در حال بارگذاری ...
...

سعدی افشار: صورت و لباس سیاه، امانتی بر دوش ما است

«سعدی افشار» به گفته خودش «سیاه آرام و ملایمی» است و نمی‌گذارد حرف‌هایش بر روی صحنه از زمانش بگذرد و هر حرفی را در جا می‌گوید و بیشتر از آن اهل بداهه‌پردازی در اجرا است.

ایسنا: نام کاملش «سعدالله زحمت‌خواه» است که با شروع فعالیت در حوزه نمایش و به دلیل طولانی بودن نامش از فامیل مادرش استفاده می‌کند و از آن زمان هم معروف به «سعدی افشار» می شود.
به گزارش خبرنگار هنری ایسنا ، «سعدی افشار» از همان نوجوانی به نمایشهای سنتی علاقه‌مند بود ولی کار سیاه‌بازی را به صورت جدی از سال 1330 آغاز کرد و با خنداندن مردم تا نیم قرن در این هنر ماندگار شد و به قول خودش اگر از همان زمان مردم می‌گفتند این خوب نیست و به آن نمی‌خندیدند چه بسا که سعدی افشار و دیگر همراهانش در این حرفه ماندگار نمی‌شدند.
افشار سیاه‌بازی را از کوچه و خیابان و محله خودش شروع کرد و بعد از مدتی به بنگاه آقای «شایان خو»و در آنجا در کنار افرادی چون «نعمت گلزار»، «اسماعیل خیام»، «حسن شریفی» و ... مشغول به کار شد هر چند که به دلیل تازه‌کار بودنش از همان ابتدا زیاد جدی گرفته نمی‌شد، بلکه در کنار این افراد لباس می‌پوشید و در مجالس عروسی و شادی بازی می‌کرد.
نخستین نمایشی که «سعدی افشار» در آن به صورت جدی در نقش سیاه حضور پیدا کرد، «نادر» نام داشت و در واقع به دلیل حضور پیدا نکردن «حسن شریفی» در این نقش از افشار خواستند تا آن شب در آن نقش «سیاه» شود و برای بازی در آن نقش پنج تومان انعام گرفت هر چند که دستمزد بهترین سیاه در آن ایام بیست تومان بود ولی سعدی با گرفتن آن انعام از همان روز تا نیم قرن بعد در نقش سیاه ماندنی شد.
اولین حضور حرفه‌ای «سعدی افشار» در نقش سیاه در سن شانزده سالگی بود و به همین دلیل درآن ایام لقب «گرجی» فروش را گرفت. بعدها مدتی هم در کنار حسین جگرکی که سیاه باز اراکی بود کار کرد و بعد از سه ماه به «حافظ نو» آمد.
«حافظ نو»باغی بود که به شکل کافه آن رادرست کرده بودند و «سعدی افشار» در کنار حسین تهرانی و ابوالقاسم علمدار در آنجا نمایش اجرا می‌کردند، بعد از مدتی هم سیدحسین یوسفی نمایشنامه «دست بالای دست بسیار است» را به آنها داد و کار کردند ودر همان جا تا مدتها ماندگار شدند.
البته قبل از آن آنجا «حافظ» نام داشت و با شراکت «مهدی صناعی» و «اصغر باقری» و دوباره‌سازی آنجا بعد از یکسال ونیم کار به آن نام «حافظ نو» رادادند.
صناعی چهار تا سیاه را به آنجا آورد. سیدحسین یوسفی، ابراهیم خندان،محمود یکتا و سعدی افشار افرادی بودند که هرکدام در یک روز به نوبت در آنجا سیاه می‌شدند. البته همان زمان هم این افراد با این رویه چندان موافق نبودند و معتقد بودند که هر سیاهی باید در یک جایی به صورت ثابت مستقر شود و با این مدل کار چهار سیاه فقط اسیر می‌شوند. و به همین دلیل «مهدی صناعی» برای راضی کردن این افراد چهار سانس نمایش ترتیب داد و هر کدام از آنها در یک سانس سیاه شدند و قرار شد و بعد از دیدن واکنش استقبال مردم تنها یکی از آنها ماندگار شود.
به گفته افشار در میان این چهار نفر سیدحسین یوسفی‌ آدم پرکار و یکه‌ای بود، محمود یکتا هم پیشکسوت محسوب می‌شد و ابراهیم خندان هم کارش بد نبود و خود افشار را هم مردم تا حدی می‌شناختند و با بازی هر چهار نفر آنها بالاخره قرعه به نام «سعدی افشار» افتاد تا یازده سال بعد هم او را در آنجا ماندگار کرد و بعد از آن عازم لاله‌زار شد.
به گزارش ایسنا به گفته افشار اولین بار «مهدی مصری» پای نمایشهای سیاه‌بازی را به لاله‌زار باز کرد و با جرای نمایشهای «هزار و یک شب» در فردوسی با استقبال مردم روبرور شدند. بعدها هم سیدحسین یوسفی را به تئاتر دهقان بروند.
سعدی افشار هم از سال 1355 به کمک دکتر والار به تئاتر نصر می‌رود و در نمایش «بلورک و چشمه نوش» به کارگدرانی مهدی صناعی اولین کار خود را اجرا می‌کند.
پنج قبل از آن هم در سال 50 به دعوت «پیتر بروک در پنجمین جشن هنر شیراز چهار نمایش «دو ساعت سعادت»، «میرداماد» و «گذشت» را اجرا کردند.
«سعدی افشار» به گفته خودش «سیاه آرام و ملایمی» است و نمی‌گذارد حرف‌هایش بر روی صحنه از زمانش بگذرد و هر حرفی را در جا می‌گوید و بیشتر از آن اهل بداهه‌پردازی در اجرا است. و به قول خودشان در کار سیاه‌بازی باید «هر جا که سیاه ذهنش باز شد، اگر شاه باشد، سردار باشد، دستم باشد، آنها حرف نزنند تا سیاه حرفهایش را بزند تا از زمانش نگذرد» .
در آن زمان هم افشار و دیگر سیاههایی که می‌خواستند کارکنند یک داستان را می‌گرفتند و بعد می‌رفتند روی صحنه و دو ساعت کار را می‌بستند و بعدها که در تئاتر پارس و ... شروع به کار کردند چند روی وقت برای آن می‌گذاشتند و بعد هم کار را آماده اجرا می‌کردند.
افشار معتقد است که یک سیاه باید قبل از هر چیز متعصب، تعهد و ایمان داشته باشد و تند و تیز کار کند، سر وقت بیاید و تشخیص دهنده هم باشد و کارها و حرفهایش را سر جایش خرج کند.
خود او هم از آن دسته سیاهانی است که لباس و صورت سیاهش را به منزله امانتی می‌داند که بر دوشش است تا مردم را بخنداند و به آنها بگوید که سیاه زنده است.