در حال بارگذاری ...
...

‌گزارشی از هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌

هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر استانی‌ - گیلان‌ در شرایطی‌ از بیستم‌ تا بیست‌ و ششم‌ آبان‌ ماه‌ در مجتمع‌ خاتم‌ الانبیای‌ رشت‌ برگزار شد که‌ پانزده‌ گروه‌ نمایشی‌ در این‌ جشنواره‌ شرکت‌ کرده‌ بودند.

‌مجتبی‌ پورمحسن‌:
هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر استانی‌ - گیلان‌ در شرایطی‌ از بیستم‌ تا بیست‌ و ششم‌ آبان‌ ماه‌ در مجتمع‌ خاتم‌ الانبیای‌ رشت‌ برگزار شد که‌ پانزده‌ گروه‌ نمایشی‌ در این‌ جشنواره‌ شرکت‌ کرده‌ بودند.
در این‌ جشنواره‌ فضا بیشتر تحت‌ تاثیر رد شدن‌ کار دو کارگردان‌ جوان‌ و بااستعداد یعنی‌ کیوان‌ خسرومرادی‌ و امیربدرطالعی‌ قرار داشت. علاقمندان‌ به‌ تاتر و فعالان‌ این‌ عرصه‌ پس‌ از تماشای‌ هر نمایش‌ از خودشان‌ می‌پرسیدند یعنی‌ کار آنها از این‌ نمایش‌ هم‌ ضعیف‌تر بود. مسعود بدرطالعی‌ پیشکسوت‌ تاتر که‌ بهزاد عشقی‌ منتقد گیلانی‌ او را “سی‌ سال‌ تاریخ‌ نقد شفاهی‌ تاتر گیلان” نامیده‌ غیرمنتظره‌ بودن‌ عدم‌ اجازه‌ حضور خسرو مرادی‌ در جشنواره‌ را اینچنین‌ توصیف‌ می‌کند: “کیوان‌ خسرو مرادی‌ اگر فقط‌ روی‌ صحنه‌ راه‌ برود، کارش‌ بهتر از اینها خواهد بود.” اعتراض‌ به‌ رد شدن‌ نمایش‌ خسرو مرادی‌ تنها معدود به‌ عده‌ای‌ خاص‌ نمی‌شد. تمام‌ حاضران‌ در جشنواره‌ وتقریبا تمام‌ اعضای‌ انجمن‌ نمایش‌ استان‌ گیلان‌ از عدم‌ حضور نمایشی‌ از خسرو مرادی‌ ابراز تاسف‌ می‌کردند. چه‌ کار خسرو مرادی‌ برگزیده‌ی‌ چندین‌ دوره‌ جشنواره‌ تاتر استانی‌ و منطقه‌ای، مورد تایید همه‌ی‌ اهالی‌ تاتر گیلان‌ هم‌ هست.
به‌ هر حال‌ هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ بدون‌ مراسم‌ افتتاحیه‌ روز جمعه‌ بیستم‌ آبان‌ ماه‌ آغاز به‌ کار کرد. گویا پس‌ از بازخوانی‌ هفتاد و سه‌ متن‌ نمایشی‌ رسیده‌ و پس‌ از بازبینی‌ نمایشهایی‌ که‌ در بازخوانی‌ تایید شده‌ بودند، پانزده‌ اثر نمایشی‌ شامل‌ 11 نمایش‌ صحنه‌ای‌ و چهار تاتر خیابانی‌ اجازه‌ی‌ حضور در جشنواره‌ را یافتند.
با توجه‌ به‌ اینکه‌ وضعیت‌ تاتر گیلان‌ در سالهای‌ اخیر چنان‌ بغرنج‌ بوده‌ تا جایی‌ که‌ در هشت‌ ماه‌ گذشته‌ حتا یک‌ نمایش‌ هم‌ در رشت‌ اجرای‌ عمومی‌ نداشته‌ مسوولین‌ را واداشت‌ که‌ حدود دو ماه‌ پیش‌ همایش‌ آسیب‌ شناسی‌ تاتر گیلان‌ را برگزار کنند. بدبینانه‌ نیست‌ که‌ هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ را به‌ “آخرین‌ گامهای‌ یک‌ محکوم‌ به‌ مرگ” تشبیه‌ کنیم‌ و امیدوار باشیم‌ تقدیر در آخرین‌ لحظات‌ برای‌ این‌ محکوم‌ به‌ مرگ‌ تغییر کند و به‌ ادامه‌ی‌ زندگی‌ بینجامد.
روز اول: نوید جشنواره‌ای‌ خوب‌
صبح‌ روز جمعه‌ بیستم‌ آبان‌ ماه، “نمایش‌ در بوته‌های‌ تمشک” نوشته‌ی‌ سید علی‌ مرتضوی‌ به‌ کارگردانی‌ رضا نبوتی‌ از شهرستان‌ فومن‌ اجرا شد. “در بوته‌های‌ تمشک” مرثیه‌ای‌ برای‌ تاتر بود. سه‌ عضو یک‌ گروه‌ کوچک‌ تاتر سالها بعد از زندگی‌ واقعی‌ نقش‌های‌ متعددی‌ را بازی‌ می‌کنند تا در ناخودآگاهشان‌ انتقام‌ ناکامی‌های‌ اجتماعی‌ را بگیرند. این‌ مساله‌ در نیمه‌ی‌ دوم‌ نمایش‌ پررنگ‌تر است. یکی‌ از ضعف‌های‌ نمایش‌ “در بوته‌های‌ تمشک” همین‌ دو پاره‌ بودن‌ آن‌ است. در پاره‌ی‌ اول‌ همه‌ چیز طبق‌ روال‌ معمول‌ پیش‌ می‌رود اما با ورود سروان‌ محتشم، نمایش‌ آهنگ‌ دیگری‌ می‌گیرد. اگر پاره‌ی‌ اول‌ نمایش، یک‌ نقطه‌ی‌ اوج‌ دارد در قسمت‌ دوم‌ قرار است‌ تابوی‌ نقطه‌ی‌ اوج‌ شکسته‌ شود. بر همین‌ اساس‌ هر کدام‌ از نقطه‌های‌ اوج‌ در واقع‌ ابزار بازی‌ دیگری‌ هستند که‌ نقطه‌ی‌ اوج‌ خودشان‌ را دارند. این‌ بازی‌ برای‌ تماشاگر می‌تواند جذاب‌ باشد. بازی‌ بازی‌ زندگی‌ که‌ نمایی‌ از زیر و بم‌های‌ زندگی‌ را فاش‌ می‌سازد. اما دو ضعف‌ باعث‌ می‌شود که‌ نمایش‌ “بوته‌های‌ تمشک” اثری‌ درخشان‌ نباشد. اول‌ اینکه‌ ریتم‌ نمایش‌ بسیار تند است‌ و همین‌ امر سبب‌ می‌شود که‌ تعدد بازی‌ها تا حد یک‌ بازی‌ کودکانه‌ تقلیل‌ داده‌ شود. نکته‌ی‌ دیگر اینکه‌ گویا رد پای‌ بسیاری‌ از سوژه‌های‌ سینمایی‌ فیلمهای‌ سالهای‌ اخیر ایران‌ متن‌ نمایش‌ را تحت‌ تاثیر قرار داده‌ است. بخش‌ پایانی‌ نمایش‌ که‌ در آن‌ دیالوگ‌هایی‌ درباره‌ی‌ رابطه‌ی‌ رفاقت‌ و نمایش‌ گفته‌ می‌شود بسیار سطحی‌ است.
اجرای‌ نمایش‌ هم‌ مشکلاتی‌ دارد. جدای‌ از ریتم‌ بسیار تند نمایش، وجود چند وسیله‌ اضافه‌ روی‌ صحنه، دکور را بسیار شلوغ‌ می‌کند. بازی‌ بازیگران‌ نمایش‌ چندان‌ بد نبود. رضا عباسی‌ در نقش‌ احمد محتشم‌ تغییر شخصیت‌ را در نمایش‌ درک‌ می‌کند. اگرچه‌ از تغییر بازی‌ جا می‌ماند و در نقشی‌ جدید، همان‌ نقش‌ قبلی‌ را بازی‌ می‌کند اما اتفاقات‌ زیادی‌ که‌ در نمایش‌ می‌افتد ضعف‌های‌ بازیگری‌ را می‌پوشاند.
“ارباب‌ها” به‌ کارگردانی‌ بهزاد (مهدی) دوگوهرانی‌ از بندر انزلی‌ عصر اولین‌ روز جشنواره‌ به‌ نمایش‌ درآمد. نمایش‌ “ارباب‌ها” را دو گوهرانی‌ با نگاهی‌ به‌ نمایش‌ “کلفت‌ها” اثر ژان‌ ژنه‌ نوشته‌ است. کل‌ نمایش‌ فضای‌ سیاهی‌ دارد. شاید حجم‌ فحش‌هایی‌ که‌ در نمایش‌ وجود دارد را فقط‌ بتوان‌ با نمایش‌ “گلن‌ گری‌ گلن‌ راس” دیوید ممت‌ مقایسه‌ کرد. فرم‌ کار، نمایش‌ در نمایش‌ است. دو شخصیت‌ روی‌ صحنه‌ نقش‌های‌ متعددی‌ را بازی‌ می‌کنند. یکبار اربابند، یکبار نوکر. گاهی‌ عاشقند، گاهی‌ متنفر. در آغاز نمایش‌ زن‌ (ارباب) می‌خواهد به‌ جشن‌ برود. مرد (نوکر) دست‌ و پا چلفتی‌ است. بعد از مدتی‌ درمی‌یابیم‌ که‌ مرد ارباب‌ است. و زن، نوکر! مرد به‌ زن‌ علاقمند است‌ اما زن‌ به‌ او علاقه‌ای‌ ندارد. پس‌ از مدتی‌ می‌فهمیم‌ که‌ مرد و زن، هر دو نوکرند و این‌ بازی‌ها را تمرین‌ می‌کنند تا ارباب‌های‌ خود رابکشند. در پایان‌ اما نمایش‌ زن‌ و مردی‌ را نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ نقش‌ها را بازی‌ می‌کردند و تمام‌ اینها فقط‌ بازی‌ بوده‌ است. خود بازیگران‌ در نقش‌هایی‌ که‌ می‌پذیرند به‌ نوعی‌ خود ویرانگری‌ دست‌ می‌زنند و سویه‌ پنهان‌ شخصیت‌ دیگر را نشانه‌ می‌گیرند. مرد وقتی‌ نقش‌ ارباب‌ را می‌گیرد تاحد ممکن‌ زن‌ را تخریب‌ می‌کند. زن‌ در اینجا حسی‌ مازوخیستی‌ را تجربه‌ می‌کند. در مقابل‌ وقتی‌ زن، در مقابل‌ مرد نقش‌ کلفتی‌ را ایفا می‌کند که‌ مرد نوکر عاشق‌ اوست‌ با حس‌ سادیستی، روحیه‌ سادومازوخیستی‌ ذاتی‌ خود را آشکار می‌سازد. اپیزود چهارم‌ نمایش‌ “ارباب‌ها” به‌ کل‌ کار ضربه‌ می‌زند. نمایشی‌ که‌ در سه‌ اپیزود اول‌ بسیار محکم‌ شکل‌ گرفته‌ در اپیزود پایانی‌ به‌ ملودرام‌ تبدیل‌ می‌شود. اصرار بر بومی‌ کردن‌ نمایش‌ در دیالوگ‌ها و ترکیب‌ ناهمگون‌ موسیقی‌ گاهی‌ باعث سردرگمی‌ فضای‌ نمایش‌ می‌شود. مشخص‌ نیست‌ در حالی‌ که‌ مرد در نقش‌ ارباب، موسیقی‌ پاپ‌ گوش‌ می‌دهد چرا چند لحظه‌ بعد سمفونی‌ پنج‌ بتهوون‌ را زیر لب‌ زمزمه‌ می‌کند. بازی‌ بازیگران‌ نمایش‌ قابل‌ توجه‌ بود. شهرام‌ حمدوی، در نقش‌ مرد بسیار خوب‌ به‌ واگویه‌ دیالوگ‌های‌ نمایش‌ می‌پردازد. او در تغییر حس‌ نیز بسیار موفق‌ است. بازیگر زن‌ نمایش‌ هم‌ رد پای‌ محکمی‌ از خود در عرصه‌ بازیگری‌ در تاتر گیلان‌ بر جای‌ می‌گذارد. “ارباب‌ها” با وجود برخی‌ ضعف‌ها از بهترین‌ نمایش‌های‌ جشنواره‌ بود که‌ اکثر ویژگی‌های‌ یک‌ درام‌ خوب‌ را داشت. نمایش‌ “ارباب‌ها” البته‌ از سوی‌ هیات‌ داوران‌ مورد کم‌ لطفی‌ قرار گرفت.
روز دوم: شیخ‌ ناکام‌ و زن‌ سرگشته‌
شنبه‌ در روز دوم‌ جشنواره‌ ابتدا نمایش‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” نوشته‌ی‌ آرش‌ عباسی‌ به‌ کارگردانی‌ فرزاد لباسی‌ از رشت‌ اجرا شد. نمایش‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” اقتباسی‌ از داستان‌ شیخ‌ صنعان‌ از منطق‌ الطیر عطار است. ماجرای‌ شیخ‌ زاهدی‌ که‌ پارسایی‌اش‌ را در عشق‌ به‌ یک‌ زن‌ می‌بازد.
در ابتدای‌ نمایش‌ تصویر کلی‌ از زن‌ به‌ عنوان‌ گناه‌ ارایه‌ می‌شود. وقتی‌ شیخ‌ از زن‌ می‌پرسد نامت‌ چیست‌ و اصل‌ و نسبت‌ چیست، زن‌ پاسخ‌ می‌دهد نامم‌ زن‌ است‌ واصل‌ و نسبم‌ زن‌ است. او که‌ خود معشوقش‌ را از دست‌ داده‌ از تصویری‌ که‌ از ذاتش‌ ارایه‌ شده‌ ناراحت‌ است. او به‌ عنوان‌ یک‌ زن‌ باید نقش‌ موجودی‌ را بازی‌ کند که‌ یک‌ زاهد را به‌ گناه‌ وادارد. زن‌ در مواجهه‌ با شیخ، چهار شرط‌ برایش‌ می‌گذارد. سجده‌ بر بت، می، آتش‌ و کنار گذاشتن‌ ایمان. شیخ‌ در برابر هریک‌ از اینها ابتدا مقاومت‌ می‌کند اما شوق‌ عشق‌ او را وامی‌دارد که‌ به‌ شروط‌ زن‌ تن‌ دهد. زن‌ پس‌ از برآورده‌ شدن‌ شروط، شیخ‌ را ناکام‌ می‌گذارد تا به‌ سراغ‌ عاشقان‌ دیگر برود ...
نمایش‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” در کنار روایت‌ داستان‌ شیخ، روایتی‌ موازی‌ از سرگشتگی‌ زن‌ به‌ عنوان‌ نماد گناه‌ را پی‌ می‌گیرد. نمایش‌ روایتی‌ مدرن‌ از داستان‌ منطق‌ الطیر نیست. اگرچه‌ می‌کوشد تا با موازی‌ سازی‌ روایتی‌ در تقابل‌ با روایت‌ شیخ‌ زاهد و معشوقه‌ای‌ فریبکار به‌ مدرن‌ سازی‌ روایت‌ برسد، اما طرح‌ نمایش‌ فاقد عناصر نمایشی‌ و حتا داستانی‌ است. آنچه‌ را که‌ تماشاگر روی‌ صحنه‌ می‌بیند صرفا یک‌ ایده‌ است‌ که‌ حتا به‌ داستان‌ تبدیل‌ نمی‌شود چه‌ برسد به‌ نمایش. دکور سنگین‌ نمایش‌ هم‌ اصلا مناسب‌ نیست. معلوم‌ نیست‌ بالا و پایین‌ رفتن‌ شخصیت‌ها چه‌ ارتباطی‌ با نمایش‌ دارد. روی‌ صحنه‌ هر وسیله‌ای‌ که‌ قرار می‌گیرد باید به‌ نمایشی‌ کردن‌ کار کمک‌ کند. اما دکور نمای‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” فاقد این‌ ویژگی‌ است. به‌ نظر می‌رسد دکور شلوغ‌ و سنگین‌ فقط‌ توجیهی‌ برای‌ عدم‌ کارکرد نمایشی‌ کار است. اگر این‌ دکور هم‌ وجود نداشت، “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” به‌ یک‌ برنامه‌ی‌ نمایشنامه‌ خوانی‌ تبدیل‌ می‌شد. انتخاب‌ محمد رسائلی‌ در نقش‌ شیخی‌ هفتاد ساله‌ هم‌ کج‌ سلیقگی‌ بود. او هرچقدر هم‌ که‌ بازیگر خوبی‌ باشد نمی‌تواند نقش‌ پیرمردی‌ هفتاد ساله‌ را که‌ پس‌ از سالها زهد در دام‌ یک‌ عشق‌ گرفتار شده‌ بازی‌ کند.
عصر همین‌ روز نمایش‌ “سوفیای‌ من” نوشته‌ نصرا... قادری‌ به‌ کارگردانی‌ هدیه‌ میرمعنوی‌ به‌ صحنه‌ درآمد. “سوفیای‌ من” داستان‌ سوفیا، همسر دوم‌ کمال، متهم‌ به‌ قتل‌ لیلا همسر اول‌ کمال‌ است. او که‌ روزهای‌ آخر زندگی‌ خود را در سلول‌ انفرادی‌ زندان‌ سپری‌ می‌کند مدعی‌ است‌ که‌ جرم‌ او قتل‌ نیست. او برای‌ اینکه‌ کمال‌ متهم‌ نشود و به‌ دلیل‌ عشقی‌ که‌ نسبت‌ به‌ او دارد اعتراف‌ به‌ قتل‌ کرده‌ است...
“سوفیای‌ من” براساس‌ داستانی‌ واقعی‌ یعنی‌ ماجرای‌ ناصر محمدخانی‌ و شهلا نوشته‌ شده‌ است. متن‌ نمایش‌ ضعف‌های‌ فراوانی‌ دارد. از یکسو نگاه‌ نمایش‌ به‌ عشق، سطحی‌ است‌ و به‌ هیچ‌ وجه‌ عمق‌ نمی‌گیرد واز سوی‌ دیگر نمی‌تواند وجه‌های‌ مختلف‌ ماجرایی‌ را که‌ در عالم‌ واقعیت‌ اتفاق‌ افتاده‌ نشان‌ دهد. نوشتن‌ براساس‌ واقعیتی‌ که‌ اخیرا اتفاق‌ افتاده‌ بسیار سخت‌ است‌ چرا که‌ نمایشنامه‌ نویس‌ باید واقعیتی‌ عمیق‌تر از آنچه‌ بیرون‌ متن‌ اتفاق‌ افتاده‌ را خلق‌ کند. متن‌ نمایش‌ نصرا... قادری‌ این‌ ویژگی‌ را ندارد. ضعف‌های‌ متن‌ برای‌ کارگردان‌ نمایش‌ دشواری‌های‌ لاینحلی‌ را ایجاد می‌کند. چنانکه‌ بازیگران‌ نمی‌توانند روی‌ صحنه‌ نقش‌هایشان‌ را باورپذیر کنند.
روز سوم: گاو، شتر، پلنگ‌
در روز سوم‌ سه‌ نمایش‌ اجرا شد که‌ یکی‌ از آنها خیابانی‌ بود. نمایش‌ “تراژدی‌ عامیانه” را حمید صانعی‌ فرد نوشته‌ و کارگردانی‌ کرد. “تراژدی‌ عامیانه” را می‌توان‌ به‌ سه‌ پاره‌ تقسیم‌ کرد. پاره‌ اول‌ نمایش‌ که‌ تفاوت‌ چندانی‌ با سریالهای‌ برنامه‌ خانواده‌ ندارد. طنزهای‌ نازل‌ شخصیت‌هایی‌ که‌ فقط‌ دیالوگ‌های‌ پیش‌ بینی‌ شده‌ را ادا می‌کنند. در این‌ پاره، نمایش‌ در واقع‌ کاریکاتوری‌ از نمایش‌ است.
در پاره‌ی‌ دوم‌ نمایش. بکتی‌ می‌شود. شخصیت‌ها می‌خواهند موقعیتی‌ را اجرا کنند که‌ هیچ‌ نشانی‌ از آن‌ در نمایش‌ وجود ندارد. حتا دیالوگ‌ها هم‌ چیزی‌ را فاش‌ نمی‌کنند. اما مشخص‌ نیست‌ چرا بازیگران، بازی‌ خود را با تماشاگر در میان‌ می‌گذارند؟ وقتی‌ تماشاگر می‌فهمد که‌ زن‌ و مرد در حال‌ بازی‌ موقعیت‌ها روی‌ صحنه‌ هستند تمایلی‌ به‌ تماشای‌ ادامه‌ نمایش‌ ندارند. در پاره‌ی‌ سوم، نمایش‌ مشتش‌ را برای‌ تماشاگران‌ باز می‌کند و تمام‌ ماجرا را وسط‌ صحنه‌ می‌ریزد. زن‌ و شوهری‌ که‌ اخبار رادیو را گوش‌ می‌دهند نمایش‌هایی‌ را براساس‌ خبرهایی‌ که‌ می‌شنوند بازی‌ می‌کنند. گویا نمایش‌ “تراژدی‌ عامیانه” قرار است‌ زندگی‌ در جامعه‌ مدرن‌ را به‌ فاجعه‌ توصیف‌ کند و برشی‌ از آن‌ را به‌ صحنه‌ بیاورد. اما به‌ چند دلیل‌ در این‌ امر ناموفق‌ است. اول‌ اینکه‌ طنز نمایش‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ نمایش‌ نمی‌خورد، طنزی‌ که‌ چیزی‌ در درون‌ خودش‌ ندارد. ترکیب‌ سوژه‌ی‌ بومی‌ نشده‌ی‌ نمایش‌ با برخی‌ المان‌هایی‌ که‌ سعی‌ داشته‌ به‌ بومی‌ کردن‌ نمایش‌ کمک‌ کند مجموعه‌ای‌را ساخته‌ که‌ نمی‌تواند تماشاگر را درگیر خودش‌ کند. در واقع‌ نمایش‌ سوژه‌ای‌ را خارج‌ از خودش‌ تعریف‌ شده‌ دارد و داستانی‌ که‌ بتواند تماشاگر را تا آخر با خود ببرد ندارد. به‌ هم‌ ریختن‌ دکور در پایان‌ نمایش، پاسخی‌ به‌ این‌ فقدان‌ روایت‌ است. نبود قصه، کارگردان‌ را وادار ساخته‌ که‌ با به‌ هم‌ ریختن‌ دکور فاصله‌ی‌ نمایش‌ را با تماشاگر کم‌ کند. سرگردانی‌ بین‌ بومی‌ بودن‌ یا نبودن‌ در بازی‌ بازیگران‌ هم‌ دیده‌ می‌شود. زن‌ نمایش‌ جاهایی‌ نقش‌ زنی‌ به‌ شدت‌ ایرانی‌ را بازی‌ می‌کند و در بعضی‌صحنه‌ها هم‌ نقشش‌ کاملا غیرایرانی‌ می‌شود.
عصر روز یکشنبه‌ بیست‌ و دوم‌ آبان‌ ماه، اولین‌ تاتر خیابانی‌ جشنواره‌ با نام‌ “آلودگی‌ محیط‌ زیست” اجرا شد و پس‌ از آن‌ نمایش‌ “مرگ‌ در مطبخ” نوشته‌ی‌ محمد حسین‌ ناصربخت‌ و به‌ کارگردانی‌ محمدعلی‌ صادق‌ حسنی‌ به‌ روی‌ صحنه‌ رفت. در “مرگ‌ در مطبخ” سعی‌ شد در روایتی‌ مدرن‌ از عشقی‌ ناکام‌ ارایه‌ شود. با این‌ توضیح‌ که‌ به‌ روایت‌های‌ کلاسیک‌ وفادار بماند. علیرغم‌ تلاش‌هایی‌ که‌ با تغییر دکور برای‌ اجرا انجام‌ شده‌ اما صادق‌ حسنی‌ بیش‌ از اندازه‌ در به‌ هم‌ ریختن‌ زمان‌ و مکان‌ اصرار می‌ورزد. این‌ همه‌ تغییر مکان‌ و زمان‌ برای‌ تماشاگر آزار دهنده‌ است. پایان‌ نمایش‌ هم‌ قوی‌ نیست. در حالی‌ که‌ چیزی‌ بدون‌ پاسخ‌ نمانده‌ اما شخصیت‌ پدر در پایان‌ رو به‌ تماشاگران‌ با یک‌ جمله‌ سوالی‌ می‌کوشد وانمود کند که‌ نمایش‌ حرفهای‌ ناگفته‌ای‌ هم‌ دارد. چند اشتباه‌ فاحش‌ در متن‌ نمایشی‌ وجود دارد که‌ عجیب‌ به‌ نظر می‌رسد. مثلا در جایی‌ از نمایش، پدر می‌گوید که‌ کبوتر را در لانه‌ی‌ مرغ‌ جا داده‌ بود. منظور از جا دادن، پنهان‌ کردن‌ است. در حالی‌ که‌ جا دادن‌ گرته‌ برداری‌ نادرست‌ از همین‌ عبارت‌ در زبان‌ گیلکی‌ است. روایت‌ رمئو و ژولیت‌ در نمایش‌ هم‌ اضافی‌ و کلیشه‌ای‌ به‌ نظر می‌رسد. یکی‌ از نکات‌ مثبت‌ این‌ نمایش، استفاده‌ از نور است‌ که‌ به‌ خوبی‌ تغییر زمان‌ صحنه‌ها را مشخص‌ می‌کند.
روز چهارم: خندیدن، مساله‌ این‌ است‌
انبوه‌ تماشاگرانی‌ که‌ صبح‌ روز دوشنبه‌ برای‌ تماشای‌ نمایش‌ “حملت” به‌ سالن‌ وارش‌ مجتمع‌ فرهنگی‌ خاتم‌ الانبیا آمده‌ بودند حسابی‌ خندیدند. نمایش‌ “حملت” به‌ کارگردانی‌ ابوذر مزاری‌ جلالی‌ این‌ لطف‌ را داشت‌ که‌ تمام‌ حاضران‌ در سالن، صبحی‌ به‌ یادماندنی‌ را تجربه‌ کنند و از ته‌ دل‌ بخندند.
مزاری‌ جلالی‌ نمایش‌ “حملت” را در تقابل‌ با نمایشنامه‌ی‌ معروف‌ “هملت” نوشت. او سعی‌ کرد از بطن‌ یکی‌ از مشهورترین‌ تراژدی‌های‌ تاریخ‌ نمایش‌ را به‌ کمدی‌ تبدیل‌ کند و در این‌ کار تا حدود زیادی‌ هم‌ موفق‌ بود. در تمام‌ صحنه‌های‌ نمایش، بازیگران‌ می‌کوشیدند تا حد ممکن‌ شخصیت‌های‌ نمایش‌ هملت‌ را به‌ هجو بکشند. نمایش‌ با به‌ کارگیری‌ چند تمهید به‌ این‌ هدف‌ دست‌ پیدا می‌کند. اول‌ اینکه‌ زمان‌ نمایش‌ به‌ هم‌ می‌ریزد، البته‌ نه‌ ترتیب‌ زمانی‌ وقایع، بلکه‌ زمانی‌ که‌ نمایش‌ شکسپیر در آن‌ اتفاق‌ می‌افتد. دیالوگ‌های‌ امروزی‌ شده‌اند، اما همچنان‌ رگه‌هایی‌ از زبان‌ فخیم‌ در دیالوگ‌ها وجوددارد که‌ تقابل‌ این‌ دو ایجاد طنز می‌کند. از سوی‌ دیگر موسیقی‌ نمایش‌ همراه‌ با ترانه‌های‌ عامیانه‌ و هجو کردن‌ آنها، به‌ بار طنز نمایش‌ کمک‌ می‌کند. از اغراق‌ معمول‌ نمایشی‌ برای‌ فرد کاستن‌ تراژدی‌ هملت‌ به‌ یک‌ کمدی‌ استفاده‌ می‌شود. از دیگر نکات‌ مثبت‌ نمایش‌ “حملت” این‌ است‌ که‌ در آن‌ همه‌ چیز به‌ طور ساده‌ روی‌ صحنه‌ اتفاق‌ می‌افتد. حتا زمانی‌ که‌ قرار است‌ دکور صحنه‌ تغییر کند نور کاملا گرفته‌ نمی‌شود. این‌ نشانه‌ها، به‌ تماشاگر کمک‌ می‌کند کمدی‌ شدن‌ نمایش‌ “هملت” را بپذیرد. از بعد چهارم‌ صحنه‌ یعنی‌ فضای‌ سالن‌ به‌ موقع‌ و به‌ اندازه‌ کافی‌ و منطقی‌ با ضرورت‌های‌ داستان‌ نمایش‌ استفاده‌ شده، نه‌ برای‌ به‌ رخ‌ کشیدن‌ استفاده‌ از این‌ تمهید. تنها نکته‌ی‌ منفی‌ نمایش، زمان‌ طولانی‌ آن‌ است. به‌ نظر می‌رسید نمایش‌ باید در همان‌ یک‌ ساعت‌ اول‌ تمام‌ می‌شد. یک‌ ساعت‌ که‌ از نمایش‌ می‌گذرد. داستان‌ نمایش‌ - فرازها و فرودهایش‌ - برای‌ تماشاگر عادی‌ خسته‌ کننده‌ به‌ نظر می‌رسد. اینکه‌ نمایش‌ 40 دقیقه‌ اضافه‌ باشد و قطعا تاثیر بسیار منفی‌ بر کل‌ کار می‌گذارد. اما نمایش‌ “حملت” آن‌ قدر جذاب‌ و دیدنی‌ هست‌ که‌ بتوان‌ آن‌ چهل‌ دقیقه‌ را نادیده‌ گرفت.
عصر روز دوشنبه‌ ابتدا تاتر خیابانی‌ “به‌ عمل‌ کاربرآید” به‌ کارگردانی‌ مهرداد فیاض‌ از ماسال‌ اجرا شد و پس‌ از آن‌ نمایش‌ “سیاه‌ گالش” نوشته‌ی‌ یوسف‌ فخرایی‌ به‌ کارگردانی‌ نگار نادری‌ از لاهیجان‌ به‌ صحنه‌ آمد. نمایش‌ “سیاه‌ گالش” فاقد پرداخت‌ داستانی‌ است. در واقع‌ آنچه‌ عصر روز دوشنبه‌ به‌ صحنه‌ آمد اجرایی‌ از یک‌ طرح‌ داستانی‌ (و نه‌ نمایشی) بود. عدم‌ وجود منطق‌های‌ داستانی‌ تماشاگر را سردرگم‌ می‌کند. مثلا تماشاگر به‌ هیچ‌ وجه‌ متوجه‌ دلیل‌ نفرت‌ پریزاد از سیاه‌ گالش‌ نمی‌شود. حتا دلیل‌ کشته‌ شدن‌ دامون‌ هم‌ مشخص‌ نیست. مثل‌ اینکه‌ تصور شده‌ تماشاگران‌ به‌ واقعیت‌های‌ مفروض‌ نمایشنامه‌ نویس‌ آگاه‌ هستند.
فقدان‌ پرداخت‌ و منطق‌ داستانی‌ شخصیت‌ها را سردرگم‌ می‌سازد. در چنین‌ شرایطی‌ از بازیگران‌ نمایش‌ هم‌ نمی‌توان‌ انتظار زیادی‌ داشت. نفس‌ پرداختن‌ به‌ سنت‌های‌ محلی‌ در نمایش‌ و زنده‌ نگه‌ داشتن‌ آنها امری‌ بسیار پسندیده‌ است. اما پرداختن‌ به‌ این‌ سنت‌ها مشکلاتی‌ هم‌ دارد. این‌ آیین‌ها نسل‌ به‌ نسل، سینه‌ به‌ سینه‌ منتقل‌ شده‌اند و ریشه‌هایی‌ قومی‌ در فرهنگ‌ مردم‌ آن‌ منطقه‌ دارد. بنابراین‌ پرداختن‌ به‌ این‌ سنت‌ها هوشیاری‌ زیادی‌ می‌طلبد. “سیاه‌ گالش” اشاره‌ به‌ یکی‌ از همین‌ آیین‌هاست‌ که‌ تماشاگر انتظار دارد روایتی‌ متفاوت‌ از آن‌ را روی‌ صحنه‌ ببیند. اما نمایش‌ “سیاه‌ گالش” در برآوردن‌ این‌ انتظار ناموفق‌ است. کاش‌ کارگردان‌ این‌ نمایش‌ از امکانات‌ صحنه‌ نظیر دکور و نور بیشتر استفاده‌ می‌کرد. دکور نمایش‌ “سیاه‌ گالش” ثابت‌ و توضیحی‌ بود. ضمن‌ آنکه‌ از نور هم‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ استفاده‌ مناسبی‌ نشد.
روز پنجم: سکوت‌ دراماتیک‌ چقدر خوب‌ است!
صبح‌ روز سه‌شنبه‌ نمایش‌ “عکس‌ بیداری” نوشته‌ی‌ حسین‌ سرپرست‌ و به‌ کارگردانی‌ خود او از لنگرود به‌ روی‌ صحنه‌ رفت. در نمایش‌ همانقدر که‌ دیالوگ‌ها اهمیت‌ دارند سکوت‌ نیز واجد ارزش‌ است. بخصوص‌ اگر این‌ سکوت، دراماتیک‌ باشد. اما در اکثر نمایشهایی‌ که‌ در هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ به‌ روی‌ صحنه‌ آمد کمتر نشانی‌ از سکوت‌ بود. در قسمت‌ اول‌ نمایش‌ “عکس‌ بیداری” به‌ کارگردانی‌ حسین‌ سرپرست‌ دیالوگ‌های‌ زیادی‌ از زبان‌ بازیگر نقش‌ زن‌ گفته‌ می‌شود و وقفه‌ای‌ هم‌ بین‌ دیالوگ‌ها وجود ندارد. عدم‌ به‌ کارگیری‌ سکوت‌ در نمایش‌ بیش‌ از هر چیزی‌ به‌ دیالوگ‌ها لطمه‌ می‌زند و باعث‌ می‌شود دیالوگ‌ها آزار دهنده‌ به‌ نظر برسند. ضمن‌ اینکه‌ حرکات‌ بازیگر زن‌ هنگام‌ گفتن‌ دیالوگ‌ها هدایت‌ نشده‌ است. زمان‌ زیادی‌ نمی‌گذرد که‌ این‌ ضعف‌ سبب‌ بی‌توجهی‌ تماشاگر به‌ دیالوگ‌ها می‌شود یک‌ نکته‌ی‌ مثبت‌ در نمایش‌ “عکس‌ در بیداری” دکور آن‌ است. دکور تخت‌ اگرچه‌ تا حدود زیادی‌ امکانات‌ نمایش‌ را محدود می‌کند اما در نمایش‌ “عکس‌ بیداری” باور پذیری‌ موقعیت‌ نمایشی‌ را تقویت‌ می‌کند. سی‌ دقیقه‌ از شروع‌ نمایش‌ که‌ می‌گذرد هنوز خبری‌ از گره‌ داستانی‌ نمایش‌ نیست. اتفاقی‌ که‌ بهانه‌ای‌ باشد و روایت‌ مشکلات‌ زن‌ و مرد را توجیه‌ کند. درد مداوم‌ پای‌ مرد که‌ در جبهه‌ مجروح‌ شده‌ بود پس‌ از هفت‌ سال‌ غیر طبیعی‌ به‌ نظر می‌رسد. پشت‌ چهار روز خوابیدن‌های‌ مرد هم‌ منطقی‌ وجود ندارد. استفاده‌ از ویدیو پروجکشن‌ بخصوص‌ در صحنه‌ی‌ پایانی‌ قابل‌ توجیه‌ نیست. می‌شد چنان‌ صحنه‌ای‌ را در پایان‌ نمایش‌ “عکس‌ بیداری” روی‌ صحنه‌ خلق‌ کرد.
عصر روز سه‌شنبه‌ ابتدانمایش‌ خیابانی‌ “مد” نوشته‌ی‌ محمد ابوالقیسی‌ و به‌ کارگردانی‌ فرهاد شکرا... زاده‌ اجرا شد. نمایش‌ “سایه‌های‌ ماندگار” نوشته‌ی‌ علی‌ حلوی‌ و به‌ کارگردانی‌ خود او نیز آخرین‌ نمایش‌ روز سوم‌ بود. نمایش، اجرای‌ برشی‌ از مصائب‌ بشری‌ روی‌ صحنه‌ است. از آن‌جایی‌ که‌ در نمایش‌ باید هر اتفاق‌ را جوردیگری‌ روایت‌ کرد. روایتی‌ که‌ تا به‌ حال‌ تجربه‌ نشده‌ است‌ سعی‌ می‌شود گستره‌ی‌ اتفاق‌ مورد بحث‌ محدود شده‌ و تا حد ممکن‌ بر عمق‌ آن‌ افزوده‌ شود. نمایش‌ “سایه‌های‌ ماندگار” می‌خواهد تمام‌ مشکلات‌ یک‌ بشر از تولد تا مرگ‌ را در یک‌ ساعت‌ به‌ روی‌ صحنه‌ ببرد. بدیهی‌ است‌ که‌ در این‌ شرایط‌ امکان‌ عمق‌ بخشیدن‌ به‌ نمایش‌ کم‌ می‌شود. “سایه‌های‌ ماندگار” وحدت‌ موضوعی‌ ندارد. چون‌ هیچ‌ موضوعی‌ را به‌ عنوان‌ سوژه‌ مطرح‌ نکرده‌ است. به‌ همین‌ دلیل‌ تمام‌ مسایل‌ طرح‌ شده‌ در حد شعار باقی‌ می‌ماند. تمام‌ امکانات‌ صحنه‌ تاتر از نور و دکور و موسیقی‌ گرفته‌ تا بازیگران‌ همگی‌ برای‌ تحقق‌ روایتی‌ دراماتیک‌ است. بنابراین‌ امکانات‌ صحنه‌ مقدم‌ بر خود اثر نمایش‌ نیست. اما در نمایش‌ “سایه‌های‌ ماندگار” تماشاگر تا می‌تواند نور و موسیقی‌ می‌بیند و باید خیلی‌ تلاش‌ کند تا رگه‌های‌ از داستان‌ را پیدا کند. نور دادن‌ و نورگیری‌ به‌ حدی‌ زیاد است‌ که‌ توجه‌ تماشاگر را از نقش‌ها منحرف‌ می‌کند. اشتباهات‌ فاحشی‌ هم‌ درزمینه‌ی‌ نورگیری‌ و موسیقی‌ نمایش‌ وجود دارد. علی‌ حلوی‌ در مقام‌ کارگردان‌ سعی‌ فراوانی‌ داشته‌ تا اثری‌ متفاوت‌ را به‌ صحنه‌ بیاورد. اما بازی‌ ناشیانه‌ وی‌ لطمه‌ی‌ بزرگی‌ به‌ ساختار اجرای‌ نمایش‌ زد. البته‌ مریم‌ رحمانی‌ کوشید تا روحیات‌ یک‌ زن‌ درمانده‌ را خلق‌ کند اما ضعف‌های‌ کار این‌ اجازه‌ را به‌ او نداد.
روز ششم: سو تفاهم‌
در روز ششم‌ جشنواره، دو نمایش‌ اجرا شد. ابتدا نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی” نوشته‌ سید علی‌ مرتضوی‌ به‌ کارگردانی‌ محمدرضا رهبر به‌ روی‌ صحنه‌ رفت. “چی‌ چی‌ نی” واقعیت‌ زندگی‌ دختری‌ روستایی‌ است‌ که‌ در یکی‌ از روستاهای‌ فومن‌ به‌ وقوع‌ پیوسته‌ است. ماری‌ “چی‌ چی‌ نی” یک‌ دختر جوان‌ روستایی‌ بر اثر جهل‌ اطرافیان‌ و خانواده‌ مورد سو ظن‌ قرار می‌گیرد. در پایان‌ مشخص‌ می‌شود که‌ او در شکم‌ خود یک‌ غده‌ سرطانی‌ را حمل‌ می‌کند. نمایش‌ داستان‌ خوبی‌ دارد اما داستان‌ به‌ خوبی‌ دراماتیزه‌ نمی‌شود. عدم‌ پرداخت‌ شخصیت‌ها باعث‌ می‌شودکه‌ تماشاگر نتواند با آنها همدلی‌ کند. کلا نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی” اجرای‌ موفقی‌ ندارد. انتخاب‌ بازیگران‌ نیز به‌ هیچ‌ وجه‌ سنجیده‌ نیست. البته‌ الهه‌ فرخی‌ و محمدعلی‌ فرمند بازی‌های‌ خوبی‌ در نمایش‌ ارایه‌ می‌کنند.
پس‌ از نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی”، نمایش‌ خیابانی‌ “شیلون‌ کشی” نوشته‌ی‌ محمدصادق‌ حسنی‌ و به‌ کارگردانی‌ او اجرا شد.
روز هفتم: اختتامیه، فرهاد آییش، حسین پارسایی‌
هفدهمین‌ جشنواره‌ی‌ تاتر گیلان، اولین‌ تجربه‌ی‌ انجمن‌ نمایش‌ گیلان‌ در برگزاری‌ جشنواره‌ بود. هر چه‌ قدر در طول‌ جشنواره‌ سعی‌ شده‌ بود که‌ جشنواره‌ نظم‌ داشته‌ باشد - که‌ اتفاقا داشت‌ - در روز اختتامیه، تاخیر نود دقیقه‌ رای‌ برای‌ آغاز برنامه‌ حسابی‌ حوصله‌ی‌ تماشاگران‌ را سر برد. اما بالاخره‌ میهمانان‌ برنامه‌ یعنی‌ پارسایی، رییس‌ مرکز هنرهای‌ نمایشی‌ و محمد خزایی، مسوول‌ روابط‌ عمومی‌ این‌ مرکز و فرهاد آییش، بازیگر و کارگردان‌ تاتر از راه‌ رسیدند و برنامه‌ اختتامیه‌ شروع‌ شد. در ابتدا دکتر سید حجت‌ مهدوی، مدیر کل‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ گیلان‌ با ذکر مقدماتی‌ درباره‌ی‌ هنر گفت: “گیلان‌ به‌ لحاظ‌ سابقه‌ در عرصه‌ تاتر چیزی‌ از استانهای‌ دیگر کم‌ ندارد. من‌ در همین‌ چند صباحی‌ که‌ در مسند مدیریت‌ هستم‌ سعی‌ کردم‌ به‌ بالندگی‌ تاتر استان‌ کمک‌ کنم. جشنواره‌ امسال‌ بسیار با شکوه‌تر از سال‌ گذشته‌ برگزار شد. من‌ شنیدم‌ آقای‌ پارسایی، نیرویی‌ جوان، انرژیک‌ است. من‌ به‌ آقای‌ پارسایی‌ عرض‌ می‌کنم‌ که‌ ما از نظر امکانات‌ تاتر بسیار در مضیقه‌ هستیم. درست‌ است‌ که‌ کارها به‌ عشق‌ و اخلاق‌ برآید اما بحث‌ امکانات‌ شوخی‌ نیست. ما اگر بخواهیم‌ پیام‌های‌ نظیر انقلاب، دفاع‌ مقدس، مردمسالاری‌ و همین‌ طور عدالت‌طلبی‌ و مهر ورزی‌ را جدی‌ بگیریم‌ باید دست‌ صمیمیت‌ و ارادت‌ به‌ سوی‌ هنرمندان‌ در استان‌ دراز کنیم.”
در ادامه‌ محمد حسن‌ پور، معاون‌ فرهنگی‌ اداره‌ کل‌ فرهنگ‌ و ارشاد اسلامی‌ گیلان‌ و دبیر هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر استانی‌ گفت: “به‌ گفته‌ی‌ داوران‌ این‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ در مقایسه‌ با بعضی‌ استانها از نظر کمی‌ و کیفی‌ برجسته‌ است. تا جایی‌ که‌ در جشنواره‌ای‌ که‌ این‌ عزیزان‌ دو هفته‌ی‌ پیش‌ در استان‌ دیگر داوری‌ کردند اثری‌ را برای‌ حضور در جشنواره‌ فجر انتخاب‌ نکردند اما در جشنواره‌ی‌ گیلان‌ آثاری‌ را بیش‌ از ظرفیت‌ پیش‌ بینی‌ شده‌ برگزیدند. به‌ طور کل‌ 73 متن‌ نمایشی‌ به‌ دبیرخانه‌ جشنواره‌ رسیده‌ بود که‌ هیات‌ بازبینی‌ 35 اثر را تایید کرد و پس‌ از بازبینی‌ 15 اثر برای‌ اجرا انتخاب‌ شدند. جلسات‌ نقد و بررسی‌ نمایش‌ها هم‌ برگزار شد.”
پارسایی، رییس‌ مرکز هنرهای‌ نمایشی‌ نیز پس‌ از عذرخواهی‌ به‌ خاطر تاخیر گفت: “من‌ در طول‌ بیست‌ روزی‌ که‌ به‌ عنوان‌ یک‌ خدمتگزار، مسوولیت‌ مرکز هنرهای‌ نمایشی‌ را پذیرفتم. بخش‌ اعظم‌ وقت‌ خودم‌ را برای‌ سفر به‌ استانها گذاشتم‌ و بیش‌ از آنکه‌ در تهران‌ و اتاق‌ مرکز هنرهای‌ نمایشی‌ باشم‌ ترجیح‌ دادم‌ که‌ به‌ خانواده‌ بزرگ‌ تاتر کشور سر بزنم. از تهران‌ به‌ هر شهری‌ که‌ می‌روم‌ چهره‌ پاک‌ و صمیمی‌ اهالی‌ تاتر آن‌ استان‌ در ذهن‌ من‌ می‌آید. همین‌ امروز که‌ می‌آمدم‌ به‌ رشت، به‌ آقای‌ آییش‌ گفتم‌ که‌ من‌ با تاتر گیلان‌ بیگانه‌ نیستم‌ و حتا منزل‌ بعضی‌ از اهالی‌ تاتر گیلان‌ را می‌شناسم. این‌ برای‌ من‌ یک‌ افتخار است‌ که‌ به‌ عنوان‌ نماینده‌ای‌ از خانواده‌ی‌ تاتر مسوولیتی‌ را پذیرفتم‌ که‌ قرار است‌ با کمال‌ افتخار به‌ عنوان‌ یک‌ خدمتگزار در این‌ عرصه‌ حرکت‌ کنم. تاتر کشور، امروز - نه‌ امروز بلکه‌ دیروز - از نبود امکانات‌ و نداشتن‌ برنامه‌های‌ پژوهشی‌ و آموزشی‌ رنج‌ می‌برد و آسیب‌هایی‌ جدی‌ که‌ امروز متوجه‌ تاتر کشور و بخصوص‌ تاتر شهرستانها است‌ نتیجه‌ی‌ عدم‌ توجه‌ و تمرکز به‌ تاتری‌ است‌ که‌ جوهر معنوی‌اش‌ در هنرمندان‌ تاتر شهرستانی‌ شکل‌ می‌گیرد. بیش‌ از 85 درصد مردم‌ ایران‌ در غیر از کلانشهری‌ به‌ نام‌ تهران‌ زندگی‌ می‌کنند که‌ صاحب‌ آیین‌ها و مناسک‌ و خرده‌ فرهنگ‌هایی‌ هستند که‌ ایران‌ به‌ آن‌ آیین‌ها می‌بالد و خود را به‌ عنوان‌ کشوری‌ متمدن‌ معرفی‌ کرده‌ است.
اما متاسفانه‌ طی‌ سالهای‌ گذشته‌ بخش‌ اعظم‌ بودجه‌ تاتر کشور در تهران‌ متمرکز بوده‌ است‌ وشاید بتوانم‌ به‌ جرات‌ بگویم‌ آمار اعتباراتی‌ را که‌ به‌ شهرستانها داده‌ شده‌ برای‌ تاتر، به‌ حدی‌ ناچیز است‌ که‌ بعضا شرمم‌ می‌آید به‌ این‌ موضوع‌ اشاره‌ کنم. اما همین‌ قدر بگویم‌ یکی‌ از دلایلی‌ که‌ این‌ مسوولیت‌ را پذیرفتم‌ و زیر بار مشکلات‌ و فراز و نشیب‌های‌ مرکز هنرهای‌ نمایشی‌ قرار دادم‌ عشقی‌ است‌ که‌ به‌ تاتر شهرستان‌ دارم.” انوش‌ نصر و محمدرضا فتحی‌ دو بازیگر پیشکسوت‌ تاتر گیلان‌ بودند که‌ از آنها در اختتامیه‌ هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ تقدیر شد.
برگزیدگان: غیر منتظره‌
در پایان‌ مراسم‌ اختتامیه‌ هیات‌ داوران‌ متشکل‌ از محمود فرهنگ، رضا حامدی‌ خواه، حمید کاکاسلطانی‌ با قرائت‌ بیانیه‌ای‌ برگزیدگان‌ جشنواره‌ را معرفی‌ کردند. برگزیدگان‌ هفدهمین‌ جشنواره‌ تاتر گیلان‌ بدیع‌ شرح‌ است:
در بخش‌ نور: لوح‌ تقدیر به‌ همراه‌ ربع‌ سکه‌ بهار آزادی‌ به‌ مریم‌ کاظمی‌ به‌ خاطر نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی”
چهره‌پردازی: هیات‌ داوران‌ در این‌ بخش‌ انتخابی‌ نداشت‌
طراحی‌ صحنه: لوح‌ تقدیر و نیم‌ سکه‌ به‌ مرتضوی‌ برای‌ نمایش‌ “سیاه‌ گالش”
موسیقی: هیات‌ داوران‌ در این‌ بخش‌ انتخابی‌ نداشت.
طراحی‌ لباس: هیات‌ داوران‌ در این‌ بخش‌ انتخابی‌ نداشت.
طراحی‌ پوستر و بروشور: هیات‌ داوران‌ در این‌ بخش‌ نیز انتخابی‌ نداشت.
بازیگری‌ مرد:
رتبه‌ی‌ اول‌ - تندیس‌ جشنواره‌ به‌ همراه‌ دیپلم‌ افتخار و یک‌ سکه‌ بهار آزادی‌ به‌ مهدی‌ مخبری‌ به‌ خاطر بازی‌ در نمایش‌ “حملت” اهدا شد.
رتبه‌ی‌ دوم: لوح‌ تقدیر و نیم‌ سکه‌ مشترکا به‌ محمد علی‌ فرمند بازیگر نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی”، محمد علی‌ حقانی‌ فر بازیگر نمایش‌ “مرگ‌ در مطبخ” و رضا جوشنی‌ بازیگر نمایش‌های‌ “حملت” و “مرگ‌ در مطبخ” تعلق‌ گرفت.
رتبه‌ی‌ سوم‌ - لوح‌ تقدیر و ربع‌ سکه‌ مشترکا به‌ چهار نفر یعنی‌ شهرام‌ حمدوی‌ بازیگر نمایش‌ “ارباب‌ها”، علی‌ بیداویی‌ بازیگر نمایش‌ “سیاه‌ گالش”، علی‌ حلوی، بازیگر نمایش‌ “سایه‌های‌ ماندگار” و حمید رضا شعبانی‌ بازیگر نمایش‌ “حملت” اهدا شد.
بازیگری‌ زن:
رتبه‌ی‌ اول‌ تندیس‌ جشنواره‌ به‌ همراه‌ دیپلم‌ افتخار و یک‌ سکه‌ بهنهاد به‌ نهاد به‌ خاطر بازی‌ در نمایش‌ “عکس‌ بیداری” اهدا شد.
رتبه‌ی‌ دوم‌ - لوح‌ تقدیر مشترکا به‌ الهه‌ فرخی‌ بازیگر “چی‌ چی‌ نی”، حدیث‌ نیکرو بازیگر نمایش‌ “سیاه‌ گالش” و “مرضیه‌ بهاری” بازیگر نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی” تعلق‌ گرفت.
رتبه‌ی‌ سوم‌ - لوح‌ تقدیر و ربع‌ سکه‌ مشترکا به‌ هدیه‌ میر معنوی‌ بازیگر نمایش‌ “سوفیای‌ من” مرضیه‌ بردبار بازیگر “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” و ریحانه‌ رنجبر بازیگر “مرگ‌ در مطبخ” اهدا شد.
کارگردانی:
رتبه‌ی‌ اول‌ - تندیس‌ جشنواره‌ و یک‌ سکه‌ به‌ محمدرضا رهبر به‌ خاطر نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی”.
رتبه‌ی‌ دوم‌ - لوح‌ تقدیر و نیم‌ سکه‌ به‌ ابوذر مزاری‌ جلالی‌ برای‌ نمایش‌ “حملت”.
رتبه‌ی‌ سوم‌ - لوح‌ تقدیر و ربع‌ سکه‌ به‌ نگار نادری‌ به‌ خاطر نمایش‌ سیاه‌ گالش، در این‌ بخش‌ همچنین‌ از فرزاد لباسی، کارگردان‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” و محمدعلی‌ صادق‌ حسنی، کارگردان‌ “مرگ‌ در مطبخ” تقدیر شد.
نمایشنامه‌ نویسی:
رتبه‌ی‌ اول‌ - هیات‌ داوران‌ انتخابی‌ نداشت.
رتبه‌ی‌ دوم‌ - دیپلم‌ افتخار و نیم‌ سکه‌ به‌ علی‌ مرتضوی‌ به‌ خاطر متن‌ نمایش‌ “چی‌ چی‌ نی”.
رتبه‌ی‌ سوم‌ - یوسف‌ فخرایی. نویسنده‌ی‌ نمایش‌ “سیاه‌ گالش” در این‌ بخش‌ از آرش‌ عباسی‌ نویسنده‌ی‌ نمایش‌ “سفر سرخ‌ مردمان‌ سبز” تقدیر شد.
تاتر خیابانی‌
طرح‌ وایده:
رتبه‌ی‌ اول‌ - هیات‌ داوران‌ انتخابی‌ نداشت.
رتبه‌ی‌ دوم‌ - شهرام‌ نیک‌ کار” برای‌ نمایش‌ “مد”
رتبه‌ی‌ سوم‌ - محمدعلی‌ صادق‌ حسنی‌ به‌ خاطر نمایش‌ “شیلون‌ کشی” بازیگری‌ بخش‌ خیابانی:
رتبه‌ی‌ اول‌ - هیات‌ داوران‌ انتخابی‌ نداشت‌
رتبه‌ی‌ دوم‌ - فرهاد شکرا... زاده‌ به‌ خاطر بازی‌ در نمایش‌ “مد”
رتبه‌ی‌ سوم‌ - مرتضی‌ زینال‌ برای‌ بازی‌ در نمایش‌ “آلودگی‌ محیط‌ زیست”
کارگردانی‌ تاتر خیابانی:
رتبه‌ی‌ اول‌ - هیات‌ داوران‌ انتخابی‌ نداشت‌
رتبه‌ی‌ دوم‌ - محمد علی‌ صادق‌ حسنی‌ برای‌ نمایش‌ “شیلون‌ کشی”
نمایشهای‌ منتخب‌ برای‌ حضور در جشنواره‌ فجر
در بخش‌ نمایش‌ صحنه‌ نمایش‌های‌ “چی‌ چی‌ نی” و “سیاه‌ گالش” و “حملت” به‌ جشنواره‌ فجر راه‌ یافتند. با این‌ توضیح‌ که‌ نمایش‌ “حملت” به‌ طور مشروط‌ پذیرفته‌ شد و قرار شد که‌ هیات‌ داوران‌ پس‌ از اصلاحات‌ بار دیگر آن‌ را بازبینی‌ کنند.
در بخش‌ تاتر خیابانی‌ نیز نمایش‌ “شیلون‌ کشی” به‌ جشنواره‌ فجر راه‌ یافت.
همچنین‌ از عوامل‌ نمایش‌ “ارباب‌ها” به‌ عنوان‌ گروه‌ نمونه‌ در همکاری‌ با ستاد جشنواره‌ و از الهام‌ امیری‌ و احمد مافی‌ ابراهیم‌ به‌ عنوان‌ تماشاگران‌ نمونه‌ تقدیر شد.
واکنش‌ها به‌ آرای‌ هیات‌ داوران‌
آرای‌ هیات‌ داوران‌ به‌ حدی‌ غیرمنتظره‌ بود که‌ تمام‌ اهالی‌ تاتر و منتقدین‌ حاضر در مراسم‌ اختتامیه‌ را بهت‌ زده‌ کرد. آنها از همدیگر می‌پرسیدندکه‌ چه‌ طور نمایشی‌ چون‌ “سیاه‌ گالش” که‌ نمایشی‌ ناموفق‌ و فاقد عناصر دراماتیک‌ بود به‌ جشنواره‌ راه‌ یافت‌ و نمایشی‌ خوب‌ و محکم‌ چون‌ “ارباب‌ها” هیچ‌ جایزه‌ای‌ (به‌ غیر از کاپ‌ اخلاق‌ و با رتبه‌ی‌ سوم‌ بازیگری‌ آن‌ هم‌ مشترکا با سه‌ نفر دیگر!) نبرد. عده‌ای‌ از پیشکسوتان‌ تاتر برخی‌ روابط‌ را در داوری‌ها موثر می‌دانستند. در حالی‌ که‌ تاتر گیلان‌ این‌ روزها وضعیت‌ مناسبی‌ ندارد چنین‌ داوری‌هایی‌ سبب‌ دلسردی‌ چند کارگردان‌ خوبی‌ می‌شود که‌ همچنان‌ با وجود تمام‌ مشکلات‌ کار می‌کنند. بهزاد دوگوهرانی‌ کارگردان‌ نمایش‌ “ارباب‌ها” با این‌ جمله‌ کم‌ لطفی‌ هیات‌ داوران‌ را به‌ نمایش‌ خود توصیف‌ کرد: “آخرش‌ این‌ است‌ که‌ من دیگر تاتر کار نمی‌کنم.”