نقدی بر نمایش”شب مویهها” به نویسندگی”نغمه ثمینی” و کارگردانی”کوروش زارعی”
کورش زارعی در استفاده از عناصر بصری، طراحی صحنه و لباس موفق است. او با همراهی حسین فداییحسین تصویر قابل درکی از وضعیت ویران شده آدمها طراحی و اجرا میکنند
رضا آشفته:
نمایش”شب مویهها” به نویسندگی نغمه ثمینی و کارگردانی کورش زارعی که هر شب ساعت 30/18 در تالار قشقایی اجرا میشود، درباره آسیبهای ناشی از جنگ است.
در این نمایش سه آدم که هر یک به نوعی از جنگ ضربه خوردهاند، بنا بر تقدیر یا سرنوشت کنار هم جمع شدهاند. یک زن به نام الحان که شوهرش در جنگ مفقودالاثر شده، یک مرد که همسر و فرزندش در زمان جنگ گم و گور شده، او سالها اسیر بوده و حالا دربهدر به دنبال آنها میگردد، یک دختر که خانوادهاش زیر آوار مردهاند و در این سالها توسط الحان بزرگ شده است. دختر به دلیل فقر مالی زن مجبور است که بیرون از خانه کار کند، اما بنا بر خامی و نداشتن سرپرست گول جوانی به نام فرزاد را میخورد. سر آخر هم فرزاد به او تجاوز میکند. حالا دختر به دنبال مفری برای گریز از این خانه و الحان میگردد، او مرد را وامیدارد که طی یک بازی به الحان نشان دهند که آن دو ازدواج کردهاند و این گونه از این جا بروند.
داستان نمایش در ظاهر دردناک و تراژیک مینماید. به تعبیر دیگر پیرنگ آن میتواند در مسیر حرکتی خود منجر به پایانی تراژیک شود. اما پرداخت نمایشنامه با توجه به لغزشها و پرشهای موجود در متن از تراژدی ایدهآل و منطقی فاصله میگیرد. شاید مهمترین نقص متن، عدم شخصیت پردازی باشد. مرد در طول نمایش به شخص قابل لمس و باور تبدیل نمیشود و چگونگی کنشهای او هم با توجه به گذشتهاش چندان منطقی به نظر نمیآید. مردی که سالها در اسارت بوده مطمئناً در مراجعه یا یافتن خانوادهاش توسط دستگاه و سازمانهای دولتی مورد توجه و حمایت قرار میگیرد. در ثانی عشق مرد به همسر و فرزندش او را به راحتی وارد بازی دختر نمیکند، مگر آن که با چالشی سخت و شکننده این لحظات ممکن شود.
زن در لحظات پایانی و زمان مریضی مرد و فرار دختر برآشفته میشود، فریاد میزند و با خدا حرف میزند. اما بعد از آن باز با سکوت و لال بودن خود را به دیگران نشان میدهد. اصلاً معلوم نیست که چه چیزی باعث لال شدنش شده و چرا پس از آن که از آن حالت در میآید، باز اصرار دارد که لال جلوه کند؟
دختر هم وقتی از خانه میگریزد و مورد تجاوز واقع میشود، دیگر لزومی بر بازگشتش نیست و یا این که خروج دوبارهاش طی بازی ای ساختگی چندان اصولی به نظر نمی آید. اگر نغمه ثمینی میتوانست به پرسشهای مطرح شده پیرامون شخصیتها و پیرنگ پاسخ کاملتری بدهد، حتماً به متن در خور توجه ای همانند دیگر آثارش میرسید. متاسفانه او در یکی دو سال اخیر نتوانسته همانند گذشته خلاقه و قدرتمند در نگارش متنهایش کوشا باشد. به راحتی میتوان نقصهای عیان”شب مویهها” را از متن بیرون کشید و این در حالی است که هنوز هم رگههایی از قدرت داستان پردازی در متن”شب مویهها” به چشم میآید. مثلاً شروع نمایش با یکی بود یکی نبود و قصه دختری به نام نرگس برای گره افکنی و تکرار آن برای گسترش نقاط عطف دلالت بر حضور نمایشنامهنویسی توانا دارد اما از این نکته نیز ثمینی در ادامه متن به بهرهبرداری لازم نمیرسد.
تجاوز به دختر میتوانست متن را منجر به یک تراژدی قابل تامل نماید. اما ثمینی به سادگی از کنار آن میگذرد. مطمئناً هیچ آدمی به راحتی نمیتواند با بحران و مسالهای به نام تجاوز کنار بیاید. اما در شب مویه ها فقط به یک روایت ساده و زودگذر از زبان دختر بسنده شده است.
بنابراین با توجه به مشکلات موجود در متن که اتفاقاً از پیرنگ و موضوع چشمگیری برخوردار است نمیتوان انتظار داشت که یک تراژدی در ارتباط با جنگ و آسیبهای ناشی از آن رسید. مطمئناً متن بیش از هر چیزی در شکل گیری یک اثر دراماتیک موثر است و نغمه ثمینی بر خلاف آثار ارزشمندی که تاکنون نوشته متن غیرقابل دفاعی را به این موضوع اختصاص داده است.
اگر وظیفه کورش زارعی به عنوان کارگردان انتخاب متن و هدایت بازیگران بوده باید گفت که در هر دو وظیفهاش با سهل انگاری روبرو شده است.
متن قابلیت اجرایی بالایی ندارد و از طرف دیگر در هدایت بازیگران هم با توجه به نواقص علنی متن موفق نبوده است. مطمئناً بسیاری از حسها و حالتها در ارتباط با متن شکل میگیرد که متن از نبودنها آسیب دیده است. کورش زارعی در انتخاب بازیگران با توجه به فیزیک و روحیه آنان موفق است، اما در هدایت آنان سهلالوصل برخورد کرده است. محمدرضا آزاد با توجه به ظاهر و جنس برخوردهایش نزدیک به یک آدم مظلوم و رنجیده است اما این مظلومیت با توجه به موقعیت و شرایط باید با کنشها، حالتها و حسهای متفاوت و متنوعی همراه باشد تا شاهد چالشهای دراماتیک و منطقیتر باشیم یا دختر مدام در حال نق زدن و غر زدن است در حالی که او هم با توجه به آن که مورد تجاوز واقع میشود و به گونهای ویرانی سختی را به چشم دیده نمیتواند به سادگی حال و هوای خود را تغییر دهد. مگر آن که از قبل میزانسنها او را در مسیر حرکتی قابل درکی قرار داده باشد تا این لحظاتش هم منطبق با واقعیت بیرونی باشد.
کورش زارعی در استفاده از عناصر بصری، طراحی صحنه و لباس موفق است. او با همراهی حسین فداییحسین تصویر قابل درکی از وضعیت ویران شده آدمها طراحی و اجرا میکنند. یک ساختمان در حال احداث که ستونهای عریانش بیانگر یک زندگی نیمه ویران است. بودن سقاخانه نیز دلالت بر یک گذشته غیر قابل پاک شدن است، شاید همین گذشته است که مانع از خروج آدمها از وضعیت بغرنج فعلی میشود.
موسیقی و نور هم در لحظاتی برای بیان گذشت زمان یا تداعی حسهای قابل تغییر به کار میآید. اما این نوع ابزار و امکانات نمیتواند بدون حضور یک متن قوی و مستدل و بازیگران هدایت شده تاثیر مثبتی در شکل دهی یک اجرا داشته باشد.