در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از مراسم تشییع پیکر دکتر مصطفی اسکویی

در میان حاضران این مراسم چهره‌هایی مثل هادی مرزبان، اصغر بیچاره، اکبر زنجانپور، بهزاد فراهانی، خانم توران مهرزاد، ولی شیراندامی، جمشید جهانزاده، بیوک میرزایی، دکتر قطب‌الدین صادقی و......... به چشم می‌خورند. اندکی بعد پیکر مرحوم مصطفی اسکویی را به آن محل می‌آورند و روی یکی از پله‌ها جا می‌دهند.

احمدرضا حجارزاده:
صبح روز هشتم آبان سال جاری در تالار وحدت مراسم کوتاهی به مناسبت درگذشت دکتر مصطفی اسکویی، بنیانگذار تئاتر آناهیتا و از پیشکستوتان تئاتر ایران، برگزار شد. در این مراسم جمعی از چهره‌های برجسته هنرهای نمایشی ایران و علاقه‌مندان این عرصه حضور داشتند. هنگامی که می‌رسیم، جمعیت کثیری در حیاط تالار وحدت جمع شده‌اند و در دسته‌هایی دو یا چند نفره گوشه‌ای ایستاده‌اند. برخی نیز در تنهایی خویش غرق در این اندیشه‌اند که چگونه تئاتر ایران با مرگ غیرمنتظره یکی از اساتید بزرگ این هنر، یتیم شد و نتوانست از آن گنجینه ارزشمند به درستی استفاده کند. در میانه مجتمع، نزدیک به تک درخت بید، چند پلکان با پارچه مشکی پوشانیده شده‌‌اند و روی بالاترین پله تریبونی برای سخنرانی برخی از مدعوین حاضر است. مصطفی اسکویی با موها و ریش‌هایی یکدست سفید و انگشتهایی که از سر تفکر بر شقیقه تکیه داده‌ شده‌اند، در قاب عکسی روی پله‌های سیاه‌پوش در سکوت ابدی به عده‌ای خیره شده که چشم بر آخرین تصویر او دوخته‌اند. هر لحظه به حاضران در محوطه بیشتر و بیشتر اضافه می‌شود و عکاسان و فیلمبرداران بی شماری مشغول عکسبرداری و تصویربرداری از مراسم، افراد و حتی عکس قاب شده دکتر اسکویی هستند. در میان حاضران این مراسم چهره‌هایی مثل هادی مرزبان، اصغر بیچاره، اکبر زنجانپور، بهزاد فراهانی، خانم توران مهرزاد، ولی شیراندامی، جمشید جهانزاده، بیوک میرزایی، دکتر قطب‌الدین صادقی و......... به چشم می‌خورند. اندکی بعد پیکر مرحوم مصطفی اسکویی را به آن محل می‌آورند و روی یکی از پله‌ها جا می‌دهند. عکاسان هجوم می‌آورند، همچنین مردم حاضر در محل تا برای آخرین بار شاهد بزرگ مردی باشند که ارائه آموخته‌ها و تجربیاتش و تزریق آنها به جامعه هنری و به خصوص هنر تئاتر، باعث دگرگونی و ارتقای جایگاه آن در کشور شد. چهره‌های ماتم‌زده و خشک لحظاتی پیش با جاری شدن اشک‌ها، فضایی عرفانی و در عین حال تاسف برانگیز را ایجاد می‌کنند و این‌ها، اشک‌هایی بود که اندکی دیر ریخته شد.
سیستم استانیسلاوسکی و اسکویی
دکتر مصطفی اسکویی روز جمعه 6 آبان 84 در سن 83 سالگی در حالی دار فانی را وداع گفت که از خود آثار و کتب و شاگردان بنام و ماندگاری بر جای گذاشت. وی که استاد مسلم و بنیانگذار سیستم استانیسلاوسکی در ایران بود، سال‌ها پیش به عنوان مدیر و موسس آکادمی علوم نمایشی آناهیتا فعالیت داشت و بیش از 25 نمایش را بازی و کارگردانی کرده است. کتاب‌های 35 سال تئاتر مبارزه، سیری در تاریخ تئاتر ایران و ... برخی از آثار تالیفی اویند. وی تحصیلات خود را در رشته تئاتر در مسکو و در زمینه کارگردانی گذرانده بود. تحصیلات وی در انستیتوی دولتی هنرهای تئاتری مسکو و زیر نظر پروفسور یوری زاوادسکی به اتمام رسید. ضمن این که وی شاگرد و همکار استانیسلاوسکی نیز بوده است! زنده یاد اسکویی پس از بازگشت از شوروی به وطن، همراه همسرش مقدمات کار تئاتر لاله‌‌زار را فراهم آورد. این هنرمند بزرگ و نام آور طی عمری تلاش و فعالیت‌های هنری خویش توانست شاگردان برجسته‌ای چون مهدی فتحی، محمود دولت‌آبادی، جعفر والی، مرحوم جمشید اسماعیل‌خانی، عزت‌الله انتظامی، بهرام بیضایی و دیگرانی از این قبیل را با نور پرفروغ دانش و تجربیات هنری‌اش پرورش دهد. اما همین استاد والامقام سال‌ها و روزهای پایانی حیات خویش را به سختی و در بیماری گذراند و از وضعیت نامناسبی رنج می‌برد. افسوس....
هدف بی‌لرزشی
در آغاز مراسم تشییع جنازه مرحوم مصطفی اسکویی، ایرج راد به عنوان مجری برنامه خلاصه‌ای از خصوصیات اخلاقی و شخصیتی آن مرحوم را ارائه کرد. وی در گفته‌های خویش به این نکته اشاره داشت که اسکویی تا آخرین روزها و لحظه‌های عمر خویش همه چیزش را فدای تئاتر کرد، حتی زندگی، خانواده و عزیزترین کسان خود را با تئاتر تعویض نمی‌کرد. پس از این توضیحات راد از ولی شیراندامی دعوت کرد به ایراد سخنانی درباره مرحوم اسکویی بپردازند.
شیراندامی ضمن عرض تسلیت به خانواده هنرمندان ایران، گفت:«شیوه استانیسلاوسکی در ایران با مهین و مصطفی اسکویی پا گرفت و با کلاس‌هایی که در اینجا ایجاد شد، هنرمندانی با آن سبک تربیت شدند که علاوه بر آموزش، عیناً آموخته‌هایشان را اجرا می‌کردند. تا آن هنگام تئاترهای بسیاری بر مبنای فرم، تجربه و مسائل مختلف دیگر در مملکت شکل گرفت که هر کدام از آن‌ها در تاریخ ثبت شده‌اند. این مکتب هم که توسط اسکویی بنا شد بر مبنای علم و موضوعات روانشناسی و بحث‌های اجتماعی نویسندگان و علمای تئاتر جهانی و داخلی، روز به روز خودش را تقویت کرد و در جامعه ما اثرات خود را گذاشت. ابتدای شروع به کار من با تئاتر آناهیتا در سال 1338 بود که نمایشنامه‌های مشهوری به کارگردانی مصطفی اسکویی و مهین اسکویی و با شرکت بسیاری از هنرمندان نامی تئاتر که برخی از آن‌ها فوت کرده‌اند اجرا شد که هنوز هم با وجود گذشت‌ سال‌های بسیار، در تئاتر، تلویزیون و سینما اثر بخشند و هنوز بر آن شیوه استوارند. اسکویی که ما همه شانه به شانه او کار می‌کردیم، کوچکترین لرزشی در هدف خودش نداشت. همیشه دوست داشت تئاتری که بر مبنای اصول زندگی بنیان نهاده شده یعنی تئاتر واقع‌گرا در ایران پا بگیرد و روز به روز هم ترقی کند.»
شیراندامی در ادامه سخنرانی‌اش افزود:«متاسفانه حکومت پیشین جلوی تئاتر را به عناوین مختلف می‌گرفت. تا آن جا که تئاتر آناهیتا را بستند. من به خاطر دارم تا یک روز قبل از مهر و موم شدن آناهیتا، من و برادرم و داود اسکویی، تمام وسایل یک تئاتر را تا صبح جمع کردیم و بردیم به انبار آناهیتا در یوسف‌آباد، که وقتی صبح آمدند با تعجب پرسیدند چطور این کار را کردید و ما در جواب گفتیم که فقط عشق می‌تواند این جا را نجات دهد. بعد از ما دیگر کوله‌بار به دوش در شهرستان‌های مختلف کار را ادامه دادیم تا رسیدیم به این جا که برای آقای اسکویی فقط یک کلاس و افتخار تا تربیت هنرمندان از آناهیتا به جا ماند.»
شیراندامی در پایان گفته‌هایش ابراز امیدواری کرد باقیماندگان آناهیتا، راه اسکویی را ادامه دهند و آن را به سطحی برسانند که او دوست می‌داشت.
خانه‌اش گلنگی بود
عزت‌الله انتظامی که ریاست هیأت مدیره خانه تئاتر را عهده‌دار است، دومین سخنران این مراسم بود. وی در آغاز سخنان خویش پیش از هر کلامی رو به جمعیت سلام گفت که طبق معمول پاسخی از جانب آن‌ها دریافت نکرد و سپس بی‌درنگ با عرض تسلیتی جهت درگذشت دکتر مصطفی اسکویی که انتظامی عنوان”پرفسور” را نیز به آن اضافه کرد، گفته‌هایش را آغاز کرد. او با اشاره به این که نخستین بار، اسکویی را در سال 1323 و در تماشاخانه هنر دیده، گفت:«او بازیگر بسیار خوبی بود. من البته درباره گذشته تئاتر و کودتای 28 مرداد که ما در تئاتر سعدی و فردوسی با هم همکاری داشتیم و مسافرت‌هایی که با هم رفتیم، صحبتی نمی‌کنم و برمی‌گردم به بازگشت اسکویی به تهران و افتتاح تئاتر آناهیتا. اسکویی آن جا پیس‌هایی را روی صحنه برد که شروعش با استقبال بسیار خوبی روبه‌رو بود. اما به تدریج از آن استقبال کاسته شد و به ناچار و به هر طریق ممکن، جلوی پیشرفت تئاتر گرفته شد و آناهیتا از آن جا رخت بربست. مرحوم اسکویی مدتی هم در لاله‌زار کار کرد، در تماشاخانه فرهنگ نیز مدتی یک پیس را کارگردانی کرد که من در خدمتشان بودم. بعد به دانشگاه رفت و تدریش را آغاز کرد که من آن جا هم از شاگردان ایشان بودم. از زمانی که اسکویی شروع کرد به تنهایی کار کردن، هرازگاهی جایی را اجاره می‌کرد، بچه‌ها را دور خودش جمع و تمرین می‌کرد ولی مدتی بعد آن محل اجاره‌ای با مشکل مواجه می‌شد به لحاظ مالی. دوباره اسکویی می‌رفت جایی دیگر که باز آن جا هم همین بساط بود. تا آن جا که من شاهد بودم زنده یاد اسکویی ده جا را عوض کرد و با گروهش مدام تمرین داشت و عاشق تئاتر بود.»
در این لحظه عزت‌الله انتظامی از آخرین ملاقاتش با مصطفی اسکویی گفت که به یک هفته پیش بازمی‌گردد:«ما وقتی به ملاقات اسکویی در خانه‌اش رفتیم، با خانه‌ای روبه‌رو شدیم که می‌شود گفت کاملاً کلنگی بود و حتی همان محل زندگی‌اش را نیز تقسیم کرده بود و گوشه‌ای از آن یک صحنه تئاتر ساخته بود، با نورپردازی و ... و همان جا با شاگردانش کار می‌کرد. از آرزوهای اسکویی بود که کانون آناهیتا را دوباره برپا کند، حتی اگر شده در همان خانه‌ای که زندگی می‌کرد. بعدها وقتی پرس و جو کردم، فهمیدم که خانه به کل در اختیار بانک است. اسکویی برای تئاتر خیلی زحمت کشید و هرگز نخواست مثل ما حقوق بگیر شود. او می‌خواست خودش کار کند و شاگردانش را بنا بر میل خودش پرورش دهد. من فکر می‌کنم اگر یک خانه یا آپارتمان چند اتاقه در اختیار اسکویی قرار می‌گرفت و پولی حتی بسیار اندک هم به او می‌پرداختند تا بتواند چراغ آن جا را روشن نگه دارد، اصلاً ‌مصطفی اسکویی دیگر احتیاجی به حقوق نداشت. چون خیلی خوب با شاگردانش کنار آمده بود و آمادگی داشت تا بچه‌های بیشتری را برای تئاتر مملکت پرورش دهد. شما ببینید که شاگردان سرکار خانم مهین اسکویی و دکتر مصطفی اسکویی در صحنه‌های تئاتر کشور ما به لحاظ تربیتی که شده‌اند، درخشش خاصی دارند. به نظر من بسیار کار ساده‌ای بود اگر یک خانه یا آپارتمان به او می‌دادند که او دیگر دغدغه‌ پرداخت اجاره نداشته باشد. مرحوم اسکویی می‌توانست یک دانشگاه بسیار مقتدر به وجود بیاورد.»
فاصله بین هنرمندان جوان و پیشکسوتان
با پایان یافتن توضیحات انتظامی در مراسم تشییع پیکر مرحوم مصطفی اسکویی، پیشکسوت و هنرمند گرانمایه تئاتر، ایرج راد از نو جای او را گرفت و با چشمانی نمناک و بغضی آشکار در حنجره، از جایگاه امروز تئاتر سخن گفت که نتیجه زحمات چهره‌هایی چون اسکویی و هم رتبه‌های اوست. راد به شدت با اندوهی غریب از جوانان فعال در تئاتر گله و شکایت کرد که متاسفانه اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها، کمترین شناختی از مصطفی اسکویی‌ها ندارند. او گفت:«جوان‌های تئاتری این مملکت هنوز مصطفی را نمی‌شناسند. همین طور کسانی را که از خدمتگزاران و پایه‌گذاران تئاتر این مملکت بوده‌اند! و این در نهایت تاسف درد بسیار بسیار بزرگی است که بین هنرمندان جوان و هنرمندان پیشکسوت ما فاصله وجود دارد؛ کسانی که با خون دل، چراغ تئاتر را روشن نگه داشته‌اند و تا این جا رساندند، کسانی که از همه زندگی‌شان گذشتند و خود را فدای هنر و تئاتر کردند، کسانی که شاگردان بسیاری را آموزش دادند، هنوز ناشناخته مانده‌اند. اگر امروزه همچنان هنر تئاتر برپا و استوار است، پایه‌های آن هنر بر دوش همین افراد بوده. اگر امروز داریم به صورت لنگ لنگان تئاتر را به جلو می‌بریم، زیربنای این تئاتر لنگ هم همین‌ها بوده‌اند و من متاسفم از این که قدر این هنرمندان شناخته نمی‌شود.»
راد در بخش دیگری از بیانیه خود به ثروت معنوی و ذاتی این هنرمندان اشاره کرد:«متاسفم از این که بسیاری از این هنرمندان در فقر به سر می‌برند. ولی در واقع آن‌ها فقیر نیستند. بلکه ثروتمند و ثروت آن‌ها فرهنگ و هنر است. ثروتشان اساس جامعه است، زندگی و فرهیختگی آن‌هاست. زمانی که آن‌ها با هم سر و کله می‌زدند و تمرین می‌کردند، زمانی که آن‌ها بر سر یک جمله یا یک کلمه ساعت‌ها صحبت و بحث می‌کردند که این را مثلاً باید این طور گفت، بسیاری در خارج از سالن‌های تمرین به اندوختن مال و ثروت وقت گذرانی می‌کردند. بنابراین، آن‌ها وقت و عمرشان را هزینه کردند، پس آدم‌های بی‌چیزی نیستند. بلکه ثروتمند در ذات وجودشان ثروتمندند، در ذهن ثروتمندند. آن‌ها خدمتگزار این آب و خاک بودند. تاسف بار است اگر به وضعیت آن‌ها رسیدگی نشود. اگر به آن‌ها در زمان کهنسالی و بیماری و هنگام عدم توانایی کار توجه نشود، پس چه زمانی قرار است رسیدگی شود؟ شاید بیش از دو ماه از آخرین باری که من به دیدن مصطفی اسکویی رفته‌ام. او حتی با آن وضعیت بیماری و ناراحتی و پارکینسونی که داشت، همچنان از تئاتر صحبت می‌کرد. وقتی با آقای مالکی صحبت کردم، به من گفت او حتی یک بار هم که لحظه‌‌ای در بیمارستان شهدا به هوش آمد گفت:«من خوب می‌شوم و می‌رویم دوباره تئاتر کار می‌کنیم! این‌ها انسان‌هایی هستند که قدرتشان هرگز دانسته نشده و بسیار آدم‌های بزرگ، شریف و پاکی هستند.»
ایرج راد در انتهای مراسم یادآوری کرد که خانم مهین اسکویی نیز هم اکنون در بیمارستان پاستور نو و در بخش ICU بستری است و خوب است تا زنده هستند قدرشان را بدانیم و برایشان ارزش‌ قائل شویم. گرچه تاریخ هنر این مملکت همواره ارزش این انسان‌ها را خواهد دانست.
پس از این توضیحات پیکر مرحوم مصطفی اسکویی روی شانه گروهی از هنرمندان و حاضران در مراسم تا ضلع شرقی تالار وحدت حمل شد و آن جا در آمبولانس قرار گرفت تا در بهشت زهرا و در قطعه هنرمندان به خاک سپرده شود. همچنین از طرف خانه تئاتر، مجلس ترحیمی روز سه شنبه 10/8/84 در مسجد النبی واقع در خیابان کارگر شمالی، روبه‌روی کوی دانشگاه از ساعت 7 تا 30/8 بعد از ظهر منعقد است.