گزارشی از جلسه نمایشنامهخوانی”تعطیلات زمستانی” به کارگردانی سیدبهرام سرورینژاد
نمایشنامهخوانی چند سالی بیشتر نیست که به خانواده هنرهای نمایشی پیوسته است و البته در همین عمر کوتاه خویش، روند رو به رشدی را پیموده است. در همین راستا تالار مولوی اقدام به برگزاری یک دوره جشنواره نمایشنامهخوانی کرده است که تاکنون چهار جلسه از آن برگزار شده است. به این ترتیب نمایشنامهخوانی، دوباره با جشنوارهای که این روزها در تالار مولوی برپاست
احمدرضا حجارزاده:
نمایشنامهخوانی چند سالی بیشتر نیست که به خانواده هنرهای نمایشی پیوسته است و البته در همین عمر کوتاه خویش، روند رو به رشدی را پیموده است. در همین راستا تالار مولوی اقدام به برگزاری یک دوره جشنواره نمایشنامهخوانی کرده است که تاکنون چهار جلسه از آن برگزار شده است. به این ترتیب نمایشنامهخوانی، دوباره با جشنوارهای که این روزها در تالار مولوی برپاست، جان تازهای گرفته و کمابیش به حضور خود در عرصه نمایش ادامه میدهد. آخرین جلسه از این نمایشنامهخوانیها که هر کدام دو مرتبه اجرا میشوند به نمایشنامهای با نام”تعطیلات زمستانی” اختصاص داشت که توسط سیدبهرام سرورینژاد کارگردانی شده و پنجشنبه سوم آذر ماه نخستین اجرای تعطیلات زمستانی انجام شد و امروز(شنبه پنجم آذر ماه) دومین اجرای آن در تالار مولوی و ساعت 15 روی صحنه خواهد رفت. تفاوت و شاید اهمیت این نمایشنامهخوانی در این است که در اجرا علاوه بر روخوانی متن، از حرکتهای بازیگران، دکورهایی هر چند جزئی و افکتهای صوتی بهره میبرد و این البته به درخواست و پیشنهاد کارگردان بوده است.
در این جلسه آتوسا راستی و علیرضا صالحی به ایفای نقش پرداختند. اگرچه این بررسی نمایشنامه یک اجرای عمومی تلقی نمیشد و تمام مدت هر دو بازیگر با متنهای در دست به ادای دیالوگ میپرداختند اما دکور صحنه تا حدودی فضای یک خانه را در ذهن تداعی میکرد. یک میز و دو صندلی چوبی روبهروی تماشاگرها، یک چراغ خواب در گوشه سالن، یک میز و چند صندلی دیگر در انتهای سالن و در تاریکی همه وسایلی بودند که در این نمایش از آنها استفاده میشد. درختچه پر برگ بزرگی هم در کنار میز اول دیده میشد. جالب آنجاست که از میز و صندلیهای چوبی با عنوان صندلیها و دکوراسیون فلزی یاد میشد. متن نمایشنامه به ماجرای عشقی قدیمی میپردازد که به مرور زمان و به بهانه نازایی زن، به سردی گرائیده و این سرما نه تنها در روح مرد خانواده بلکه در فضای خانواده و روابط آنها و حتی جسمشان نفوذ میکند تا جایی که به مرگ آنها منجر میشود! در این میان، زن که همچنان سرشار از عشق کهن خویش و گرم از یاد آن دوران است، به تنهایی سعی دارد آن روابط قدیمی را حتی در سردترین لحظهها زنده کند اما در نهایت این، سیما(زن عاشق) است که خود را تسلیم سرنوشت(آسایشگاه روانی) میکند. با این حال کارگردان به خوبی توانسته از انتقال و ایجاد حس لازم برای تفهیم پایان تلخ این عاشقانه آرام برای تماشاگران سربلند بیرون آید.
نمایشنامهخوانی؛ چیزی میان این دو
بهرام سرورینژاد با اشاره به این که قصد دارد این نمایشنامه را برای اجرای عمومی آماده کند، میگوید:«دوست داشتم قبل از این که کار به اجرا برسد، یک محک کلی بخورد، به لحاظ محتوایی، شکل و حتی بازیها که ببینیم چقدر تماشاگر میتواند با آن ارتباط برقرار کند. در این نمایشنامهخوانیها، کاستیهایی که متن و اجرای ما دارد را برای آماده کردن نمایش جهت اجرای عمومی برطرف خواهیم کرد.»
سرورینژاد درباره چرایی استفاده از حرکت بازیگران در نمایشنامهخوانی اظهار دارد:«من دوست ندارم بازیگرها صرفاً فقط بنشینند و هیچ حرکتی نداشته باشند چون معتقدم ما الان با این نمایشنامهخوانی به نوعی مثل یک مدیا برخورد میکنیم. مثل این که ما یک سینما داریم، یک تلویزیون و تئاتر و حالا هم چیزی به نام”نمایشنامهخوانی” به وجود آمده. البته رادیو هم هست. ما در رادیو نمای بازیگر را نمیبینیم، هیچ چیزی نداریم و تنها صدای بازیگران است که با ما ارتباط برقرار میکند و افکتهایی که به ما فضا میدهند. خب در یک نمایشنامه صحنهای هم ما همه چیز را میبینیم. در برداشت من، فیالواقع نمایشنامهخوانی چیزی است میان این دو. درست است که بازیگر متن نمایشنامه را از رو میخواند اما ما او را میبینیم، میمیک بازیگر را میبینیم و چون میتوان از این امکانات استفاده کرد، در کارهایم مقداری هم حرکت میگذارم که قطعاً این حرکتها، در پیشبرد و هدف نمایشنامه و اصلاً خود نمایش تاثیر خواهد داشت. البته خب سعی میکنم حرکتها خیلی زیاد نباشد اما تا جایی که لازم است این کار را انجام میدهم که مفهوم را برسانم.»
بهرام سرورینژاد علاوه بر حضورش در مقام بازیگر برای نمایشنامهخوانیهای مختلف خود تاکنون سه یا چهار نمایشنامه را کارگردانی کرده است که از میان آنها میتوان به”زنان فضل فروش” و”سیزیف و مرگ” اشاره داشت. این اما به جز فعالیتهای یک سال و نیمهاش در برنامههای پخش زنده شبکه تهران رادیو است. او مدت 6 سال است که در اداره نمایش رادیو مشغول به کار است و در حدود 15 سال است که به طور مستمر تئاتر کار میکند. بهرام سرورینژاد در اجرای نمایشنامه تعطیلات زمستانی که ساغر مختاری نگارش آن را به عهده داشته، شیوه خاصی را در نظر نداشته است اما با استناد به متن با توجه به شیوه اجرایی گروه به نظر میرسد او به فرم و فضایی رئالیستی رسیده است. سرورینژاد در خصوص این که شیوه فعلی چقدر موفق بوده و توانسته با تماشاگرش ارتباط برقرار کند اذعان میدارد:«ایجاد این فضای رئالیستی به این دلیل بود که نمایشنامه بتواند ارتباط لازم را با تماشاگر برقرار کند. ما اگر به اجرای صحنهای برسیم، برای جایی که نمایش به یک خواب تبدیل میشود تمهیداتی در نظر گرفتهایم. این جا سعی کردیم فضای خواب را با کم کردن نور نشان دهیم و حالتها را بیشتر در نحوه خوانش توضیح صحنهها به وجود آوریم. اگر دقت کنید توضیح صحنهها، حالتی دارد که پا به پای نمایشنامه پیش میآید و فضا ایجاد میکند. یعنی خواندن صرف توضیحات نیست.»
کار ناموفقی نبود
نمایشنامه تعطیلات زمستانی سال گذشته در جشنواره فجر و در شرایط بسیار بدی خوانده شد. برای این که برق خانه هنرمندان قطع شد و کارگردان و عوامل مجبور شدند در راهروی مجموعه کار را اجرا کنند.
سرورینژاد توضیح میدهد که:«آنجا ما نه افکتی داشتیم و نه چیز دیگری! من دوست داشتم این افکتها به فضاسازی در اجرا کمک کند. در اجرای فعلی من خودم در اتاق فرمان نشسته و مشغول کنترل CD، نوار، میکروفن و خواندن توضیحات متن بودم. به همین دلیل نتوانستم متوجه ارتباط کار با تماشاگرها شوم. با این حال فکر میکنم اجرای ما حداقل کار ناموفقی نبوده است!»
کارگردان نمایش تعطیلات زمستانی در ادامه گفتههایش از اختلاف نظر بر سر مقوله نمایشنامهخوانی و حمایت از آن شکایت دارد:«برای پیشرفت نمایشنامهخوانی همه ما باید به توافق برسیم. البته شاید چندان لزومی هم نداشته باشد ولی با این اتفاق نظر وقتی جایی میگوییم”نمایشنامهخوانی”، میدانیم منظورمان چیست. ما وقتی بین اساتید، نیمه حرفهایها و آماتورها که در این عرصه کار میکنند، میگوئیم نمایشنامهخوانی، هر کس یک چیزی به ذهنش میرسد. یک نفر میگوید در نمایشنامهخوانی نباید مطلقاً حرکت کنی چون در این صورت به سمت اجرا میروی، دیگری میگوید باید خودت تنها بنشینی و متن را بخوانی و نباید اصلاً بازیگر داشته باشی. خب این رویدادها باعث میشود ما تعریف جامعی از نمایشنامهخوانی نداشته باشیم. در نتیجه خیلی نمیتوانیم آن پیشرفت را داشته باشیم. علاوه بر این، بحث همیشگی ما در تئاتر، مساله امکانات است. امکاناتی که میگویم یعنی این که من حداقل یک روز قبل از نمایشنامهخوانی هم یک دور با افکتهای مخصوص و CD تمرین داشته باشم. این کار اصلاً تمرین نشده بود. برای تمرین مثلاً یک اتاقی را به ما میدهند و من میگویم بچهها بیایید روی حسهایمان کار کنیم، روی خود نمایشنامه در واقع. حتی افکتها را همان لحظه با دهان اجرا میکنیم!! که خب مطمئناً این خیلی فرق میکند با زمانی که پای دستگاه مینشینی. این روی کیفیت کار تاثیر میگذارد. مسائله دیگر ما بودجه است. برای جدی فکر کردن به نمایشنامهخوانی باید بودجهای برای آن در نظر گرفت. به هر حال ما داریم وقت میگذاریم و کار میکنیم. حالا خرجهای جانبیاش بماند. به هر حال هر کاری تدارک و هزینههایی دارد. اگر بودجههایی در نظر گرفته میشد کار بهتر پیش میرفت. البته اندیشهسازان این کار را میکرد. برای هر دورهای که نمایشنامهخوانی برگزار میکرد مبلغی هم منظور کرده بود که به گروهها پرداخت میشد ولی این قضیه همه جا انجام نمیشود. مثلاً دوره پیش فرهنگسرای نیاوران این کار را نمیکرد! و تالار مولوی هم فعلاً از این قاعده مستثنی نیست ولی امیدواریم که شود!»
حسی برای باورپذیری
علیرضا صالحی در این اجرا نقش مهران را بازی میکند و با آن که این اولین تجربه نمایشنامهخوانی او محسوب میشود، بسیار قدرتمند و آن گونه که در خور متن و اجراست نقش را ایفا میکند. اگرچه او نسبت به همبازیاش در تعطیلات زمستانی دیالوگهای کمتری دارد و بازیاش بیشتر بر حرکت و میمیکهای چهره متکی است، اما نهایت سعی خود را کمیکند تا دوگانگی نقش را به سرانجامی نیکو برساند. تا جایی که در نیمه نخست نمایشنامه ما از نحوه بیان دیالوگهای او و برخوردش با سیما منزجر و متنفر میشویم اما به سرعت لایهای از مهر و عشق در بازی او نمایان میشود و خندههای عاشقانهاش نیز، تماشاگر را به حس خوشایندی میرساند. صالحی که از سال 73 به شکل نیمه حرفهای در عرصه تئاتر کار میکند و همچنان دانشجوی رشته بازیگری(در اراک) است، در مورد نحوه انتخابش برای روخوانی متن این نمایشنامه میگوید:«من تا به حال کار نمایشنامهخوانی نکرده بودم و خیلی دوست داشتم یک بار آن را تجربه کنم. بهرام سرورینژاد یکی از دوستان چندین ساله من هستند. وقتی نمایشنامه را به من دادند و آن را خواندم، دیدم کار خیلی قشنگی است و به بعضی از آدمها تلنگر میزند. خب شخصیت مهران با من کاملاً بیگانه بود و من چنین آدمی را در زندگی اصلاً نمیشناختم. شاید این گونه آدمها را گاهی اطرافم دیده بودم ولی نه این که خیلی هستهای، چون آنها در خانواده، داخل یک پوسته بودند، آدم نمیتواند آنها را خیلی عیان ببیند اما خب سرورینژاد نکتههای مهمی را در مورد کار و نقش به من یادآوری کردند. مثلاً من نمیدانستم در نمایشنامهخوانی، کجا باید بنشینی و متن را بخوانی، کجا باید حرکت کنی. ولی من یک چیزی را میدانستم و آن نفس به نفس بودن کار با تماشاگر بود. این فضاسازی یک حس دیگری را میطلبید که شاید در نمایشنامه رادیویی، نتوانی این کار را بکنی. من سعی کردم آن چه را که فکر میکردم به عنوان حس لازم است، رو کنم. شاید بتوانم بگویم حتی از یک اجرای صحنهای هم چیزی کم نگذاشتم. گفتم حداقل مواردی را که آقای سرورینژاد از ما خواسته بودند و اتفاقاتی که قرار است در یک اجرای صحنهای کامل بیفتد، انجام دهیم و در بازی هم سعی داشتم که فقط متن را روخوانی نکنم. میخواستم حسی پشت آن باشد که باورپذیریاش را برای تماشاگر افزایش بدهد.»
ساغر مختاری نویسنده نمایشنامه تعطیلات زمستانی، دلیل نوشتن چنین موضوعی را در قالب یک نمایشنامه این گونه عنوان میکند:« در میان اطرافیانم کسانی را دیدم که خیلی عاشق هم بودند ولی مسائل خیلی سطحی مثل همین”بچه” باعث شدند که آنها ضربههای خیلی بزرگی بخورند. البته من فکر میکردم این کار حتی به نمایشنامهخوانی هم نرسد چه برسد به این که اجرای عمومی شود! چون تعطیلات زمستانی متن خیلی کوتاهی دارد. با این حال برای اجرای عمومی، با تکیه بر نقطه نظرات دیگران، تغییراتی در متن نمایشنامه ایجاد خواهم کرد.»
نخستین دوره فستیوال نمایشنامهخوانی تالار مولوی با اجرای 29 نمایشنامه تا پایان اسفند ماه سال جاری ادامه خواهد داشت.