نگاه” حسن پارسایی” به نمایش”ملودی شهر بارانی” به نویسندگی اکبر رادی و کارگردانی”هادی مرزبان”
”اکبر رادی” در نمایشنامه”ملودی شهر بارانی” با هوشمندی و توانمندی لازم از پس این کار برآمده است. شیوه او به عنوان یک نمایشنامه نویس بزرگ این است که”زخمی را آنقدر میشکافد و بررسی میکند تا عامل عفونی و اولیه آن آشکار شود.
حسن پارسایی:
”ملودی شهر بارانی” تنها ملودی شهری نیست که دائم زیر باران است، بلکه ملودی آدمهایی است که در درونشان دائم میبارند، آرام و قرار ندارند و جزء جداییناپذیر یک طبیعت و جغرافیای خاص به شمار میروند. گرچه ظاهراً با همه سادگیهایشان کاملاً در دسترس هستند اما گاهی برای دستیابی به درون آنها و شناخت”خویشتن”شان، تقلایی در خور، لازم است. به راحتی نمیتوان گفت که همگونگی تعریف شده و همسانی دارند و میشود در درون قالبهایی از پیش تعیین شده جایگاهی برایشان در نظر گرفت. آنها جایگاهشان را خودشان با شاخصهایشان برای ما تعریف میکنند و میقبولانند.
نمایش”ملودی شهر بارانی” به گونهای است که در تمام مدتی که روی صحنه شکل میگیرد، متن بر اجرا سیطره دارد. در آغاز با ایجاد یک روند یک لایهای و سطحی، بر آن است ما را با خود همراه سازد تا روزمرهگی و عادات و خلق و خوی مردمانی معمولی را به نمایش بگذارد. از این رو، بارزترین وجوه نمایشنامه و حتی اجرای آن، به استنباط یک رویداد ساده و ناتورالیستی میانجامد که چندان برای تماشاگر غیر قابل انتظار نیست و حتی همزمان با ادامه نمایش، این سوال برای تماشاگر پیش میآید که”اکبر رادی” به عنوان نمایشنامهنویس در پی چیست و مگر میشود در بطن حوادث و آدمهایی این چنین معمولی و آشنا که هزاران بار در تقویم تاریخی یک سرگذشت فرهنگی معین و تکراری قرار گرفته و هویت ثابتی داشتهاند، چیز مهم و قابل توجهی یافت؟
با وجود این، نام”اکبر رادی” و بازی تحسین برانگیز”دانیال حکیمی” که به مرکز ثقل داستان نمایش و نیز به عامل هیجانی اجرای اثر تبدیل شده است و نیز بازی”علی بیغم” که به کنشمندی تقابلگرای اثر کمک کرده، ما را وامیدارد که صبورانه نمایش طولانی”ملودی شهر بارانی” را پی بگیریم و انتظار بکشیم و البته، ناخشنود هم نباشیم.
ساختار ساده، یک رویه، آشکار و گزارشی نمایشنامه در آغاز، ذهن ما را با اثری که ظاهراً درام به نظر نمیرسد و موضوعش برداشتی صرفاً بیرونی از یک یا چند حادثه کم اهمیت خانوادگی است، تا حدی دچار سوال میکند. اما درست در یک ربع پایانی، این اثر گزارشی، ناتورالیستی و کم اهمیت، ناگهان تبدیل به یک درام خانوادگی میشود که عشق کمرنگ اما باشکوهی را هم در درون خود پرورانده است و این جا تبدیل به اثری ماندگار میشود که در عین سادگی، بسیار پیچده است، زیرا از ناتورالیست بودن خود”نقض معنا” میکند. تمام تصورات اولیه تماشاگر را بیاعتبار میسازد و او را با نگاه و رویکرد غیر قابل انتظاری که فقط از نمایشنامهنویس توانایی مثل”اکبر رادی” انتظار میرود، آشنا میکند. ذهن تماشاگر با این فرمول بندی جدید موضوعی، مجبور میشود لایه سطحی و بیرونی اثر را که قبلاً به عنوان استنباط اصلی خویش پذیرفته، درونی کند و با این درونی کردن از تمامی آن معادلات ذهنی”آشناییزدایی” کرده و همه”بنیان”های حوادث و مایههای شخصیتی پرسوناژها را از نو و در رابطهای دیگر و این بار از درون، تعریف نماید و”ژانر” اثر را هم معین کند، حتی در تحلیل پرسوناژ”بهمن” که نقش آن را”دانیال حکیمی” بازی میکند و تا قبل از یک ربع پایانی نمایش، پرسوناژی”تک ساحتی” و ساده جلوه کرده، تجدید نظر نماید و او را به عنوان پرسوناژی”چند ساحتی” و پیچیده که به ساختار موضوعی اثر، ژرفای قابل تعمقی بخشیده، ارزیابی نماید.
این نمایش، یک دغدغه عمیق نوستالژیک را هم نشان میدهد که از همان عشق به وطن و زادگاه که یکی از ویژگیهای عمده افراد شرقی به شمار میرود، سرچشمه میگیرد. این احساس نوستالژیک، حتی عشق نهانی را هم که در زیر متن اثر پنهان است، آشکار میسازد و قویترین عامل در جهت شکل دهی نهایی به روند حوادث نمایش و رسیدن به مابهازاء معنادار، عاطفی و انسانی پایانی محسوب میشود. این احساس نوستالژیک به حدی نیرومند است که به تماشاگر تسری پیدا میکند. نکته مهم دیگر این که، عشق هم به نوبه خود نه تنها بر روابط خانوادگی بلکه بر چارچوب موضوعی و حتی بر بافت ساختاری اثر، تاثیر میگذارد.
معمولاً نمایشنامهنویسان بزرگ میتوانند معادلات کاملاً اثبات شدهای را که طی یک مدت طولانی به آنها پرداخته شده با یک یا چند حادثه نهایی زیر و رو نمایند و شگفتی به جای بگذارند. ”اکبر رادی” در نمایشنامه”ملودی شهر بارانی” با هوشمندی و توانمندی لازم از پس این کار برآمده است. شیوه او به عنوان یک نمایشنامه نویس بزرگ این است که”زخمی را آنقدر میشکافد و بررسی میکند تا عامل عفونی و اولیه آن آشکار شود.»
از لحاظ شخصیت پردازی، باید گفت که همه چیز به نسبت میزان حضور و سهیم بودن در تم اصلی نمایش طراحی و شکل دهی شده است، بعضیها عمیقاً روی ما تاثیر میگذارند و بعضی هم زیر سایه این حضور سنگین، تا حدی به حاشیه رانده میشوند. از لحاظ اجرا، نظر به این که حوادث نمایش در یک خانه میگذرد و در بخش قابل ملاحظهای از نمایشنامه، نویسنده ظاهراً بر رویکرد بیرونی تاکید دارد، بر طراحی و صحنهآرایی اجرای آن ایرادی نمیتوان گرفت؛ وجود دو در مقابل هم، یکی برای بیرون رفتن یا بیرون کردن و دیگری برای وارد شدن به حریمی بسته که جایگاه پذیرایی، عیش، آسایش و اقتدارمندی مالکین خانه است، با محتوای اثر و نیز با معماری خانههای خطه شمال مناسبت دارد و تلاش”مجید میرفخرایی” مقبول تماشاگر است، زیرا فرصت مانورهای ذهنی و حرکتی را به کارگردان و بازیگران میدهد.
طراحی چهره و گریم”خدمتکار”، ویژگیهای بیرونی چهره این پرسوناژ را به دست نمیدهد و گریمور، نوع سالن و فاصله این پرسوناژ از تماشاگران را به هنگام اجرا، در نظر نگرفته است، لذا برای دیدن چهره واقعی او نیاز به آن است که تماشاگر خود را به لبه سن برساند وگرنه”خدمتکار” از دور تا حدی به یک شبح بیچهره میماند و این تاثیرگذاریهای قبلی او طی سالیان متمادی را کمرنگ میکند.
گرچه از نور، نسبتاً خوب استفاده شده اما با توجه به محتوای اثر که روی بعضی از پرسوناژها تاکید خاصی دارد، میشد با نور موضعی، در لحظات بحرانی بر بیپناهی و یا بالعکس به هنگام تعامل گریزی، بر خود محوری و خودبینی بیش از حد پرسوناژها تاکید نمود و نمایه ظاهراً ناتورالیستی اولیه روند نمایش را با این ترفندهای نمایشی جبران کرد، زیرا نمایشنامه در پایان به ما میگوید که اصلاً ناتورالیستی نیست. موسیقی، متناسب با محتوای جداگانه هر اتفاق و صحنه، انتخاب شده است. همخوانی مقطعی با اتفاقات و صحنهها دارد، اما در کلیت خود دچار چند گانگی است. ای کاش با حفظ همان فراز و فرودها به هماهنگی و یکپارچگی و همگونگی موسیقی توجه میشد.
از لحاظ کارگردانی باید گفت که اگر اعتقاد داشته باشیم که:«بهترین شکل اجرای یک نمایشنامه در یک دوران خاص، در نهایت و با ارزیابی نسبی همه شکلهای اجرایی گوناگون آن، فقط میتواند یکی باشد»، که به گمان من در باور آن تردیدی وجود ندارد، میتوانیم بگوییم که اجرای”ملودی شهر بارانی”، آن اجرای نهایی نیست ولی فاصله زیادی هم با آن ندارد.”هادی مرزبان” تلاش خود را مخصوصاً در هدایت بازیگران انجام داده است. ناگفته نماند که شروع نمایشنامه که با گردش روح خیالی در داخل خانه و به صورت یک برون فکنی نوستالژیک از تصویر شکل میگیرد، زیبا و گیراست و در کل، اجرای نمایش، تماشاگر را تا لحظه آخر با یک رضایت نسبی با خود همراه میسازد. باید از”هادی مرزبان” سپاسگذار بود که تحقق اجرای این درام خانوادگی و تا حدی عشقی و حتی نوستالژیک را و نیز فرصت دیدار آن را برای تماشاگران تئاتر فراهم نموده است.