یادداشتی بر نمایش”مکبث” با بازخوانی”حمیدرضا نعیمی” و به کارگردانی”آرش دادگر”
از جادوگران و پیشگویان خبری نیست. پیشگویی در خلال و از دل کارتهای چیده شده توسط بانکوو صورت میگیرد. مکبث در مرکز بازی قرار گرفته و بازی شروع میشود. مکبث با دلی خونین در انتهای نمایش آن کس را به کشتن خویش دعوت میکند که گناهکار نباشد. او میداند که”همه ما گناهکاریم”.
جواد عاطفه:
خون راه میافتد. جنون و خون درهم و با هم میتازند و”دنکن”، ”بانکوو”، ”لیدی مکدف”، ”لیدی مکبث” و”مکبث” را در خود و با خود میبرد.
”بیشک درازترین شب، شبی است که به صبح نمیرسد” و در این شب دراز یک نفر در برابر تمام دنیا قد علم میکند. او خواب را میکشد، خواب بیگناه را و خود در خواب پاره پاره شدیِ قدرت، پاره پاره میشود. کابوس مرگ و قدرت، واقعیت خیانت و نیستی. مکبث در اندیشه و بر قلم شکسپیر میتازد و هنر شاعرانگی و درامنویسی شاعر را به رخ میکشاند. شاعر در پس خون دمادم و یکریز در فضای سیاه صحنه و سفیدی کاغذ قد میکشد، بزرگ میشود، شکسپیر میشود.
شکسپیر شروع کننده است و مکبث همچنان تازان در خون و خیانت پیش میرود. او در میان سطور نمایشنامهها و اجراهای متعدد هر بار در جایی از جهان و در هیبت و هیئتی جدید، زندهتر از قبل با نگاهی دیگر زاده میشود و خون را، خونی که از شکسپیر تا به امروز ما جاری و روان است را در پی خویش میکشد.
از مکبث”ویلیام داوننت” گرفته تا”شاه اوبوی” آلفرد ژاری، ”هیم” ادوار اسلین گومینز، مکبثِ”اورسن ولز”، مکبثِ”برتولت برشت”، ”سریر خون” آکیراکوراساوار، ”مک بیر” باربارا گارسن، مکبثِ”چارلز ماروویتز”، مکبثِ”اوژن یونسکو” و در ایران مکبثِ”آرش دادگر”، آن چیز که ثابت و پا برجاست خون و عمل به قتل میهمان توسط میزبان است. خیانت و قساوت و در نهایت قدرت و قدرتخواهی. قدرتی که جنونآور و جنونزا است.
مکبث دادگر، که در صحنه”تالار نو” جان میگیرد، مکبثی است مبتنی بر یک بازی خونین. از جادوگران و پیشگویان خبری نیست. پیشگویی در خلال و از دل کارتهای چیده شده توسط بانکوو صورت میگیرد. مکبث در مرکز بازی قرار گرفته، بازی شروع میشود. مکبث با دلی خونین در انتهای نمایش آن کس را به کشتن خویش دعوت میکند که گناهکار نباشد. او میداند که”همه ما گناهکاریم”. در روایت بازخوان و بازنویس این مکبث، روایتی هجوآمیز در عین تراژیک بودن پیش رویِ مخاطب قرار میگیرد. روایتی که مکبث نه در مرکزیت آن که همه، حتی دربان و ... با هم و در یک سطح پیش میروند.
متن مکبثی گرفتار جبر را به تصویر میکشد. مکبث در جبربازی ساخته و پرداخته دیگران در تلاطم این موجهای بیپایان و کوبنده قدرت که هر آن بر دیواره فکری و ذهنیاش میخورد به سمتی پیش برده میشود که دنکن خونین، بانکوو مسموم، لیدی مکبث مجنون و کشوری که در تب این خیانت میسوزد ماحصل واقعی آن است. حمیدرضا نعیمی با تاکید بر قدرت و هجو آن و به سخره گرفتن آرمانهایی که قدرت رقم میزند و به مانند نمایشنامه مکبث یونسکو که درام نویس اعتقاد بر کمدی بودن آن داشت و همچنین با برشها و برداشتهایی به جا و منطقی از متن شهیر و عظیم شکسپیر به متنی یکدست و منسجم در زمینه بازنگری و بازنویسی متون نمایشی دست پیدا کرده و با پررنگ کردن نقش دربان که مصداق و نمونه بارز شخصیتهای دلقکی و دلقکوار و بهلول منشانه شکسپیر است به متنی مشابه متن برشت در بازنویسی مکبث میرسد. او با لغزگوییها و لیچارگوییهای ملاحت و شیرینی را به نمایش میبخش که نه باعث افت نمایش که بالعکس باعث پویایی، باروری و شکل گیری وجه انتقادی این متنِ انتقادی میشود. دربان، همچون دربان دوزخ و چون مرثیهگویی است که دانای کل است، همچون یک راوی، آزاد و رها از صحنهای به صحنه دیگر رفته و حضور پر رنگش را بر صحنه تحمیل میکند. او بسته به موقعیتش نقش عوض میکند اما در نهایت دربان است. دربان دوزخی که در آن میهمانی توسط میزبان به قتل میرسد و خونش خونخوان و کینجو خون میطلبد و قدرت طلبان یکی یکی از میان میروند.
آرش دادگر در مقام کارگردانی قدرتمند ظاهر شده و اجرایی قابل تامل و زیبا را به نمایش میگذارد. میزانسنهای حساب شده و به دور از تکرار و دلزدگی، ریتم مناسب و تحلیل درستی که از این متن بازنویسی ـ بازخوانی شده انجام گرفته همه و همه اجرایی مناسب و در خور را سبب میشود.
کارگردان در مقام بازیگر هم خوش درخشیده و در کنار بازیگر نقش دربان(بهنام تشکر) بازیهای موفق این نمایش را رقم میزند.