم روی صحنه آمدنش بسیار کارکرد دارد. بعد هم وقتی ما متن از نویسنده ایرانی با همان کیفیت خوب داریم چه لزومی دارد که از متون خارجی استفاده کنیم، البته بی شک ما متن‌های ترجمه خوبی در بافت‌ سیاسی هم داریم.
شما در جلسه مطبوعاتی”قضیه تراخیس” در مقابل پرسش خبرنگاری که از شما پرسید به نظرتان چقدر این متن با شرایط فعلی روز سازگاری دارد؟(البته به نظرم بسیار هم سازگاری دارد)، گفتید که شما فقط می‌خواستید تئاتر کار کنید و زیاد به این مسئله توجه نداشتید! آیا واقعاً این طور است؟
نه، در آن جلسه من این حرف را زدم به این دلیل که مرتب این نمایش با کار قبلی من”هتل ایران” مقایسه می‌شد. منظورم این بود که اگر چه این نمایش مفاهیم سیاسی جذابی دارد که با اوضاع روز ما هم همخوان است اما این تنها دلیل انتخاب متن نبوده، من پیش از هر چیز به ارائه یک تئاتر خوب فکر می‌کنم و پیام سیاسی در مراحل بعدی قرار دارد. اول باید تماشاگر از دیدن نمایش لذت ببرد و روابط آدم‌ها در نمایش برایش جذاب باشد،حال درک مفاهیم سیاسی نمایش در مرحله بعدی است.
در بورشور نمایش آمده که شما تغییرات و حذفیاتی را در متن اصلی انجام داده‌اید. این حذف و تغییرات به چه صورت بوده، به خصوص که در سال 68 این نمایش در تالار اصلی روی صحنه رفته است؟
تغییرات ما منحصر می‌شد در ارائه ریتم بهتر در شیوه اجرایی که انتخاب کرده بودیم، شیوه اجرایی ما ریتم خلاصه‌تر و تندتر را نیازمند بود. ما دکور یا نور خاصی نداریم، صحنه و نور بسیار ساده است پس باید از عناصر دیگر برای نمایشی کردن کار کمک می‌گرفتیم، باید کلام به نفع فرم اجرایی تلخیص می‌شد. مثلاً یک جاهایی از دیالو‌گ‌ها را برای فقط ریتم حذف کردیم. البته در کنش‌ها و هدف‌های شخصیت‌ها هم تغییراتی دادیم، مثلاً”هیلوس” نوشته اصلی چیزی دیگری است، درنسخه اصلی او از روی ناچاری و تحت فشار شرایط پیرامونش به پدرش خیانت می‌کند. اما”هیلوس” نمایش ما خیلی بیش تر از این‌ها تصمیم‌اش را گرفته و خود را دربست در اختیار اهداف حکومت وقت قرار داده است. همچنین در اصل نمایشنامه”یانیس” دوست و همکار قدیمی خود”لیکاس” را می‌کشد اما در اجرای ما این کار را ماموران حکومتی انجام می‌دهند و قتل را به گردن یانیس می‌اندازد یا در نوشته اصلی خبرنگاران متعدد در صحنه حضور پیدا می‌کنند اما من خواستم که به شکل تاثیرگذارتر و یا امروزی‌تر در یک گزارش تلویزیونی آن‌ها را روی پرده نشان دهم.
با توجه به این که متن در دهه 60 نوشته شده، دیالوگ‌ها شعاری و یک جور متاثر از فضای آن دوران است، حالا که پس از دو دهه ”قضیه تراخیس” اجرا شده به نظر می‌رسد که باید به دیالوگ‌ها عمق بیشتری داده و از میزان شعاردهی آن کاسته می‌شد!
من اصلاً معتقد به شعاری بودن دیالوگ‌ها نیستم. آدم سیاسی طبیعی است که ادبیاتش با ما فرق کند. حتی در نسخه اصلی هم دیالوگ‌ها به این شکل است. من شعاری در میان حرف‌ها نمی‌بینم، آدم‌ها واقعاً با هم حرف می‌زنند، طبق ادبیات خودشان. مثلاً یک سینمایی شاید به شما بگوید که امروز شما را در یک پلان در خیابان دیده است، در حالی که این دیالوگ به نظر او و طبق ادبیاتش اصلاً شعاری نیست.
من اصلاً منظورم ادبیات گفتاری شخصیت‌ها نیست، مسلماً هر کسی بنابر پایگاه اجتماعی‌اش با یک نوع ادبیات سخن می‌گوید، من منظورم مفاهیم شعاری نهفته در دیالوگ‌هاست.
من چنین تصوری درباره متن ندارم. آیا به نظر شما هر کسی راجع به سیاست حرف بزند، شعار می‌دهد؟ آدم‌های این نمایشنامه یا آدم‌های حکومت‌اند یا مخالفان آن و یا اعضای خانواده یک مبارز سیاسی؛ یعنی در کل آدم‌های سیاسی‌اند یا مرتبط با سیاست. طبیعی است که در حرف‌هایشان بحث‌های سیاسی مطرح شود اما شما در دیالوگ‌های”یولی” کوچکترین نشانه‌ای از شعار نمی‌بینید. یولی طبق شخصیت‌اش مدام قصه تعریف می‌کند یا”دیانیرا” نیز بسته به شرایط بیشتر در صدد حفظ خانواده‌اش است. آیا آن‌ها هم شعار آتشین در راستای سیاست می‌دهند. آدم‌های این نمایش کاملاً متاثر از شخصیت‌هایشان حرف می‌زنند.
در سال‌های اخیر استفاده از ویدئو پروجکشن در نمایش های ما به یک مد تبدیل شده، در نمایش شما چقدر استفاده از این وسیله ضرورت داشته، به نظرم حضور خبرنگاران با تلویزیون هم می‌توانست معنا پیدا کند، به خصوص که آن‌ها در حال انجام وظیفه و خبردهی هستند. چقدر ویدئو پروجکشن بار نمایشی را متحمل شده است؟
من برای استفاده از چیزهایی که می‌خواهم به این که چقدر مد شده یا نه، توجه نمی‌کنم. برایم مهم است که چقدر به دردم می‌خورد. من متنی را کارگردانی می‌کنم که در آن تعدادی خبرنگار در نقش اطلاع دهنده حضور دارند، طبق شیوه اجرایی انتخابی من که باید همه چیز در صحنه به سمت ایجاز پیش می‌رفت، ترجیح دادم از حضورشان در صحنه صرف نظرم کنم.حاﻻ به قول شما می‌شد برای این کار مثلاً به جای استفاده از ویدئو پروجکشن از تلویزیون استفاده کرد اما ویدئو پروجکشن برایم فضای نمایش‌تری به وجود می‌آورد که تلویزیون چنین کارکردی را نمی‌توانست داشته باشد.غیر از آنکه روی پرده خبرنگاران بسیار برجسته‌تر نشان داده می‌شوند، مثلاً در صحنه اول، یانیس را داریم که پشت به ما و رو به پرده ایستاده و”لیکاس” و”کارلوس”؛ همکاران قدیمی او روی پرده به طوری که بر او سوارند، حرف‌هایشان را می‌زنند. همچنین خود نور پروجکشن به عنوان بک لایت(نور از پشت) عمل کرده و سایه‌ای از”یانیس” برای ما می‌سازد که این خود تصویر نمایشی جذابی است یا در صحنه آخر وقتی خبرنگار، آخرین اطلاعاتش را گزارش می‌دهد، ماموران حکومتی لیکاس را در پشت پرده به قتل می‌رسانند که سایه آن‌ها روی اخباری که گفته می‌شود، پهن می‌شود، در حقیقت نور پروجکشن قرار است به مانند نور پرده سایه عمل کند که متاسفانه به علت این که پروجکشن‌ قدیمی بود این تصویر آن طور که ما دوست داشتیم، ساخته نشد.
در جاهایی از نمایش این حس منتقل می‌شد که بازی‌ها برای بازیگران درونی نشده است، انگار فقط آمده‌اند که دیالوگ‌هایی را در صحنه تصنعی و سرد بگویند و بروند. مثل زمانی که ژورژ در صحنه دوم پشت به تماشاگر نشسته یا در صحنه‌ای که ورق‌ها روی میز توسط بازیگرها پخش می‌شوند.
من خیلی محکم پشت بازی بازیگرانم می‌ایستم، چرا که اگر کاستی وجود داشته باشد به نوعی تلقی من از بازیگری برمی‌گردد که از آن‌ها خواسته‌ام، ما دقیقاً تلاشمان این بود که بازیگر لزوماً به دنبال ارائه مفاهیم هر کلمه در جمله نباشد بلکه حملات را راحت ادا کند. چون به نظرم کلمات خود مفاهیم را در بردارند. اتفاقاً اگر تاکیدی در کلمات وجود نداشته باشد و بازیگرها عادی حرف بزنند، مفاهیم بهتر القا می‌شود. من چند وقت پیش در کافی شاپ جمله‌ای را از زنی شنیدم که به دوستش می‌گفت:«دیروز بابام را خاک کردیم، بالاخره پذیرفتم.» جملات بدون حس و به راحتی بیان شد اما در آن چهره کاملاً غم مشهود بود. من دلم نمی‌خواهد بازی بیرونی در بیان دیالوگ‌ها دیده شود.در ضمن به نظرم تمام بازیگران، بازی‌های خوب و متفاوتی را در این نمایش ارائه داده‌اند.