در حال بارگذاری ...

گزارش پشت صحنه نمایش« مفتش» نوشته و کار بهزاد فراهانی

ایران تئاترــ ندا آل‌طیب: ما ٧۵ مرد بودیم که در سحرگاه در دوسوی دره هزار سوخته شده نفس حبس و دل پرتپش.... سیاوش چراغی پور در حالی که متن نمایشنامه« مفتش» را در دست دارد، از رو می‌خواند و صدای او در سکوت سفید کارگاه تمرین ...

ایران تئاترــ ندا آل‌طیب:
ما ٧۵ مرد بودیم که در سحرگاه در دوسوی دره هزار سوخته شده نفس حبس و دل پرتپش....
سیاوش چراغی پور در حالی که متن نمایشنامه« مفتش» را در دست دارد، از رو می‌خواند و صدای او در سکوت سفید کارگاه تمرین تئاترشهر می‌پیچد.
بازیگران همه دور تا دور تالار نشسته‌اند. فهیمه رحیم نیا، گل شیفته فراهانی، هوشنگ قوانلو، هومن برق نورد، عباس شادروان و ..... همه گرد کارگردانی جمع می شوند. فراهانی که خود نویسنده کار هم هست، توضیح صحنه‌ها را می‌خواند.
« مفتش» متنی است که او مدتی پیش نوشته است گرچه آن زمان نام این متن« دیوانه، دیوانه، دیوانه » بود. اما دو سال پیش این متنن در مرحله بازخوانی دچار مشکل شد و پس زا آن بود که فراهانی، متن خود را تغییر داد. حالا صدای گل شیفته فراهانی است که اوج می‌گیرد. او که در این نمایش نقش تازه عروسی را بازی می‌کند که دامادش کشته شده با صدایی محزون اما محکم با سالار جدل می‌کند. فراهانی خود، ایفای نقش سالار را بر عهده دارد. او نقش و موقعیت آن را برای دخترش، گل شیفته تشریح می‌کند، به او می‌گوید که رفتار این زن جوان باید اشرافی باشد و تا حدامکان شکسپیری یعنی تا این حد کلاسیک.
مفتش اما یک داستان ندارد. این نمایش ۵ قصه با فضاهای گوناگون دارد.« چنگال»، « معدن»، «ایران خانم»، « فیروزه»، سیاه بازی « شاهی که خنده می‌خواست» و« پتک» .
این داستان‌ها با« مرگ» به یکدیگر مرتبط می‌شوند. نویسنده ای در ۶٠ سالگی تصمیم می‌گیرد درباره تئاتر ایران بنویسد، او در رثای صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و غلامحسین ساعدی و.... می‌نویسد وقتی« چنگال» هدایت اجرا می‌شود، مرگ به سراغ نویسنده می‌آید اما او با نگارش« چنگال» ثابت می‌کند که هنوز وقت مردنش نیست و باید زنده بماند.
حالا جدال میان سالار و تازه عروس بالا می‌گیرد. سردار پیش از این هرگز با زنی تا این حد جسور روبه‌رو نشده است و این جسارت او را موجب می‌شود.
فضای این نمایش هم همچون آثار فراهانی، فضایی ایرانی است که در واژگان مورد استفاده او هم بخوبی نمود دارد. فراهانی در این نمایش هم می‌کوشد ذهنیات خود را با استفاده از شیوه‌های نمایش آیینی سنتی و برشت اجرا کند. همان چیزی که به گفته خودش در نمایش قبلی‌اش« مریم مرداویج» هم از آن بهره برده بود. هر جا که تماشاگر دچار احساس شود، از موسیقی استفاده می‌کنیم تا احساس جایگزین تعقل نشود.
او به بازیگرانش می‌گوید که باید بکوشند تا هر یک از جملات مجزا از جملات قبل و بعد، تصویری ارائه دهند تا تمام لحظه‌های نمایش دیده شود صدای او که بالا می‌گیرد، همسرش فهیمه رحیم نیا یادآوری می‌کند که سالن بعضی ــ کارگاه نمایش ــ اجرا دارند. حالا صدای بازیگران سالن بعدی بالا می‌گیرد. فراهانی می‌گوید: به هر حال این شکل تمرین، مشکلات زیادی دارد و بدبختی هر سال ماست اما چاره‌ای نداریم و البته مشکل دیگرمان کمبود ساعتهای تمرین است. ٣ ساعت تمرین برای کاری مثل کار من واقعاَ کم است اما یازدهم چاره‌ای نداریم و باید با این مشکل هم کنار بیاییم.
شمشیر سالار بالا می‌آید و همسر جوان ناکام را گردن می‌زند. همران او خود می‌خواهد برای آن دوبار گاهی بسازد. بارگاهی برای زیارت عاشقان پاک و ساده دل همان گونه که آن دو بودند و در کنار آن دو بماند. ٣ ترای که روی خیر است، به آرامی نواخته می‌شود و تمرین نمایش به پایان می‌رسد. از کارگاه نمایش صدای بازیگران تئاتر« خوابگردها» به گوش می رسد: یه سفیدی تو سیاهی یه سیاهی تو سفیدی....