در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از جلسه نمایشنامه‌خوانی”زندگی ضرب در 3” نوشته یاسمینا رضا

احمدرضا حجارزاده:روز گذشته(۱۹ آذر ماه ۱۳۸۴) در چهارمین دوره از نمایشنامه‌خوانی‌های بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران، نمایشنامه”زندگی ضرب‌ در ۳” یکی دیگر از نوشته‌های فوق‌العاده یاسمینا رضا(نمایشنامه‌نویس ایرانی الاصل) ...

احمدرضا حجارزاده:روز گذشته(19 آذر ماه 1384) در چهارمین دوره از نمایشنامه‌خوانی‌های بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران، نمایشنامه”زندگی ضرب‌ در 3” یکی دیگر از نوشته‌های فوق‌العاده یاسمینا رضا(نمایشنامه‌نویس ایرانی الاصل) مورد روخوانی قرار گرفت. کارگردانی این نمایشنامه‌خوانی را سارا نفر برعهده داشت و علاوه بر او، مریم سالمی، عرفان ناظر و مهرداد ایرانمنش در این اثر به ایفای نقش پرداختند. این روخوانی متن نخستین تجربه کارگردانی نفر است و او پیشتر سابقه حضور درچند نمایش صحنه‌ای و نمایشنامه‌خوانی مثل”آخرین طلایه‌دار” به کارگردانی حمید پورآذری، ”خواستگاری” به کارگردانی پاشایی و نمایشنامه‌خوانی”سوءتفاهم” به کارگردانی داود بنی‌اردلان را در کارنامه هنری‌اش ثبت کرده است. نمایشنامه‌”زندگی...” که توسط فتاح محمدی ترجمه شده است، امروز بیستم آذر ماه نیز رأس ساعت 16 در فرهنگسرای نیاوران، سالن گوشه، روخوانی خواهد شد.
یکدست و بی‌تفاوت
”زندگی ضرب در 3” روایتی است از زندگی دو خانواده در 3 اپیزود که مخاطب هر بار همان روایت را از وجه و قالب دیگری می‌بیند. پرده نخست یک رابطه ساده و معمولی را از زندگی آن‌ها به تصویر می‌کشد، در قسمت دوم تنش و درگیری‌های میان آنان صورت می‌گیرد و سرانجام در واپسین اپیزود، با چهره گرم و صمیمی حتی مهربان آن‌ها مواجه می‌شویم که گویا زندگی تنها در این بخش، روی خوش به شخصیت‌های نمایش نشان می‌دهد. اگرچه متن یاسمینا رضا مثل همیشه گیرایی خود را داشت و تاثیراتی بر مخاطب می‌گذاشت اما نکته‌ای که در اجرای این نمایشنامه‌خوانی توسط گروه سارا نفر حائز اهمیت بود سطح بازی بازیگران است که خوشبختانه همگی در یک اندازه و کاملاً یکدست و بی‌تفاوت بودند. در این اجرا بازی هیچکس بهتر یا بدتر از دیگری نبود و از نوع حس و حالی که نقش آفرینان پیاده می‌کردند کاملاً پیدا بود که متن تاثیرهایی قوی و فوق‌العاده بر بازیگران گذاشته است. هر تماشاگری حین تماشای این نمایشنامه‌خوانی متوجه این موضوع می‌شد که اجرا از یک سطح پائین(و نه ضعیف) به تدریج خود را بالا و بالاتر می‌کشید و بالاخره در پایان به اوج هنرنمایی نویسنده، کارگردان و بازیگران می‌رسید و به برقراری ارتباط لازم میان مخاطب و اجرای گروه دست می‌یافت. در این رابطه کارگردان نمایش بر این عقیده است:«به این موضع می‌توان از چند وجه نگاه کرد. می‌شود گفت آدم‌های نمایش شخصیت‌شان عوض می‌شود یا نه، موقعیت‌شان تغییر می‌کند و طبق آن موقعیت است که تغییر شخصیت می‌دهند. یعنی از یک موقعیت کوچک و ابتدایی شروع می‌شود و به جایی دیگر می‌رسد. ولی در صحنه دوم هم، نمایش از همان موقعیت آغاز می‌شود و بار دوم که مخاطب آن را می‌شنود(یا می‌خواند) قضیه برایش جالب‌تر می‌شود. احساس می‌کند چیزی در آن هست که باید این بار بیشتر به آن دقت کند.» در اجرای نمایشنامه‌خوانی زندگی... بازیگران در سکون کامل به کار خود می‌پردازند و تنها حرکات آن‌ها منحصر به حرکات جزئی دست و نگاه‌هایی که هرازگاهی به یکدیگر می‌اندازند، است. شاید در مواقعی هم از میمیک‌های صورت و حرکات شانه استفاده‌هایی بکنند. به عنوان نمونه مریم سالمی به تناسب نقش خویش مجبور بود رفتارهای یک زن جا افتاده را با برخی بازی‌های دست و صورت و کتف‌ها منتقل کند که در این امر به خوبی موفق شد. سایر بازیگران نیز از این قاعده مستثنی نیستند. عرفان ناظر با لحن گفتار خویش، باورپذیری خونسردی و ساده‌دل بودن شخصیت”هنری” را هرچه ممکن‌تر ساخته است.
او می‌گوید:«در تمرینات و خوانش‌های هر روزه‌ای که سه تا چهار هفته طول کشید، بچه‌ها خودشان نقش‌ها را به دست آوردند. یعنی طوری نبود که بگوید باید حتماً این گونه باشد. البته یک سری ظریف کاری‌هایی در حوزه وظایف کارگردان بود که به ما گوشزد می‌کرد. بچه‌ها هم با علاقه دنبال می‌کردند و طی تمرین‌ها، شخصیت‌ها شکل می‌گرفت. یعنی بچه ها می‌خواستند که شکل بگیرد!»
مریم سالمی هم در نقش”انیس” این گونه اظهار می‌دارد:«انیس آنقدرها هم که در متن دیده می‌شد، خنگ نبود! بیشتر من خودم خنگش کردم!! چون متن در جاهایی جالب می‌شد که مقداری هم خنده‌دار شود. شخصیت انیس اصلاً شبیه به خودم نبود. البته استثنای شیطنت‌هایی که به آن اضافه کرده بودم که آن شیطنت‌ها به من شباهت داشت ولی در کلیت‌اش هیچ نوع شباهتی میان ما نبود. او زنی بود سن بالا که معمولاً تحویل گرفته نمی‌شد چون خود را درگیر مسائل روزمره نمی‌کرد و زنی خانه‌دار بود.»
چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم
در این نمایشنامه‌خوانی هر چهار بازیگر نمایش(در نقش‌های سونیا، هنری، هیوبرت و انیس) پشت یک میز نشسته‌اند و با تکیه بر متن پیش رویشان و افکت‌های صوتی، نمایشنامه را پیش می‌برند. بالای سر هر کدام از آن‌ها چراغی آویخته است که کلید روشن و خاموش آن در دست بازیگران است. در واقع برای هر بازیگر یک چراغ. این نورها نیز به نوعی در ارتباط با کار تعبیر شده‌اند. از آن جا که بازیگران هرگز جای خود را ترک نمی‌کنند، خروج یک شخصیت از فضای نمایشنامه‌ با خاموش شدن چراغ مربوط به او، نشان داده می‌شود.
با پایان یافتن هر اپیزود از نمایشنامه، موسیقی خارجی و باکلام جازی پخش می‌شود و با کاهش تدریجی صدا و اتمام آن، بخش دیگر شروع می‌شود. کارگردان نمایش”زندگی ضرب در 3” از چگونگی انتخاب آن برای اجرا می‌گوید:«اولین باری که آن را خواندم، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم و احساس کردم این نمایشنامه به زندگی معاصر ما و مردم خیلی بیشتر می‌آید تا مکبث و هملت و ... ! آن نمایشنامه‌های قدیمی و کلاسیک باید دوباره بازنویسی شوند. چون کاری که تکراری باشد قطعاً برای مردم جذابیت نخواهد داشت. این متن قبلاً جایی کار نشده بود و من اجرایی از آن ندیده بودم. وقتی آن را خواندم به نظرم آمد که متن فوق‌العاده جذابی دارد. سه اپیزودی بودن کار و این که سه وجه از یک زندگی را نشان می‌دهد با تکرار حالت‌های مختلف را جذب کرد. وقتی با بچه‌های گروه صحبت کردم و آن‌ها هم متن را خواندند و پسندیدند، حس کردم نمایشنامه‌ای است که هر کس با یک بار خواندن آن پذیرفت که همان آدم باشد. نخستین بار تکه‌ای از همین نمایشنامه را برای کار کلاسی استفاده کردم و از همان لحظه دیگر این متن تبدیل به دغدغه من شد.گفتم که می‌خواهم آن را برای اجرای عمومی آماده کنم. ولی موقعیت اجرا پیش نیامد بنابراین برای نمایشنامه‌خوانی روی آن حساب باز کردم.»
این نمایشنامه شامل پنج شخصیت است که برای کاراکتر”آرنو” فرزند 6 ساله خانواده فقط از صدا استفاده شده چون او حضور چندانی در روند کلی کار ندارد.
نور، صدا، حرکت
سارا نفر درباره کارگردانی نمایش”زندگی ضرب در 3” به آزادی عمل بازیگر تاکید دارد و می‌گوید:«من در سیستم کارگردانی‌ام(چه در حال یا آینده) دوست دارم بازیگر رها باشد و هرچه را خود می‌داند بریزد وسط! جلوی کارش را نمی‌گیرم. اگر فرم‌های پیشنهادی او به دلم ننشست از او می‌خواهم کار دیگری انجام دهد. در این کار هم بچه‌ها خیلی آزادانه عمل کردند.»
نفر در ادامه دلیل این که چرا در اجرای نمایشنامه‌خوانی‌اش از میزانسن و بازی‌های محدود استفاده نکرده را چنین تشریح می‌کند:«در نمایشنامه‌خوانی فقط نور و صداست که مجاز است و نهایتاً میمیک و حرکت دست‌ها. در این کار رفت و آمد و حرکت زیاد بود و اگر می‌خواستم با این شیوه نمایشنامه‌خوانی کنم اصلاً با اجرا فرقی نمی‌کرد. این چهار نفر که یک میهمانی دوستانه جمع شده‌اند، با رفت و آمدهای مکررشان کار را به اجرا تبدیل می‌کردند و دیگر چیزی برای نمایشنامه‌خوانی نمی‌ماند. در نمایشنامه‌خوانی معمولاً روی بیان و صدا کار می‌کنند. چیزی در مایه‌های نمایشنامه رادیویی!»
کارگردان جوان نمایشنامه”زندگی ضرب در 3” با تاکید چند باره بر جذابیت متن، موضوع آن را رویدادی پیش پا افتاده عنوان می‌دارد:«این موضوع از یک اتفاق پیش پا افتاده شروع می‌شود. اتفاقی که در زندگی روزمره آدم اصلاً به آن نگاه نمی‌کند. مثلاً بچه‌ای یک تکه سیب می‌خواهد و کمی بعد، یک سیب کامل می‌خواهد و لحظه‌ای بعد، یک بیسکوئیت و این قضیه آن قدر کشدار می‌شود که به نهایت می‌رسد. نمایش از جایی شروع می‌شود که شخصیت‌ها، آدم‌هایی کاملاً سرد هستند. مهمترین حسن و امتیاز کار نشان دادن این شخصیت‌ها از 3 حالت گوناگون است. این حالت‌ها ممکن است برای هر فردی در زندگی اتفاق بیفتد. ما همیشه آدم خوش برخوردی نیستیم، همیشه یک جور نیستیم.»
اصلاً تمرین نکردیم
سارا نفر می‌گوید که کار اصلاً تمرین نشده بود و اگر کاستی‌هایی دارد شاید به آن دلیل است. این اولین بار است که این گروه، نمایشنامه خوب یاسمینا رضا را تا انتها کار می‌کنند. نفر در حال حاضر مشغول فراهم کردن موقعیتی است تا نمایشنامه زندگی... را برای سال آینده به اجرای صحنه‌ای برساند. نفر یکدستی و هماهنگ بودن بازی بازیگران را چنین توجیه می‌کند:«یکی از دلایل این یکدست شدن بازی‌ها، انتخاب بازیگران است. بازیگرها از همان اول در یک سطح بودند. یعنی قبلاً با هم کار کرده بودند و روی بازی یکدیگر شناخت داشتند. از این رو بازی‌ها یکدست شد. در شکل‌ گیری کار نیز، بچه‌ها اولین بار که متن را خواندند به آن احساس نزدیکی کردند و فکر می‌کنم همین نزدیکی به متن، جنس بازی آن‌ها را یکدست کرده است.»
مهرداد ایرانمنش نیز در این باره می‌گوید:«وقتی کارگردانی، متنی را به دست می‌گیرد و می‌گوید حالا بخوانیم و ببینیم چه می‌شود، پیش زمینه‌ای در ذهنش از اجرا یا خوانش آن ایجاد شده و می‌آید که در واقع ایدئولوژی خود را روی صحنه بریزد و سعی می‌کند این را به بازیگرها منتقل کند. حالا اگر بازیگری، تجربه کاری بیشتری داشته باشد(به لحاظ نمایشنامه‌خوانی یا کار صحنه‌ای و تصویری) خودش به این قضیه خیلی بیشتر کمک می‌کند. مثلاً وقتی کارگردان می‌گوید این جمله را این طور بخوان، او می‌گوید نه، به نظرم این طوری بهتر است. چرا؟ به خاطر فلان و بهمان و تجربه‌هایی که من داشته‌ام و کارگردان طبیعتاً به خاطر تجاربی که بازیگرش داشته، آن را قبول خواهد کرد.در اصل این یک تعامل جمعی یا کار کارگاهی است!»
مهرداد ایرانمنش در این نمایش، نقش”هیوبرت” را بازی می‌کردند که از اجرای آن سربلند بیرون آمده است.