در حال بارگذاری ...
...

گزارشی از کارگاه آموزشی ”جی جی دالالیو” در کارگاه نمایش

کارگاه نمایش شبیه کولونوس نیست اما می‌تواند باشد صحنه تئاتر می‌تواند همه جا باشد پس در کارگاه نمایش عده‌ای از دانشجویان تئاتر و اهالی تئاتر(آتیلا پسیانی، سپیده نظری‌پور، محمد عاقبتی، علی‌اصغر دشتی، شبنم مقدمی، فرهاد شریفی و ...) جمعند. Work shop در جهت مهیا کردن این‌ها برای ورود ادیپ است. سرپرستی این جمع را جی جی دالالیو به عهده دارد.

نسیم احمد پور سامانی:
قرار است ادیپ بیاید. ادیپ عزیزی است که قرار است به”کولونوس” بیاید. ادیپ زبان مردم”کولونوس” را نمی‌داند. و مهم‌تر و بسیار مهم‌تر این که او نمی‌آید مگر مردمان کولونوس صمیمانه منتظرش باشند. منتظرش باشند و مهیا برای ورودش. ادیپ نخواهد آمد مگر...
کارگاه نمایش شبیه کولونوس نیست اما می‌تواند باشد صحنه تئاتر می‌تواند همه جا باشد پس در کارگاه نمایش عده‌ای از دانشجویان تئاتر و اهالی تئاتر(آتیلا پسیانی، سپیده نظری‌پور، محمد عاقبتی، علی‌اصغر دشتی، شبنم مقدمی، فرهاد شریفی و ...) جمعند. Work shop در جهت مهیا کردن این‌ها برای ورود ادیپ است. سرپرستی این جمع را جی جی دالالیو به عهده دارد. او قرار است این جمع را به نقطه‌ای برساند تا مهیا برای ورود ادیپ باشند. 4 جلسه 4 ساعتی وقت دارد. یک جلسه گذشته است و امروز جلسه دوم است. ساعت 10/10 صبح روز یکشنبه 4 دی ماه 1384 جلسه شروع می‌شود.
جی‌جی در ابتدا می‌گوید:«دیروز به شما گفتیم وقتی یک شخص عزیزی دارید و می‌دانید که می‌میرد ناخودآگاه یک حس انتظار همراه شماست. حالا شما تصمیم می‌گیرید که به آن شخص هدیه بدهید، بنابراین فضای مناسب طراحی می‌کنید و چون این فضا را برای عزیزترین شخص زندگیتان مهیا می‌کنید بنابراین فضایی مقدس است.»
و حالا جی جی برای امروز می‌گوید:«تصور کنید ادیپ همان شخص عزیز است شما نمی‌دانید ادیپ کی می‌رسد و اساساً کسی نمی‌داند ادیپ کی خواهد مرد. همه منتظرید. بنابراین مهم این است که شما فقط انتظار بکشید.»
جی جی دالالیو می‌گوید:«دیروز فقط حرف زدیم. خب لازم بود و امروز می‌خواهیم به شکلی عملی حرف‌های دیروز را نشان دهیم.»
پس به حاضران می‌گوید بلند شوند و روی صحنه بروند کسی بلند نمی‌شود. جی‌جی با دست اشاره می‌کند. تک و توک و بعد بیشتر و بیشتر، تا بالاخره 12 نفر بلند می‌شوند و به سوی صحنه می‌روند.»
دالالیو مؤکد می‌گوید:
- شما منتظرید. فقط انتظار بکشید.
- هر کس خودش منتظر است یعنی انتظار را خودش تجربه می‌کند و به دیگری وابسته نیست.
- هر کس هر کاری که می‌خواهد می‌تواند برای نشان دادن انتظار انجام دهد حتی می‌تواند وسائلی از بیرون را به کمک بگیرد.
در این جا اهالی کولونوس یا بچه‌های تئاتر ما حول یک دایره می‌ایستند و با علامت جی جی هر یک به گوشه‌ای از صحنه می‌روند. 45 دقیقه از شروع جلسه گذشته است. و حالا حدوداً دقیقه 46 است که انتظار بچه‌ها آغاز می‌شود. شبنم مقدمی در گوشه‌ای نشسته لبها را با دندان می‌گزد و پاها را بر زمین می‌کوبد. خسرو محمودی روی زمین نشسته موبایلی را به کمک گرفته و با آدامس در دهان، عصبی بازی می‌کند. پسری با دسته گل ایستاده و انتظار برای دختری را تداعی می‌کند یکی به دیوار تکیه داده و به جایی خیره است دیگری رو به صحنه ایستاده به به گوشه سمت چپ صحنه خیره، مانده است. گویا منتظری ابدی است. تماشاگران در سکوت نظاره‌گر رفتارهای منتظرانه رویِ صحنه‌‌ایها هستند...
***
15 دقیقه گذشته و حالا دیگر بازیگران کلافه‌اند گویا رفتارهای منتظرانه برای ادیپ ته کشیده و حالا آن‌ها به واقع منتظرند. منتظر علامت پایان از سمت جی‌جی دالالیو، تا بالاخره جی‌جی دالالیو به خانم مترجم گروه چیزی می‌گوید تا به جوان منتظر جلوی صحنه برساند خانم مترجم در گوش جوان چیزی می‌گوید و ما می‌بینیم که او کاغذ و مدادی در دست می‌گیرد و شروع به نوشتن می‌کند. خانم مترجم دوباره دو گوش خسرو محمودی که نشسته و آدامس می‌خورد چیزی می‌گوید او به کنار دیوار می‌رود و رفتاری شبیه به رنگ زدن، تقلید می‌کند. بقیه بچه‌ها همه از سمت جی‌جی پیامی دریافت می‌کنند و تغییری جزئی در رفتارشان پدید می‌آید ولی همچنان همه کلافه منتظر علامت نهایی پایان از سوی جی‌جی هستند و یا شاید منتظر ورود ادیپ.
10 دقیقه دیگر در همین حالت می‌گذرد تا کاغذی به دست یکی از بازیگران دختر می‌رسد او چند دقیقه‌ای را با خود صرف خواندن می‌کند و سپس با صدای بلند(این اولین بار است که در این انتظار جمعی صدایی از کسی در نمی‌آید) خطاب به همگان حرف می‌زند:
«بچه‌ها نامه‌ای از ادیپ به زبان انگلیسی به دست ما رسیده است. زبان من خیلی خوب نیست پس هر کس می‌تواند به من کمک کند. در این نام شوشتر شده است:
ما باید به جایی برویم که نمی‌توانیم همه چیز را همراهمان ببریم جایی شبیه به صخره‌‌ای که به امواج می‌خورد، امواج توفنده ـ شلاق خوردن به وسیله بادهای منجمد سرد....
یکی از بازیگران می‌گوید:«این نامه ادیپ کلاً یعنی: همین دنیا وفا نداره خودمان و دیگر این که مختصات جهنم را هم توضیح داده.»
همه می‌خندند. بچه‌ها شروع به ارتباط گرفتن با یکدیگر می‌کنند. این ترس وجود دارد که این انتظار پرمشقت بشکند. آتیلا پسیانی توضیح می‌دهد:
«مطلوب این است که هر کس در حالت خودش باقی بماند. دو به دو و سه به سه با همدیگر ارتباط نگیرید درست این است که آن اتفاقی که در درون هر یک از شما می‌افتد، قطع نشود، این ارتباط با بیرون، آن روند را قطع می‌کند.»
بچه‌ها سر جای خود دوباره مثل منتظرها می‌ایستند، یا می‌نشیند یا .... کمی که می‌گذرد نامه ادیپ به دست یکی دیگر از بچه‌ها می‌رسد او شروع به خواندن می‌کند:
«او کسی است که می‌خواهد زندگی پرمخاطره‌اش را برای شما تعریف کند. او مطلقاً دیوانه است.... روزهایی که هرگز پایان نمی‌پذیرند، فقط با خود رنج و سختی به همراه می‌آورند. چرا که ما هرگز نمی‌توانیم چیزها و اشیایی که زندگی‌مان را زیبا می‌کنند، پیدا کنیم. از تمام آن چیزها تنها یک چیز باقی می‌ماند و آن پایان هر چیز است... او آرزو می‌کرد هرگز متولد نمی‌شد و یا حداقل تا پایان دنیا باقی می‌ماند... درست اززمانی که زیبایی دوره جوانی محو می‌شود او آرزو می‌کند که ای کاش اصلاً‌به دنیا نمی‌آمد و یا این قدر بودنش به طول نمی‌انجامید تا به این وضعیت بیافتد، برده بودن، رنج‌ها، شکنجه، جنگ‌ها و در ورای همه این‌ها دوران کهولت درست زمانی و در جایی که هیچ لبخندی و هیچ شادی وجود ندارد، جایی که درست مثل جهنمی است بر فراز و ورای همه جهنم‌هایی که تاکنون دیده‌ایم، بنابراین این ذات بدبخت کننده مثل کناره یک بیابانِ تنها است. شلاق خورده با بادهای منجمد و امواج طوفانی، فاجعه‌هایی که تکان دهنده‌اند و یا مثل سنگی که به وسیله امواج خرد و تکه تکه می‌شود، ضربه می‌خورد و منفجر می‌شود... محصور شده با شبی بی‌انتها و بی‌پایان.»
بعد از اتمام نامه ادیپ، جی‌جی به بچه‌ها می‌گوید:«به من نگاه نکنید به کارتان ادامه دهید و در همان حالت به نامه ادیپ گوش دهید.»
ترجمه اخیر از نامه ادیپ سخت‌تر و البته طولانی‌تر بود. بعد از دو بار خوانده شدن حالا بنا به تجربه فکر می‌کنیم ترجمه‌های دیگری هم خواهیم شنید و حالا منتظر شنیدن ترجمه‌هایی دیگر از نامه ادیپ و شاید درک کامل منظور او و منتظر سرانجام انتظار روی صحنه‌ای‌ها هستیم و بچه‌ها دوباره منتظر ادیپ می‌مانند.
خانم مترجم دوباره شروع به پیغام بردن برای بچه‌ها می‌کند خسرو محمودی که قبلاً آدامس می‌خورد و بعد دیوار را رنگ می‌زد بعد از شنیدن پیغام خانم مترجم می‌رود و با قلم‌مو و سطل رنگی برمی‌گردد و شروع به رنگ زدن واقعی دیوار می‌کند. جوان منتظر جلوی صحنه، که با پیغام خانم مترجم در حال نوشتن بود با پیغام بعدی این خانم شروع به خواندن شعرش می‌کند. آقایی به پشت کیبورد گوشه سالن می‌رود و شروع به نواختن می‌کند، نواختنی ناشیانه. خانم مترجم در گوش او هم چیزهایی می‌گوید. نمی‌دانیم چه چیز؟ تغییری هم احساس نمی‌کنیم.
دقایقی دیگر گذشته است جی‌جی بچه‌ها را صدا می‌کند. بچه‌ها جلوی او در صحنه گرداگرد هم می‌نشیند و چشم به جی‌جی می‌دوزند.
جی‌جی:«ما کمی موفق شدیم که کنش انتظار را ایجاد کنیم، بدون این که تقلید کنیم. ولی هنوز بعضی‌ها نقش را بازی می‌کردند و به اجرای نقش فکر می‌کردند ولی بعضی دیگر دقیقاً خودشان را بازی کردند.
و ادامه داد:
«حالا می‌خواهیم شروع کنیم به انتظار کشیدن واقعی ـ بازی نکنید ـ واقعاً انتظار بکشید.»
و در نهایت جی‌جی در مقابل نگاه منتظر و کمی گنگ بچه‌ها اعلام کرد:«ادیپ نخواهد آمد مگر شما گریه کنید. و اشک واقعی از چشمتان بیاید. وقتی اشک واقعی از چشم‌تان بیاید ادیپ از راه خواهد رسید.»
به نظر می‌رسید جی‌جی این حرف آخر را کمی زودتر از حد موعد زده است تا بچه‌ها کمی از گیجی در بیایند و حالا بچه‌ها بعد از شنیدن این جمله با تکلیفی روشن‌تر در صحنه می‌نشینند تا این بار گریه کنند. جی‌جی در توضیح می‌گوید:
«من نمی‌خواهم بدانم که شما چرا گریه می‌کنید یا چه شرایطی شما را به گریه می‌اندازد فرقی نمی‌کند که پیاز اشکتان را دربیاورد یا هر چیز دیگر، اشک ریختن مهم است.»
در این جا جی‌جی از یکی از حاضران که گویا مسلط به نواختن کیبورد است می‌خواهد که آهنگی در رابطه با موضوع بنوازد او به پشت کیبورد می‌رود و شروع به نواختن موزیکی غمگین می‌کند.
جی‌جی اضافه می‌کند:«وقتی هر یک از شما اشک ریختید بیایید جلوی صحنه. وقتی من اشک همه شما را دیدم ادیپ از راه می‌رسد.
بچه‌ها به روی صحنه می‌روند و برای اشک ریختن تلاش می‌کنند و ما منتظریم که آیا همه‌شان گریه خواهند کرد و کدام یک زودتر و کدام یک اصلاً گریه نخواهد کرد که برای بار چندم نامه ادیپ با علامت جی‌جی توسط خانم مترجم توسط یکی از بچه‌ها ترجمه و خوانده می‌شود و ترجمه سوم از نامه ادیپ:
«او کسی است که می‌خواهد زندگی‌اش با مقدمه‌ای همراه باشد. او حتماً دیوانه نیست ... روزها هیچ گاه پایان نخواهند داشت... این روزها حتماً به همراهشان شانسی خواهند آورد... چرا که ما هیچ وقت نمی‌توانیم چیزهایی را پیدا کنیم که زندگی‌مان را زیبا بسازند. از همه آن چیزها تنها یک چیز باقی می‌ماند که آن پایان همه چیزهاست...
شاید هرگز تولد نیاید و یا در پایان به آن جایی که بوده است برگردد در آن برگشت شاید تا زمانی که جوانی‌ها و زیبایی‌ها ظاهر می‌شود. جایی که دیگر هیچ بدبختی ادامه پیدا نمی‌کند و از پی سال‌های طولانی بدون هیچ خنده‌ای، بدون هیچ دوستی .... بنابراین این بودن همراه با بدبختی تنها مثل ساحلی ویران، کویر و ... شلاق خورده از بادهای منجمد و امواج طوفانی شکسته خواهد شد...»
جی‌جی پس از پایان نامه ادیپ رو به بچه‌ها اعلام کرد:
هر کس گریه‌اش گرفت بیاید جلو. کسی گریه‌اش گرفته؟ می‌خواهم گریه را در صورتتان ببینیم.»
بچه‌ها جلوی صحنه، روبه‌روی جی‌جی به صف می‌ایستند تا جی‌جی ببیند، آیا به اندازه کافی و به شکل درست گریه کرده‌اند یا خیر، جی‌جی آن‌ها را می‌بیند و می‌گوید:«بعضی‌ها گریه می‌کنند اما همه شما گریه نکردید.»
او بچه‌ها را دوباره روی صحنه‌ هدایت می‌کند و در همین حال به توضیح این مطالب می‌پردازد و سه دستور کاری را به بچه‌ها اعلام می‌کند:
1- انتظار: انتظار کشیدن می‌تواند معنی‌اش این باشد که آدم هیچ کاری نکند یا دیوار را رنگ کند یا چای بخورد یا شعر بگوید همه این کارها می‌تواند باشد، فقط در صورتی که انتظار کشیدن را نشان دهد.
2- گوش دادن به نامه: در همان حالی که انتظار می‌کشید به یک تعداد از جملات هم گوش کنید. البته با شنیدن این جملات غمگین نشوید، باید گوش کنید و فکر کنید. به همین دلیل من نامه را به زبان انگلیسی به شما دادم تا مجبور به ترجمه شوید و بنابراین درگیر مفهوم شوید و با حسی شاعرانه و روان نامه را نخوانید.
3- گریه کنید: نامه نباید موجب گریه شما باشد. بلکه مهم این است که اشکتان را به من نشان دهید.
بچه‌ها روی صحنه پس از شنیدن این حرف‌ها سعی می‌کنند گریه کنند نمی‌دانم متوجه شده‌اند که این بار چطور باید غمگین شوند یا چطور باید گریه کنند یا نه؟! به هر حال چند نفری زودتر از بقیه گریه می‌کنند ولی گویا هنوز کافی نیست. در همین حال برای بار چندم نامه ادیپ توسط یکی دیگر از آن‌ها ترجمه و خوانده می‌شود:
او واقعاً دیوانه است... روزها می‌گذرند و چیزهای جدیدی به وجود می‌آید.... برای این که ما واقعاً قادر نخواهیم بود که چیزهایی را که زندگیمان را می‌سازند، زیبا سازیم. پس ... شاید بهتر بود به این دنیا نمی‌آمدیم... به هر حال زمانی که زیبایی و جوانی ناپدید شود....»
گریه دو تا از بچه‌ها توجه جی‌جی را جلب می‌کند زمان جلسه رو به اتمام است به آن دو نفر اشاره می‌کند آن‌ها به جلوی صحنه می‌روند. جی‌جی می‌گوید:
«کافی نیست باید همه شما گریه کنید. دو نفر کافی نیست.»
در انتهای جلسه متوجه هستیم که ادیپ نخواهد آمد مگر اشک 12 نفر روی صحنه با هم دربیاید. همه باید گریه کنند، حتی اگر با پیاز و... و حالا هنوز گریه نکرده‌اند.
امروز فقط دو نفر گریه کردند.
پایان جلسه اعلام می‌شود. به سمت یکی از بازیگران خسرو محمودی می‌روم و می‌پرسم:«راستی جی‌جی در گوشت چی‌ گفت؟»
گفت:«برو قلم‌مو و سطل رنگ واقعی بیار. این طوری که رنگ زدن فایده نداره.»
و من فکر می‌کنم چه عجیب که وقتی اشکالی ندارد با پیاز گریه کنی چطور سطل رنگ واقعی اهمیت دارد؟»
و کمی گیج می‌شوم و فکر می‌کنم ای بابا؛ امروز فقط دو نفر گریه کردند...
آیا بالاخره ادیپ خواهد آمد؟!