در حال بارگذاری ...
...

گزارشى از نمایش ایکارو به کارگردانى بهروز غریب پور

در سرزمین ما کمتر گروهى پیدا مى شود که تمریناتش را در ساعت معین از پیش معین شده آغاز کند. اما زمانى که قرار بود براى تهیه این گزارش در تمرینات نمایش جدید گروه آیرین، ایکارو، نوشته و کار بهروز غریب پور شرکت کنم با دو اتفاق مواجه شدم. اول اینکه تمرین در ساعت تعیین شده آغاز شده بود و دوم آنکه صحنه نمایش کاملاً آماده اجرا براى تماشاگر بود. یعنى به هیچ وجه صحنه اى که با آن مواجه شدم شباهتى به تمرین نمایش نداشت.

مهدى عزیزى:در سرزمین ما کمتر گروهى پیدا مى شود که تمریناتش را در ساعت معین از پیش معین شده آغاز کند. اما زمانى که قرار بود براى تهیه این گزارش در تمرینات نمایش جدید گروه آیرین، ایکارو، نوشته و کار بهروز غریب پور شرکت کنم با دو اتفاق مواجه شدم. اول اینکه تمرین در ساعت تعیین شده آغاز شده بود و دوم آنکه صحنه نمایش کاملاً آماده اجرا براى تماشاگر بود. یعنى به هیچ وجه صحنه اى که با آن مواجه شدم شباهتى به تمرین نمایش نداشت.
«صحنه نمایش دیوارهاى کاغذى دارد. پروژکسیون تصاویر مربوط به دوره هاى مختلف انقلاب اکتبر است که از ابتدا تا پایان نمایش روى این دیوارها ادامه دارد. فضا نمایانگر یک شکنجه گاه رعب آور است و انبوهى از کاغذپاره ها فضاى صحنه را پر کرده است.»
موضوع نمایش به برهه اى از زندگى «وسوالد مه یرهولد» بدعت گذار شیوه نومکانیسم مى پردازد و شرایط دوران حیات او را به تصویر مى کشد. شاید جالب باشد که بدانید (این نمایش از زندگى مه یرهولد) به نام «دکتر دامپرتوتو» نخستین بار توسط گروه تئاترشهرزاد (سوئد) و به وسیله لوئیزا گرولى و تام نیوروفالک نوشته شده است و بهروز غریب پور آن را از ایتالیایى به فارسى ترجمه کرده و یک بار در «کتاب صبح» و باردیگر در نشریه پایاب به چاپ رسانده است. اما براى اجراى صحنه اى نمایشنامه اى جدید نوشته شده که شباهت اندکى با آن نمایشنامه دارد و تنها عناصرى از آن وام گرفته شده است تا از گنگ ماندن ارتباط هاى مه یرهولد براى تماشاگران ایرانى پرهیز شود. غریب پور خود درباره ایکارو و نسخه اولیه نمایش مى گوید: «نمایشى که گروه شهرزاد سوئد اجرا کرده بیشتر ویژه تماشاگران حرفه اى تئاتر است. به هر حال براى پوبلیک تئاتر نوشته شده و نیاز به توضیح فراوان ندارد. در آنجا زمانى که از شخصیت هایى مثل خلستاکوف، استانیسلاوسکى و... دوره اى از زندگى مه یرهولد را آشکار مى کنند طرفدار تئاتر سوئدى طبعاً این را مى شناخته اما متاسفانه حتى جماعت تئاترى ما مه یرهولد را نمى شناسند و به همین دلیل تصمیم گرفتم نمایشنامه اى را بنویسم که از آن ابهامات موجود در نسخه اول کاسته شود. در واقع موضوع را تا حدى عام تر نیز کنم نه به این معنى که سمبل هاى ذهنى مه یرهولد را قربانى کنم. مى خواستم ارتباط ذهنى مه یرهولد با جهان پیرامونش و دغدغه سیاسى اش و دغدغه زیبایى شناسى اش را بیشتر کنم. شخصیتى مانند مه یرهولد براى مخاطب تئاترى ما کمتر از طریق کتاب و روزنامه و... قابل شناخت است. بنابراین باید نمایشى را اجرا مى کردیم تا این مقطع از شوروى سوسیالیستى چه به لحاظ هنرى و چه به لحاظ سیاسى براى مخاطب وضوح بیشترى بیابد. پس در بازنویسى تلاش کردم ضمن اینکه نمادهاى ذهنى مه یرهولد را معرفى کنم پاسخى به اهل فن و عام بدهم که دوره اى از تاریخ شوروى را (که دوره اى خون آلود نیز هست) در ذهن خودش مجسم کند. پس آنچه شما امروز مى بینید تلفیقى از منبع اولیه و همان چه که بازنویسى کرده ام نمایشنامه جدیدى است که خودم نوشته ام. نکته بعدى این است که ما در تاریخ تئاتر تنها شناختى نسبى به شخصیت استانیسلاوسکى داریم (آن هم به ندرت) اما بسیارى دیگر از شخصیت هاى دیگر را نمى شناسیم. دغدغه هاى ذهنى شان و درگیرى هایشان با سیستم را نمى دانیم به دلیل اینکه غالباً مترجمین ما اعتقاد داشتند استالین قهرمان است و استالین یک شخصیت تئوریک ماست همین سبب شده بود هر کسى در آن دوره فعالیت مى کرده و اندکى با نظام بلشویک ها مخالفت داشته عامداً از قلم مترجمین بیفتد و حالا دورانى است که ما باید گذشته را براى بشر آشکار کنیم و هرکدام از ما (هنرمندان) بسته به اطلاعاتى که داریم در هر قالبى (فیلم، موسیقى، تئاتر و...) موظفیم دوران گذشته را بازسازى هنرى کنیم تا این پازل اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى را آشکارتر کنیم. ممکن است کسى سئوال کند که دوران شوروى به ما ارتباطى ندارد. درحالى که اگر ما سرچشمه هاى جریان روشنفکرى تاریخ خودمان را نیز مرور کنیم بى شک مى بینیم که فلسفه و اندیشه استالینیستى در حد یک تئورى مقدس خلل ناپذیر تلقى شده است.
و همین نادیده گرفتن تاریخ تئاتر و ادبیات شوروى است که در برهه اى به شکل گیرى تفکرى بنیادین لطمه زده است. رمان ها و داستان هایى که اخیراً وارد بازار شده است سال ها است در اروپا به چاپ مى رسد. اما روشنفکر ما از ترس اینکه انگ رویزیونیستى تجدیدنظرطلبى و ارتداد و یا مخالف سوسیالیسم متوجه آنها شود شهامت نزدیک شدن به این آثار را نداشتند. به هر حال من با این نمایش جوابى به این گونه افراد از طریق ذهنى دادم و هم به تماشاگرم مى گویم که بیاییم از نو تاریخى را بشناسیم و این به معنى این نیست که ما تنها برهه اى از تاریخ یک کشور یا سرزمینى را مى شناسیم بلکه گذشته تمام بشریت در طول تاریخ و یا روشنگرى گذشته براى آینده است.»
آنچه در آخرین نمایش بهروز غریب پور بر صحنه خواهیم دید اتصال دو دیدگاه است که شوروى سوسیالیستى (که بدعت گذار کمونیسم در جهان به حساب مى آید) هم از دوره استالین براى سرزمین است و شاید بیشترین جنایات در همان دوره استالین به وقوع پیوسته باشد اما در این بین نمى توان نقش حکومت سوسیالیستى را در به زنجیرکشیدن آزادى هاى اجتماعى، اندیشه و بیان نادیده گرفت. با این حال مى توان نتیجه گرفت که نمایش ایکارو با توجه به موضوع نمایش (زندگى وسوالد مه یرهولد) به خون نشستن روشنفکران آزادى خواه و عدالت طلب را طى ۷۰ سال محکوم مى کند. شاید براى عده اى که براى نخستین بار با چنین موضوعى مواجه مى شوند قابل درک نباشد که نمایش ایکار و دوره استالین را نقد مى کند و یا کلیت ماهیت پس از انقلاب اکتبر را. بهروز غریب پور در این باره مى گوید: «فقط استالین نیست که دستورى بدهد که در کشورى به پهناورى روسیه اجرا شود بلکه نیازى وجود دارد که این نیاز را هم خود استالین و هم همفکران او احساس مى کردند که هر اندیشه مخالفى باید از میان برداشته شود و یا محدود شود تا آنها افکارشان را پیاده کنند و در واقع شوروى آزمایشگاهى براى مارکسیسم به حساب مى آمد و ظاهراً اگر مخالفان این آزمایشگاه کم مى شدند زودتر از آنها به نتیجه مى رسیدند. آغاز قضیه مى تواند همین باشد. اما به تدریج استالین به سمبلى تبدیل مى شود که هر کس عقیده اى غیر از او داشته باشد محکوم به شکست است. مطمئناً رهبرى یک کشور اگر موافقتى با این نوع کشتار نداشته باشد در جایى دستور توقف این نوع برخورد را مى دهد. اما هرگز در دوره او دستورى براى مقابله با کشتار صادر نشد. بلکه این با برپایى اردوگاه هاى کار اجبارى تثبیت هم شد.
در واقع نخبگان جامعه را نیز در چنین اردوگاه هایى به کار گرفتند. و این به یک اجبار بدل مى شود. هرکسى که مطیع نیست و هر کسى که اندیشه مخالفى دارد باید از بین برود. این اندیشه را استالین و همفکران او دارند. بعدها مى بینیم که در کنگره هاى حزب کمونیسم به ویژه در دوره خورشچف افشاگرى ها صورت گرفت و به هرحال مکتبى در تاریخ به عنوان استالینیسم شناخته شد که حاکمیت پلیس ایدئولوژیک را برهمه چیز حاکم کرده است. در سرزمین ما علاقه مندى به آثار ادبیات کلاسیک روسیه بیش از سایر کشورها است، اما این علاقه مندى صرفاً مربوط به نمایشنامه نویسان پیش از انقلاب سوسیالیستى است. چرا که مى توان از ساختار اجراى نمایش هاى به اجرا درآمده دریافت که تمایل به آثار چخوف، گوگل، داستایوفسکى، پوشکین، تولستوى و... بیشتر از آثارى است که پس از انقلاب ۱۲ اکتبر در روسیه فعالیت مى کردند و خود بدعت گذار روش هایى نوین و ادبیات استعاره در روسیه سوسیالیستى شدند. نمایشنامه نویسانى چون بولگاکف، مایاکوفسکى و... با تولید آثارى پیچیده اما جذاب و تحسین برانگیز در ادبیات روسیه پس از انقلاب تاثیرگذاردند اما در کشور ما مهجور مانده اند.» کارگردان نمایش ایکارو در اینباره چنین اعتقادى دارد: «مترجمین غالباً این افراد را منتقد دوران استالین نمى دانستند و آنها را خائن معرفى مى کردند اما ترجمه ها پیش از انقلاب اکتبر در واقع در جهان مورد توجه قرار مى گیرد. اینگونه نیست که تنها در ایران طرفداران خاص داشته باشند. اما متاسفانه ما دیگر دوره اى را پشت سر نگذارده ایم که پس از انقلاب صورت گرفت. اعتقادى که مانع آن شد تا بپذیریم غیر از این افراد، کسانى هستند که آثارى قابل قبول قبول خلق کنند. البته بسیارى از این نوشته ها بعدها معرفى شدند و این نشانگر بى توجهى غرب به این آثار است. به طور مثال چاپ دیرهنگام رمان مرشد و مارگریتا است که توسط کسانى نیز به انتشار مى رسد که خود علیه استالینیسم و علیه جریانات کمونیستى اروپا و آمریکا بودند. به هر حال شرایط امروز کاملاً متفاوت است و ما باید توجه کنیم و دیدگاه ها را روشن کنیم. خود من در بخش تفکر صحنه اى، تنها بخشى از تفکر مه یرهولد را قبول دارم. اما این دلیل نمى شود که براى شناساندنش اقدام نکنم.»


اغلب پس از هر اجرایى سیل انتقادات و توهین ها به سمت کارگردان و نویسنده اثر متمرکز مى شود. شکل اجرا و نگاه خاص غریب پور به برهه اى از زندگى مه یرهولد طبیعتاً با انتقاداتى از سوى گروهى تماشاگر مواجه خواهد شد. غریب پور پیش از آنکه سئوالى از او بشود پیش دستى مى کند و مى گوید: «نکته حائز اهمیت این است که در ایران پس از اوج گیرى انقلاب هاى مارکسیستى، آنچه به وجود آمد هزینه کردن بعضى از واژه ها براى نابود کردن جناحى که به انتقاد برخاسته، واژه مرتد، تجدیدنظرطلب، واژه خائن و نوکر امپریالیسم به سرعت در دستگاه شبه روشنفکرى و ایدئولوژیک وجود داشت تا با برچسب ها آدم ها را کنار بزنند و موثر هم واقع مى شد زیرا نویسندگان و متفکرین گرایش هاى چپ داشتند و به محض اینکه حرفى مى زد مى گفتند به دلیل مقاصدى که دارد خودش را به سیستم فروخته و علیه سوسیالیسم برخاسته، خیلى ها جرات مقابله با این وضعیت را نداشتند یعنى انتقادات را به جان مى خریدند اما نگران این بودند با نقدى به استالین و حکومت اتحاد جماهیر شوروى به فروختن وجدان و شعورشان متهم شوند. نکته دیگر اینکه اینها مدعى بودند امپریالیسم با چنگ و دندان به جان عدالت طلبان جهان افتاده اگر هر اشکالى در سوسیالیست ها باشد به اندازه خطر امپریالیسم نیست. به این دلیل روشنفکران چپ مصلحت اندیشى مى کردند تا این اتفاق نیفتد و حقایق افشا نشود. آنچه انقلاب سوسیالیستى پدید آورده در سیستم محدود کردن اندیشه و آزادى در تاریخ نمونه نداشته و ندارد. بنابراین من تصور مى کنم، پس از ایکارو نقدهایى متوجه من خواهد شد که منبعث از این نوع تفکر است اما در پوشش نقد چپ، در پوشش نقدى که این کار را شایسته نداند. اما بهتر است روشنفکر بیاید و ببیند من کدام بخش از جامعه شوروى را نقد مى کنم. اگر حکومتى اینقدر حقیرتر شود که هنر را پس از تعریف کردن تحدید و محصور بکند سرانجامى جز شکست نخواهد داشت. در سرزمین ما نیز در دوره رضاخانى اولین اثرى که مورد سانسور قرار گرفت به هیچ وجه سیاسى نبود اما نقشى در آن وجود داشت که شهربانى آن زمان تصور کرده بود این شخصیت مى خواهد خاندان رضاشاه را به مسخره بگیرد. همین بدبختى در دوره پهلوى نیز دامنگیر سیستم شد که کتابى به چاپ رسیده و در آن استفاده از بعضى واژه ها ممنوع شد. این نمایش چرا اجرا نمى شود. براى اینکه چه بسا امروز در جامعه ما افرادى باشند که بخواهند به هنرمند ما چنین تکلیف کنند که باید اینگونه باشد و از این سوژه ها باید استفاده شود. آن زمان است که ایکارو به سمبلى قابل تسرى تبدیل خواهد شد. که اگر هنرمندان در چنین شرایطى قرار بگیرند، جز نابودى سرنوشتى نخواهند داشت و ناگهان خواهید دید هنرى به وجود مى آید که هیچ سنخیتى با آن جامعه ندارد. عده اى بر این اعتقادند که استالین خدماتى نیز داشته است و در پاسخ باید گفت که عملکرد مثبت استالین با جنایاتش اگر در دو کفه ترازو قرار گیرند مشخص خواهد شد که کدام سنگین تر است. خدمات استالین در جنگ جهانى دوم زمانى بود که مقابل نازیسم ایستاده بود. اما امروز نازیسم و استالینیسم هر دو جنایاتى را متوجه بشریت کردند.»
غریب پور پیش از ایکارو اپراى عروسکى رستم و سهراب و ۲۳۴۲ روزبد را اجرا کرد، اما پیش از آن مدت ها بود که نمایشى کار نکرده بود. غریب پور در این باره مى گوید: «همواره با وقفه اى کار مى کنم اما دو سال است پى درپى مشغول کارم، بنابراین این به شکلى است که امیدوارم هر سال بتوانم کار کنم.»
ایکارو ترکیبى از بازیگران ۲۳۴۲ روزبد و بازیگران جدیدى است که در کنار غریب پور نمایشى را روى صحنه خواهند برد. غریب پور درباره گروه اجرایى نمایش هایش متذکر مى شود: «من دو گروه نمایشى دارم. در گروه آیرین نمایش صحنه اى کار مى کنیم و در گروه آران نمایش عروسکى مانند اپراى عروسکى رستم و سهراب. در این کار (ایکارو) چند نفرى به ما اضافه شده اند و امیدوارم همکارى مان تداوم داشته باشد و بتوانیم گروه را نسبت به کارهایى که خواهیم داشت، وسیع تر کنیم. به طور مثال براى نمایش «کلبه عمو تم» (که اخیراً پس از دو سال کار مداوم تمام شد) به یک گروه ۴۰،۳۰ نفره احتیاج داشتیم که باید به هسته مرکزى گروه آیرین اضافه شود و امیدوارم آن گروه بتواند کارهایى در این حد انجام بدهد تا دائما به تعداد اعضاى گروه مان افزوده شود.»
در این نمایش سیاوش طهمورث پس از مدت ها به ایفاى نقش خواهد پرداخت. با توجه به شکل اجرایى متن بازى متفاوت طهمورث را شاهد خواهیم بود. طهمورث خود درباره بازى مجددش در تئاتر و ویژگى نقشى که ایفا مى کند، مى گوید: «در واقع حضور من در این کار به مثابه گفت وگویى کوتاه با محمد حاتمى شکل گرفت. در واقع کلیت کار مرا مجذوب خود کرد. بازجو شخصیتى که در این نمایش بازى مى کنم، ویژگى هاى خاص خودش را دارد. وقتى شخصیت ها را دنبال مى کنیم، متوجه مى شویم که این شخصیت ها با توجه به شرایط و تنگناهاى اقتصادى این شغل را انتخاب مى کنند. الزاماً چنین افرادى از طبقه بالایى نیستند. از کودکى دچار مشکلات روانى هستند. زمانى که بازجو را مى خواندم متوجه شدم او بسیار بیچاره و مفلوک است و کمتر آنى است که رودرروى شخصیت مه یر هولد قرار گرفته است، باید این شخصیت را بررسى کرد. من در این بازجو دوگانگى را دیدم. یکى حسد زندگى خودش و دیگرى آنچه انجام مى دهد. براساس این شناخت به بازى آن دست یافتم. آشنایى من با بهروز غریب پور به سالیان پیش از این بازمى گردد. حدود سى سال پیش. او از دوستان قدیمى من است اما تا به امروز موقعیت براى کار پیش نیامده بود.»
محمد حاتمى دیگر بازیگر نمایش ایکارو است. حاتمى که سال گذشته نیز در نمایش ۲۳۴۲ روزبد نقش اصلى را ایفا مى کرد در ایکارو نیز محورى ترین نقش را برعهده دارد. بازى کردن زندگى وسوالد مه یرهولد آنقدرها مى تواند براى حاتمى اهمیت داشته باشد که پس از نزدیک ۹ ماه دورى از تئاتر او را به صحنه بازگرداند. حاتمى درباره این دورى کوتاه مدت مى گوید: «من در سال ۸۴ بیشتر از تئاتر بر روى کارهاى تلویزیونى متمرکز بودم. یک فیلم نود دقیقه اى و یک سریال بخش عمده اى از وقت مرا به خود اختصاص داد. در حال حاضر نیز به گروهى متعهد هستم که قرار است سریال جدیدى را آغاز کند. سال ۸۳ چند کار تئاتر بازى و کارگردانى کردم که از تعهد سال ۸۲ باقى مانده بود. ۲۳۴۲ روزبد را در ایران، پاریس (فرانسه) و نروژ اجرا مى کردیم و این اجرایى سنگین به حساب مى آمد که هم به هر حال برایم تجربه بسیار نویى به حساب مى آمد که روش دیگرى در بازیگرى را پیش رویم قرار داد و خود باعث شد سطح توقع مرا افزایش دهد. خیلى از دوستان لطف داشتند و چند کار را به من پیشنهاد دادند که برایشان بازى کنم. اما متاسفانه دیگر اینگونه نقش ها مرا ارضا نمى کرد. به همین خاطر در آغاز سال ۸۴ کمتر کار کردم. ایکارو برایم جذابیت هاى ویژه اى دارد. نقش بسیار پیچیده و سختى است و این برایم بسیار دلچسب و جذاب است. چرا که مرا وادار مى کند تحقیق و مطالعه کنم، تلاش کنم تا نقش براى تماشاگر باورپذیر باشد و در عین حال خودم از این نقش لذت مى برم.»
حاتمى درباره شناختش نسبت به مه یرهولد پیش از نمایش ایکارو مى گوید: «شناخت من نسبت به مه یرهولد خیلى سطحى بوده، البته او را به عنوان بدعت گذار سبک بیومکانیک مى شناختم و این در حد مطالعه یک جزء بود. ویژگى این نقش براى من در یک مختصات خاص قابل طرح است. نقشى بسیار پیچیده بود که مرا وامى داشت تا روى نقش و بدن خودم کار کنم تا آمادگى لازم براى ایفاى آن را داشته باشم و این سبب شود تا شکل جدیدى در بازى برایم تجربه شود. ایکارو برایم نقشى خاص بود. به همین خاطر جذب آن شدم. به خاطر فلسفه اش در زندگى و نوع قرار گرفتن آن روى صحنه برایم جذاب بود و از همه مهمتر خواست کارگردان سبب مى شد راه دشوارى پیش رویم قرار گیرد.»
شکل بازى محمد حاتمى در ۲۳۴۲ روز بد این سوءتفاهم را دامن مى زد که بهروز غریب پور بازیگرش را در شرایط سخت و طاقت فرسایى وانهاده است. محمد حاتمى با رد چنین ادعایى معتقد است: «اگر چنین فلسفه اى را بپذیریم که «تئاتر، تئاتر مشقت است» فلسفه آرتو را پذیرفته ایم. آرتو معتقد است که تئاتر سخت و دشوار بازیگر را در شرایط دشوار قرار مى دهد. چرا که تئاتر بخشى از زندگى است و زندگى با دشوارى ها و مصائب مختلفى همراه است.
ما آن قدر کار آسان انجام مى دهیم که اگر یک کار دشوار از بازیگر بخواهند عده اى مى گویند که کار محیرالعقولى انجام شده است، در صورتى که به هیچ وجه چنین چیزى نیست. بازیگر باید بتواند خود را با شرایط دشوار تطبیق بدهد، باید بازیگر بتواند نقش سختى بازى کند شاید زجرآور باشد اما باید این رنج را تحمل کند تا نقش براى تماشاگر باورپذیر باشد و باعث عذاب طولانى مدت بازیگر نشود. بازى در ۲۳۴۲ روز بد نقش دشوارى بود اما دلیل نمى شود تا پس از آن من به عنوان یک روانى در بیمارستان بسترى شوم. باید مرز بین نقش و خودم را حفظ کنم.»
از دیگر بازیگران نمایش ایکارو سیاوش چراغى پور در نقش خلستاکوف ایفاى نقش خواهد کرد. چراغى پور درباره ویژگى نقش و کار با بهروز غریب پور مى گوید: «خلستاکوف در واقع شخصیت بارزش در نمایش بازرس گوگل است که آقاى غریب پور آن را به نمایشنامه ایکارو افزوده است و به عنوان یک شخصیت فانتزى و موجودى نمایشى از جنایات استالین پرده بردارى مى کند و به نوعى مزاحم بازجو و فضاى حاکم بر سوسیالیست ها است. این نمایش پس از سه سال دورى من از تئاتر اتفاق افتاد و نکته مهمى که در کار آقاى غریب پور وجود دارد ایجاد فضا براى بازیگر است تا بتواند خلاقیت منحصر به خودش را بروز دهد و پیشنهادات بازیگران براى او اهمیت دارد و بازیگر را در تنگنا قرار نمى دهد و این سبب مى شود تا بازیگر به راحتى کار کند و در نهایت ایده هاى موجود توسط کارگردان رتوش شود.
وسوالد مه یرهولد به سال ۱۸۷۴ در روسیه متولد شد. دوران کارگردانى مه یرهولد از سال ۱۹۰۳ آغاز و به مدت ۳۷ سال ادامه یافت و بیش از ۲۹۰ تئاتر را کارگردانى کرد. در سال ۱۹۳۹ مه یرهولد، پس از قتل فجیع همسرش زینایدارایخ بازیگر و دستیار توانمندش به دست نیروهاى امنیتى به جرم فعالیتش علیه دولت شوروى دستگیر و در دوم فوریه ۱۹۴۰ تقویم زندگى این کارگردان بزرگ با تیرباران وى در مسکو به آخرین برگ خود رسید. نمایش ایکارو به کارگردانى بهروز غریب پور به بخشى از زندگى این هنرمند مى پردازد، در این نمایش به جز سیاوش طهمورث، محمد حاتمى و سیاوش چراغى پور، نسیم ادبى، محمد ساربان، دیدار رزاقى و کیمیا موسوى ایفاى نقش مى کنند. این نمایش در تالار چهارسو مجموعه تئاترشهر ساعت ۳۰/۱۹ اجرا مى شود.