نگاهی به نمایشنامه”یک دقیقه سکوت” به نویسندگی”محمد یعقوبی”
رضا آشفته: نمایشنامه ”یک دقیقه سکوت” به قلم محمد یعقوبی، یکی از ساختار شکنترین آثار خلق شده در سالهای اخیر ایران است، و در عین حال یکی از ساختار مندترین آثاری است که بر پایه نوآوریهای ادبیات جهان و نیروی خلاقه ...
رضا آشفته:
نمایشنامه ”یک دقیقه سکوت” به قلم محمد یعقوبی، یکی از ساختار شکنترین آثار خلق شده در سالهای اخیر ایران است، و در عین حال یکی از ساختار مندترین آثاری است که بر پایه نوآوریهای ادبیات جهان و نیروی خلاقه نویسندهاش نوشته شده است.
یک دقیقه سکوت را نمیتوان در قالبهای رایج در درامنویسی جهان قرار داد، برای آنکه ساختار خاص خود را دارد. از یک سو این متن بیانگر آثار پست مدرن است، و از سوی دیگر آن قدر بر واقعیتهای تراژیک زمانه سوار است که ترکیب و قالبهای دیگر را در ظاهر رد میکند. همچنین متن از یک رویای دور و غریب حکایت میکند که ناخواسته ذهن به فضایی سورئال و فرا واقع سوق مییابد. بنابراین همین ملغمهای از تکنیکهای تجربه شده دال بر ساختار گریزی و ساختار مندی اثری قوی بنیه است. با تمام این ظرایف تکنیکی و بهره مندی از تکنیکهای تدوین سینمایی، استفاده از تکنیک ویدئو پروجکشن، و بهره مندی از ساختارگرایی نمایشهای رادیویی، تکنیک و فن مصاحبه (ژورنالیسم) برای دقایقی بیانیه صریح و آشکاری را نسبت به وضع موجود در متن ابلاغ میکند. بنابراین قرار نیست در این دنیای خلاقه منحصر به ذهن هنرمندی مانند محمد یعقوبی همه چیز در حد اعلای پیچیدگی عینی شود. بلکه او بنابر تعهد اجتماعی و تابعیت از فلسفه سیاسی مدرن بر آن است، تا بنابر سنتهای قرن بیستم (پیستکاتور، برشت، ماکسی فریش، دورنمات و..) با فاصلهگذاریهای کارآمد تماشاچی را نسبت به کنشهای موجود در متن تحریک ذهنی و عقلانی نماید. بنابراین همین نکته قابل استناد برای بروز و تعمیم تفکر در جامعه باعث میشود که چندان هم تابع فرمگرایی و پذیرش پدیده پایان قرن نوزدهم ـ هنر برای هنر ـ باشد.
ساختار زدایی
محمد یعقوبی در تمامی نمایشنامهها و اجراهایی که تاکنون ارایه کرده، به اثبات رسانده است که علاقه وافری به ساختار زدایی دارد. او تنها متاثر از تکنیکهای درام نویسی نیست، بلکه از تمامی رسانههای فکری و هنری بهره لازم را برای ساختار زدایی و ساختارزایی نوین بهره میبرد.
در نمایشنامه ”یک دقیقه سکوت” درام بر پایه دو روایت نمایشی همسو و موازی شکل میگیرد. روایت اول تحلیل صرف درباره شرایط زندگی آدمهای جامعه ایرانی ـ از سال 56 تا پاییز 77 ـ است، و روایت دوم زندگی یک نویسنده به نام سهراب و همسرش”هستی” و دخترش”دنیا”ست که سرانجامی جزء قتل در انتظار او نیست، و با ناتمام ماندنِ روایت اول که توسط سهراب در حال نگارش است، به گونهای منطقی و در عین حال غیر منتظره روایت دوم و سرآخر کلیت متن و اجرای آن ناتمام باقی میماند. بنابراین همین نافرجام ماندن ”یک دقیقه سکوت” ضربه و شک روان گردانی را بر پیکره ذهنی تماشاچی وارد میسازد تا ضمن ادای سکوت و احترام برای روح سهراب، بنابر تفکر جاری در متن و تلاقی آن با تفکر خاصِ خویش درباره آینده بهتر و شرایط متساوی و ضابطه بند وارد اندیشه شود. در عین حال بی فرجامی متن به دلیل نامعلوم بودن شرایط رو به جلو اوضاع جامعه است. به عبارت دیگر دنیای متن محمد یعقوبی منطبق با دنیای خارجی ـ آنچه دیگران و خود نویسنده در حال لمس کردنش هستند ـ و برگرفته از شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه حاضر است.
آغاز ”یک دقیقه سکوت” هم چندان از آغازهای رایج در درامهای دنیا تبعیت نمیکند، بلکه با یک شک سرد در نبودن یک آدم ـ ایرج همسر شیوا و سردبیر روزنامه ایران امروز ـ ذهن تماشاچی را با فضایی جادویی و رویاگونه همراه میسازد. شیوا با زنگ زدن به محل کار همسرش متوجه میشود که سه سال از زمان عقب مانده، و الان شرایط دیگری در روابط اجتماعی آدمها حاکم است. الان سال 1359 است، و شرایط ناشی از انقلاب بر زیر و بم زندگی آدمهای سلطه یافته است. شیوا هم در مدار ناخواستهای از رویای ناتمام یک نویسنده سعی بر آن دارد، فقط به عنوان یک ناظر شاهد اوج و فرودهای ناشی از شرایط نوین و انقلابی باشد.
ردپای مؤلف
محمد یعقوبی پس ارایه یک آغاز غیر منتظره، نویسنده و خانوادهاش را وارد دنیای درام میکند. این هم گونهای ردپای مؤلف است،تا نسبت به آنچه در حال روی دادن است، کنش معقولانهای در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، آن شک سرد و تردید آمیز، با ورود سهراب و هستی در بستر عقل گرایانه و پذیرش رئالیته موجود منجر میشود. یعقوبی حتی پرداختن به زندگی نویسنده را با ابزار مدرنی مانند دوربین هندیکم همراه میکند، تا منطق اجرایی هم به شنیدهها و دیدهها بدهد. بنابراین حضور عناصر تکنیکی غیر دراماتیک در اینجا منطق اجرایی و دراماتیک مییابد، در عین حال باعث تنوع اجرایی و ایجاد ضرباهنگ مطلوب خواهد شد.
تا اینجا در مییابیم که یعقوبی از ادبیات رئالیسم جادویی، پست مدرن و حضور ویدئو پروجکشن به بهره برداری معقولانهای در دنیای متنش رسیده، و همینها سه نکته اساسی برای رد تمام تکنیکهای رایج و کلیشهای در درامهای دنیاست. این نوع برخورد با ابزارها و تکنیکها و رسانهها نشان از درایت، تیزهوشی ونیروی خلاقه یعقوبی میدهد که او در پی کشف خود و دنیای پیرامونش از قانون نظم گریزی و نظم پذیری تدریجی تبعیت میکند. او با دیگران ـ استفاده از تواناییها و تجربههای تثبیت شده در دنیا همسو میشود، و به موازات اتفاقات جاری در دنیا بر آن است تا من وجودی خود را به کرسی بنشاند. البته او در این گریز از نظم موجود، بر آن است تا تلنگری بر توزیع قدرت بین مردم برای برقراری دموکراسی بزند. او میخواهد با حذف شرایط تحمیل شده،و ایجاد قدرت تفکر همگان را نسبت به پدیدهها و فرآیندهای جاری در جامعه آگاه سازد. مطمئناً با گسترش آگاهی و ایجاد کنشهای متعالی میتوان برنابودی جهل و نادانی ثابت قدم شد. چنانچه که نویسنده (سهراب) و پس از آن شیوا (دختری که ریشه در رویای نویسنده دارد)، بر آن هستند تا به خوابی طولانی بروند تا در زمانهای هوشیار و آگاه بیداری خود را در رویارویی با آدمهای آگاه و توانمند تجربه کنند. حتی هستی، همسر نویسنده هم برای رسیدن به آن مدینه فاضله از زندگی قبلی و فعلی خود مینالد، و خودکشی را یک راه برای گریز به آن دنیا و تجربه شرایط مطلوب بیان میکند. هر چند نویسنده مبارزه برای بهتر شدن شرایط را با پیروی از عنصر گفتوگو پیشنهادی راه گشا فرض میدارد، و بر آن است همه را نسبت به نبود یا کمبود آن گاه سازد.
برخورد کلامی
مبنای برخورد کلامی و تفهیم اندیشه نیز به صورت غیر مستقیم است، تا پیروی کامل از سنتهای رایج در درامهای سیاسی مانع از کهنگی محتوایی اثر نشود. یعقوبی زبان ساده و روزمره را به کار میگیرد. حتی افراد روشنفکر و تحصیلکرده هم نمیخواهند از الفاظ قلمبهوسلنبه که در درک معانی و ایجاد ارتباط معقول کاربرد موثری ندارد، استفاده کنند.
یعقوبی دایره واژگان آدمهایش را در محدوده قشر متوسط رو به بالا محدود میسازد، و اگر کسی خارج از این محدوده بخواهد وارد بازی شود مطمئناً از زبان و نظم واژگانی خاص خود تبعیت خواهد کرد. البته در یک دقیقه سکوت همه آدمها متعلق به همین قشر متوسط هستند، و فقط دقایقی از متن باد از گاه تهدیدآمیز و غیر معمول همراه میشود که مطمئناً زبان به افرادی از جامعه تعلق دارد.
طنز
تنوع تکنیکی از امتیازات خاص آثار محمد یعقوبی است، به همین دلیل هم او در زمینه، مخاطبسازی و برقرار ارتباط با تماشاچی موفق عمل کرده است. یعقوبی از خاستگاه فکری، فرهنگی و اقتصادی تماشاچیاش آگاه است، و میداند چگونه تماشاچی را مجاب کند تا ضمن نگاه کردن یک اثر هنری و لذت بردن از آن، به مرحلهای فراتر از آن ـ اندیشه ـ رهنمون شود. یعقوبی دغدغهاش جذب تماشاچی برای اندیشه ورزی است و او برای ایجاد جاذبه به نحو مطلوب و گیرایی از طنز در تمامی آثارش استفاده کرده است. در نمایشنامه ”یک دقیقه سکوت” جمشید که تحصیلات خود را در رشته زیستشناسی به دلیل انقلاب فرهنگی رها کرده و به مسافر کشی روی آورده، در ایجاد یک لایه موقعیت طنز تلاش سودمندی را به منصه ظهور میرساند. او با استفاده از دانش خود که دیگر کارایی علمی و عملی ندارد، به لحظههای شاداب و در عین حال متفکرانه و منتقدانه دامن میزند.
جمشید حشرات موذی و غیر موذی را بستری برای ارایه تفکرات و تجربیاتش قرار میدهد، و وقتی شنوندهای برای آن نمییابد از خطوط ممنوع اجتماعی عبور میکند، و با ایجاد ارتباط نسبتاً مزاحم جویانه با دیگران (زنان) بر آن است تا توجه همسرش، شیرین را جلب کند.
جمشید که مثل دیگران از آرزوهای خود بازمانده و حالا باید با بحرانهای اقتصادی سر و کله بزند و فشار آسیبهای جنگ هم بر آن میافزاید به لحاظ روانی وارد موقعیت بیمارگونی میشود. جمشید زیر فشارهای روحی و روانی سکته میکند، اما همچنان با تن نیمه جان خود بر آن است تا با جاری شدن لبخند بر ناملایمات زندگی و اجتماع غلبه کند.
طنز یک دقیقه سکوت با سکته کردن جمشید به موقعیت ترسناک و گزنده پا میگذارد که دیگر خنده شکل عینی خود را از دست میدهد و حالا لبخند جمشید جزء اندوه و اشک حس دیگری را در چشم و دلِ تماشاگر متبادر نمیسازد.
سینما
تنوع تکنیکی”یک دقیقه سکوت” تا به آن جا گسترده میشود که استفاده از تکنیکهای سینمایی که در قرن 20 تقریباً هنر غالب بوده است، به جزئی لاینفک از متن و گسترش آن تبدیل میشود. یعقوبی نمیخواهد از سنت پرده اول تا پنجم تبعیت کند، او درامش را به تابلوهای کوچکتر که به سکانس بندی فیلمنامه نزدیک است، تبدیل میکند.
بنابراین در برشهای مقطعی شاهد دیزالوها، فیداین و فید اوتهای متعدد در لابهلای این تغییر صحنهها و پلانها هستیم. یعقوبی همچنین متاثر از تدوین موازی و گسترش یک درام به موازات چند موقعیت است. در یک دقیقه سکوت سه جریان موازی پیش روی هم قرار میگیرد که دو مورد آن مربوط به متن و مورد سوم جریان پیش راندن تماشاگر با نزدیک شدن دکور و در پایان با یکی شدن دنیای متن و آدمها صورت میگیرد.
خواب و افسانه
یعقوبی برای تحقق اندیشهاش رویاطلبی را یک راهکار اساسی تلقی میکند و خواب به عنوان یک اصل بنیادین در ساختارمندی یک دقیقه سکوت وارد عمل میشود. خواب یا رویا که نمونه ادبی آن از گذشتههای دور با اساطیر، افسانهها و حکایات رواج داشته است؛ در این جا هم شیدا برای نقل رابطه خود با شوهر سابق شیوا(ایرج) به روایتِ افسانهای کهن استناد میکند. او میخواهد واقعیت تلخ و تراژیک را با روایت یک افسانه تلطیف کند. وقتی زمانِ خواب اولیه شیوا به درازا میکشد، شیدا بر آن میشود تا دلِ ایرج را به دست آورد. این دلدادگی به طلاق غیابی شیوا و ازدواج آن دو میانجامد. حالا آنها نمیتوانند با شرایط به وقوع پیوسته که به نوعی خیانت خانوادگی هم جلوه میکند، کنار بیایند. دوری شیدا از خانوادهاش، در زمان موشکباران تهران در سال 66 به مهاجرت از ایران به فرانسه میانجامد. یعقوبی درام خود را با تکیه بر تئوری ناخودآگاه جمعی”کارل گوستاو یونک”، به پس زمینههای تاریخی ایرانیان گره میزند. مطمئناً برای گریز از این رویای سیطره یافته در زندگی ـ نظام مرد سالارانه ـ باید شستوشوی افکار و رویاهای جمعی در درازمدت محقق شود وگرنه تا بینهایت باید ناظر ارتباطات دست و پا گیر باشیم.
نویسنده یک دقیقه سکوت گاهی با رویکردی به تفکر تناسخ پا را از حد و مرزهای رایج فراتر میگذارد تا نابسامانی روحیه انسانها را خارج از محدوده تاریخی و جغرافیایی تعریف کند. به عبارت دیگر تفکر فلسفی بر جبر موجود در روابط آدمها در کلِ دنیا تعمیم مییابد. هستی زنی است که تا لحظه اکنون به رضایت خاطر از وضعیت درونی خود نرسیده، او حتی در زندگیهای قبلی خود نیز از وضعیت مطلوب برخوردار نبوده است.
ساختارزایی
یعقوبی نیروی خلاقه عجیبی در رویارویی با پدیدهها و فرآیندههای پیش از خود دارد. او همه چیز را در جریان مطالعه و اندیشه از صافی ذهنی و تخیل خود میگذارند، تا در پایان به اثری مطلوب و با امضای خود آن چه مد نظرش بوده پایان یابد.
یعقوبی نویسندهای کوشا و جستوجوگر است و از تکنیکهای مستعمل به برداشتی تازه و امروزین میرسد و نمیگذارد نسبت به جای شکل تجربه شده در اثرش وارد شود.
یعقوبی در ایجاد خرده موقعیتها و رسیدن به لحظات مینیمالیستی با نمایشنامه”یک دقیقه سکوت” جزء پیشگامان این جریان هنری در تئاتر ایران به شمار میآید. او از تمامی ترفندها، تمهیدات و تکنیکها به نهایتِ استفاده موجز و منحصر به فرد دست مییابد تا شاهد شکوفایی یک متن متفکرانه و منتقدانه نسبت به احوالات سالهای اخیر باشیم. یعقوبی به موازات واقعیتهای اجتماعی و سیاسی مردم ایران، تاریخ بیستوچند ساله اخیر را به زبان ساده و ممتنع بیان میکند و دیگران را نسبت به کنکاش همگانی آن هم با تبعیت از عنصر گفتوگو و ایجاد ارتباط و دوستی دعوت میکند. بنابراین او به دیگران یادآوری میکند که اگر چنین امری را محال میدانند، بهتر است خود را اسیر رویاهای خود سازند تا بلکه در دوردست چنین امر مهمی محقق شود.
شاید همین ایجاد رابطه عاطفی و حس آمیزی پیوسته در متنهای یعقوبی بانی شکلگیری نوعی درام ایرانی و نوین باشد. البته قضاوت در این باره هم به دراز مدت برمیگردد شاید بتوان تا ده یا بیست سال آینده به برداشت صحیحی از این نوع خلاقیت رسید.