در حال بارگذاری ...
...

او سه نسل را خنداند

خود نوذری همیشه یک ساعت، و بعضی شب ها ۲ ساعت زودتر از دیگران در سالن تئاتر حاضر بود. انسانی بود منضبط. اگر کسی در این مورد کوتاهی می کرد، فقط به او تذکر می داد.

همشهری جوان: منوچهر نوذری یک شخصیت استثنایی بود. همه او را به درستی می شناختند. او وجودش آکنده از محبت بود. قلبی داشت مثل قلب یک بچه، پاک و سالم. نوذری بدِ هیچ کس را نمی خواست. دوست داشت هر کسی، هر کاری دارد که احیانا به مشکل برمی خورد، به کمک او برود. دوست داشت دست همه را بگیرد. به جرأت می توانم بگویم فوق العاده بود. کافی بود از شخصی یا حتی از یک خانواده محبت ببیند؛ امکان نداشت این محبت ها را فراموش کند و به هر شکلی که بود، این دوستی ها و محبت ها را به نحوی جبران می کرد.
افتخار این را داشتم که چهل سال با او دوست بودم؛ دوستی ای که در کنارش او را استاد و پیش کسوت خودم می دانستم. در کنار او حرف ها و کارهای زیادی یاد گرفتم. 4 سال پی درپی، از 72 تا 76، سالی یک نمایشنامه می نوشت که هر کدام، 8 الی 9 ماه روی صحنه بود. این، یکی از خاطرات بسیار خوب من در محیط هنری بود.
خود نوذری همیشه یک ساعت، و بعضی شب ها 2 ساعت زودتر از دیگران در سالن تئاتر حاضر بود. انسانی بود منضبط. اگر کسی در این مورد کوتاهی می کرد، فقط به او تذکر می داد. در رادیو، در دوبله یا در هر کاری، این روش را داشت. یک شب، فقط یک شب، من نیم ساعت به خاطر اتفاقی که برایم افتاد، دیر کردم. می دانید او با من چه کرد؟ فقط یک نگاه و بعد یک خندة بلند. همین. خیلی خجالت کشیدم و آماده شدم که بروم روی صحنه. چون دوست نداشتم همبازی اش، خدای ناکرده، روی صحنه اشتباهی بکند.
عقیده داشت بزرگ ترین مسأله در زندگی اش و زندگی یک هنرمند، برخورد با مردم است. از بچة سه ساله تا پیرزن یا مرد نود ساله، با اشتیاق به تئاتر می آمدند که از تیپ های نوذری بخندند. واقعا دوست داشت مردم را شاد نگه دارد، حتی در کار دوبله، از 9 صبح که به استودیو می آمد، به تمام همکاران انرژی می داد. وقتی یک فیلم تمام می شد (البته دوبلة آن فیلم) روز بعد، همکاران دل هاشان تنگ می شد. خدا رحمتش کنه. به قول معروف، دم این مردم هنردوست گرم که در روز تشییع، سنگ تمام گذاشتند. از صدا و سیما گرفته تا خبرنگاران جراید که در این جا بندة حقیر از همه سپاسگزار و ممنون هستم.
سه نسل را او خنداند و رفت. ولی چه زود، چون حیف شد. سال ها طول می کشد تا نوذری دیگری پیدا بشود. شاید هم مثل او، دیگر نیاید. خارج از دوستی و همکاری با نوذری، من هم مثل مردم، او را دوست داشتم و به اش احترام می گذاشتم. بیشتر از این حرف بزنم، گریه ام می گیرد. چون هیچ وقت باور نمی کنم که منوچهر نوذری از بین ما رفته باشد. او همیشه زنده است. درست است که در بین ما نیست، ولی صدای او همیشه در گوشمان هست. باید عرض کنم که تنها صداست که می ماند. خدا بیامرزدش.