یادداشتی بر نمایش”ملودی شهر بارانی” نوشته”اکبر رادی” و به کارگردانی”هادی مرزبان”
اجرای”ملودی شهر بارانی” به کارگردانی هادی مرزبان نیز علی رغم کوشش تحسینبرانگیز کارگردان در وفاداری به متن، چندان در پی وارد کردن و افزودن تحلیل به متن نیست. کارگردان تنها در پی اجرای عین به عین نمایشنامه است. میتوان گفت در این نمایش همه چیز تحت تاثیر متن قرار دارد. در واقع متن فراتر از اجراست و بر نمایش سنگینی میکند.
رامین فنائیان:”
ملودی شهر بارانی” از واپسین نمایشنامههای اکبر رادی است که به کارگردانی هادی مرزبان در سالن اصلی تئاترشهر روی صحنه رفته است.
مکان
وقایع”ملودی شهر بارانی” نیز مانند اغلب نمایشنامههای رادی در جغرافیای مورد علاقه نویسندهاش (گیلان) میگذرد. مکانی که حضور دائمیاش در آثار رادی به عنوان یک تعلق خاطر ذهنی و نوستالژی قابل توجه است و این بار در ملودی شهر بارانی، حتی در نام نمایشنامه و یکی از محوریترین شخصیتهای اثر ـ که گیلان نام دارد ـ نیز مورد تاکید قرار گرفته است. شخصیت”گیلان” که در نهایت علت اصلی تحول پایانی مهیار(شخصیت اصلی نمایشنامه) محسوب میشود نیز در این اثر، بیشباهت به مام وطن نیست. چنان که رادی نمایشنامه را نیز به”مادرش گیلان، آن سبزهروی مهآلود” تقدیم کرده است.
زبان
رادی در این نمایشنامه نیز مانند اغلب نمایشنامههایش از زبانی فاخر، موجز و پاکیزه استفاده کرده است. به طوری که در هیچ یک از دیالوگها و دستور صحنهها و ... نمیتوان واژهای زائد یافت. او با مختصرترین و گویاترین واژهها به ترسیم اندیشهاش میپردازد و با پرهیز از پرگویی، آن را در طول نمایشنامه مرحله به مرحله معماری میکند و به پیش میبرد. انسجام زیر بنای نمایشنامه نتیجه قطعی چنین رویکردی است که به ویژگی طبیعی و استعداد ذاتی متنهای رادی بدل شده است.
این زبان در عین سادگی و روانی، پیچیدگیهایی نیز دارد که به آن عمق میبخشد. شخصیتهای پرورده و کامل در نمایشنامههای رادی بستری عمیق از تار و پود به هم تنیده شده فراهم میکند که با ضرباهنگی کنترل شده توسط دیالوگها یکی یکی بافته میشوند و تماشاگر را با خود همراه میکند. به گونهای که میتوان در آنها عمیق شد و بر آن تامل کرد. متن این نمایشنامه با پتانسیل قوی، امکان نگرشهای متفاوت را به کارگردان میدهند.
کارگردان میتواند با تحلیل خود با دیالوگها ارتباط برقرار کند و به دنیای آن وارد شود و در حین اجرا با استفاده از ابزرها و روشهای کارگردانی(میزانسن، نور، طراحی صحنه و لباس) محتوی را عمق ببخشد و از زاویه دید خود با مخاطب در میان بگذارد. ناگفته پیداست که صرفاً نمایشی کردن نمایشنامه بدون نگرش عمیق و بدون ارائه تحلیل نه تنها آن را برای تماشاگری که نمایشنامه را خوانده ملالآور میسازد، بلکه برای تماشاگری که نمایشنامه را نخوانده نیز تصویری نادرست و مخدوش ایجاد میکند که حاصل نگاه مجرد کارگردان به یک نمایشنامه چند وجهی است.
اجرا
در این میان اجرای”ملودی شهر بارانی” به کارگردانی هادی مرزبان نیز علی رغم کوشش تحسینبرانگیز کارگردان در وفاداری به متن، چندان در پی وارد کردن و افزودن تحلیل به متن نیست. کارگردان تنها در پی اجرای عین به عین نمایشنامه است. میتوان گفت در این نمایش همه چیز تحت تاثیر متن قرار دارد. در واقع متن فراتر از اجراست و بر نمایش سنگینی میکند. در حالی که در شکل صحیح آن، نمایشنامه هنری ناقص است که در اجرا و روی صحنه کامل میشود. این تاثیرپذیری از متن تا جایی است که چند تن از بازیگران نیز در اجرای نقش به رغم استعداد و توان بالا از خود خلاقیتی نشان نمیدهند و تماماً در اختیار متن قرار میگیرند و بدون توجه به زیر و بمهای شخصیتها، فقط به گویش دیالوگها اکتفا میکنند. اصغر همت به همین دلیل ـ و به رغم تواناییهای به اثبات رسیدهاش ـ و البته به دلیل تناسب نداشتن با نقش حتی از نظر سنی(اصغر همت نقش مهیار 27 ساله را بازی میکند) بازی یکنواختی ارائه میدهد. طراحی لباس و میزانسنها و حرکات او نیز مزید بر علت است. فرزانه کابلی نیز در نقش آفاق، پیچیدگیها و تضادهای درونی شخصیت او را در لحن صدا و حرکاتش وارد نکرده است. ولی دانیال حکیمی در نقش بهمن با درک صحیح از نقش، آرزوها و حسرتهای این شخصیت در مقابل برادری که با مدرک دکتری از فرنگ برگشته را به خوبی به نمایش گذاشته است. علی بیغم(سیروس)، نادیا فرجی(ماری) و صبا کمالی(گیلان) نیز بازی یکدستی ارائه میدهند و در کنار دانیال حکیمی تعادل را در صحنه برقرار میکنند. صلابت و تاثیرگذاری علی رامز(صادق آهنگ) نیز بیش از آن که به علت حرکات و میزانسنهایش باشد به دلیل صدای پرطنین و گرم بهزاد فراهانی به وجود میآید که اگر نبود، چیز زیادی از شخصیت صادق آهنگ بر صحنه باقی نمیماند.
صحنهپردازی
یکی از علل نبود میزانسنهای قوی و خلاقه در نمایش به دکور و صحنهپردازی نمایش مربوط میشود که هر چند فضای یک خانه اشرافی در یک باغ کوچک را نشان میدهد اما به طراحی میزانسنها کمک چندانی نمیکند و حتی به دلیل وجود پلههایی که عرض آنها به طور خطی، صحنه(اتاق نشیمن) را از راست به چپ قطع میکند، برای طراحی میزانسنهای خلاق تا اندازهای دست و پا گیر محسوب میشود؛ پلههایی که صحنه را به دو بخش نزدیک و دور به تماشاگر تقسیم کرده و جلویِ شکلگیری میزانسنهای جذاب را میگیرد. اما از جمله معدود میزانسنهای جذاب نمایش را شاید بتوان در پایان پرده سوم در صحنه درگیری سیروس و بهمن دید که بهمن با حالت زیگزاگ از انتهای صحنه به سمت تماشاگر میآید و همزمان واژههای نامفهومی به زبان آلمانی به نشانه عصبانیت بیان میکند.
طراحی نور نیز در صحنههای مربوط به عبور مهیار و گیلان و بهمن در پیشنمای صحنه و مونولوگ”مسلِم” که با رنگ آبی و پر کنتراست است و آنها را از بقیه صحنهها متمایز میکند از نکات مثبت نورپردازی محسوب میشود.
و در پایان ذکر یک نکته ضروری مینماید. کارگردانان تئاتر معمولاً نمایشنامههایی برای اجرا انتخاب میکند که در خصوص آن مایل به ارائه تحلیل و دیدگاه باشند. موضوعی که در این سالها ذهن مخاطبان جدی تئاتر را به خود مشغول میکند یافتن پاسخی در خور برای این پرسش است که چرا علیرغم این که نمایشنامههای نویسندگان خارجی چون شکسپیر، برشت، چخوف، میلر و بکت و مولیر بارها و بارها توسط کارگردانان مختلف با نگرشهای گوناگون به صحنه میروند، حضور نمایشنامههای اکبر رادی بر صحنه تا این پایه اندک و دیر اتفاق میافتد و همین اجراها نیز اغلب هم پای متن مخاطب را راضی نمیکنند. به گونهای که مخاطب متن را به نمایش ترجیح میدهد. تنها کسی که در این عرصه همتی به خرج داده و هفت نمایشنامه از اکبر رادی را به صحنه برده هادی مرزبان است که رادی را قهرمان خطاب میکند. با امید این که باز هم آثار رادی را بر صحنه نمایش ببینیم. او که به گفته هادی مرزبان نجابت و زیبایی و آبروی تئاتر ایران زمین است.