نگاهی به نمایش”آواژیک” به کارگردانی”پانتهآ بهرام”
تصاویر پانتهآ بهرام از موسیقی نمایش عقب نمیماند چرا که بهرام به تصویر سازی ساده بسنده نمیکند تصاویر ساده شامل تصاویری است که براساس ریتم و موضوع ظاهری موسیقی شکل گرفتهاند. مثل تصاویری که در آغاز نمایش میبینیم. اما در ادامه پانتهآ بهرام گام را فراتر میگذارد و دست به خلق تصاوی پیچیدهتر میزند.
مهدی میرمحمدی:
این بار در رسانه تئاتر به تماشای یک ویدئو کلیپ نشستهایم. ”آواژیک” مخاطب خود را بمباران تصویری میکند و از خیلی از قواعد”ویدئو کلیپها” که در رسانهای مثل تلویزیون با آنها برخورد میکنیم، استفاده میکند که از آن جمله میتوان به خلق تصویر براساس موسیقی و یا بمباران تصویری مخاطب تا آن جا که مخاطب در مقابل آن چه که میبیند مسخ شود، اشاره کرد. وقتی میگوییم این بمباران تصویری مخاطب را در مقابل اثر مسخ میکند منظور این نیست که مخاطب مجذوب آن چیزی است که میبیند. واژه مسخ را مورد استفاده قرار میدهیم چون این گونه آثار حتی مخالفان خود را نیز با خود همراه میکنند و بعید به نظر میآید مخاطبی به صرف این که آواژیک در محدوده آثار فرهنگی مورد علاقه او نیست، تالار را ترک کند. آواژیک این خصلت خود را از ساختار ویدئو کلیپ گونه خود میگیرد. از واژه ویدئو کلیپ استفاده میکنیم چرا که تصویر سازی مهمترین خصوصیت نمایش آواژیک است.
در این جا میخواهیم به ذکر چند نکته درباره این خصوصیت نمایش آواژیک بپردازیم.
1- رسانه تئاتر اولین رسانهای محسوب میشود که به تصویر سازی عینی یک داستان میپردازد. در انواع کلاسیک این رسانه خصوصیت تصویرسازی رسانه در خدمت خصلت داستان گویی رسانه قرار میگیرد، یعنی تصویر بر مبنایِ داستان خلق میشود. این فرآیند خلق باعث میشود که نقطه آغاز خلاقیت از سوی نویسنده و متن باشد. اما در انواع جدیدتر نمایش با آثاری برخورد میکنیم که در آن شیوه و تصویر اجرایی از اهمیت بیشتری نسبت به متن برخوردار است و مبنا خلق تصویر و شیوه اجرایی متن نمایشی است. در برههای از تاریخ تئاتر با آثاری برخورد میکنیم که متون آنها به اندازه اجرای همان متن از اهمیت برخوردار نیست، اما سوفکل، شکسپیر، ایبسن، استریندبرگ، ویلیامز، ممت و ... روی کاغذ نیز از ارزشهای زیباییشناسانه بالایی برخوردارند. ولی بزرگانِ دیگری به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم حضور دارند که آثار اجرای شده آنها روی کاغذ بسیاری از ارزشهای زیبایی شناسانه خود را نشان نمیدهند. ”آواژیک” نمایشی است از این دست. تصاویر نه بر مبنای یک متن که بر مبنای موسیقی شکل گرفتهاند، که خود موسیقی نیز آواهای قالیبافی و تصاویر موجود در قالیها و فرشهای ایرانی را مبدأ خلاقیت قرار داده است. ما به تماشای تصاویر نشستهایم. قرار نیست آواژیک برای ما داستان تعریف کند. ما تصویر میبینیم و به موسیقی گوش میکنیم و آواژیک در این کار موفق است.
2- زبان تصویری که در”ویدئو کلیپها” مورد استفاده قرار میگیرد زبان آزاد تصویری است، در زبان آزاد تصویری، تصاویر به شکل زنجیروار در هم تنیده نمیشود و به شکل علت و معلولی در پی هم نمیآید، هر تصویر علت تصویر بعدی و معلول تصویر قبلی خود نیست و در کل از یک نظم کلاسیک پیروزی نمیکند. این زبان آزاد تصویری را در جنس تصویرسازی پانتهآ بهرام در نمایش آواژیک نیز میبینیم و یکی از عواملی است باعث میشود احساس کنیم به تماشای یک ویدئو کلیپ در تئاتر نشستهایم.
3- در ویدئو کلیپها تصاویر براساس موسیقی خلق میشود. این فرآیند باعث میشود در اکثر ویدئو کلیپهایی که میبینیم تصاویر یک گام عقبتر موسیقی باشد و انگار این تصاویر تنها ساخته شدهاند برای این که مادهای تبلیغاتی برای آن موسیقی آماده شود، تا باعث جذب بیشتر مخاطب برای آن آلبوم موسیقی باشد. اما موارد متفاوتی نیز مشاهده میکنیم به طور مثال در رسانه سینما فیلم”دیوار” به کارگردانی”آلن پارکر” را میبینیم که براساس آلبوم دیوار از ساختههای گروه”پینک فلوید” تولید شده است. این فیلم به کیفیتی دست پیدا میکند که بسیاری از علاقهمندان این آلبوم موسیقی ترجیح میدهند این موسیقی را همراه با تصاویر آلن پارکر ببینند. یعنی تصاویر یک گام عقبتر از موسیقی نیست. بلکه موسیقی تنها بهانهای شده است برای خلق تصاویری که به اندازه خود موسیقی خلاقانه هستند. یکی از نکات قوت آواژیک این است که از نتیجه این گفتوگوی موسیقی و تئاتر اثری شکل میگیرد، که هیچکدام از این دو وجه یعنی موسیقی و نمایش نسبت به هم عقبتر با جلوتر قرار نمیگیرند. هر کدام تنها بهانهای میشوند برای خلاقیت در بعد دیگر، یعنی موسیقی نمایش آواژیک به تنهایی و به عنوان یک آلبوم موسیقی چیزی کم دارد و آن هم تصاویری است که پانتهآ بهرام روی این موسیقی ساخته است از آن طرف این تصاویر نیز بدون این موسیقی هویت خود را از دست میدهند.
4- تصاویر پانتهآ بهرام از موسیقی نمایش عقب نمیماند چرا که بهرام به تصویر سازی ساده بسنده نمیکند تصاویر ساده شامل تصاویری است که براساس ریتم و موضوع ظاهری موسیقی شکل گرفتهاند. مثل تصاویری که در آغاز نمایش میبینیم. اما در ادامه پانتهآ بهرام گام را فراتر میگذارد و دست به خلق تصاوی پیچیدهتر میزند. تصاویر ضد ریتم خلق میکند و تصاویرش را براساس ریتم و موضوع ظاهری موسیقی خلق نشدهاند، و همین نکته باعث میشود که تصاویر به دنبال موسیقی نباشد و بین این دو یک تعامل و گفتوگو شکل بگیرد.
در این جا لازم است به دو نکته که به نمایش آسیب وارد میکنند نیز اشاره کنیم.
1- ”بهرام” از بعضی عوامل در اختیار خود استفاده لازم را نمیکند. درست در زمانی که موسیقی و تصاویری که به واسطه اشخاص بازی خلق میشوند از سطح سادگی عبور کردهاند با عنصری مثل نور همچنان برخورد سادهای شده است و نمیتواند بعد جدیدی به نمایش اضافه کند.
2- نکته دومی که باید به آن اشاره کنیم. کلامی است که در نمایش مورد استفاده قرار میگیرد. اول آن که کلامی که”جلال تهرانی” برای نمایش مینویسد از جنس کلام شفاهی نیست، کلامی است متناسب برای آثار مکتوب. پیچدگیهای کلام مورد استفاده قرار گرفته باعث میشود که مخاطب نتواند کلام را به شکل واضح دنبال کند. کلامی که اتفاقاً دارد قصهای هم تعریف میکند و ما احساس میکنیم این جنس کلام و پیچیدگی نهفته در آن باعث شده است که ما چیزهایی از نمایش را از دست بدهیم. جنس کلام از نوعی است که احساس میکنیم باید یک بار دیگر آن را بخوانیم. انگار نیاز داریم جملهای را دو بار بخوانیم که امکان آن در رسانه تئاتر میسر نیست. و دوم این که به نظر میآید پانتهآ بهرام میخواسته به واسطه این کلام این قطعات نمایشی را به هم وصل کند و این کلام قرار است عنصر ارتباط دهنده این قطعات باشد که اساساً این نمایش نیازی به این خط ارتباط دهنده ندارد. پانتهآ بهرام با استفاده از این کلام بر علیه قواعدی خود اثر برای ما تعریف کرده است طغیان میکند و از این شورش هم نتیجهای حاصل نمیشود و اساساً متوجه نمیشویم که چرا تصور شده نمایش به این عنصر ارتباط دهنده نیاز داشته است اثر خود را برای ما این گونه تعریف کرده بود که شما به تماشای تصاویر و شنیدن موسیقیای آمدهاید که براساس فرش ایرانی شکل گرفتهاند اما این کلام میخواهد برای ما قصه تعریف کند. کارگردان با استفاده از این کلام بعد جدیدی به نمایشش اضافه میکند و چون نتیجهای از این بعد جدید حاصل نمیشود این بعد جدید به تورم ابعاد میانجامد. عنصر پیوند دهنده این تصاویر میتواند همان موسیقی نمایش باشد و لزوم استفاده از عنصر دیگری که این کار را انجام دهد احساس نمیشود.
و نکته آخر:
”آواژیک” با تمامی نقاط قوت و ضعفش تجربه ارزندهای برای تئاتر ما محسوب میشود. این روزها به نام هنر اجرایی آثاری اجرا میشود که امکان برقراری ارتباط با آنها وجود ندارد. ”آواژیک” با آن که در حوزه هنر اجرایی گام برمیدارد اما اصل ارتباط با مخاطب را فراموش نمیکند.
و نکته مهم دیگری که باید به آن اشاره کنیم استفاده از موسیقی حرفهای در نمایش آواژیک است. گوش و چمششان روشن شد با یک موسیقی حرفهای در حیطه تئاتر. حضور نوازندگانی که در کار خود چهرههای شاخصی محسوب میشوند. نکته مثبتی برای این شاخه از هنر تئاتر محسوب میشود باور کنید خسته شدهایم از این موسیقیهایی که با سیتی سایزرها ـ یا به قول راجر واترز جعبه سیاههای ژاپنی ـ در اوج خام دستی ساخته میشوند و در تالارهای تئاتر میشنویم.