در حال بارگذاری ...
...

عزت‌الله مهرآوران، نمایشنامه‌نویس برتر سال از معضلات تئاتر امروز می گوید

دانشکده‌ها تا تبدیل به کارگاه تئاتر نشوند در تربیت نسل تئاتر موفق نیستند.

نیلوفر رستمی:
اشاره:عزت‌الله مهرآوران نمایشنامه‌نویس، کارگردان و بازیگر فعال سال‌های قبل و بعد از انقلاب است که در سال گذشته با دو جایزه مهم ادبیات نمایشی بار دیگر به عنوان یکی از چهره‌های مهم ادبیات نمایشی مطرح شد. مهرآوران با نمایشنامه”ابریشم بانو” در نخستین جشن ادبیات نمایشی که از سوی انجمن نمایشنامه‌نویسان خانه تئاتر با همکاری اداره کل هنرهای نمایشی برگزار شد در میان حدود پانصد نمایشنامه ارسالی برای مسابقه حائز رتبه اول شد. اثر دیگر او”غربت” در دو سالانه ادبیات نمایشی کشور که از سوی اداره کل ارشاد استان خوزستان و با همکاری اداره کل هنرهای نمایشی برگزار شد به عنوان نمایشنامه‌ برتر حائز رتبه اول شد. مهرآوران همچنین در سال جاری با نمایشنامه”هنرپیشه هملت” در فستیوال بین‌المللی ارمنو ارمنستان شرکت کرد.
آندرانیک چخومیان کارگردان این نمایش بود. مهرآوران دارای نشان درجه 2 هنری از سوی وزارت علوم و وزارت ارشاد اسلامی است. سیاوشون، غربت وطن من نیست، پنجشنبه در گنبد صندلی، طومار حیرت به خط غیار، خطر مجسمه عبید جدی است، لیدی مکبث توانا، روایت زال و رودابه، غزلواژه قصد، عاشق کشون، صدا کن، مروارید از جمله متن‌های نمایشی اوست. جدا از فعالیت‌ نمایشنامه‌نویسی مهرآوران باید به فعالیت‌های عمده او در حوزه کارگردانی و بازیگری اشاره کرد. گفت‌وگوی سایت ایران تئاتر با این هنرمند پیشکسوت در حول و حوش آثار وی و وضعیت فعلی تئاتر انجام گرفته است.
«من در نیمه شب اردیبهشت سال 1328 به دنیا آمدم، از مادری کرد و پدری لرستانی. شهری که در آن متولد شدم، مسجدسلیمان است. شهری که مثل هیچ شهری نیست! دل زمین، پر از نفت و گاز، روی زمین شقایق‌ها و گل صحرایی است. پدرم کارگر شرکت ملی نفت بود. از همان دوران کودکی، طعم بدترین استعمار و غارت را چشیدم، پدرم در حرف‌هایش به ما این چیزها را مرتب می‌گفت.
این‌ها را عزت‌الله مهرآوران با ادبیات خاص خودش که پر از توصیف و احساسات است، می‌گوید و بعد تاکید می‌کند:«غیر از زبان و فرهنگ کردی و لری، زبان بختیاری در نوشته‌هایم، رنگ و بوی عجیبی دارد.»
مهرآوران از اولین تقدیرها درباره آثارش می‌گوید که در سال‌های جوانی و در شهرش اتفاق افتاده:«در سال 1345، در همین شهر، اولین نمایشنامه‌ام در جشنواره امور تربیتی کشور رتبه اول را گرفت. اولین طعم جایزه در شهری که بهترین جایزه، بدترین درد بود و همین درد، مرا در کوره نمایشنامه‌نویسی و تئاتر به سوی پختگی می‌برد، درد را شناختم و می‌خواستم از آن شروع کنم، دردی که تعلق جمعی به آن داشتم و دارم.»
او سپس دور‌ه‌های نوشتن را به شکل جدی ادامه می‌دهد و از شهرش کوچ می‌کند، مهرآوران در این باره می‌گوید:«در سال 1349 به کارگاه نمایش آمدم و در گروه”مریم خلوتی” نمایشی از ادوارد باند را بازی کردم اما درد همراهم بود و باید جایی می‌نوشتم. در سال 1352 به آبادان رفتم و هنرآموز تئاتر شدم. سپس در سال 1354 به اهواز رفتم و”بر دار شدن حلاج” را با هنرمندان دانشگاه جندی شاپور کار کردم سپس نمایش”دالو” را برای جشنواره تهران آماده کردم پس از انقلاب اولین تئاتری که کار کردم به نام”سی‌‌زئو باسنی می‌میرد” اثر آثول فوگارد بود، بعد جنگ شد و به تهران آمدم. اکبر زنجان‌پور نمایشنامه”مروارید” و مجید جعفری نمایشنامه”صدا کن لیکو” را به مناسبت افتتاح تئاتر نصر کارگردانی کردند تا دکتر منتظری بود فعال بودم، می‌نوشتم و کار می‌کردم، نمایش”مال کنون” را با مریم معترف کار کردیم و نمایش”تراژدی غربت” را در سالن اصلی روی صحنه بردیم بعد از آن مرتب می‌نوشتم اگرچه درها به رویم بسته بود ولی می‌نوشتم و دیگران در شهرستان‌ها و تهران نمایشنامه‌هایم را روی صحنه می‌بردند و جایزه می‌گرفتند. تاکنون بیش از 16 جایزه داخلی و خارجی داشته‌ام و هنوز هم می‌نویسم، شب و روز.»
مهرآوران با گلایه از وضعیت انتشار ادبیات نمایشی می‌گوید:«سیاست‌گذاران تئاتر ـ که ماشاءالله کم هم نیستند، روزی باورشان می‌شود که بالاخره نمایشنامه‌ها باید چاپ شوند. پس از 39 سال قلم زدن از میان آثار من 5 نمایشنامه در سال 1370 از سوی انتشارات حوزه هنری منتشر شد که نایاب شده و در بخش آثارم در جشنواره دفاع مقدس هم نمایشنامه ”غزل واژه قصد” که برگزیده جشنواره بین‌المللی دفاع مقدس شد، چاپ شده است. طبق عرف نمایشنامه‌ها باید با بودجه شخصی چاپ شود که من آن بودجه را ندارم. مرکز هنرهای نمایشی هم که متولی چاپ آثار نمایشی است در این خصوص کم کاری کرده است البته به غیر از من بسیاری از دوستان دیگر هم از این خدمات محروم مانده‌اند.» مهرآوران همچنین درباره این که چطور یک ایده را به یک متن تبدیل می‌کند و در این مسیر چه مراحلی را طی می‌کند، می‌گوید:«من در نوشتن نمایشنامه‌هایم اول شاعرم. شعر در نمایشنامه‌هایم جانمایه اصلی کار است.»
مهرآوران درباره نمایشنامه”غربت”؛ برنده”دو سالانه ادبیات نمایشی کشور” می‌‌گوید:«در”غربت” از مهاجرت می‌گویم، مهاجرت دو جوان با آرمان‌های سیاسی و عاطفی، به نام‌های احمد و آزاد. دو شخصیت جوان در برابر دو شخصیت پیر. هر چهار شخصیت از وطنشان هجرت کرده‌اند، به کشوری که آن‌ها را بیگانه می‌خوانند. آن دو شخصیت پیر که کافه‌ای در کشوری غریب دارند، دو کولی‌اند که آوازهای سرزمین‌شان را می‌خوانند و می‌نوازند... آن‌ها برای نجات از استبداد وطنشان را ترک کرده‌اند و به کشوری آمده‌اند که گرفتار استبداد غربت شده‌اند. دو جوان هم برای رهایی از جنگ وطنشان را ترک می‌کنند و به کشوری می‌آیند تا بر آرمان‌هایشان جامه حقیقت بپوشند و گرفتار می‌شوند.»
او با تاکید بر این که در نوشتن متن‌هایش مانند یک شاعر عمل می‌کند، در توضیح نمایشنامه”غربت” می‌گوید:«شعر هجرت از دل تنگی پیرمرد و سکوت پیرزن، صاحب کافه در نمایشنامه می‌‌آید. شعر جایش را قبل از قالب پیدا می‌کند، شعر دل تنگی از زبان احمد ـ جوان کارگر لنج ـ شروع می‌شود اگرچه نمایشنامه در قالب رئالیست اجتماعی ریخته شده است اما زبان من، زبان شعر است. شعری شبیه کولی‌ها و شعر مردم جنوب کشورمان. با شعر می‌شود تغزل گفت، می‌شود حماسه گفت و می‌شود از حکمت و مسائل اجتماعی گفت.»
مهرآوران تا به حال بیشتر سوژه‌های آثار مهرآوران اجتماعی بوده است، او درباره موضوعاتی که دغدغه نوشتن را برایش فراهم می‌کند، می‌گوید:«بیشتر سوژه‌هایم اجتماعی و با پردازش شعرگونه است مانند مادری که آغوش باز کرده. وی همچنین درباره موضوعات و سوژه‌های نمایشنامه‌هایش می‌گوید:«اگر در نمایشنامه‌های من به دنبال حادثه و اتفاق رفتاری و اکشن می‌گردید، پیدا نمی‌کنید.
اتفاق در ذهن آدم‌هاست. در بطن شخصیت‌هاست و در متن زندگی مثلاً‌ در نمایشنامه”ابریشم بانو” که برگزیده نخستین جشن ادبیات نمایشی ایران شد. خیلی‌ها در نقد و بررسی به دنبال اتفاقی بودند که ما روی صحنه می‌دیدیم؛ مثلاً در نقشه کشتن ابریشم بانو هستند. هم نقشه‌ را می‌دیدیم و هم حرکت کشتن را ولی چیزی در ابریشم بانو، اتفاق افتاده است که در تماشاگر ایجاد انگیزه می‌کند یا در تماشاگر اتفاق می‌افتد، او خانه و زندگی و ... کنار گذاشته است و به قبرستانی آمده است تا از هستی و حقیقت انسان که حالا برای او سیاوش است نگهبانی کند. انتظاری کشدار که او را درگیر کرده است، قیام در خاکی که همه مرده‌‌اند. گفت‌وگوی او با تاریخ، با اسطوره و مقابله‌اش با ستم و بیداد است. این‌ها در کلامی شعرگونه می‌آید اما طنین‌دار، هشدار دهنده، با ضرباهنگ واژه‌هایی که پشتوانه نمایشی و حرکتی دارند. واژه با طنین مضاعف می‌آیند و پرتاب می‌شوند، این خاصیت شعر در نمایش است که اتفاق و انگیزه را در تماشاگر به وجود می‌آورد.
در شعر، شما رنگ و زخم را نمی‌بینید، اما دردش را حس می‌کنی، آلت زخم را نمی‌بینی اما زخمش را چرا برای همین همدرد می‌شوی و آمیخته با زخم ابریشم بانو می‌شوی برای همین ابریشم بانو را در صحنه حمایت می‌کنی، همدردی می‌کنی و شاید ناخواسته، ابریشم بانو می‌شوی.»
هر نویسنده‌ای در کارهایش متاثر از نویسندگان دیگر است، کسانی هستند که او را تحت تاثیر خود قرار می‌دهند یا دوست دارد از سبک و شیوه نوشتن آن‌ها در متن‌های خویش استفاده کند، چندان فرقی هم نمی‌کند که نویسنده وطنی باشد یا متعلق به خارج از مرزها. مهرآوران در این باره معتقد است:«نمایشنامه‌نویسی در ایران سابقه طولانی دارد. هفتاد سال، هشتاد سال یا بیشتر، بی‌تردید رنجی که آن‌ها بردند، می‌تواند این هنر را پربارتر کند و کرده است بنابراین من با تاثیر از این دوره که چهل سالش را دیدم، توانستم راهی پیدا کنم برای تداوم کارم.
من از همه متاثر بودم، حتی از نمایشنامه‌سانی که در گذشته با آن‌ها همکاری داشتم و در جشنواره‌ها از نویسندگانی که کارشان چاپ شده و از مردمانی که با آن‌ها بوده‌ام و زندگی کرده‌ام. جالب است که بگویم من هرگز استاد بهرام بیضایی را ندیدم و چه دریغ! ولی تمامی کارهای تحقیقی و نمایشنامه‌هایش را خوانده‌ام و از بسیار از آثارش در جوانی متاثر شدم و حالا گنجینه‌ای از آثار این بزرگوار را در خودم دارم.
همین طور استاد اکبر رادی را ندیدم ـ دیدارشان بختی بود که در تقدیر من نبود ولی بیشتر آثارشان را در شهرستان اجرا کرده‌ام ـ از این مرد بزرگ ادبیات نمایشی بسیار متاثر بودم. استاد رادی، در روند نمایشنامه‌نویسی ایران بسیار پربار است. یاد غلامحسین ساعدی را گرامی می‌دارم که او را بسیار دیدم. البته دیدار از این اعجوبه تئاتر چیزی را به من یاد داد، آن هم احترام به نقد و پیشنهاد دیگران است آن چه تاکنون نوشتم از نظر و نگاه و نقد دیگران خالی نبوده است. من از نمایشنامه‌نویسان خارجی نیز بسیار متاثر بودم، ولی همه این تاثیرات در یک جا مرا نگه نداشت، حرکتم داد، پشتوانه‌ام بود به خصوص حضور علی نصیریان و عباس جوانمرد و جعفر والی و دکتر طباطبایی و همچنین رکن‌الدین خسروی و ... واقعاً این بزرگواران مرا حرکت دادند. در شهرستان آبادان و اهواز آن چه آموخته بودم تجربه می‌کردم، در تجربه آموخته‌هایم نترس بودم و جرأت اشتباه را داشتم.
در سال‌های اخیر یکی از مشکلات عرصه تئاتر به غیر از هزاران کمبود، چرا و اما، کمبود متن‌های خوب ایرانی است. مهرآوران درباره این مشکل به قول خودش در قالب”آن چه دوست دارم به نیروهای جوان بگویم”، می‌گوید:«نسل من باور داشت که باید برای رسیدن به چیزهای بزرگ زحمت کشید، از ساعت 7 صبح تا 7 بعدازظهر انواع آموزش‌ها را داشتیم مانند تحلیل، ورزش، موسیقی، رقص و ... با ایمان و اعتقاد از استادان دانشکده‌ها دعوت می‌کردیم که در موضوعات مختلف مانند جامعه‌شناسی، روانشناسی، ادبیات، فلسفه، منطق و ... درس بدهند. به خصوص مطالعه کتاب‌های قدیمی و آثار ادبیات گذشته در رأس کارهایمان بود همچنین تمرین گونه‌های مختلف نمایشی. هیچ وقت زندگی برایمان بی‌تئاتر معنی نداشت. همیشه تئاتر کار می‌کردیم یا در حوزه تئاتر مطالعه و تجربه می‌کردیم. امروز به دلیل کثرت تئاتر، کمبود مکان‌های آموزشی و سالن‌های اجرایی بعد از اجرای یک تئاتر، گروه بی‌کار می‌شود و به دنبال چیزی می‌روند که تئاتر نیست. مسائل معیشتی و زندگی، نیروهای تئاتری را به سینما و تلویزیون می‌برد. گروه‌ها امیدی برای تمرین مداوم ندارند یعنی آینده را برای خودشان روشن و امیدوار کننده نمی‌بینند، دو سال بی‌کار می‌مانند که یک ماه تئاتر کار کنند، بیشتر بچه‌های تئاتری گرفتار مسائل مالی هستند و در فقر مالی وامانده‌اند. کتاب‌های ترجمه شده و ارتباط بین‌المللی از رویدادها کمتر دیده می‌شود. بیشتر با آن چه دست و پا شکسته ترجمه می‌شود، ارتباط جهانی داریم در صورتی که دیدن و امکان تجربه کردن را نداریم. در هر صورت تئاتر هنری است هم برای اهل تئاتر و هم تماشاگرانش. باید دید، شنید و این دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها اعتقاد، ایمان و عشق می‌خواهد.»
وی در بخش تالیف کتاب‌های تئاتری معتقد است:«هیچ کتاب تئاتر، ارزش خواندن ندارد. مگر این که به عمل درآید. دانشکده‌ها تا تبدیل به کارگاه تئاتر نشوند در تربیت نسل تئاتر موفق نیستند. تئاتر تجربه‌ای مستمر است بدون تعطیلی. کتاب‌ها وقتی برای ما ارزش دارند که در رفتار و عمل تئاتری ما موثر باشند و درام یعنی عمل. همکاران تئاتری نیاز به قیام در خودشان دارند باید از درون چیزی تغییر کند، تغییری تاثیرگذار و شگفت‌آفرین.»
مهرآوران نیز به مانند اغلب نمایشنامه‌نویسان ایرانی مشکلات چاپ و کار آثارش را دارد. او در این باره می‌گوید:«تئاتر نیازی به اصلاحات ندارد، تئاتر را باید بشناسیم. با تغییر مدیریت، تئاتر به تعریف جدید نمی‌رسد، تئاتر هنر تعریف شده است. این همه دکترای تئاتر، در هر گرایش تئاتری متخصص و فوق تخصص وجود دارد، اما در هیچ زمانی تئاتر را این قدر بیمار و نزار ندیدم. باور کنید مشکل تئاتر، ما هم هستیم وگرنه تئاتر مشکلی ندارد و نیازی به این همه سمینار و گردهمایی ندارد. تئاتر کار می‌خواهد و تجربه. در دنیا خیلی‌ها دارند تئاتر کار می‌کنند و کسی به فکر تعریف و قانون و تبصره و ابلاغ و اطلاعیه برای تئاتر نیست ما گرفتار پیرامون تئاتریم، نه تئاتر!
نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود. این مصرع را بارها با خود زمزمه کرده‌ام، همین مصرع را همیشه با خود همه جا برده‌ام خودم شده‌ام همین مصرع. دردها را با همین مصرع تسکین داده‌ام و دردهای تازه را... این رمز موفقیت خیلی از فرزندان تئاتر است، نمی‌شود بی‌رنج به جایی رسید. عشق می‌خواهد. به قول یکی از نویسندگان که می‌گوید: پرسیدند رنج را چه کسی آفرید؟ گفتند: عشق.
وی ادامه داد:«مرکز هنرهای نمایشی کارش مشخص و تعریف شده، است، باید عمل کرد. امکانات تمرین، اجرا و تعلیم را فرآهم آورد. هر مدیری که به جای ساختن سالن تمرین، اجرا و تعلیم به چیز دیگری فکر کند، هزاران فرسنگ از تئاتر، فرهنگ و هنر دور می‌ماند. مدیرانی که قول می‌دهند از مدیرانی که کاری انجام نمی‌دهند، خطرناک‌ترند. تئاتر قول، وعده و وعید نمی‌خواهد. کار مستمر و همیشگی می‌خواهد. کار من نوشتن است، کار دیگری کارگردانی و کار نفر دیگر بازیگری است و کار مدیر ایجاد بستری برای فراهم شدن امکانات کارهای‌ ما است، بقیه فریب است. بعضی‌ها برای کاری که مسئول آن هستندتعریف دارند، قول می‌دهند، تفسیر می‌کنند، اول خودشان را فریب می‌دهند و بعد ما را. ما هیچ کاری جز تئاتر نداریم باید کار کنیم، کار کنیم و به هم تبریک بگوئیم.