نگاهی به زندگی و افکار جرج برنارد شاو(George Bernard Shaw)
جرج برنارد شاو را چون مولیر، طنزپرداز هوراسی خوانده اند. اعتقاد و اعتماد او به انسان و ایمان به پیروزی خیر بر شر(به وساطت انسان) سبب شده طنزنامه های او آرامبخش و خوش بینانه باشند
فریده شیرژیان: جرج برنارد شاو در ۲۶ ژوئیه ۱۸۵۶ م در دوبلین(ایرلند) به دنیا آمد. مادر شاو آوازخوان و دانشجوی رشته هنر بود و پسرش را به مسائل فرهنگی، به ویژه موسیقی، نقاشی و تئاتر علاقه مند کرد.
شاو جوان ساعت ها از وقت خود را به مطالعه کتاب "سرمایه" نوشته مارکس و نتهای موسیقی اپرای تریستان و ایزولده اثر واگنر گذراند. در این زمان با ویلیام آرچر، منتقد تئاتر و مترجم نمایشنامه های ایبسن، آشنا شد و در 28 سالگی به کمک آرچر، کاری پیدا کرد که عبارت بود از بررسی کتاب برای یک روزنامه و نقد و تحلیل نمایشگاه های هنری برای روزنامه ای دیگر.
شاو در 29 سالگی منتقد موسیقی شد و به مدت شش سال درباره کنسرت ها و اپراها، به نوشتن مقاله هایی پرداخت چنان نافذ، ستیزه جویانه و پرشور که حتی امروز نیز خواندنشان هیجان برانگیز است.
در سال 1894م، شاو نقد موسیقی را کنار گذاشت و منتقد تئاتر شد و تحت تاثیر فراوان ایبسن به نگارش نمایشنامه هایی پیرامون مسائل اجتماعی اقدام کرد و به مدت چهار سال مقاله هایی درباره نمایشنامه های خوش ساخت نوشت.
هم آوازی شاو با ایبسن چنان پرتاثیر بود که مسیر درام نویسی معاصر را تغییر داد و بر تمام تاریخ تئاتر اثرگذاشت. شاو در سال 1884 م که به تازگی سوسیالیست شده بود، به جامعه نوبنیاد فابین پیوست.
دوران نمایشنامه نویسی شاو تا 1892 م آغاز نشده بود، البته در 1885م، شاو ترغیب شد که با همکاری دوست منتقدش، ویلیام آرچر، روی یک نمایشنامه خوش ساخت رمانتیک از نوع پلیسی اش، که در آن زمان مد بود، کار کند. قرار بود که آن نمایشنامه سرگرم کننده باشد، اما شاو تبلیغ گر نمی توانست درخواستی برای اصلاح اجتماعی را در آن نگنجاند. بنابراین آرچر از این همکاری کنار کشید و با این همه شاو، این فکر را از سر بیرون نکرد و هفت سال بعد این فکر در نمایشنامه "خانه های مردان بیوه" یا "خانه های اجاره ای"، آشکار شد که آمیزه ای بود عجیب از کمدی و جدل.
شاو بی آنکه فارس(نوعی کمدی سبک) را کنار بگذارد، نوع جدیدی از دلقک را به کار گرفت و آن را تبدل به ابزاری برای پیش کشیدن بحث های جامعه شناختی خلاف انتظار کرد.
بعد از نمایشنامه "خانه های اجاره ای"، شاو شش نمایشنامه دیگر نوشت، مانند "مرد سرنوشت"، "کسب و کار خانم وارن"، "کاندیدا" و... شاو پیش از آنکه به سن 50 سالگی برسد، نویسنده 17 نمایشنامه همراه با مقدمه هایی مستدل و تعداد بیشماری رساله، مقاله های جدل انگیز و مجموعه نقدهایی در زمینه های گوناگون بود.
منتقدان درکنار نمایشنامه های دیگر شاو همچون "پیگمالیون(بانوی زیبای من)"، "مرید شیطان" و ...نمایشنامه "خانه دل شکن" (1919م) را مهم ترین اثر او می دانند. این اثر، پژوهشی است نافذ درباره جامعه اروپا، که شاو آن را چون کشتی بی سکانی در آب های متلاطم می نمایاند.
در سال 1920 م نمایشنامه "بازگشت به متوشلح" را نوشت (نمایشنامه ای که از 4004 پیش از میلاد آغاز می شود و به سال 1920 م پایان می یابد. این اثر، درباره گذشته و آینده بشر، اندیشه می کند).
در سال 1923 م شاو نمایشنامه "سنت جون" یا "ژاندارک" را نوشت و دوسال بعد، جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد.
شاو در دوم نوامبر 1950 در سن 94 سالگی درگذشت.
تقسیم بندی آثار ادبی – نمایشی شاو
مجموعه آثار ادبی – نمایشی شاو را می توان به چند دسته تقسیم کرد
1. نمایشنامه های تنگنا و چاره جویی: آثاری که تنگناهای اجتماعی – سیاسی – فلسفی در آن ها به امید چاره جویی طرح شده اند؛ مانند نمایشنامه کسب و کار خانم وارن.
2.نمایشنامه های تعلیمی: آثاری که معضلی اجتماعی – سیاسی را مطرح می کنند تا اندیشه های خاصی را آموزش دهند و تبلیغ کنند؛ مانند نمایشنامه "بشر و فوق بشر"
3. نمایشنامه های مطبوع (خوشایند): نمایشنامه هایی که به ارزش ها، هنجارها، ایده آل ها و آرمان های متعالی می پردازند؛ مانند نمایشنامه های "سلاح ها و انسان"، "کاندیدا"، "مرد سرنوشت"، "بازگشت به متوشلح".
4. نمایشنامه های نامطبوع (ناخوشایند): نمایشنامه هایی که به بیان ضد ارزش ها، ناهنجاری ها، کژی ها و مفاسد اجتماعی و انسانی می پردازند؛ مانند نمایشنامه های "خانه های اجاره ای"
[:sotitr1:]نوع کمدی در آثار شاو
کمدی برحسب اینکه اموری را مورد تمسخر و شوخی قرار می دهد و بر چه اهدافی تاکید می کند، به چند گونه تقسیم می شود:
1. کمدی رفتارها: اگر در نمایشنامه ای، رفتارهای قشر خاصی از مردم جامعه مورد تمسخر قرار بگیرد و نمایشنامه روی رفتارهای ناپسند و مضحک آن ها تاکید کند، به آن کمدی رفتارها می گویند.
2. کمدی شخصیت: اگر در نمایشنامه ای شخصیتی مورد تمسخر و شوخی قرار گیرد و نمایشنامه روی شخصیت او تاکید داشته باشد، به آن کمدی شخصیت می گویند.
3. کمدی موقعیت: اگر در نمایشنامه ای موقعیت و شرایط انسان مورد تمسخر قرار گیرد، کمدی موقعیت نام می گیرد.
4. کمدی طنزآمیز: در این نوع کمدی، اشتباهات، حماقت ها، سبکسری ها، ناراستی ها، کاستی های نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مشخص می شوند و مورد شوخی قرار می گیرند.
5. کمدی ایده: آنچه در کمدی ایده مورد تمسخر و شوخی است و بر آن تاکید می شود، ایده و فکری است که نویسنده سعی در تبلیغ یا تخطئه آن دارد. او با برخورد ایده و آراء مختلف سعی در تحکیم اندیشه خود دارد. همه عناصرنمایشنامه، درخدمت به جریان انداختن، به حرکت واداشتن و به مقصد رساندن ایده اند. نمایشنامه نویس ایده ای را مطرح می کند و کمدی اش را پیش می برد.
(یک اثر نمایشی می تواند یکی یا ترکیبی از این گونه ها را در خود جای دهد).
شاو با بهره گیری از کمدی ایده، به خلق آثاری پرداخته که می توان از نمایشنامه های "بانوی زیبای من" یا "پیگمالیون"، "خانه های اجاره ای" و "بازگشت به متوشلح" نام برد. ایده های مطرح شده در این نمایشنامه ها سبب خلق موقعیت های خنده آور می شوند با این توضیح که پیچیدگی طرح، در ایجاد موقعیت های مضحک نیز تاثیر به سزایی دارد.
تقسیم بندی دیگری که برای آثار کمدی نمایشی وجود دارد، طنز هوراسی و طنز جوونالی است. هوراس و جوونال دو طنزنویس رومی ادبیات کهن بودند؛ هرچند این دو، نمایشنامه نویس نبودند، لیکن رویکرد (روش – سبک) و نام این دو طنزپرداز رومی به صورت دو اصطلاح درآمده است. اصطلاحی که در ادبیات نمایشی نیز کاربرد یافته و به اعتباری ویژگی های عمده نمایشنامه های طنزآمیز را مشخص می کنند.
طنز هوراسی ملایم، مطبوع، با نشاط، با لبخند و توام با اظهار شفقت و همدردی است. از پیروان این طنز می توان از مولیر نام برد.
طنز جوونالی خشن، تلخ و پرخاشگر است و از پیروان این طنز می توان از بن جانسن نام برد.
جرج برنارد شاو را چون مولیر، طنزپرداز هوراسی خوانده اند. اعتقاد و اعتماد او به انسان و ایمان به پیروزی خیر بر شر(به وساطت انسان) سبب شده طنزنامه های او آرامبخش و خوش بینانه باشند.
شاو و شوپنهاور
شاو ملهم از فلسفه شوپنهاور (فیلسوف آلمانی که در سال های 1778 تا 1860 م می زیسته) بود. شوپنهاور معتقد به نیروی حیاتی به نام اراده بود که شاو آن را به نیروی زندگی تعبیر می کرد.
تاکید، تمرکز و علت العلل بودن اراده در فلسفه شوپنهاور در بسیاری از آثار شاو مشهود است، اما وجه افتراق بزرگی میان دیدگاه شاو و فلسفه شوپنهاور وجود دارد.
شوپنهاورحضور و وجود این نیرو- اراده- را مخرب و رنج آور توصیف می کند، در حالی که شاو آن را لازمه آفرینش، طول عمر و بلوغ عقلانی می داند.
توجه و تاکید شاو بر این است که انسان اول قادر به درک این اراده شود و این نیرو را بشناسد، سپس آن را هدایت و کنترل کند؛ در این صورت است که هر غیرممکنی ممکن می شود و از این طریق است که می شود وضع موجود را تغییر داد و به موقعیت مطلوب رسید. وادار به عمل کردن و فعال کردن این نیروی زندگی است که موجب می شود وضعیت انسان بهبود یابد.
با این توضیح، در دسته بندی مکاتب فلسفی، آرتور شوپنهاور را می توان متعلق به مکتب فلسفی بدبینی و شرانگاری دانست. این مکتب، مدعی است که این جهان بدترین عوالم ممکن است. جرج برنارد شاو را نیز می توان متعلق به مکتب فلسفی بهبودگرایی دانست. بهبودگرایی نظریه ای است که بنابر آن، جهان نه بهترین و نه بدترین عوالم ممکن است، بلکه در میان این دو واقع است و می تواند بهبود یابد و پیشرفت کند.
شاو و لامارک
قبل از چارلز داروین(زیست شناس انگلیسی،1809-1882م) لامارک فرانسوی به بررسی منشاء انواع پرداخته بود و بر این اعتقاد بود که موجود جاندار درآغاز بسیار ساده و در مرتبه پست بوده، سپس کم کم متحول شده و تنوع پیدا کرده است. او علت و اسباب اصلی این تحول را اراده دانست.
لامارک ضمن پیشنهادهای مبتکرانه پیرامون بازتاب عوامل خارجی در زندگی و عادت ها از جمله تاثیر آب و هوا، غذا، تغییرات جوی و زمینی و امثال آن، می خواست بگوید که: ارگان های زنده تغییر می کنند، چون می خواهند تغییر کنند. بنابراین لامارک تصور نمی کرد برای مثال گردن زرافه ها از اول بلند بوده، او معتقد بود که به علت خواستن و کوشیدن، گردن آن ها دراز شده است.
شاو از میان دو نظریه لامارک و داروین با تئوری لامارک موافق بود (داروین منشاء انواع را به وراثت معطوف کرده است). به عقیده شاو، زرافه گردن درازی دارد، به دلیل اینکه اراده داشتن آن را کرده، اراده کرده است تا از شاخه های بلند درخت ها غذای خود را فراهم کند. انسان نیز، برای تحقق اهداف خود، نخست باید اراده کند. تکامل، تصادفی حاصل نمی شود (آن گونه که داروین و طرفداران او می گویند)؛ بلکه به اراده کردن آن وابسته است. بنابراین جرج برنادر شاو بر اساس تفکرات آرتور شوپنهاور و لامارک به نیروی اراده آدمی بسیار ایمان داشت و معتقد بود از طریق همین اراده می توان جامعه ای سالم به وجود آورد.
شاو و سوسیالیستم
فابیانیسم یک جنبش سوسیالیستی است که در انگلستان پدید آمد. هواداران این جنبش در سال 1884 م در جامعه فابیان گرد آمدند. از سردمداران این جامعه شاو، سیدنی وب، گراهام والاس و ه.ج.ولز بودند. شاو از رهبران اصلی این جمعیت بود و مقاله ها و رساله های متعددی در تشریح اصول عقاید سوسیالیستی (سوسیالیسم از راه تکامل نه انقلاب یا سوسیالیسم تخیلی به زعم مارکس) نوشت.
فابیانیسم یک جنبش مسالمت جو است و نام خود را از نام فابیوس، سردار رومی، گرفته که با استراتژی پرشکیب و یا به اصطلاح امروز، جنگ فرسایشی به جای درگیری مستقیم، هانیبال، سردار کارتاژی، را شکست داد.
فابیان ها بر آن اند که سوسیالیسم از راه واکنش آشتی جویانه و تدریجی جامعه در برابر مالکیت انحصاری، توسعه مالکیت ملی و دگرگونی دید مردم نسبت به اخلاق اجتماعی و احساس مسئولیت در برابر سود همگان پدید آمد.
منبع:
محمد نوری نشاط و مریم آقا شیخ محمد، زندگینامه برندگان جایزه نوبل ادبیات
ویل دورانت، تاریخ فلسفه
محمدعلی فروغی، سیرحکمت در اروپا، ج3
محمود طلوعی، فرهنگ جامع سیاسی
علی آشوری، دانشنامه سیاسی
فرهاد ناظرزاده، مجله رهپویه هنر، مجموع مقاله های پژوهشی موسسه آموزش عالی سوره، دفتر دوم، بهار 1375، مقاله پژوهشی در زمینه ادبیات نمایشی طنزآمیز
فریده شیرژیان، معرفی زندگی و افکار جرج برنارد شاو همراه با تحلیل دو نمایشنامه او. پایان نامه دوره کارشناسی (استاد راهنما فریندخت زاهدی) دانشگاه تهران، 1375