در حال بارگذاری ...
...

پیام نماینده انجمن نمایش استان کرمان در کنگره بزرگ تئاتر کشور

چه خللی در آموزش‌های آکادمیک ماست که ما گاهی بکت، گاهی برشت، گاهی گروتوفسکی می‌شویم. گاهی همه ابزورد می‌شویم و گاهی دراماتورژ از زبانمان نمی‌افتد. پس کی خودمان هستیم؟ باید به پیروی از هنرمندان آگاه و استادان دلسوز و واقعی عرصه عمل نمایش به خودمان برگردیم و با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای نمایش، نمایش خودمان را بسازیم و تقویت کنیم.

با تشکر از کسانی که بانی این امر خیر شده‌اند و با خوشوقتی از حضور در محضر شما بزرگان و فرهیختگان و به امید همدلی که ویژگی بزرگ هنر شریف نمایش است، در این فرصت اندک می‌کوشم به نکته‌ها و گوشه‌هایی از دغدغه‌هایی از دغدغه‌های مربوط به وضعیت نمایش اشاره کنم.
حسین واعظ کاشف در زمان صفویه در فتوت‌نامه نوشت که نخستین بازیگر جهان حضرت آدم بود که هنر خودش را به جهانیان نمود و لب به ستایش او گشودند و باقی قضایا، که می‌دانید. این هنر شگفتی آفرین و ستایش برانگیز که میدانی بود، متن از پیش تعیین شده‌ای نداشت، بداهه‌پردازی بود و بنا به موقعیت ساخته و پرداخته شده بود، جز تکیه بر خلاقیت با چه مهارت دیگری می‌توانست چنین لحظه زنده، پرشور و درخشانی خلق کند؟ که جمعی را به شور بیاورد، پروردگار را از آفریده خودش راضی کند و بشود آن چه که شد؟ امکانی که خود آن دستاورد خلاقیتی متعالی بود؛ به این ترتیب که خدا کائنات و از آن جمله آدم را آفرید و آدم با بازی خود نمایش را آفرید که به نوبه خود هستی بخش و آفریننده است.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؟
من در این فرصت بنا ندارم که به کارکردهای نمایش اشاره کنم، این کار زیره به کرمان بردن است. قصد من از بیان این مطلب تکیه بر وجه خلاقیت نمایش و خداگونگی هنرمند روشنگر آفرینشگر است. ما این همه مطلب در باب خلقت و خلاقیت داریم و گاهی مثل آدم‌های بکت در برهوت سرگردانیم.
دنیا همیشه از آن آدم‌های خلاق بوده، هست و خواهد بود. آزمایشگاه، پرورشگاه و پژوهشگاه خلاقیت هم هنر و به ویژه هنر نمایش است که شرایطی برای خطر کردن و آگاه کردن انسان بر توانایی‌های خود پدید می‌آورد. خب حالا پشتیبانان ما به هر دلیل نتوانستند، یا آن طور که باید نتوانستند. کوتاهی بود، استبداد بود، ایلغار بیگانه بود، غفلت‌های تاریخی بود، هر چه بود به هر حال نکردند. آدم‌ها در شرایط واقعی خطر کردند.
آزمایشگاهی در کار نبود. پس پای خطرش را هم خوردند. سوختند و رفتند و جز در بعضی آسمان‌ها مجاز بپذیرند.
حالا، هستیم و آینده. بچه‌های امروز خواسته یا ناخواسته چشم انتظار همت ما هستند. امروز هم مثل همیشه خلاقیت و پرورش آن ضرورتی تاریخی است و نمایش ـ نمایش خلاق به معنای عام آن و نه خاص کودکان ـ میدان خلاقیت و جای تمرین و پرورش آن است. به این معنا نمایش از”ابزار” فراتر می‌رود و به”امکان” تبدیل می‌شود.
برای فراگیر کردن این امکان به”حرکت” یا”نهضت” نیاز داریم. باید پل بزنیم بین نمایش و مهدکودک‌ها، مدرسه‌ها، پرورشگاه‌ها، زندان‌ها و البته تماشاخانه‌ها.
برای این کار به دانش و نیروی انسانی توانا نیاز داریم. دانش از طریق آموزش، پژوهش و ترجمه(به قصد استفاده از تجربه و دانش دیگران) و نیروی انسانی با تربیت مربیان و معلمان آگاه و علاقه‌مند به فرهنگ و به مردم، تجدید نظر در برنامه‌های درسی، گسترش فضاهای آموزشی و امثال آن قابل دسترسی است.
با این حساب نه تنها فارغ‌التحصیلان نمایش بی‌کار نمی‌مانند(مثل حالا که فقط منتظر کار روی صحنه‌های محدود سینما و تلویزیون هستند) بلکه همیشه نیرو کم می‌آوردیم، چون همه بچه‌های این مملکت به توانایی و یاری آن‌ها نیاز دارند و چون آن‌ها یاد می‌گیرند که یک ساعت کار با بچه‌های محروم منطقه‌ای محروم و جهت دادن به آینده و زندگی آن‌ها بر هزار بار ستاره شدن شرف دارد.
دوستان عزیز، همه ما محتاج خلاقیتیم، هر یک در جایگاه خود. مسئولان نیازمند نگاه دوباره‌ایم. ما همیشه نیازمند نگاه دوباره‌ایم. این خصلت هنر ماست. باید برگردیم و نمایش را از آن خود کنیم. کاری که معدود پیشکسوتان و استادان ما کرده‌اند، اما این کار نیازمند نهضتی همه جانبه است. ما از دیگران یاد می‌گیریم و ترجمه می‌کنیم اما خودمان هستیم.
فوگارد را تقریباً همه می‌شناسید. هنرمندی از آفریقای جنوبی. سفیدپوستی که همراه سیاهان بود و خویشاوندانش او را خائن نامیدند. فوگارد هم بکت، هم برشت، هم آلبر کامو و هم گروتوفکسی است اما نه بکت، نه برشت، نه کامو و نه گروتفسکی است. او فوگارد است و تئاتر او با استفاده از همه این‌ها که گفتم، در نهایت تئاتر بومی آفریقای جنوبی است. برای همین سیل مشتاقان برای آموزش و کار او با او و برای دیدن آثارش سرازیر بود. چه خللی در آموزش‌های آکادمیک ماست که ما گاهی بکت، گاهی برشت، گاهی گروتوفسکی می‌شویم. گاهی همه ابزورد می‌شویم و گاهی دراماتورژ از زبانمان نمی‌افتد. پس کی خودمان هستیم؟
باید به پیروی از هنرمندان آگاه و استادان دلسوز و واقعی عرصه عمل نمایش به خودمان برگردیم و با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای نمایش، نمایش خودمان را بسازیم و تقویت کنیم.
باید به برنامه‌های درسی دانشگاه‌ها دوباره نگاه کنیم. دانشگاه باید آدم خلاق تربیت کند، نه پیرو مطیع. در دانشگاه‌ها قرار نیست خودمان را تکثیر کنیم.
باید فضاهای آموزشی از اعضای مرکز نشینان در بیاید. ما در همه دانشگا‌ه‌های کشور نیازمند این رشته‌ایم. ما در همه دانشگاه‌های کشور نیازمند این رشته‌ایم. نباید داوطلبان این رشته چشمشان فقط به سهمیه‌های اندک پایتخت باشد. ما سال‌ها تلاش کردیم در کرمان این رشته را راه بیندازیم و هر بار عقیم ماند. سمپاشی مرکز نشینانی که دوست ندارند اعضا را از دست بدهند، در این امر بی‌تاثیر نبود.
ما نیازمند چرخش تئاترهای موفق چه در گوشه و کنار شهرهای بزرگ و چه در شهرستان‌ها هستیم.
جای نمایش در برنامه درسی مدارس خالی است. باید راه‌هایی برای تعامل با مسئولان آموزش و پرورش و معرفی هنر نمایش خلاق و شناساندن کاربردهای نمایشی به آن‌ها پیدا کنیم. کار شرافتمندانه برای فارغ‌التحصیلان مشتاق تئاتر و خلاقیت برای نسل آینده این کشور، هر دو در گرو همت امروز ماست.
در نبود تئاتر در شهرستان‌ها جشنواره صوری، بی‌محتوا، مخرب و ظاهرسازی است. از تئاتر چیزی شبیه ورزش قهرمانی ساخته‌ایم که باید در آن رتبه و مقام بیاوریم. کم‌کم به تقلید از برنامه‌های ورزشی تلویزیون تماشاگر برتر هم انتخاب می‌کنند و به پیش‌بینی تماشاگران به قید قرعه جایزه می‌دهند. این نشناختن تئاتر و ظلم به امروز و فرداست.
ما نیازمند حمایت از کار جدی تحقیقاتی برای حل همین مسائل و بسیاری از مسائل دیگر تئاتر هستیم. برای پی افکندن نمایش امروز و نمایش فردا، برای ارائه نمونه‌های اصولی و کارساز. برای کاری جدی و نه صوری. تحقیقی که نظر را به عمل گره بزند. حمایت از کتاب و نشریه، حمایت از پروژه‌هایی که به تولید فرهنگی می‌انجامند، تجربه‌هایی که ثبت و ضبط می‌شوند، ترجمه آثار و نظریه‌های جهانی، برگزاری همایش‌های علمی با فراخوان‌های عمومی و داوری مقالات در کنار جشنواره‌های غیر رقابتی و سازنده، همه و همه کار امروز ماست و فردا دیر است. پژوهش‌های تئاتری را هم باید دوباره تعریف کرد.
تئاتر باید اسباب بزرگی فراهم کند، باید آن را باور کنیم. همه ما. مسئول و غیر مسئول.
امیدوارم این کنگره به جای پرداختن به گلایه‌های مرسوم و از خود گفتن‌های بی‌مورد به آینده، به مردم و به کشور بیندیشد و با تکیه بر خرد جمعی راه‌هایی برای برون رفتِ از دشواری‌ها پیدا کند.