در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از تمرین نمایش”رویای یک عکس” به کارگردانی مسعود رایگان

حضور مسعود رایگان در مقام کارگردان تئاتر برای مخاطب ایرانی رویداد خوشایندی است و باید آن را به فال نیک گرفت. بازیگری که با دو فیلم سینمایی ـ که یکی از آن‌ها هم به نمایش عمومی در نیامده(خاموشی دریا) و دیگری سبب ساز شهره شدن او در این دیار و وادی هنر گشت(خیلی دور، خیلی نزدیک) ـ تا حدی فراتر از انتظار در میان اعضای خانواده هنرمندان خوش درخشیده است.

احمدرضا حجارزاده:
حضور مسعود رایگان در مقام کارگردان تئاتر برای مخاطب ایرانی رویداد خوشایندی است و باید آن را به فال نیک گرفت. بازیگری که با دو فیلم سینمایی ـ که یکی از آن‌ها هم به نمایش عمومی در نیامده(خاموشی دریا) و دیگری سبب ساز شهره شدن او در این دیار و وادی هنر گشت(خیلی دور، خیلی نزدیک) ـ تا حدی فراتر از انتظار در میان اعضای خانواده هنرمندان خوش درخشیده است. قریب به دو هفته است که به دعوت مجموعه فرهنگی هنری تئاترشهر، مسعود رایگان در حال آماده کردن نمایشی است تحت عنوان”رویای یک عکس”. این دعوت البته به یک سال پیش برمی‌گردد که رایگان در آن هنگام سه طرح نمایشی را برای تولید ارائه کرده بود که عبارت بودند از ترکاشوند(نوشته خودش)، ”رویای یک عکس”(نوشته خودش) و یک ترجمه، آداپته جدید و برداشت آزاد از نمایشنامه”خانه برنارد آلبا” که برای اجرای تک بازیگر تنظیم شده بود. در این میان قرعه به نام”رویای یک عکس” افتاد و با تاخیری یک ساله سرانجام از ابتدای آذر ماه تمرینات به صورت جدی آغاز شد. به رغم این که حالا دیگر مخاطبان عام او را به واسطه ایفای نقش دکتر محمود عالم در فیلم رضا میرکریمی می‌شناسند اما رایگان از پشتوانه‌ای غنی در زمینه تئاتر برخوردار است. او سال‌ها پیش در سوئد علاوه بر فعالیت‌های سینمایی و تلویزیونی‌اش، مکانی را افتتاح کرد که چهار سال پیش”روبرتو چولی” نمایشنامه”خانه برنارد آلبا” را آن جا روی صحنه برد. علاوه بر این سابقه تئاتری او در سوئد به 14 سال می‌رسد که از زمره مهمترین کارهایش می‌توان به”هداگابلر” نوشته هنریک ایبسن اشاره داشت. به هر حال رویای یک عکس نخستین تجربه کارگردانی او در خاک وطن است که این روزها تمرینات خود را با حضور گروهی کوچک اما گرم و صمیمی در تالار کوچک از مجموعه تئاترشهر سپری می‌کند. هنگام ورود ما به محل تمرین گروه، چهار نفر از بازیگران نمایش در دو نقطه دوازدهم، دو به دو نشسته‌اند و دیالوگ‌هایی فی‌البداهه را با موضوع واحدی بین یکدیگر رد و بدل می‌کنند. مسعود رایگان روی ردیف نخست جایگاه تماشاگرها با آرامشی مثال زدنی بازی بازیگرانش را به نظاره نشسته است. او هرازگاهی میزانسن‌ها و جای بازیگران را تغییر می‌دهد تا موقعیت‌های متنوعی را خلق کند که به درک نقش هنرمندان کمک بیشتری می‌کند. صحنه‌ای که تمرین می‌شود، البته ابداً ربطی به متن نمایشنامه ندارد و در حقیقت نوعی تمرینِ پیش از تمرین است برای رسیدن و نزدیک شدن به فضای دلخواه کارگردان.
رایگان در این رابطه می‌گوید:«معمولاً بستگی به شیوه و تکنیک کارگردان دارد که چگونه بازیگرانش را به شخصیت‌ها نزدیک کند. این از تمرینات نهادینه‌ای است که هر بازیگر باید انجام دهد. در واقع ما این جا یک کلاس هم داریم که بازیگر درک کند وقتی می‌خواهیم با شخصیتی برخورد کنیم چگونه باید با آن برخورد کرد و تا کجا باید پیش رفت. گاهی اوقات ممکن است بازیگر خفه شود و شما دستور توقف بدهی و بگویی کافیست، تئاتر تا این جا پیش آمد!»
این نمایش به شکل پرده‌ای اجرا نمی‌شود بلکه برگرفته از 34 صحنه کوتاه است که از دل متن بیرون کشیده شده‌اند. پیش از آغاز تمرینات اصلی، مسعود رایگان ضمن نظارت بر کار گروه، در مقام تماشاگر گاهی جای خود را تغییر می‌دهد و بازی‌ها را از زوایای مختلف می‌بیند. با قطع تمرین نخست، کارگردان از بازیگرانش می‌خواهد رو به تماشاگر خیالی بنشینند. سپس فضایی فرضی را برای آن‌ها ترسیم می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد حس بگیرند و به آن چه از آن‌ها خواسته شد، بیاندیشند. برای این منظور او شروع به شمارش ثانیه‌ها با صدای بلند می‌کند و تا 10 پیش می‌رود. در لابه‌لای زمان‌گیری‌اش گاهی توضیحات کامل‌تری راجع به موقعیت بازیگران و نقش‌هایشان در اختیار آن‌ها می‌گذارد. با پایان شمارش بازیگران ناگهان در موقعیت‌های طرح شده قرار گرفته‌اند و گویی به نوعی شخصیت‌ اصلی خود را از خاطر برده‌اند. رایگان به ناگاه خود را بازپرسی بیگانه جا می‌زند و با سوالات غریبش، تشویش چهار بازیگر حاضر در صحنه را بیشتر می‌کند. نخستین پرسش او، نام آنهاست به زبانی غیر از زبان مادری: wahts your name?
سرگذشت آدم‌های سرگشته
یکی از بازیگران این نمایش، داریوش فائزی است در نقش آقای نیک رفتار. او علاوه بر این سمت، دستیاری کارگردان را نیز عهده‌دار است. او در خصوص شیوه هدایت مسعود رایگان معتقد است تدبیر و اندیشه آقای رایگان کمک می‌کند بازیگر خیلی سریع در مسیر بیفتد و از کارش لذت ببرد. در مورد متن نمایشنامه نیز، فائزی می‌گوید:«متن درباره سرگذشت آدم‌های سرگشته‌ای است که دنبال موجودیت خودشان در جایی هستند که خود را فراموش کرده‌اند. همه آدم‌های این نمایش این گونه‌اند. یعنی به دنبال این هستند که بدانند آیا واقعاً من آدمم؟»
پس از نخستین تمرین، رایگان در زمان کوتاهی که برای استراحت منظور کرده است از نوع ارتباط بازیگران با متن و کاراکترها می‌پرسد و با جواب‌های مختلفی که دریافت می‌کند، رو به آن‌ها می‌گوید:«تجربه کردن این حس‌ها به درک شرایط آن‌ها در این فضاها کمک می‌کند چون آن‌ها به خاطر مشکل خاصی که دارند با شرایط بدی دست و پنجه نرم می‌کنند.» با همین مختصر توضیحات، تمرینات اصلی که در واقع از متن نمایشنامه است شروع می‌شود. کارگردان فضا را برای حاضران ترسیم می‌کند؛ عکاسی”عزیز خاطره” مکانی نامعلوم که هر جا می‌تواند باشد، جایی در رویاهای هر کسی.
رویا تیموریان و داریوش فائزی این صحنه را بازی می‌کنند و پس از اتمام کار، رایگان در ارتباط با بازی تیموریان و تک گویی‌هایش چنین اظهار نظر می‌دارد که به نظرم حس‌هایت درست پیش رفت. سه پوزیشن عکس خوب است، منتها با حذف عبارت باید فکر کنم. چون این جمله پِلِی بک بعدی است. در ضمن کلاه‌گیس فراموش نشود. و بعد توضیحات تکمیلی را برای بهتر شدن کار به او گوشزد می‌کند و بلافاصله به تمام بازیگرانش با خرسندی می‌گوید:«خوب است، داریم به شخصیت‌ها نزدیک می‌شویم و از تیپ بیرون می‌آئیم. نباید تیپ داشته باشیم.»
به دور از اداهای روشنفکرانه
طبق قراری که با اداره کل هنرهای نمایشی منعقد شده است، نمایش”رویای یک عکس” به نویسندگی و کارگردانی مسعود رایگان 21 اجرا خواهد داشت. این متن اولین مرتبه در سال 1996 میلادی نوشته شده و اجرای عمومی به شکل صرف و حقیقی آن نداشته است. اگر چه یک بار در آن سوی مرز تلاش‌هایی به همراه علیرضا مجلل صورت گرفت که این نمایش اجرا شود و حتی دو یا سه اجرای خصوصی هم از آن روی صحنه رفت، با این حال کار همان جا متوقف شد تا امکانات و ساز و کارهای لازم برای یک اجرای مناسب و آبرومندانه از آن فراهم شود. به گفته رایگان قرار بر این بود که رویای یک عکس در تئاتر ملی سوئد ـ و نه در نچونال تیاتر(national theater) ـ اجرا شود که به دلیل برنامه‌ریزی فشرده آنجا، این کار به آینده موکول شد. او اظهار امیدواری می‌کند در آینده اتفاقاتی روی دهد که این نمایش با همین اکیپ در نچونال تیاتر سوئد روی صحنه برود. شیوه کار در این نمایش همانند فرم نمایشنامه‌ بر شیوه روایی استوار است و موضوع مربوط به انسان‌هایی است که گرفتار ناکجا آباد چه اتفاقاتی افتاده و یا چه بر سر قهرمانان نمایش آمده، چیزی است که باید در اجرای عمومی بدان پی برد. چرا که رایگان اصرار دارد موضوع نمایشنامه تا زمان اجراهای عمومی بکر و پنهان بماند. وی بر این عقیده است که”نمایش‌ها، حرف بزرگی نمی‌زند. خیلی ساده و به دور از یکسری اداهای روشنفکرانه حرفش را می‌زند.»
جالب آن که این سادگی روایت نمایشنامه، نکته‌ای است که اغلب اعضای گروه بر آن تاکید دارند و لابه‌لای حرف‌هایشان از این واژه ساده به دفعات بهره می‌برند. رویا تیموریان دیگر بازیگر نمایش(و مشاور کارگردان) نیز از این قاعده مستثنی نیست. او هم اشاره به این نکته دارد:«پیس ما یک پیس ساده، روان و ملموس است و هیچ حرکات عجیب و غریبی در آن اتفاق نمی‌افتد و من این متن را به خاطر همین سادگی و روانی‌اش دوست دارم چون در عین حال که سهل و ممتنع است سخت و دشوار هم به نظر می‌رسد. من تا به حال چنین نقش ساده‌ای را بازی نکرده بودم. همیشه در صحنه‌های بزرگ و نقش‌های سخت‌تر ـ از نظر ظاهری، حرکت بدنی و فرم‌های خاص ـ حضور داشتم. این که این کار در نهایت سادگی، سخت هم هست به این علت است که داستان‌ها در دل هم می‌روند و روند بازی در یک صحنه و صحنه‌های بعد، پشت سر هم تداوم ندارد. باید آن‌ها پیدا شوند چون در بینشان اتفاقاتی می‌افتد که ممکن است مثلاً اتفاقات صحنه اول، بخش آخر نمایش باشد. من سعی کردم بیشترین کدها را از خود متن پیدا کنم که معمولاً تمام بازیگرها این شیوه را دارند که از کدهایی که از متن برای کاراکتر می‌گیرند به انضمام توضیحاتی که کارگردان می‌دهد استفاده می‌کنند.»
آخرین حضور نمایشی تیموریان به یک سال و نیم پیش و بازی در نمایش”خانه برنارد آلبا” برمی‌گردد. اگرچه طی این مدت دوری از صحنه سه نمایشنامه‌خوانی را همراه با مسعود رایگان تجربه کرده است. او در نمایش”رویای یک عکس”، شخصیت”سونیا حق‌وردیان” را باز آفرینی می‌کند.
پیوسته و آهسته
«این نقش برای من به عنوان بازیگر خیلی جذابیت داشت. البته من هیچ توجهی به کمیت قضیه ندارم بیشتر کیفیت برایم مهم است. در این نقش که خیلی تاثیرگذار است باید تلاش کنم در همین لحظاتی که دیده می‌شوم این دو مورد را رعایت کنم و امیداورم کار در عین سادگی و خوب بودن روی صحنه برود. من احساسم این است که نمایش ما مخاطب خوبی خواهد داشت.»
این بخشی از گفته‌های فرهاد شریفی از بازیگران نمایش و مدیر اجرایی آن بود. شریفی را آخرین بار در مقام بازیگر در نمایش ”سانتا کروز”] به کارگردانی هما روستا[ دیده‌ایم. از دیگر بازیگران ”رویای یک عکس” باید از ”حسین کشفی اصل” نام برد. جوانی که به زعم خویش، کم سن‌وسال‌ترین و کم‌ تجربه‌ترین عضو گروه است. او به میل خود هشت ماه از حضور در تئاتر کناره‌گیری کرده چرا که عقیده دارد ”آدم باید آهسته حرکت کند و پیوسته !”. آخرین کار او بازی در نمایش”آن روزها خاطره” است که در جشنواره تئاتر پلیس برای او جایزه دوم بازیگری را به ارمغان آورد. او درباره نقش خود در این نمایش می‌گوید: ”من در این نمایش جوانی هستم که روزی وارد عکاسخانه می‌شود و اعلام می‌کند پدرش امروز صبح مرد. در بدو ورودش، ما اصلاً این را باور نداریم اما رفته رفته حرفهای او، شخصیت این آدم را برایمان هویدا می‌کند. من همیشه گفتم ساختن یک شخصیت خیلی سخت است و من آنچه در خود می‌بینم، هنوز خیلی برای ساخت این شخصیت جا دارم. یعنی حالا‌حالاها جا دارد که این شخصیت پخته شود. اما آنچه از همه مهم‌تر است این که من نقشم را خیلی دوست دارم”
برخی دیگر از عوامل این نمایش را می‌توان چنین معرفی کرد: منشی و مدیر صحنه ”درنا مدنی”، ایده اولیه طراحی صحنه از رویا تیموریان و طراحی صحنه نهایی آقای ”شاپورزاده”. آهنگساز نمایش تا این زمان انتخاب نشده است.
نمایشنامه رویای یک عکس، علاوه بر جذابیت‌های سمعی و بصری‌اش از نقطه دیگری امتیاز کسب می‌کند و آن ادبیات گفتاری شخصیت‌هاست. در این نمایش مسعود رایگان ادبیات زیبایی را به خورد تماشاگر می‌دهد که نمونه‌اش را کمتر در جایی شنیده یا خوانده‌ایم. دیالوگ‌های بازیگران، بخصوص تک‌گویی‌هایشان چنان گیرا و دلنشین است که حتی متن نمایشنامه، خود می‌تواند تبدیل به یک کتاب یا اثر ادبی ماندگار شود. درباره این لشگر واژگان خوش آهنگ و شاعرانه، نویسنده و کارگردان اثر می‌گوید: ”من به عنوان مسعود رایگان، نویسنده نمایش یا یک ”دراماتیکر” وقتی دارم متنی را می‌نویسم در مورد شرایطی می‌توانم بنویسم که در آن قرار گرفته باشم و موقعیت‌ها را بسنجم. الان اگر من بخواهم یک نمایشنامه یا یک درام در ایران بنویسم شاید زبان من الکن باشد. به آن دلیل که هنوز آن روابط برای من جا نیفتاده، هنوز برای ارتباطم باید دنبال کلمه بگردم ! این است که اگر بخواهم درباره شرایط این جا بنویسم، لاجرم باید منتظر باشم تا یک سال دیگر بگذرد که من دقیقاً به محیطی که در آن زندگی می‌کنم، اشراف پیدا کنم. سپس از منظر آدمی که این جاست، بنویسم. برخی چیزها هست که فقط سیگنال‌هایش داده می‌شود. یک اصلی که در تئاتر وجود دارد و باید در متون نمایشی آن را رعایت کرد این است که گاهی اوقات بگذاریم خود تکس(Texe) در واقع کار خودش را بکند. یعنی خود تکس پیش برود و ما جلوتر از آن حرکت نکنیم. اگر بخواهیم در آن حشو و اضافات داشته باشیم، در اصل دیگر کاری انجام نگرفته. باید همه چیز را بسپاریم به فانتزی و تخیلی مخاطبان که همزمان با ما تخیل کند. ما متن نمایش را برای مخاطب می‌نویسیم. تئاتر بدون مخاطب اصلاً به درد نمی‌خورد.”برگمن” در سال 1984 حرف زیبایی می‌زند با این مضمون که وقتی مخاطب وجود ندارد بهتر است ما کرکره‌های تئاتر را پایین بکشیم و برویم در خانه‌هایمان بنشینیم و زمانی که دوباره مخاطب به تئاتر علاقه‌مندی نشان داد و دلش برای آن تپید، می‌توانیم از نو کرکره‌ها را بالا بزنیم و فانوس تئاتر را روشن کنیم.»
عکاسی”عزیز خاطره”
مسعود رایگان تنها موقعیت مکانی نمایش را که یک عکاسخانه است، این گونه توصیف می‌کند:«عکاسی عزیز خاطره جایی است برای رویاها و آرزوها؛ آرزوهای هموطن‌های من و همه آدم‌ها. آدم‌های ساده‌ای که در کتاب‌ها هیچ اشاره‌ای به آن‌ها نمی‌شود، آدم‌هایی که فراموش می‌شوند و اگر عزیز خاطره نبود، خاطره، عزیز نبود.»
بخشی از دیالوگ‌های نمایش”رویای یک عکس” را بخوانید:
«آقا منصور ندیدی؟ سیگار داری؟ دیروز رفته بودم خیابان، یه دفعه یه ماشین پلیس پیچید جلوم: بیا بالا. گفتم واسه چی؟ گفت لاغری. گفتم لاغری هم شد جرم؟ اصلاً تو کی هستی؟ سیگار داری؟ گفت من آژدانم، تو هم لاغری. گفتم آی هوار، مردم لاغرها رو می‌گیرن!»
تمرینات این نمایش تا سه هفته دیگر ادامه دارد و در دی ماه اجرای عمومی خود را آغاز خواهد کرد.