در حال بارگذاری ...
...

گفت‌وگو با عبدالحی شماسی نویسنده و کارگردان نمایش”تصویر یک زندگی عاشقانه”

مردم باید به دیدن تئاتر عادت کنند که این قضیه نیازمند برنامه ریزی و تبلیغات است. متأسفانه اگر شرایط اینجور پیش برود نتیجه‌ای هم عاید تئاتر و عوامل آن نمی‌شود. عدم استقبال تماشاگر به بد بودن نمایش بر نمی‌گردد بیشتر به نوع تبلیغات باز می‌گردد. در سنگلج هم امکانات نسبت به سایر جاها کمتر است.

چه شد به سمت تجربه این نوع تئاتر رفتید؟ (منظورم تئاتر کمدی تخته حوضی است. )
این کارم در جهت تجربه بود. می‌خواستم یک نمایش با پشتوانه کهن ادبی کشورمان را در غالب کمدی” مولیری “که بر اساس شخصیتها شکل می‌گیرد بهم بیامیزم و به آن رنگ و بوی تخت حوضی بدهم. به علاوه‌ی آنکه در بعضی جاها شبیه کمدی” یونسکو ”شده است. تنها تفاوتی که نمایش من با تخته حوضی علاوه بر اشاره‌هایی که کردم، دارد در سیاه نبودن شخصیت محوری است.
کمی درباره شیوه اجرای نمایش به ما توضیح بدهید: اول اینکه این تلفیقی که شما به آن اشاره کردید تا به حال تکرار شده و شما چقدر به هر کدام از این ژانرها یعنی تخته حوضی، کمدی مولیری و کمدی پوچی وفادار بوده‌اید؟
خودم ندیدم ولی شاید بوده. معتقدم اگر قرار باشد بر آیینهای نمایشی خودمان تاکید داشته باشیم و به سمت تئاتر ملی برویم، فقط ساختار و صورت اینگونه نمایشها را بکار بردن کافی نیست بلکه نیاز به استفاده از ماهیت اجرایی و محتوایی آنان هم هست. در نمایش‌های تخت حوضی هم اگر قرار باشد استفاده مدرن از آن بکنیم لازم است بدانیم که آیا این سیاه فقط بخاطر رنگ سیاهش مورد توجه قرار گرفته؟ یا مسایل دیگری هم هست؟ طرح این پرسشها به ما کمک می کند تا نتیجه بهتری بگیریم. چیزی که سیاه را جذاب می‌‌کند شکل حضور این شخصیت و ترکیبش بر روی صحنه است که خیلی گریز می‌زند به اتفاقهای روزمره زندگی و همچنین ارتباط مستقیمی که با مخاطب برقرار می‌کند به نوعی که مخاطب احساس می‌کند در نمایش حضور دارد. این موارد توجه مرا جلب کرد به اینکه می‌توان در شخصیت خسیس و طماع نمایش بکار برود. روزی هم که شروع به تمرین کردیم به بازیگرم گفتم من با این ذهنیت، شخصیتم را خلق کرده‌ام. حالا ممکن است این سئوال پیش بیاید که این شیوه و قصه‌های ایرانی چه ربطی به کمدی” یونسکو “و ”بکت” دارد. در پاسخ باید بگویم، می‌توانم قصه‌های فراوانی را از ادبیات خودمان بیاورم که حاوی نکات ”کمدی پوچی” است. مانند قصه‌های ”لطایف و الطوایف” ، ”قصه‌های مثنوی” ، ”مصیبت‌نامه” و ”الهی نامه ” و غیره. این قصه‌های کوچک قابل مقایسه با تئاترهای یونسکو و بکت است. همچنین در داستانی که من انتخاب کردم که”جمبو” نام داشت، این قصه هم در ادبیات دوره انسانی وجود دارد هم در ضرب‌المثلهای ما. مثل ضرب‌المثل”با همه بله، با ما هم بله؟! ”دقیقاً‌ مفهوم”جمبو” را در نمایش من می‌رساند. در ادامه تحقیقاتم شباهتهای زیادی در همه فرهنگها یافتم که به طور تصادفی هم نبودند بخاطر همین جرأت این را یافتم تا با منتسب داشتن این نوع قصه به ادبیات غنی و کهن خودمان طرح این نمایشنامه را بریزم.
می‌توانید چند اشاره از نمایشتان بیاورید که ما بهتر این شباهتها را بفهمیم؟
قبل از اینکه پاسخ شما را بدهم، اعتراف می‌کنم که این جلوها در نمایش من کمتر بوده ولی می‌توانم یک اشاره کوتاه بکنم آنجایی که زن تقاضای کمک می کند ولی بعد فراموش می‌کند که به کمک احتیاج دارد.
چه ضرورتی دیدید که نمایشتان را دستمایه تئاتر پوچی کنید؟
در تخته حوضی، سیاه از کلام خیلی استفاده می‌کند. برعکس”آلاچینو” در کمدیا دلارته، همین غرابت در تئاتر پوچی مشاهده می‌شود. مخصوصاً در نمایش”آوازه خان طاس” یونسکو. می‌بینیم که واژه‌ها به اصوات به گوش ما می‌رسد ولی جایگاهی ندارد. در هوا مانند ذرات معلقی پراکنده‌اند. در نمایشهای”بکت” هم این ویژگی‌ را می‌توانیم ببینم. وقتی ”لاکی” در ”در انتظار گودو” واژه‌های بسیار زیبایی را ادا می‌کند، این واژه‌ها در کنار هم معنایی پیدا نمی‌کند. همین بازی کلام به نوعی دیگر در تخته حوضی وجود دارد. مثلاً سیاه می‌گوید:”کیه؟ می‌گوید: منم! می‌گوید: ننه‌ام؟ می‌گوید: نه منم! عزیز من، منم! فلان من، منم و او در پاسخ می‌گوید: اه، همه فک و فامیلهایش را هم آورده!” و اینها در کلام معانی مخدوش می‌شود. یکی از ویژگیهایی که ادبیات ما دارد طنز بودن آن است. حتی آن بخش از ادبیات که درباره حکمت است، رگه‌هایی از طنز در آن دیده می‌شود.
حرکات موزونی که در نمایش شما هست به نظر اضافی می‌آید؟ شما چقدر بر ضرورت آنها تاکید دارید؟
نمایش کمدی دو عنصر اصلی دارد: یکی رقص دوم موسیقی. چون در کمدی قبل از اینکه به خنده‌ توجه بشود باید به مفرح بودن و سرگرم ساز بودن آن توجه شود اما به هر حال رقص و موسیقی جزء آن است. در این نمایش سعی شده تا تماشاگر احساس شادی و فراغت بکند.
آیا استقبال خوبی از نمایش شما شده؟
نسبتاً خوب بوده.
چرا نمایش شما با مدیومی که دارد و هدفش سرگرم سازی است با استقبال همه گیر خانواده‌ها روبرو نشده؟ شما مشکل را در کجا می‌بینید؟
بر می‌گردد به تالار سنگلج که موقعیت خوبی ندارد. می‌گویند هر آنکه از دیده رود از دل هم برود. چون تئاتر تهران محدود به تئاتر شهر است کمتر به تالارهای مثل سنگلج توجه می‌شود.
ولی می‌تواند مردم این منطقه را جذب کند؟
مردم باید به دیدن تئاتر عادت کنند که این قضیه نیازمند برنامه ریزی و تبلیغات است. متأسفانه اگر شرایط اینجور پیش برود نتیجه‌ای هم عاید تئاتر و عوامل آن نمی‌شود. عدم استقبال تماشاگر به بد بودن نمایش بر نمی‌گردد بیشتر به نوع تبلیغات باز می‌گردد. در سنگلج هم امکانات نسبت به سایر جاها کمتر است.
اینکه نمایشهای آئینی سنتی درتالار سنگلج اجرا می‌شود، پیشنهاد خوبی است؟
بحث من این است هر تئاتر باید هویت کاراکتر خود را داشته باشد و تماشاگر اگر بخواهد تئاتر سنتی ببیند بداند که کجا برود؟ و در آنجا هم واقعاً تئاتر سنتی آئینی ببیند. در همه دنیا همینطور است. حتی معماری بنا معرف نوع تئاتری که آنجا برگزار می‌شود، هست ولی اینکه در اینجا فقط تئاتر آئینی سنتی اجرا شود سئوالی است که باید از مسئولان بشود. باید کارشناس بیاید و مشخص کند که هر سالنی با امکاناتش پاسخگوی چه نوع تئاتری هست.
چقدر از اجرای نمایشتان راضی بودید؟
خوب هر کارگردانی نمی‌تواند از اجرایش بد بگوید. ما هم با توجه به توان و امکاناتی که داشتیم به خوبی از عهده آن برآمدیم. من از کارم راضی هستم ولی این باعث نمی‌شود انتقاد ناپذیر باشم. نمایشم ایرادهای زیادی دارد ولی امیدوارم در تجربه بعد‌ی‌ام در این ژانر آنرا اصلاح و به حداقل برسانم.